زن در اسلام مورد تجليل و تكريم فراواني قرار گرفته و از ارزش و مقام بسيار
والائي برخوردار است. با اين وجود، در برخي متون ديني رواياتي ديده ميشود كه
حداقل به ظاهر نگاهي بدبينانه به زن را تلقي مينمايند. اين نگاه منفي به زن،
معلول عوامل مختلفي است كه مهمترين آن، مجعول بودن اين گونه روايات است. منع
كتابت حديث و نفوذ تفكرات منفي خليفه دوم بر زنان، از جمله مهمترين مبادي
احاديث مجعول، از قبيل اسرائيليات ميباشد. اين نوشتار به نحو گزينشي به بررسي
بعضي از اين روايات كه از جهت سندي و دلالي مخدوش هستند، پرداخته و غير مستند
بودن آنها را آشكار ميسازد.
با توجه به ديدگاه والاي اسلام نسبت به زن، پارهاي از روايات در متون ديني
ديده ميشود كه القا كننده نگاه بدبينانه، و تحقيرآميز يا خشونت جويانه نسبت
به جنس زن است. براي حل تعارض موجود، ميان اين گونه احاديث از يك سو و منزلت
زن در آيات و ديگر روايات از سوي ديگر، لازم است اين احاديث مورد بررسي سندي و
دلالي قرار گيرند. بدين منظور در اين نوشتار پارهاي از اين روايات كه از جهت
سندي مخدوش هستند، مورد نقد و بررسي قرار ميگيرند.
مبادي احاديث مجعول
الف) منع كتابت احاديث
يكي از عوامل راه يابي روايات مخدوش به مجامع روايي، منع كتابت حديث از جانب
خلفاي جور است. آنها به واسطه اين عمل نه تنها موجب گشتند كه احاديث غير مستند
به پيامبر اكرم(ص)، از جانب صحابه نقل گردد، بلكه باب ورود اسرائيليات به
حوزهي روايات ديني را گشودند. اسرائيليات مجموعه رواياتي ميباشد كه از جانب
اهل كتاب به ويژه يهودياني كه در ظاهر به اسلام ميگرويدند، وارد حوزهي اسلام
شده است.
علامه طباطبايي در اين رابطه سخن بليغي دارند: «از يك سو، مصادرامور و خلفاي
وقت در عين حال كه در ظاهر از اهل بيت احترام ميكردند؛ در باطنامر تا
ميتوانستند در تضعيف موقعيت اجتماعي آنها ميكوشيدند... و كمكمامتياز اهل
بيت را از آنها گرفتند؛ از سوي ديگر، روز به روز بر احترام صحابه
ميافزودند... و مردم را در فرا گرفتن حديث از آنها تشويق ميكردند... قدر
مسلم اين است كه روح تحقيق علمي در صحابه نبود و تأليف و كتابت در ميانشان
ممنوع و قدغن بود... صحابه به نشر حديث پرداختند و مصدر تعليم و تربيت قرار
گرفتند.
نبودن روح تحقيق در عامه صحابه از يك طرف و ممنوع بودن بحث و انتشار در معارف
ديني از طرف ديگر و قدقن نمودن مقام خلافت از كتابت و تأليف از طرف ديگر و پيدا
شدن عده قابل توجهي از ظاهرالاسلامهاي اسرائيلي كه اخبار و معارف انبياي سلف
را آن طور كه دلشان ميخواست، نقل ميكردند از طرف ديگر و اقبال بيرون از حد و
اندازه عموم مسلمين به حديث و محدثين؛ جمعي از جاهطلبان و سودپرستان را براي
كسبامتيازات اجتماعي تطميع نموده و وادار ميكرد كه از هر مصدري باشد و به هر
مفهومي باشد، حديث تهيه كنند يا طبق تمايلات و مقاصد سرانامور، حديث جعل
كنند.[ 1 ]
ب) نفوذ تفكرات منفي خليفه دوم بر زنان در تاريخ اسلام
ذهنيتها و ديدگاههاي منفي برخي از منتقدان دربارهي زن كه در صدر اسلام نيز
از نفوذ عميقي نيز برخوردار بودند، باعث راه يابي ديدگاه آنها، در قالب
روايات و احاديث معصومين گرديد. يكي از اين شخصيتهاي ذي نفوذ «عمربن خطاب»
خليفه دوم ميباشد. وي به گواهي مورخان، به ويژه مورخان اهل سنت ديدگاه منفي و
خشونتآميزي نسبت به زنان داشته است و نسبت به آنها فوقالعاده سخت گير و
طرفدار خانه نشيني آنها بوده است.[ 2 ] به عنوان نمونه به يك مورداشاره
ميگردد:
ـ در سنن ابن ماجه چنين آمده است: «رسول خدا در تشييع جنازهاي شركت كرد، زني
از كسان متوفي شركت كرده بود، عمر بر آن زن نهيب زد. رسول خدا(ص) فرمود:اي
عمر! او را رها كن، چشم گريان، دل داغدار و عهد قريب است. از اينگونه
جريانها در تاريخ زندگي عمر زياد يافت ميشود.[ 3 ]
بنابراين منع كتابت حديث و نفوذ عميق تفكرات منفي خليفه دوم بر مجامع روايي را
ميتوان از جمله مهمترين عوامل دانست كه موجب گشتند در تاريخ، احاديث دروغيني
به پيغمبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) منتسب گردد و در لسان علما و سپس عامه
جاري شود كه در پي آن زنان در طول تاريخ اسلام، حرمانهائي را متحمل شدند و
خسارتهاي مادي و معنوي زيادي بر آنها وارد گردد. در اين نوشتار به نحو گزينشي
به بعضي از اين احاديثاشاره ميگردد.
مصاديقي از احاديث مجعول
زن و تنبيه بدني
در پارهاي از روايات و نيز كتب فقهي، از تنبيه بدني در صورت عدم اطاعت زن از
شوهر سخن به ميان آمده است كه به چند نمونهاشاره ميگردد:
«در تفسير كلبي از ابن عباس چنين نقل شده است: زن را به كتاب خدا موعظه كنيد و
به او بگوئيد كه از خدا بترسد و از شما اطاعت كند، اگر قبول نكرد با او درشتي
كنيد وگرنه طوري او را بزنيد كه بدنش زخم نشود و استخوانش شكسته نشود.»[ 4 ]
ـ «ازامام باقر(ع) نقل شده است كه منظور از «واضر بوهن» در آيه كريمه، زدن
با چوب مسواك است.»[ 5 ]
ـ «روايت شده است كه عمر همسرش را تنبيه بدني كرد و به همين خاطر مورد ملامت
واقع شد، او در جواب گفت: از رسول خدا شنيدم كه ميفرمود: مرد به خاطر زدن
همسرش، مورد بازخواست قرار نميگيرد.»[ 6 ]
ناقلان اينگونه احاديث، دليل صحت آن را تطابق با آيه 34 سورهي كريمه نساء
معرفي ميكنند. در اين آيه مباركه آمده است: «و اللاتي تخافون نشوز هن فعظوهنّ
و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن»، «اگر شما [مردان] از نافرماني همسرانتان
نگرانيد، نخست آنها را نصيحت كنيد، اگر فايده نكرد، از همبستري با آنها
دوري گزينيد و اگر آن هم فايده نكرد، آنها را كتك بزنيد.»
نقد و بررسي
ضعف سند
روايات پيشين كه بر تنبيه بدني زن دلالت دارند، از جهت سندي ضعيف هستند. آنچه
كه در تفسير مجمع البيان از تفسير كلبي نقل شده است، سخن ابن عباس است، نه
معصوم لذا از حجيت برخوردار نيست. همچنين روايتي كه ازامام باقر نقل شده است،
به دليل مرسله بودن ضعيف و غير قابل اعتماد است؛ زيرا اولاً اين روايت مرسله
است؛ ثانياً روايت عمر در نزد شيعه فاقد اعتبار است.
ضعف محتوا
ـ تنافي با لزوم احسان به زن در آيات و روايات
بر اساس آيات، اصل در زندگي زناشوئي، رابطه نيكو، سازگارانه و ايثارگرانه
است. قرآن كريم با عبارت دلنشين «عاشروهنّ بالمعروف»[ 7 ] به صورت يك قاعده،
مردان را به معاشرت نيكو و درست با زنان فرمان داده است. اين مضمون در روايات
متعددي نيز ديده ميشود كه به پارهاي روايات نقل شده از پيامبر اكرم (ص)اشاره
ميگردد:
ـ «احب العباد الي اللَّه عزوجل احسنهم صنعاً الي عياله»،[ 8 ] «محبوبترين
بندگان خدا كساني هستند كه نسبت به خانوادهي خويش، خوش رفتارترند.»
ـ «خير كم خير كم لأهله و انا خير كم لأهلي»،[ 9 ] «بهترين شما كسي است كه
نسبت به خانوادهي خود بهترين رفتار را دارد و من بهترين شما نسبت به
خانوادهام هستم.»
روايات فراواني به اين مضمون آمده است كه سزاوار است مرد از بديها و آزار
همسرش بگذرد و به انتقام و خشونت روي نياورد.[ 10 ]
مورد استثنائي
دستور تنبيه بدني تنها در يك صورت است و آن جايي است كه زن به مهمترين حقوق
زناشويي يعني حق استمتاع جنسي و عمل زناشويي گردن نمينهد و آن را به رسميت
نميشناسد و بر مخالفت خود اصرار ميورزد و همه راههاي ديگر جهت متقاعد كردن
وي، براي گردن نهادن به قانون بيفايده باشد، در چنين صورتي چه راه حلّ ديگري
ميتوان داد؟
يا مرد بايد با چنين زني بسوزد و بسازد كه به طور يقين هر چند اين رفتار
نامشروع نيستامّا نميتوان به صورت يك قانون بر مردان الزام كرد يا اينكه
اقدام به طلاق نمايد كه با توجه به مبغوض بودن آن در اسلام و عوارض سويي كه
براي كانون خانواده به همراه دارد، به هيچ وجه به عنوان بهترين و نزديكترين
راهحل، قابل توصيه نيست يا راه سومي را برگزيند، يعني مرد راه دادگاه را در
پيش بگيرد و از اين راه بخواهد مشكل خويش را حلّ و حقّ خويش را استيفا نمايد كه
به طور يقين بهترين راه نخواهد بود؛ زيرا در اين صورت اسرار جنسي و مسائل خصوصي
زناشويي علني ميگردد. علاوه بر اينكه، وي در صورت عدم اعتراف همسرش براي
اثبات ادعاي خويش، لازم است اقامه بينه و ارائه شهود نمايد كه صرف نظر از
اينكه در بسياري از موارد ناممكن است، باعث برملا شدن يك مسئله خصوصي خواهد
شد و حتي ممكن است يك مسئله سادهي قابل حل به يك مشكل جدي، پيچيده و لا ينحل
تبديل گردد. از اين رو در آيه 34 سورهي مباركه نساء و بعضي روايات، از اين
جهت تنبيه بدني زن، جايز شمرده شده است؛اما اين جواز به معناي وجوب تنبيه
بدني و نيز به معناي پذيرش هر نوع تنبيه بدني نميباشد. بنابراين لازم است در
اين رابطه دو نكته ذيل مورد توجه قرار گيرد:
الف) ـ دستور تنبيه بدني در آيه و روايات، از نوع دستورات ارشادي است نه
مولوي و تعبّدي، يعني آيه مباركه و روايات درصدد اين نميباشند كه يك راهكار
تعبدي و الزامي براي حلّ مسئله خانوادگي ارائه دهند بلكه به دنبال ارائه يك
راهكار عقلايي و منطقي هستند. بنابراين، در صورتي كه بتوان با راه معقول و كم
هزينهتري مشكل را حل كرد، نوبت به تنبيه بدني نميرسد.
حتي شايد بتوان گفت، اگر فرهنگ عصر و زمانه بهگونهاي باشد كه تنبيه بدني،
عملي ناپسند، خلاف شأن، منزلت زن و توهين ناروا نسبت به وي شمرده شود،
دليلي وجود ندارد كه به آن توصيه گردد. آنچه در دستورات ارشادي اصل است،
رسيدن به غرض است و راهكار خاصي مدخليت توقيفي و تعبدي ندارد.
ب) ـ هر چند تنبيه بدني مجاز شمرده استامّا همانگونه كه در منابع روايي و
فقهي مشخص شده است، اين تنبيه بايد خفيف و ملايم باشد؛ به گونهاي كه نه موجب
شكستگي يا جراحت گردد و نه باعث كبودي يا سرخي بدن شود. در غير اين صورت موجب
ثبوت حق قصاص يا ديه براي زن خواهد بود. به همين خاطر در متون روايي شيعه و
سنّي از زدن با چوب مسواك سخن به ميان آمده است كه بيانگر توصيه اسلام بر
نازلترين مرحله ضرب است.
آفرينش زن از مرد
روايات متعددي بر اين مدعا دلالت دارند كه زن از يكي از دندههاي مرد خلق شده
است. به بعضي از اين رواياتاشاره ميگردد:
ـ «طاووس يماني ازامام باقر پرسيد: چرا حوا را حوا ناميدند؟ فرمود: زيرا از
دنده موجود زنده، يعني آدم آفريده شده است.»[ 11 ]
ـ «امام صادق(ع) فرمود: «خداوند آدم را به خواب كرد و از دنده كج او حوا را
خلق كرد، وقتي آدم بيدار شد حوا را بر بالين خود ديد.»[ 12 ]
برخي از مفسران نيز، در تأييد اين روايات به بعضي آيات تمسك كردهاند كه به
بكي از آن موارداشاره ميگردد:
ـ «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث
منهمار رجالاً كثيراً و نساءً»،[ 13 ] «اي مردم! بترسيد از پروردگارتان، آن كه
شما را از يك تن بيافريد و از آن تن، همسر او را آفريد و از آن دو، مردان و
زنان بسيار پديد آورد».[ 14 ] در اين آيه مباركه عبارت «خلق منها زوجها» در
واقع براشتقاق وجود زن از وجود مرد دلالت دارد كه اين تأييد همان چيزي است كه
در تورات و برخي از روايات آمده است.
نقد و بررسي
ضعف سند
روايات منقول از نظر سند ضعيف ميباشند؛ روايات مذكور، به طور دقيق موافق با
مطالبي است كه در تورات آمده است و از همين جا به خوبي ميتوان حدس زد كه از
نوع اسرائيليات و مجعولات ميباشند.
ضعف محتوايي
دستهاي ديگر از احاديث وجود دارند كه معارض با اين روايات هستند و مضمون آها
را مورد خدشه و انكار قرار ميدهند كه به يك نمونهاشاره ميگردد:
ـ ابو مقدام ميگويد: «ازامام باقر(ع) پرسيدم: خدا از چه چيز حوا را آفريد؟
فرمود: ديگران چه ميگويند؟ گفت: ميگويند خداوند او را از دندهاي از دندههاي
آدم آفريد.امام فرمود: دروغ ميگويند. آيا خداوند عاجز بود، وي را از چيزي
ديگري بيافريند؟ گفتم: جانم فداي تو باد! پس وي را از چه آفريد؟ فرمود: پدرم از
پدرش به من خبر داد و گفت: پيامبر(ص) فرموده است كه خداوند تبارك و تعالي يك
قبضه از خاك برداشت آن را به هم زد و از آن آدم را آفريد، سپس قسمتي از خاك
باقي ماند و حوا را از آن آفريد.»[ 15 ]
همچنين روايات متعددي به اين مضمون وجود دارد كه خداوند حوا را از اضافي گل
آدم به شكل او بيافريد.[ 16 ] اين دسته از روايات نه تنها از جهت مضمون و مدلول
معارض با دسته اول هستند، بلكه به صراحت مضمون آنها را هم تكذيب ميكنند و آن
را مخالفت با قدرت و علو شأن حق تعالي ميدانند و در حقيقت ساختگي بودن آن
روايات را برملا ميسازند. بنابراين روايات دسته دوم، ناظر بر روايات دسته اول
و مقدم بر آن هستند.
بسياري از مفسرين معتقدند كه مقصود از كلمه «من» در اين آيه، «مناشتقاقيه»
نيست بلكه «من نشويه» است. علامه طباطبايي در ذيل آيه فوق ميگويد: «منظور اين
است كه زوج اين فرد هم مثل خودش از همين نوع است. بنابراين لفظ «من» نشويّه است
و اين آيه همان معنايي را بيان ميكند كه در آيات 21 روم، 72 نحل، 11 شوري يا
جمله «خلق لكم من انفسكم ازواجاً» يا «جعل لكم من انفسكم ازواجاً» به صورت صريح
و روشن بيان ميدارد.
بنابراين در مجموع ميتوان گفت آيات قرآن با دسته دوم از روايات سازگارتر هستند
و همينامر ميتواند مؤيد ديگري براي اين دسته از روايات باشد.
زن و فريب شيطان
از بعضي روايات ـ هر چند تعداد آنها ناچيز است ـ استفاده ميشود كه حوّا در
ابتدا با اغواي شيطان فريب خورد و مرتكب گناه گرديد و سپس آدم با اغواي وي فريب
خورد و به گناه آلوده شد. به تعبير ديگر، شيطان چون نتوانست به طور مستقيم مرد
را به گناه بكشاند، در ابتدا زن را طعمه وسوسههاي خويش قرار داد و سپس با دست
وي ميوه ممنوعه را به مرد خوراند.
در تفسير البرهان روايتي به اين مضمون آمده است: «هنگامي كه خداوند ابليس را به
خاطرامتناع از سجده بر آدم لعنت كرد، به آدم و حوا دستور داد كه وارد بهشت
شوند و به آنها فرمود:اي آدم تو و زنت در اين بهشت سكونت گزينيد و از هر كجاي
آن هر اندازه كه خواستيد بهره بگيريد، ولي نزديك اين درخت نشويد.اين درخت همان
چيزي است كه هر كس از آن تناول كند، بدون تعلم و اكتساب به علم اولين و آخرين
نايل شود... شيطان به قصد فريب ابتدا به نزد آدم آمداما آدم زير بار فريب و
اغواي شيطان نرفت وقتي ابليس از آدم مأيوس گرديد، به همان صورت به نزد حوا آمد
توانست حوا را فريب دهد. زن از آن درخت تناول كرد و سپس رو كرد به آدم و گفت:
آيا اطلاع نداري كه اين درخت بر ما حلال شد، من از اين تناول كردماما كسي
متعرض من نشد. اينجا بود كه آدم گول خورد و دچار لغزش گرديد و از آن تناول
كرد.»[ 17 ]
نقد و بررسي:
ضعف سند
اولاً؛ اين روايت به دليل اينكه از تفسيرامام حسن عسگري (ع) نقل شده است،
ضعيف است، چون در صحّت انتساب اين تفسير بهامام(ع) هيچ دليل روشني در دست
نميباشد. ثانياً؛ به دلايل متعددي اين روايت از اسرائيليات ميباشد، زيرا
دقيقاً مطابق با همان چيزي است كه در كتاب مقدس (بخش تورات) در داستان آدم و
حوا آمده است.
ضعف محتوايي
ـ تنافي با آيات
آيات قرآن كريم، نه تنها بر مضمون روايت پيشين (اينكه حوا آغاز به تناول كرد
و آدم به دنبال او دچار لغزش گرديد) دلالتي ندارند بلكه ظهور قريب به تصريح
خلاف آن را اثبات ميكند. قرآن كريم در داستان آدم و حوا، آنجا كه وسوسه و
فريب شيطان را مطرح ميكند، همهجا ضمير «تثنيه» ميآورد، يعني هر دو را در
يك سطح و به يك اندازه مقصر معرفي ميكند:
ـ «و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنه و كلا منها رغداً حيث شئتما و لا
تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين ـ فازلهما الشيطان عنها فأخر جهما ممّا
كانا فيه...»،[ 18 ] «به آدم گفتيم كه تو و همسرت در بهشت سكونت گيريد و هر دو
از آن هر جا كه خواستيد فراوان استفاده كنيد ولي به اين درخت نزديك نشويد كه از
ستمكاران خواهيد شد. پس شيطان هر دو را دچار لغزش كرد و از آنچه كه در آن
بودند، بيرون كرد.»
تنافي با روايات
«ازامام صادق(ع) نقل شده است كه ابليس به نزد آدم(ع) آمد و به او گفت: اگر شما
از اين درخت تناول كنيد، دو فرشته ميگرديد و به صورت جاودانه در بهشت خواهيد
ماند و اگر چنين نكنيد، شما را از بهشت بيرون ميكنند و بر اين گفته خويش
سوگند ياد كرد... آدم گفته او را پذيرفت، پس هر دو از آن تناول كردند.»[ 19 ]
زن و نهي از علمآموزي
در پارهاي روايات، از نويسندگي و علم آموزي زنان نهي كرده است كه به يكي از
آنهااشاره ميگردد:
ـ كليني از علي بن ابراهيم از پدرش از نوفلي از سكوني ازامام صادق(ع) نقل
كرده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودهاند: «زنان را بر غرفهها اسكان ندهيد،
نوشتن به آن نياموزيد و به آنها ريسندگي و سوره نور بياموزيد.»[ 20 ]
نقد و بررسي
ضعف سند
اكثر روايات در اين زمينه از جهت سند ضعيف و غير قابل اعتماد هستند.
ضعف محتوائي
آيات و روايات فراواني است كه بر يادگيري علم، ترغيب، تشويق و تأكيد دارند و
بر فضيلت علم، اهميت طلب علم، ارزش علما و برتري اهل علم بر اهل عبادت و...
دلالت ميكنند، همان گونه كه آياتي است كه فلسفه بعثت انبيا را تعليم كتاب و
حكمت معرفي ميكنند. لسان همه اين آيات و روايات به گونهاي است كه ابا
وامتناع از تخصيص و تقييد دارند. آيا ميتوان آيات و روايات زير را مختص به
مردان دانست؟!
ـ «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون»، «آيا آنها كه ميدانند با
آنها كه نميدانند برابرند؟»
ـ «انما يخشي الله من عباده العلماء»،[ 21 ] «همانا از ميان بندگان خدا،
دانشمندان از خداوند ميترسند.»
آيا ميتوان گفت رواياتي كه ترغيب بر طلب علم از گهواره تا گور يا جستوجوي علم
تا چين دارند و حكمت را گم شدهي مؤمن ميدانند و علم را به عنوان فريضه بر هر
مسلماني معرفي ميكنند و...، اختصاص به مردان دارند؟
از اين رو، با توجه به معيار و ملاكي كه پيغمبر اكرم(ص) براي تشخيص صحت معرفي
نمودند كه آن عبارت است از: «روايت ما را به قرآن عرضه كنيد، در صورتي كه
مخالف آن باشد، از آن دوري گزينيد»، پس به جرأت ميتوان گفت: روايات پيشين كه
بر مذمت طلب علم نسبت به زن دلالت دارند، مخالف با كتاب و سنت هستند، لذا
اعتباري براي آنها نيست.
همچنين آياتي كه بر اهميت نويسندگي دلالت دارند، مانند آيه «الذي علّم
بالقلم»[ 22 ] يا «والقلم و ما يسطرون»[ 23 ] هرگز نميتواند مختص براي مردان
باشد، بنابراين نميتوان نويسندگي را تنها براي مردان كمال دانست.
از اين رو فقها فتوا دادهاند، يادگيري احكام و مسائل ديني بر همگان ـ چه مرد
و چه زن ـ واجب است، چنانكه يادگيري قرآن و روايات و فهم، درك و تفسير
آنها بر همگان مستحب و پسنديده است.
گواه ديگر بر اين مطلب، الگو برداري از سيرهي نبوي، ائمه اطهار و علماي
بزرگوار اسلام است. بسياري از زنان و دختران ائمه اطهار، اصحاب و ياران
پيامبر(ص) و همچنين فقها و علماي بزرگ، اهل فضل، دانش، اجتهاد و اجازه حديث
بودهاند و اين نشان ميدهد كه علمآموزي زنان نه تنها ممنوع نبوده بلكه ممدوح
و مستحسن هم بوده است. علاوه بر اين، در روايات بالا، آنچه نهي شده است،
نويسندگي است، نه علم آموزي و معلوم است كه ميان آن دو ملازمهاي نميباشد.
زن و خانه نشيني
مفاد برخي از روايات اين است كه وظيفه زن خانهنشيني و شوهرداري است، از اين
رو حق ندارد، در صحنههاي اجتماعي حضور پيدا كند و درامور سياسي و اجتماعي
مشاركت نمايد. به چند روايت در اين رابطهاشاره ميگردد:
«از زنان اذان، اقامه، نماز جمعه، نماز جماعت، عيادت مريض، تشييع جنازه،
بلند گفتن تلبيه و هروله بين صفا و مروه، استلام حجر الاسود و داخل شدن در
كعبه و سر تراشيدن برداشته شده است.»[ 24 ]
ـ «النساء عوره احبسو هن في البيوت»،[ 25 ] «زنان بايد پوشيده نگه داشته
شوند، آنها را در خانه نگه داريد.»
ـ «ادني ما تكون المرأه من ربها ان تلزم قعر بيتها»،[ 26 ] «نزديكترين حالت
زن نسبت به پروردگارش، آن حالتي است كه در اندرون خانه خود ميماند.»
ـ «خير مساجد نسائكم البيوت»،[ 27 ] «بهترين مسجدهاي زنان، خانههاست.»
نقد و بررسي
با عنايت به آيات و روايات فراوان و نيز سيره عملي پيامبر(ص) وامامان(ع) اين
ديدگاه به هيچ وجه مورد قبول نميباشد بلكه بر حسب آنها زن به عنوان يك انسان،
همانند مرد در ارتباط با مسائل اجتماعي و سياسي زمانه خود مسئول است و بر اساس
آن بايد در جامعه حضوري مؤثر و فعال داشته باشد. بعضي از اين مسئوليتهاي مهم
به عبارت ذيل ميباشد:
ـامر و به معروف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي از منكر فريضه بسيار مهم و تعيين كننده در قلمروامور فردي
و اجتماعي است كه اختصاص به جنس مرد ندارد و فرد زماني ميتواند به اين فريضه
مهم بپردازد كه حتماً در اجتماع حضور داشته باشد. قرآن كريم ميفرمايد: «مردان
و زنان مؤمن همه نسبت به يكديگر يار و دوستدار هم هستند، يكديگر را به معروف
دستور ميدهند، از منكر باز ميدارند، نماز ميگذارند، زكات ميدهند و از
خدا و پيامبرش فرمان ميبرند. خدا اينان را رحمت خواهد كرد.»[ 28 ]
ـ بيعت با حاكم اسلامي
از سيرهي نبوي، اين حقيقت استنباط ميشود كه بيعت كردن با پيامبر وامام كه
به منزله مشاركت در تعيين سرنوشت اجتماعي و انتخاب نخبگان سياسي و اجتماعي در
دنيايامروز است، اختصاص به جنس مرد نداشته است.
ـ جهاد دفاعي
بر طبق ديدگاه فقها، وجوب جهاد دفاعي اختصاص به مردان ندارد بلكه بر همگان ـ
چه زن و چه مرد ـ واجب است كه در آن شركت كنند.
جهاد ابتدايي هر چند از زنان برداشته شده استاما بايد دانست كه اولاً آنچه در
فقه اسلامي مطرح گرديده، عدم وجوب پيكار مسلحانه در جهاد ابتدايي بر زن است نه
عدم جواز و معلوم است كه اين حكم از باب ارفاق و تسهيل بر زن است، نه اينكه
وي را از يك حق محروم سازد؛ ثانياً آنچه كه از زن برداشته شده است، مشاركت در
پيكار مسلحانه است ولي در صورت نياز جبههها، يا صلاح ديد حاكم اسلامي، آنها
موظف هستند درامور خدماتي مانند مداوا، پرستاري مجروحان و بيماران، آشپزي،
تهيه پوشاك، با رزمندگان همكاري نمايند.
ـ نماز جمعه و جماعت
از روايات متعددي استنباط ميشود كه در عصر پيامبر اكرم(ص)، زنان مؤمن همانند
مردان در مجامع عمومي مانند جمعه و جماعت شركت ميكردند. پيامبر اكرم(ص) پس از
مدتي كه درب ورودي و خروجي مسجدالنبي براي مردان و زنان يكي بود، دستور ميدهد
براي زنان درب ديگري قرار دهند كه باب النساء ناميده شد و هنوز هم به اين نام
معروف است. بنابراين روايت مذكور (عدم شركت در نماز جمعه، جماعت و...) بر خلاف
سيره نبوي ميباشد.
همچنين بر فرض پذيرش روايات مذكور حداكثر اين موضوع استنباط ميشود كه
اينامور از زنان برداشته شده است، يعني آن الزام يا انتظاري كه در اينامور
نسبت به مردان وجود دارد، نسبت به زنان وجود ندارد؛ نه اينكهامور فوق بر
زنان حرام باشد. به عنوان مثال، آنچه كه در فقه اسلامي در مورد شركت زن در
نماز جمعه آمده است، نفي وجوب آن است نه نفي جواز؛ يعني آن الزام و انتظار
اخلاقي و حقوقي كه دربارهي مردان براي شركت در تشييع جنازه يا رفتن به عيادت
مريض و... وجود دارد، در مورد زنان وجود ندارد. برداشتن اينامور همانند
برداشتن جهاد ابتدائي از زن، از باب ارفاق وامتنان است، نه از باب محروم
كردن از حقوق اجتماعي. به تعبير ديگر، امور فوق كه از جنس تكليف و مسئوليت
هستند، از زنان برداشته شده است؛ يعني همان گونه كه آنها از وجوب قضاي نماز،
روزهي والدين و نيز تأمين نفقه خود و ديگران معاف شدهاند، ازامور فوق نيز
معاف شدهاند.
با اين وجود، آيا ميتوان گفت شركت در نماز جمعه و جماعات يا رفتن به عيادت
مريض براي زن در صورت رعايت همه آداب، استحباب و ثواب ندارد؟ آيا ميتوان گفت
در صورت رعايت حدود و شرايط، استلام حجر و دخول كعبه براي زنان قابل توصيه
نيست؟ از اين گذشته چه فرقي ميان نماز، حج و عمره است؟ اگر خارج شدن زن از
خانه و شركت در جمعه و جماعت براي يك عمل عبادي، مذموم و ممنوع ميباشد، به
چه دليل در فقه اسلامي وجوب يا استحباب حج و عمره اختصاص به مردان ندارد و
اسلام نه تنها به زنان اجازه شركت در فريضه عام و جهاني حج را داده بلكه در
صورت استطاعت بر آنها واجب كرده است و به مرد نيز اين حق و اجازه را نداده كه
همسرش را در صورت استطاعت، از شركت در آن باز دارد. عجيب اين كه شارع مقدس با
اين كه مناسك حج و عمره مانند طواف، سعي، رمي جمره و... به صورت مختلط انجام
ميشود، باز حكم به وجوب و استحباب آن براي همگان كرده است و عجيبتر اين كه
شارع ميدانسته اين اختلاط در زماني صورت ميگيرد كه مردان به خاطر مُحرم بودن
از پوشش درستي برخوردار نيستند و حتي بر زن نيز پوشيدن چهره، پوشيه و نقاب زدن
ممنوع ميباشد. به تعبير رساتر، شارع مقدس عملي را بر زن و مرد واجب يا مستحب
كرده است كه طبيعت و ساختار آن اقتضا ميكند، به صورت جمعي و مختلط انجام
گيرد.
ـ طلب علم
در روايات متعددي آمده است، زنان براي سؤال از احكام شرعي، معارف وامور ديگر
به نزد پيامبر(ص) ميآمدند و مسائل و مطالب خود را بدون هيچگونه واهمه و
نگراني مطرح ميكردند و پيامبر(ص) با روي گشاده به جواب آنها اقدام ميكرد و
به جهت اينكه از منزل خود بيرون آمدهاند نهي نميكرد.
از آنچه گذشت ميتوان به خوبي معاني رواياتي را كه بر لزوم خانهنشيني يا حسن
آن دلالت دارند، حدس زد. اين دسته از روايات همان معنايي را افاده ميكنند كه
در اين آيه بيان شده است: «و قرن في بيوتكنّ و لا تبرجن تبرّج الجاهليه
الأولي»،[ 29 ] «(اي زنان پيامبر) در خانههاي خويش قرار گيريد و مانند دوران
جاهليت نخستين به خودنمايي و خودآرايي از خانه بيرون نشويد.»
به طور يقين مقصود از اين دستور، زنداني كردن زنان پيامبر اكرم(ص) در خانه
نبوده است؛ زيرا تاريخ اسلام به صراحت گواه است كه پيغمبر اكرم(ص) زنان خود را
به سفر ميبرد و آنان را از بيرون شدن از خانه منع نميفرمود؛ بلكه مقصود اين
بوده كه آنها به منظور خودنمايي از خانه بيرون نشوند.
شهيد مطهري در مورد اين گونه احاديث ميگويد: «در كتاب كافي، برخي روايات بدين
مضمون نقل شده كه توجه مرد به زمين است و توجه زن به مرد، پس زنان را در حصار
خانه قرار دهيد. خود صاحب كافي (كليني) معتقد است كه مقصود اين است كه هرچه
زودتر آنها را در حصار ازدواج قرار دهيد. ولي يك عده روايات ديگر وجود دارد كه
ممكن است آنها را توصيه اخلاقي به مردان نسبت به زنان شمرد كه از خطرات تماس
با زنان آگاه باشند. صاحب وسائل، اين روايات را بر استحباب حمل كرده است...
اگر ما بوديم و چنين تعبيراتي (تعبيراتي كه در روايات آمده است)، بدون شك
آنچه استنباط ميشد، بيش از «توصيه اخلاقي» بود، ولي علت اين كه فقها به
مضمون چنين جملههايي فتوا ندادهاند، ادله قطعي ديگر از آيات، روايات و
سيرهي معصومين بر خلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است و به اصطلاح، ظاهر اين
جملهها «معرض عنه» اصحاب است. لهذا اين جملهها حمل به توصيه اخلاقي شده است و
ارزش اخلاقي دارد نه فقهي... آنچه اسلام لااقل به صورت يكامر اخلاقي توصيه
ميكند، اين است كه تا حدّ ممكن اجتماع مدني غير مختلط باشد.»[ 30 ]
وي در جاي ديگر[ 31 ] «قابل توجه است كه مرحوم حرّ عاملي (صاحب وسايل الشيعه)
كه خود محدّث متبحري است با توجه به مجموع روايات اسلامي ميگويد: از مجموع
روايات استفاده ميشود كه براي زنان رواست كه براي مجالس عزا يا براي انجام
حقوق مردم يا تشييع جنازه بيرون بروند و در اين مجامع شركت كنند، همچنان كه
حضرت فاطمه(س) و نيز زنان ائمه اطهار(ع) در مثل اين مورد شركت ميكردهاند. پس
جمع بين روايات حكم ميكند كه روايات منع را حمل بر كراهت كنيم.»[ 32 ]
پىنوشتها:
1. طباطبائي، ظهور شيعه، صص 25 ـ 20
2. رك. مطهري، ج 19، صص 542 ـ 541.
3. رك. مطهري، ج 19، صص 542 ـ 541، به نقل از ابن ماجد، ح 1587.
4. طبرسي، ج 2، ص 44.
5. حويزي، ج 1، ص 478.
6. قرطبي، ج 5، ص 173.
7. نساء، 19.
8. حرّ عاملي، كتاب النكاح، ج 20، ابواب مقدمات النكاح و آدابه، باب 88،
ح 5، ص 170.
9. همان، ح 8، ص 171.
10. همان، باب 90؛ 88.
11. مجلسي، ج 11، ح 3، ص 100.
12. همان، ج 15، ص 33.
13. نساء، 1.
14. رك. اعراف، 198؛ زمر، 6.
15. صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ح 4336، ص 379؛ طباطبايي، الميزان،
ج4، ص 146.
16. رك. مجلسي، ج 11، ح 42، ص 115، ج 9، ص 299.
17. بحراني، البرهان، ج 1، ص 80 ـ 79.
18. بقره، 36 ـ 35.
19. بحراني؛ البرهان، ج 1، ص 80 ؛ رك. حويزي، ج 1، صص 61 ـ 59.
20. كليني، ج 5، ح 1، ص 516.
21. فاطر، 28.
22. علق، 4.
23. قلم، 1
24. صدوق، خصال، جزء 2، ابواب السبعين و مافوقه، ح 12؛ همان، ج 4، باب
النوادر، ح 5762، ص 364.
25. مجلسي، ج 100 ص 250؛ كليني، ج 5، ص 535.
26. مجلسي، ج 43، ص 92.
27. حر عاملي، ج 3، ص 510.
28. توبه، 71.
29. احزاب، 33
30. مطهري، ج 19، صص 548 ـ 547.
31. همان، صص 538 ـ 537.
32. مطهري، ج 19، صص 541 ـ 540، به نقل از حر عاملي، ج 1، ص 72.
منبع:
نشريه حورا، شماره 7
از طر يق
شبكه خبرگزاري فارس