عادت از مسائل مهمي است كه از ديرگاه در علم اخلاق و اموزش و پرورش
مورد توجه بسيار بوده است. انچه در علم اخلاق در تعريف خلق و ملكه و
تعيين فضائل و رذائل گفتهاند به ارزش عادات بستگي كامل دارد. براي
انكه يك نفر خوشبخت و كامياب زندگي كند، بايد عادات خوب داشته باشد;
چنانكه عادات زشت و بد از موثرترين عوامل تيرهبختي و ناكامي است.
دوره كودكي و سنين رشد در سرنوشت ما تاثير عميق دارد. گاه اين تاثير را
بيش از اندازه معلول و وابسته به خواص نژادي يا ارثي ميدانند، ولي
حقيقت اين است كه اين امر اغلب مربوط به عادتهايي اكتسابي است كه در
شخص پديد امده و به هيچ وجه جنبه ارثي و نژادي ندارد و نبايد به حساب
طبايع و غرائز و صفات ذاتي گذارده شود و به انها مشتبه گردد.
ويليام جيمز، روانشناس و فيلسوف معروف امريكايي1910-1841مقاله سودمند و
محققانهاي درباره عادت دارد. اين مقاله كه در كتاب معروف او، دوره
مختصر روانشناسي، صفحات151-150، چاپ و منتشر شده است، اينك براي
خوانندگان مكتب تشيع از انگليسي به فارسي ترجمه ميشود. البته مطالعات
علمي و تجارب شخصي خوانندگان ممكن است موافق يا احيانا مخالف پارهاي
از مطالب اين مقاله باشد، ولي منظور ما فعلا نقل اصل مطالب است و در
صدد انتقاد علمي مقاله و تفصيل بحث درباره موضوع ان نيستيم. انچه
اجمالا بايد بگوييم اين است كه در مطالعات علمي پيرامون مسائل ديني،
اجتماعي، اخلاقي، و حتي حقوقي و اقتصادي، بايد عادت همچون عاملي موثر و
نيرومند مورد توجه قرار گيرد. مخصوصا به كساني كه درباره اسلام و اهميت
دستورهاي فردي و اجتماعي و حتي اداب و رسوم عبادت و ايين خداپرستي و،
از اين بالاتر، طرز بيان مسائل اعتقادي مربوط به ما بعدالطبيعه در اين
دين مقدس مطالعه ميكنند، توجه به مسائل بغرنج و پيچيده رواني، از
جمله عادات را توصيه ميكنيم.
انچه در اين مقاله خواهيد ديد نمونههاي جالب و پر اهميتي از اسرار
رواني مربوط به عادت است كه با عباراتي ساده و روان و شيرين و قابل
فهم براي عموم، از خامه تواناي اين دانشمند بزرگ بر صفحات كتاب نقش
بسته است. توجه به نكات اساسي اين مقاله براي همهكساني كه مسئوليت
اجتماعي دارند و در تربيت افراد جامعه، بخصوص نسل جوان، موثرند، ضرورت
كامل دارد. به طور كلي توجه به مسائل رواني براي پدران و مادران،
معلمان و مربيان، نويسندگان و گويندگان، گردانندگان دستگاههاي تبليغاتي،
ناشرين مطبوعات، زمامداران و مسئولين امور اجتماعي، واعظان و روحانيون،
و هر كس كه سهم موثري در تربيت و تعيين سرنوشت دنيوي و اخروي افراد
دارد، از اهم واجبات است. مطالعه همين مقاله مختصر درباره عادت كافي
است كه نشان دهد تماشاي نمايشها و فيلمهاي بداموز كنوني، خواندن رمانها و
داستانهاي مهيج عشقي و جنايي، گوش دادن به ترانههاي بداموز و مروج
شهوتراني و ميخوارگي، پرداختن به غزليات و اشعار صوفيانه و عرفاني براي
انان كه جز ظاهر انها را درك نميكنند، مشاهده معاشرتهاي نامشروع و ناروا
و زننده پنهان و اشكار در كابارهها و دانسينگها و مراكز ديگر فساد، و
امثال اينها، چه اثار سوء و زهراگيني در همه افراد، بخصوص كودكان و
جوانان، دارد.
با كمال تاسف بايد اعتراف كرد كه هر اندازه با پيشرفت علوم از اسرار
حيات انساني بيشتر پرده برداشته ميشود، علم عملا نه تنهاكمتر مورد
استفاده قرار ميگيرد، بلكه بيشتر مايه سوء استفاده است; و اين، كم و
بيش، همان وضعي است كه در بسياري از پيشرفتهاي علمي و صنعتي ديگر نيز
وجود دارد. امروز، سوداگران بي بند و بار و سودپرست، كمپانيهاي بزرگ
تبليغاتي، مسلكهاي منحرف فلسفيو اخلاقي و اجتماعي، و حكومتهاي بيدادگر و
خودخواه رژيمهاي مختلف، از اين اطلاعات بيش از خيرانديشان اجتماع بهره
ميگيرند.چرا؟ چه عرض كنم! فعلا اين شما و اين مقاله اقاي ويليام جيمز.
نقل ميكنند كه دوك ولينگتن (1) روزي از روي تعجب چنين گفت: «عادت
طبيعت ثانوي است!» عادت ده هزار برابر طبيعت است!
شايد هيچ كس به اندازه او، كه خود سربازي كهنهكار و ازموده است، نداند
اين سخن چقدر درست است. سالها كار منظم و تمرين و مشق روزانه است كه
مردي را از نو ميسازد و اداره او و فرماندهي بر او را ممكن ميكند.
پرفسور هاكسلي (2) ميگويد:
داستاني است كه شايد واقعيت نداشته باشد، ولي ميتوان ان را همچون
داستاني واقعي پذيرفت. ميگويند مردي خوشمزه و شيرينكار سرباز
بازنشستهاي را ديد كه سورسات شب خود را روي دست به خانه ميبرد. به
محض اينكه چشمش به او افتاد بيمقدمه بر او فرياد زد: خبر دار! سرباز فورا
دستهايش را پايين انداخت. به حالت خبردار ايستاد و گوشتها و سيب
زمينيهايش در نهر خيابان ريخت. اين مشق نظامي در او به حد كمال رسيده
و گويي جزء ساختمان عصبي او شده بود.
در بسياري از جنگها ديده شده است كه اسبهاي جنگي بيانكه كسي بر پشت
انها سوار باشد فقط به صداي شيپور به هيجان امده و مثل زماني كه كسي
بر انها سوار ميشود دور هم جمع شدهاند. بيشتر حيوانات اهلي چون
ماشينهاي سادهاي به نظر ميرسند كه دقيقه به دقيقه، بدون شك يا ترديد
و توقف، وظايفي را كه به انها ياد دادهاند انجام ميدهند، بيانكه
علامتي از انها بروز كند كه نشان دهد امكان تغيير رويه به مغز انها راه
يافته باشد. اشخاصي كه در زندانهاي طويل المدت به سن پيري رسيدهاند،
پس از خلاصي خود درخواست كردهاند كه دوباره به زندان برگردند.
نقل ميكنند در يك تصادف راه اهن، قفس پلنگي كه براي يكي از سيركها
ميبردند شكست. پلنگ از قفس بيرون پريد، ولي بلافاصله، بيانكه محافظين
او به زحمت بيفتند، به جاي خود برگشت. اين است كه عادت لنگر بزرگ
اجتماع و پرارزشترين كارگزار محافظه كار اوست. عادت است كه مردم را
تحت فرمان نگاه ميدارد و ابناي ثروت و مكنت را از طغيان رشك بينوايان
نجات ميبخشد. عادت است كه نميگذارد دشوارترين و زنندهترين امور زندگي
معوق و بلا متصدي بماند و انها كه براي تصدي اينگونه امور اورده
ميشوند كار خود را رها كنند و بروند. عادت است كه ماهيگير و عرشهبان
كشتي را در قلب زمستان در دريا، معدنچي را در تاريكي معدن، كشاورز را در
ماههاي برف بار در كلبه چوبي و گوشه تنهايي مزرعه نگه ميدارد. عادت
است كه ما را از هجوم بيابانگردان و ساكنين مناطق يخبندان مصون
ميدارد. عادت است كه ما را محكوم ميكند تا نبرد زندگي را در همان خطوط
كه در ان پرورش يافته يا خود در اغاز انتخاب كردهايم ادامه دهيم و
كاري را كه مطابق ميل ما نيست به بهترين وجه دنبال كنيم، چون نه
براي كار ديگر اماده شدهايم و نه وقت ان مانده كه از نو شروع كنيم و
خود را براي كار ديگر اماده سازيم. عادت است كه طبقات مختلف جامعه را
از به هم ريختگي مصون ميدارد.
در حدود سن بيست و پنج سالگي معين ميشود هر كس از چه طبقه است و چه
كاره خواهد بود. صفات لازم براي حرفه يك بازرگان جوان، يك پزشك
جوان، يك رييس اداره جوان، يا يك مشاور حقوقي جوان، در اين سن در او
استقرار پيدا ميكند. در اين سن در طرزتفكر و بينش اشخاص خطوط و شيارهاي
ريزي ميبينيد و تمايلات و خواستههاي خاصي مييابيد كه كم كم جزء
شخصيت انها ميشود و نميتوانند انها را از خود دور كنند. بر روي هم بهتر
هم همين است كه نتوانند. براي دنيا همين وضع مفيد است كه شخصيت بيشتر
ما در سي سالگي چون سنگ خاره مستحكم ميشود و ديگر نرم نميگردد. اگر
دوره ميان بيست و سي، دوره متشكل شدن عادات حرفهاي و عقلاني است،
دوره پيش از ان در پيدايش و تشكيل عادات شخصي، از قبيل طرز تلفظ
كلمات، سبك سخن گفتن، اطوار وحركات و امثال اينها، اهميت بيشتري دارد.
زباني را كه پس از بيست سالگي مياموزيد به سختي ميتوانيد درست با
اكسان خود زبان تلفظ كنيد. جواني كه به محيط اجتماعي بالاتر از خود قدم
ميگذارد، به سختي ميتواند معايب و نواقصي را كه معاشرين سنين رشد در
او ايجاد كرده و رسوخ دادهاند از ياد ببرد. حتي هر اندازه هم پول در
جيب خود داشته باشد باز بسيار مشكل است كه بتواند نظير يك اشرافزاده
بداند چه جور لباس بپوشد. سوداگران اجناس خود را با همان اشتياق كه به
شيكپوشترين افراد عرضه ميكنند، بر او همعرضه ميدارند، ولي او
نميتواند از عهده انتخاب چيزهاي مناسب برايد. يك قانون نامرئي چون
قوه جاذبه، نيرومند و قوي، او راهمچنان در مدار اصلي خود نگه ميدارد.
لباس پوشيدن او امسال همان است كه پارسال بود، و اين نكته كه
اشنايان شيكپوش او چگونه توانستهاند لباسهاي مناسب براي خود تهيه
كنند، تا لحظه مرگ بر او پوشيده خواهد ماند.
بنابراين، بزرگترين اصل تعليم و تربيت اين است كه دستگاه عصبي خود را
به جاي انكه دشمن خود كنيم دوست خود سازيم. بايد انچه كسب كردهايم
سرمايه قرار دهيم و با سود ان اسوده زندگي كنيم. بايد تا حدي كه ممكن
است، خود را به كارهاي سودمند معتاد سازيم و همانطور كه كاملا مراقبيم
به طاعون مبتلي نشويم، مراقبت كنيم با صفاتي بار نياييم كه شايد روزي
سد راه ترقي ما شود و به پيشرفت ما لطمه زند.
هر قدر بيشتر بتوانيم امور جزئي زندگي را به دست اتوماتيسم بيدرد سر
عادت بسپاريم، نيروهاي عالي مغز براي فعاليتهاي ديگر فارغتر ميماند.
هيچ موجود انساني بيچارهتر از ان كس نيست كه هيچ چيز برايش عادي
نيست; در همه چيز احتياج به تصميم داشته باشد; در روشن كردن هر سيگار،
نوشيدن هر فنجان چاي، خوابيدن و بيدار شدن هر روز، و شروع سادهترين و
جزئيترين كارها به تامل و انديشه و اتخاذ تصميم نيازمند باشد. درست
نيمي از عمر اين گونه اشخاص صرف تصميم يا تاسف بر كارهايي ميشود كه
بايد انقدر برايشان عادي شده باشد كه بيتوجه و خود بخود انجام دهند.
اگر در ميان خوانندگان من كسي هست كه هنوز اينگونه وظايف زندگي
برايش عادي نشده است، بگذاريد هم اينك، قبل از هر چيز، به رفع اين
نقيصه بپردازد.
در فصل «عادت اخلاقي» كتاب پرفسور بين، نظرهاي شايان تحسيني وجود دارد
كه از مجموع انها دو اصل كلي مهم به دست ميايد:
1ـ در تحصيل عادت جديد يا ترك عادت سابق بايد دقت كنيم قدم نخستين را
با حداكثر قدرت و تصميم برداريم. همه مقتضياتي را كه ممكن است در به
كار انداختن نيروهاي لازم موثر واقع شود جمعاوري كنيد. با جديت هر چه
تمامتر خود را در شرايطي قرار دهيد كه وضع جديد را تقويت كند و براي خويش
قيودي ايجاد كنيد كه با وضع سابق ناسازگار باشد. حتي اگر وضع اجازه
ميدهد، يك ضمانت اجتماعي براي خود درست كنيد. خلاصه: تصميم خود را با
هر كمك مناسبي كه به نظرتان ميرسد پيش ببريد.
اين روش به قدم اول شما چنان نيروي موثر فوريي ميبخشد كه نميگذارد
خيال به هم زدن تصميم جديد به ان زودي كه در غير اين صورت ممكن بود
در شما پيدا شود به مغز شما راه پيدا كند. هر روز كه در هم شكستن تصميم
جديد به تاخير افتد، يك درجه اميدوارتر ميشويد كه هرگز شكسته نخواهد شد.
2ـ تا عادت جديد در شما درست ريشه نكرده، هرگز نگذاريد استثنا در كار شما
پيش بيايد.
اگر يك بار به طور استثنا به وضع سابق برگشت كنيد، مثل اين است كه
بگذاريد گلوله نخي كه با دقت ميپيچيد يكباره از دستتان بيفتد. همين يك
بار افتادن بيش از چندين دور را باز ميكند و بايد دوباره بپيچيد. مداومت
هر كار معين تنها وسيله مهمي است كه ميتواند دستگاه اعصاب را درست و
بينقص به كار بيندازد. همان طور كه پرفسور بين ميگويد:
خاصيت ويژه عادات اخلاقي، برخلاف اكتسابات عقلي، وجود دو نيروي متقابل
و متضاد است كه به تدريج يكي رو بهزوال ميرود و ديگري جانشين ان
ميگردد. با اين وضع، بالاترين چيز ان است كه هيچ يك از صحنههاي جنگ
اين دو نيروي متقابل را نبازيم. هر بار كه جانب باطل غلبه كند، اثر
چندين بار غلبه جانب حق را خنثي ميكند. بنابراين، مقتضاي احتياط لازم
ان است كه وضع دو نيرو چنان تنظيم شود كه غلبه متواليا با يكي از
انها باشد، تا در اثر تكرار چنان نيرومند و مستحكم شود كه ديگر به هيچ
وجه و در هيچ موقع نشود با ان مقابله و ستيزه كرد. اين است بهترين خط
مشي اخلاقي كه ميشود فرض كرد.
احتياج به موفقيت قاطع و اطمينان بخش در اغاز كار امري ضروري است.
شكست وهله اول زمينه مساعدي براي تزلزل قدرت همه تلاشهاي بعدي است;
در صورتي كه مشاهده گذشته موفقيت اميز موجب تقويت بعدي اعصاب انسان
است. گوته به مردي كه درباره كار مهمي با او مشورت ميكرد و به
توانايي خود بر انجام ان كار اعتماد داشت ميگويد: «اوخ! شما فقط بدين
محتاجيد كه روي دستهايخود بزنيد!» اين جمله تاثير خط مشي موفقيتاميز
گوته را در اعصاب و روحيات خود او روشن ميكند.
اكنون اين سوال پيش ميايد كه مگر نبايد در مبارزه با اعتياد به ترياك
و مشروبات الكلي و نظاير اينها به تدريج عمل كرد؟
در اين قسمت تجارب تا حدودي مختلف است، ولي ميتوان گفت كه اختلاف
بيشتر مربوط به اوضاع و احوال شخصي و تعيين بهترين روش مناسب با احوال
شخصي است; وگرنه در اين اصل اساسي همه متفقند كه اگر واقعا ميسر باشد
بهترين طريق همان است كه عادت جديد يكباره و سريع تحصيل شود. البته
بايد دقت كنيم كه بر اراده خود وظيفهاي چنان سنگين تحميل نكنيم كه
يقين داريم از همان قدم اول دچار شكست ميگردد. در هر حال، بهترين راه
براي نيل به مقصود، خواه در ترك عادتهايي از قبيل افيون و خواه در
كارهاي سادهاي از قبيل ساعت برخاستن از خواب يا شروع به كار، اين
است كه با در نظر گرفتن قدرت خود در يك دوره كوتاه و سريع به خود فشار
بياوريم و بقيه وقت خود را اسوده و ازاد باشيم. شگفت انكه اگر شوق خود
را به كلي بيغذا بگذاريم زود از لاغري ميميريم.
«پيش از اينكه شخص به نو ساختن خود شروع كند بايد بتواند روي يك راه
باريك مستقيم، بيانحراف و بيانكه به چپ و راست بنگرد، راه برود. ان
كه هر روز تصميم تازهاي ميگيرد، مثل كسي است كه بايد از گودالي بپرد،
ولي هر بار كه براي پريدن خيز ميگيرد، به محض رسيدن لب گودال بايستد
و برگردد كه دوباره خيز بگيرد. تجمع قواي اخلاقي و تمركز انها بدون
پيشرفت پيگير و مداوم ميسر نيست. تنها به بركت قدرت تمرين مداوم است
كه به تجمع و تمركز قوا نائل و بدان معتاد ميشويم(3).»
به دو اصل نامبرده ميتوان اصل سومي را افزود:
[3ـ] همان فرصت نخستين را بگيريد و روي هر تصميمي كه ميگيريد و هر شوق
دروني كه در جهت تامين عادات ارزويي خود مييابيد به عمل بپردازيد.
اراده و شوق وقتي به ان حد برسد كه خاصيت اتوماتيسم پيدا كند، قدرت
ان را دارد كه وضع جديد را به مغز منتقل كند، نه در همان لحظه اول كه
تازه پديد امده است.
همان طور كه نويسنده اخير خاطرنشان ميكند:
زمينهاي مساعد و جدي براي عمل لازم است تا نقطه اتكايي فراهم ايد و
اهرمي كه با ان، قدرت اراده چندين برابرميشود بر ان تكيه كند و سر
ديگرش بلند شود، وگرنه ان كس كه زمينه مساعد جدي براي عمل ندارد تا
فشار نقطه اتكاي اهرم را تحمل كند، كار او فقط ژست و ادا و اطوار توخالي
است.
اگر شخص زمينه جدي براي عمل نداشته باشد، هر قدر ذهنش انباشته از اصول
و قواعد اخلاقي و احساساتش خوب و عالي باشد، باز ممكن است به نتيجه
نرسد و نفسانياتش هميشه بلا اثر بماند. ضرب المثلي هست كه نيتهاي خوب و
بيعمل سنگفرش جهنم است.اين همان نتيجهاي است كه از قواعد سه گانه
مزبور به دست ميايد. همان طور كه جان استورات ميل ميگويد: «خلق و خوي
ارادهاي است كه درست در نفس مستقر شده باشد.» اراده به اين معنايي
كه او در اين عبارت خواسته، هماهنگي فكر براي عمل، در راهي محكم و
سريع و مشخص، مافوق همه حوادث و رويدادهاي زندگي است.
انديشه هر كار فقط به نسبت دوام لاينقطع ان، كه خود بخود به وقوع كار
منجر ميشود، در ما راسخ و موثر ميشود و مغز بدان معتاد ميگردد. اگر شوق
يا اراده خوبي را بيانكه به نتيجه عملي برسد از دست بدهيم، بدتر از
ان است كه شانس خوبي را از دست داده باشيم، زيرا كمترين اثرش اين
است كه تصميمهاي ديگر را نيز مسلما از اينكه در راهي نتيجه بخش بيفتد
باز ميدارد.
منش هيچ كس پستتر از منش شخص احساساتي و خيالي و رويا بين نيست، كه
عمري را در درياي متلاطم احساسات تهييج شده ميگذراند ولي هرگز كاري
مردانه و جدي از او سر نميزند. نمونه بارزي از اين افراد روسو است. روسو
با كلمات نافذ و بليغ خود به همه مادران فرانسوي توصيه ميكند كه پيرو
طبيعت باشند و خود به پرستاري و تربيت فرزندانشان بپردازند، ولي خود او
برخلاف گفته خود، فرزندانش را به شيرخوارگاه ميفرستد تا از انها پرستاري
كنند.
هر كس از ما كه به كار خوب اخلاقي مطلق اظهار اشتياق كند ولي در مقام
عمل، انجا كه همين كار اخلاقي خوب با لباس بدل لابلاي لوازم نامطلوب
و بدنماي ديگر سر راه او قرار گرفته، ان را ترك كند، به سهم خود در
همان راه روسو قدم گذارده است. در اين روزگار همه فضائل لابلاي لوازم
ناپسند و نامطلوبي نهفته است; واي بر ان كس كه فضائل را فقط وقتي
بشناسد كه انها را در ذهن خود به شكل مطلق و خالص تصور كند. اشخاصي كه
در خواندن داستان و رفتن به نمايش افراط ميكنند از همين قبيلاند.
عادات اينها هيولاي عجيبي است. مثلا، يك خانم روسي در تماشاخانه به
حال بازيكنان خيالي نمايش اشك ميريخت، ولي در همان حال كالسكهچي او
بيرون از شدت سرما يخ كرده بود و خانم از اين بابت هيچ نگراني نداشت.
از اين قبيل وقايع همه جا، ولو با زنندگي كمتري، اتفاق ميافتد. حتي
اعتياد به افراط بياندازه در موسيقي، براي كساني كه نه خود نوازندهاند
و نه از موهبت موسيقي به اندازه كافي برخوردارند تا ان را فقط در راه
عقلاني خالص ان به كار برند، شخصيت افراد را متزلزل و انان را سست عنصر
ميكند، چون غالبا مملو از هيجاناتي ميشوند كه معمولا بيانكه به مرحله
عمل برسد نابود ميگردد. چارهاي نيست جز اينكه انسان هرگز حاضر نشود در
يك كنسرت احساساتي پيدا كند كه بعدا منشا صدور كاري از او شود، اگر چه
ناچيزترين كارهاي دنيا باشد. مثلا اگر شجاعت كارهاي بزرگ را ندارد لااقل
با مادر بزرگش با نرمي و ملاطفت صحبت كند; يا در يك وسيله حمل و نقل
عمومي صندلي خود را به ديگري واگذارد. در هر حال اين احساسات او در عمل
ظاهر شود.
حالات اخير ما را بر اين نكته واقف ميكند كه نه تنها خطوط مخصوص، بلكه
اشكال عمومي كار نيز به وسيله عادت در مغز منطبع ميشود. مثلا اگر اجازه
دهيم خواستهاي ما رو به زوال بروند، رو به زوال خواهند گذاشت. به همين
دليل بايد گفت كه اگر غالبا از جد و جهد و عمل خودداري كنيم استعداد جد و
جهد ما پيش از انكه خودمان متوجه شويم از بين خواهد رفت. يا اگر
بگذاريم دقت و عنايت و توجه ما اين سو و ان سو برود براي هميشه چنين
خواهد ماند. سعي و دقت، چنانكه بعد خواهيم ديد، دو نام براي يك واقعيت
روانياست، ولي ما به درستي نميدانيم كه اين دو به كدام يك از
جريانهاي مغز ارتباط دارند. عمدهترين دليل بر اينكه اجمالا به جريانهاي
مغز مربوطند و يكسره كار روح نيستند اين است كه دريافتهايم تا حدودي از
موارد قانون عادتاند كه يك قانون مادي است.
اخرين اصل عملي مربوط به عادات اراده كه ما ميتوانيم طرح كنيم اين
است كه با مختصر تمرين روزانه، استعداد جد و جهد را در خود زنده نگه
داريد، اگر چه در كارهاي بيفايده و غيرضروري باشد. مثلا يك يا چند كار
ناچيز و غير ضروري را براي رياضت و ورزش تصميم و شجاعت در خود به طور
منظم انجام دهيد. هر روز يا يك روز در ميان كاري انجام دهيد، فقط به
اين منظور كه كار مرتبي انجام داده باشيد كه هرگز از شما ترك نميشود،
به طوري كه چون ساعت ان كار فرا رسد، هيچ گاه شما را ارام و بيحركت
براي قيام به ان نيابند.
اين نوع رياضت و تمرين نظير حق بيمهاي است كه شخص براي خانه و
اثاث خود ميپردازد. موقع پرداخت فايدهاي به حال او ندارد، شايد هم
اين پول هرگز به جيب او برنگردد، ولي اگر اتشسوزي به سراغ او بيايد
تنها انچه تاكنون پرداخته است او را از خانه خرابي نجات خواهد داد. عينا
همين است وضع كسي كه با انجام كارهاي بيفايده و غيرضروري خود را به
تمركز توجه و دقت، قوت اراده و خويشتنداري معتاد ميكند. چنين كس در
ان موقع كه هر چه پيرامون اوست دچار تزلزل و بيثباتي است، چون برج
بر جاي خواهد ايستاد; در صورتي كه همقطاران سست او چون ذرات كاه در
برابر تندباد پراكنده و نابود شدهاند. از اينجاست كه روانشناسي اخلاقي
قويترين دستيار علم اخلاق است.
جهنمي كه بر طبق معتقدات ديني در دنياي ديگر بدان مبتلا ميشويم، بدتر
از جهنمي نيست كه در اين دنيا با بد اموزي و انداختن نفسانيات خود در
راههاي غلط و كسب عادتهاي ناروا براي خود ميسازيم. اگر جوانان
ميتوانستند تشخيص دهند كه چقدر زود به توده متحركي از عادات مبدل
ميشوند، در ان وقت كه چون تركه تر حالت ارتجاعي و پلاستيكي داشتند
بيشتر به ساختمان خود عنايت ميكردند. خوب يا بد، ماييم كه رشته سرنوشت
خود را ميتابيم و اين رشته تافته هرگز از هم باز نخواهد شد.(4) كوچكترين
ضربه پاكييا ناپاكي و گناه كه بر اين پيكر وارد ايد جاي ان براي
هميشه باقي خواهد ماند. در نمايشنامه جفرسن، ريبوان و نيكل شرابخوار و
بادهگسار، هر بار كه در انجام وظيفه خود قصور ميورزد با خود ميگويد:
«اين يك بار هيچ; اين را نميشمرم!
« بسيار خوب، او ميتواند اين بار را نشمرد; شايد خداي رئوف هم ان را
نشمرد، ولي بي كم و زياد شمردهخواهد شد. مولكولهاي سلولهاي عصبي و
بافتهاي او همه اين يك بارها را ميشمرند و ثبت و بايگاني ميكنند، تا
بار ديگر كه در معرض وسوسه و اغوا قرار ميگيرد عليه او به كار رود. در
ترجمان تحت اللفظي مو به مو و دقيق علم از عالم واقع، هر كار كه از ما
سر زند هرگز محو نخواهد شد. اين البته از جهتي خوب است و از جهتي هم بد.
همان طور كه ما در اثر چندين بار شرابخواري متناوب دايمالخمر ميشويم،
در اثر ساعتها كار متناوب علمي و عملي نيز در كار خود مسلط و ماهر و با
تجربه ميشويم; گر چه در عين حال در عرفيات و اخلاقيات ضعيف ميگرديم.
هيچ جوان نوخاسته را نگذاريد نسبت به نتيجه تعليم و تربيت خود، در هر
راه كه هست، ذرهاي نگراني و تشويش داشته باشد. اگر اينجوان در همه
ساعات ايام كار خود با ايمان و اطمينان به كار مشغول باشد، ممكن است
به نتيجه نهايي برسد و در هر حرفه كه انتخاب كرده با اطمينان كامل به
صبح سعادت خود اميدوار باشد; يك روز سر از خواب بردارد و خود را از افراد
مستعد و شايسته دوران خود بيابد. ارام ارام، ضمن كارهاي جزئي روزانه
كه در حرفه خود انجام ميدهد قدرت اظهار نظر در همه موضوعات مربوط به
ان حرفه همچون سرمايه و ثروتي كه هرگز بر باد نرود در او به حد كامل
خواهد رسيد.
بايد جوانان از اين رمز ترقي اگاه گردند. بياطلاعي از اين راز بيش از
همه علل احتمالي ديگر در جواناني كه به كارهاي سخت مبادرت ميكنند
توليد ترس و ضعف خواهد كرد.
پىنوشتها
1- ژنران و رجل سياسي انگليسي، 1852ـ1769، (مترجم).
2- توماس هنري هاكسلي، زيستشناس انگليسي، 1895ـ1825 (مترجم).
3- اين قسمت از كتاب. ج. بانسن نقل شده است.
4- نكوهش مكن چرخ نيلوفري را برون كن ز سر باد خيره سري را
تو چون خود كني اختر خويش را بد مدار از فلك چشم نيك اختري را
ناصرخسرو
منبع:
مجله مكتب تشيع، شماره 3، خرداد 1340، صص 143ـ127.