مروري بر عرفان، اخلاق و سياست امام خميني(ره)
فراتر از طبق معمول

محمد جمعه ذكي


در يك تقسيم بندي كلي و فرضي، سه دوره مشخص را در زندگي حضرت امام خميني (ره) مي توان قابل اشاره و ارزيابي دانست. در هريك از اين دوره ها وي بيشترين فرصت و توجه خويش را صرف يكي از مقوله هاي عرفان، اخلاق و سياست كرده است. اهميت اين تقسيم بندي از آن روست كه نحوه توالي يا چيدمان گرايش هاي اين بزرگمرد به مقولات يادشده در توفيقات و دستاوردهاي چشمگير او نقش اساسي داشته است.

مروري بر آثار به جاي مانده حضرت امام (ره) به روشني اين فرضيه را اثبات مي كند كه وي دوران جواني خويش را (سال هاي 1320-1300) عمدتا صرف عرفان نظري به شمول حكمت صدرايي كرده است. چنان كه دوره ميانسالي ايشان بيشتر به امر اخلاق و تربيت اختصاص يافته است. ايشان در اين دوره افزون بر محك زدن پيوسته خويش بر آموخته هاي پيشين و افزايش غناي تجربي خويشتن، به تربيت شاگردان بسياري همت گماشته است. شاگرداني كه اكثرا سرمايه هايي براي اسلام و بعدها براي انقلاب شمرده مي شدند. شيوه زندگي امام (ره) در اين دوران چنان بوده است كه حتي بر عالمان و فقيهان هم سن و سال وي نيز تاثير مي گذاشته است. فهم اين نكته راز حركت سازمان يافته روحانيت را در دهه هاي 40 تا 60 آشكار مي سازد. آخرين دوره حيات امام (ره) هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي، دوره پرداختن به امر سياست و حكومت بوده است. در اين دوره چنان كه روشن است بيشترين فرصت ايشان صرف قبض و بسط امور خلق شده است.

هنگامي كه از نماي بيروني بر ادوار حيات امام مي نگريم، اين تقسيم بندي درست به نظر مي رسد. هرچند كه سياست در نظر او عين عبادت و عرفان بوده است، چنان كه تزكيه و تربيت چيزي جز عرفان عملي نمي توانسته تلقي گردد. با اين حال گذر از تمايز ظاهري اين مقولات چندان آسان نيست. اين تقسيم بندي به خودي خود چندان عجيب نيست، هر انساني ممكن است در برهه اي از زندگي خويش به يك چيز يا موضوعي گرايش يابد و در مقطع ديگر به چيزي ديگر و موضوعي ديگر، اما نحوه توالي و چيدمان اين گرايش ها، آن هم در روزگاري كه امام در آن مي زيسته است، عجيب به نظر مي رسد.شماري از متفكران، فاصله دو جنگ جهاني و دهه هاي پس از آن مقارن دوران نوجواني و جواني امام را به درستي عصر ايدئولوژي ها ناميده اند. گسترش فزاينده ايدئولوژي هايي چون كمونيسم، فاشيسم، نازيسم، صهيونيسم، ناسيوناليسم هاي منطقه اي و غيره، از مشخصات اصلي اين عصر شمرده مي شود. جهان اسلام نيز از اين گرايش ها بر كنار نبوده است. در بهترين حالت تلاش مي شده خود اسلام را به ايدئولوژي و ابزار دنيوي صرف تقليل دهند. در چنين وضعيتي اگر جوان پراستعدادي سوداي سياست در سر داشته باشد و جذب يكي از آن ايده ها شود، بايد طبيعي تلقي گردد. اين از يك سو، از سوي ديگر سرگذشت بزرگاني چون غزالي و سنايي در قلمرو فرهنگ و تمدن اسلامي و چهره هاي قديس گونه اي چون تولستوي و گاندي در خارج از اين قلمرو، اين اصل را هرچه بيشتر روشن مي سازد كه روزگار پيري براي استعدادهاي متوسط، روزگار محافظه كاري و ريسك ناپذيري است و براي استعدادهاي برجسته، روزگار نااميدي از پويه دراز و غالبا بي حاصل خرد و روي آوردن به عرفان و معنويت.با اين وصف، دلبستگي هاي امام (ره) در مقطع اول به عرفان و در برهه سوم به سياست، اندكي خارج از طبق معمول ها به نظر مي رسد!

افزون بر اين، چنين كسي كه تا حاق حقيقت عرفان نظري و به قول علامه اقبال در مورد خودش تا اعماق احشا و امعاي فلسفه به خصوص فلسفه صدرايي پيش رفته است، چگونه اين آموزه ها را كه اثرات آن در تاريخ پوشيده نيست، نقطه عزيمت سياست ورزي قرار مي دهد، آن هم چنان كه گفتيم در روزگار پيري؟ (امام (ره) در سخنراني خويش در 29 اسفند 1341 مي گويد: براي چه از تهديد اين ها بترسيم؟ من امسال 63 سالم تمام است. پيغمبر اكرم 63 سالش بود كه وفات كرد. حضرت علي بن ابيطالب 63 سالش بود كه به شهادت رسيد... (1) گرچه اولين سند مبارزاتي امام، پيامي است كه در تاريخ 15 ارديبهشت 1323 (در سن 43 سالگي) خطاب به علما و ملت ايران صادر شده است،(2) اما به طور آشكار، خرداد 42 نقطه آغاز مبارزات امام در تاريخ معاصر تلقي مي گردد و در اين دوران ايشان وارد شصت و چهارمين سال حياتش شده بود.)

باتوجه به نكات يادشده مي توان چنين ارزيابي كرد كه امام نه تنها در تاريخ معاصر منطقه يك استثناست، بلكه جدا از فرهمندي او در ميان پيروانش، به لحاظ سير تكوين و شكل گيري شخصيتي نيز در تاريخ ملت ها، پس از پيامبران (و معصومان) جزو چهره هاي نادر يا منحصر به فرد به شمار مي رود، گويي زندگي او نمودار عيني سفر هاي چهارگانه اي است كه حدود سه قرن قبل از او توسط برجسته ترين فيلسوف عارف مسلك صدرالمتالهين شيرازي تحرير و طرح شده بود؛ سفر از خود و خلق به سوي حق، سفر از حق به سوي حق (تردد ميان ذات و صفات) و سفر از حق به سوي خود و خلق و بالاخره سفر از خلق با حق به سوي خلق، يعني دستگيري از خلق و سلوك جمعي به سوي حق.

گويي تا زمان امام، سلام الله عليه، بسياري از شارحان معتبر فصوص الحكم ابن عربي، نكته تاكيد او را بر نقش انسان كامل به عنوان رهبر ديني جماعت اهل ايمان، به درستي درنيافته بودند؛ نقشي كه بعضي از محققان غربي [نيز] خواسته اند بي اهميت جلوه اش دهند و در عوض تمام توجه خود را به نقش انسان كامل در نيروي جهاني بسيار مهمي كه حلقه اتصال مبداء و معاد است، معطوف كرده اند. (3)

باري، امام (ره) در سن 20 سالگي (در سال 1300 ه.ش) وارد شهر مقدس قم شد. حدود شش سال از محضر عارف وارسته، فيلسوف و فقيه برجسته مرحوم آيت الله ميرزامحمدعلي شاه آبادي استفاده كرد. وي در اين سال ها مهم ترين متن هاي كلاسيك فلسفي و عرفاني چون اسفار اربعه ملاصدرا، فصوص الحكم ابن عربي، شرح شرف الدين محمود قيصري بر فصوص الحكم، شرح فصوص الحكم عبدالرزاق كاشاني، مفتاح الغيب صدرالدين قونوي، مصباح الانس محمدبن حمزه فناري و كتاب هاي پرشمار ديگر را يا در محضر اين عالم جليل القدر تلمذ كرد يا با راهنمايي هاي او مورد مطالعه و تامل قرار داد. حاصل اين تاملات ژرف، تعليقه هاي مهمي است كه بر اكثر اين كتاب ها نوشته و هم اكنون در دسترس هستند. علاوه بر اين، او در سن 26 و 27 سالگي (با تاريخ ه.ق 28 سالگي) دو تاليف مستقل، به نام هاي شرح دعاي سحر و المصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه را به نشر سپرد كه مخصوصا كتاب دومي از اهميت بسياري برخوردار است.

در اين جا به تعريف عرفان از منظر امام (ره) توجه مي كنيم. براي عرفان تعاريف متعددي ذكر شده است تا جايي كه سهروردي مي گويد: افزون بر هزار تعريف براي عرفان ذكر شده است اما اختلافات به لفظ برمي گردد و در معناي عرفان اختلافي نيست. (4) با اين حال يكي از زيباترين و كوتاه ترين تعريفات، تعريف امام (ره) از عرفان است. ايشان مي نويسند: عرفان علم به كمال جلاء و استجلاء مي باشد و كمال جلاء يعني ظهور حق در مرآت اتم و كمال استجلاء يعني شهود حق خود را در آن مرآت. (5)

در اين تعريف چند نكته نيازمند توضيح است؛ نخست آن كه مراد از علم چيست؟ مسلما مراد از علم به اين كمالات علم حصولي نيست، زيرا در علم حصولي، غيريت و كثرت علم و عالم و معلوم مطرح است و آن با روح توحيد سازگار نيست. براي درك توحيد چيدن مقدمات به معناي فرض كثرت است و فرض كثرت و توجه به غيريت يعني بازماندن از درك توحيد. بنابراين منظور از علم به آن كمالات، علم حضوري و شناخت شهودي است و اين شناخت بدون تجلي حق تعالي بر انسان، ممكن نيست. البته باتوجه به ظرفيت هاي متفاوت انسان اين تجلي بر عارفان يكسان و هم اندازه نبوده و نخواهد بود. هركس به اندازه وسعت وجودي خويش از اين فيض بهره برده و مي برد. علامه اقبال لاهوري اين معنا را بسيار زيبا بيان كرده است:
هست اين ميكده و دعوت عام است اين جا
قسمت باده به اندازه جام است اين جا
حرف آن راز كه بيگانه صوت است هنوز
از لب جام چكيده ست و كلام است اين جا
نشئه از حال بگيرند و گذشتند ز قال
نكته فلسفه درد ته جام است اين جا

نكته دوم آن كه مراد از مرآت اتم همان انسان كامل است كه بيشترين تجلي و انعكاس حق تعالي در اوست و او داراي ولايت مطلقه بر همه موجودات و واسطه فيض حق تعالي بر تمام آنهاست. امام (ره) مانند ديگر عارفان مقام خلافت انسان براي حق تعالي و مسجود فرشتگان بودن او را ويژه انسان كامل مي داند. از انسان كامل گاهي با تعبيرات مرآت اتم، قلم اعلي، عقل، روح اعظم و امثال آن ياد شده است. مصداق حقيقي اين انسان كامل، حضرت رسول اكرم و در انديشه شيعي از جمله در انديشه امام امامان (ع) پس از او مي باشند. در زيارت جامعه كبيره آمده است: بكم يفتح الله و بكم يختم، بكم ينزل الغيث من السماء... (6) با شما خداوند آغاز كرد و با شما به پايان مي برد. به يمن شماست كه باران از آسمان فرومي بارد. همچنين در دعاي ندبه درباره امام زمان (عج) مي خوانيم: اين السبب المتصل بين الارض و السماء... اين باب الله الذي منه يوتي كجاست واسطه اي كه زمين و آسمان را ارتباط مي دهد.... كجاست دري كه از آن به بارگاه قدسي حضرت حق مي توان بار يافت.امام (ره) مي فرمايد: حقيقت خلافت و ولايت ظهور الوهيت است. (7) يعني حق تعالي خويشتن را تنها در اين آينه به كمال تابانده است و خلافت و ولايت جز نمود و ظهور الوهيت چيزي نيست. وي در بخش ديگر از همين سخنان خويش از زبان استادش مرحوم شاه آبادي نقل مي كند كه شهادت به ولايت در شهادت به رسالت منطوي است، زيراكه ولايت باطن رسالت است. (جالب است كه بيدل دهلوي دقيقا برخلاف اين مطلب در مثنوي محيط اعظم خويش مي گويد: نبوت بطون و ولايت ظهور / جمال و جلال دو عالم حضور.) و نويسنده [امام ره] گويد كه در شهادت به الوهيت، شهادتين منطوي است جمعا و در شهادت به رسالت آن دو شهادت نيز منطوي است. چنانچه در شهادت به ولايت، آن دو شهادت ديگر منطوي است (8). بدين سان مي بينيم كه انسان كامل ابن عربي قطع نظر از رسول اكرم (ص) بسيار ذهني، كلي، محو، انتزاعي و ايستاست. در حالي كه انسان كامل در عرفان امام (ره) به روشني مصاديق آن انسان آرماني را نشان مي دهد و مواجد ذوقي ابن عربي را به گونه اي بر محك اعتقادات برگرفته شده از قرآن و سنت عرضه مي كند و با حك و اصلاحاتي آن را مي پذيرد


پا نوشت ها:


منبع: خردنامه همشهری ، شماره ۴ - يكشنبه ۴ تير ۱۳۸۵