گذري بر تاريخ تشيع تا تشكيل حوزه علميه قم

جواداكبري مطلق


مفهوم تشيع
كلمه «شيعه» با توجه به سير تاريخي آن، به معناي پيرو، حزب، گروه، ياران، هواداران و… است كه كاربرد عملي آن ويژه پيروان علي (ع) و خاندان اوست و در مقابل واژه «سني» است. هر تحقيقي كه در مورد تشيع صورت پذيرد، بايد ماهيت تركيب جامعه اسلامي مدينه به رهبري پيامبر اسلام را (ص) را لحاظ كند(۱).

گروهي از انديشمندان تشيع را دو قسم مي دانند : تشيع معنوي و تشيع سياسي. اين گروه معتقدند تشيع معنوي مربوط به عبادات و احكام و… است كه به امور سياسي و اعتقادي مورد نياز اصلاً ارتباطي ندارد و اين تشيع است كه پيامبر آن را براي علي (ع) قرار دادند. اما تشيع سياسي مربوط به امور اعتقادي و سياسي جامعه است . اين نوع تشيع، بنا بر نظر اين گروه، بعد از واقعه سقيفه توسط عده اي از دوستداران علي (ع) ايجاد شد.

اين تقسيم بندي بي معنا است؛ چرا كه ولايت و محبتي كه سبب رسيدن علي (ع) به قدرت شد، نه تشيع معنوي بود نه سياسي، بلكه هر دو در چهارچوب ولايتي بود كه پيامبر براي علي (ع) قرار داده بود. پيامبر اسلام، طبق فرمان خداوند داراي اين نوع ولايت بر مسلمانان بوده و آن را پس از خود به علي (ع) سپرده است؛ ولايتي كه جز رهبري اسلامي معناي ديگري ندارد)۲). كساني كه بر ماهيت سياسي تشيع تكيه مي كنند، دوست دارند عقيده جدايي دين از سياست (مطرح شده در قرن هفتم ميلادي) را بپذيرند ،اما تشيع به تبعيت از بنيانگذارانش- علاوه بر مذهبي بودن ، در ذاتش سياسي هم بوده است كه در سراسر تاريخ تشيع به وضوح مشهود است(۳).

ظهور تشيع
با توجه به شواهدي از قرآن و روايات مي توان ظهور تشيع را از زمان پيامبر دانست. در قديم ترين كتب ملل و نحل يعني كتاب سعدالاشعري و نوبختي صريحاً گويند تشيع ،به معناي ستايش از امتيازات علي (ع)، در زمان پيامبر ظاهر شده بود و به شواهدي مثل جريان يوم الدار (دعوت اقوام و خويشان در ابتداي رسالت)، برادر خواندن علي (ع)، انتصاب علي به عنوان وزير در حديث «منزلت» ، ابلاغ سوره برائت توسط حضرت علي (ع) در مكه و حديث غدير، استشهاد مي كنند (۴).

سقيفه (۲۵سال رفتار مسالمت آميز )
اولين نوشته مربوط به اين موضوع، نوشته محمد بن اسحاق، تحت عنوان «سيرت رسول الله» است كه متعلق به نيمه اول قرن دوم هجري است، در سقيفه بود كه فريادهائي براي حمايت از خلافت علي (ع) برخاست؛ بنابراين در بررسي تاريخ تشيع، اتفاقات سقيفه جايگاه خاصي دارد. بعد از سقيفه و بيعت گرفتن براي ابوبكر، چند نفر بر شيعه و پيرو علي بودن اصرار ورزيدند كه از آنها به عنوان چهار ركن (اركان اربعه) ياد مي كنند كه عبارتند از: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد. حضرت علي(ع) هم تا زمان زنده بودن حضرت فاطمه بيعت نمي كردند، ولي بعد از شهادت حضرت فاطمه (شش ماه بعد از فوت پيامبر) علي (ع) بيعت با آنان را پذيرفت(۵).

در لحظات نخست سقيفه، بعضي از طوايف هم اظهار مخالفت كردند. زيد بن ارقم، از طايفه انصار، كه نمي خواست علت موضع گيري انصار در مقابل ابوبكر مخفي باشد گفت: «به خدا سوگند اگر علي انتخاب شود يكي از ما هم مخالفت نخواهد كرد» و طبق گفته استاد توفيق ابو علم، سعد بن عباده زماني كه ديد مهاجرين توطئه گر بر جدا كردن حق از صاحبانش مصرّ هستند، خود را نامزد خلافت كرد، افرادي مثل سهل بن حنيف، ابو ايوب انصاري، ابوالهيثم بن تيهان و صدها تن از بزرگان صحابه مخالفت كردند. در بيرون مدينه هم بيشتر قبايلي كه مورخين آنها را مرتد دانسته اند، كساني بوده اند كه زكات به گروه مهاجرين پرداخت نمي كردند؛ چون آنها را خليفه شرعي پيامبر نمي دانستند. البته مهم ترين علت عدم موفقيت طرفداران علي (ع) اين بود كه رنگ ديني را از مخالفت آنها زدودند و خلافت را بين خويش تقسيم كردند(۶).

دوره حاكميت تشيع (از سال ۳۵ ق. تا ۴۱ ق.)
بعد از قتل خليفه (عثمان) و خلافت علي (ع)، واقعه جمل شكاف عميقي در جامعه ايجاد كرد و از آن به بعد ياران علي(ع) در ابتدا اهل العراق (مردم عراق) و بعدها شيعه علي يا العلويه (حزب علي) خوانده شدند. در مقابل به مخالفان آنها، «شيعه عثمان» يا «عثمانيه» مي گفتند و دار و دسته شام را، «شيعه معاويه» مي ناميدند. بعدها «دين علي» يا «دين عثمان» و كم كم «رأي العلويه» و «رأي العثمانيه» نيز گفتند.

دقيق ترين عناويني كه براي شيعه بودن به كار بردند عبارتند از: شيعه اهل البيت يا شيعه آل محمد (ص). گاه نيز كنيه «الترابيه» را به كار مي بردند القاب ديگري مانند: امامي، حسينيه، اثنا عشري، خاصه و جعفري هم مي گفتند. بعد از جنگ جمل، «شيعه علي» شامل همه حاميان علي (ع) در برابر اصحاب جمل بود و به همين دليل، افراد غير مذهبي را هم شامل مي شد. به همين معناي وسيع بود كه درسند حكميت در صفين كلمه «شيعه» به كار رفت. ده سال بعد از اين شيعيان براي فرمول بندي موقعيت اسمي خود تلاش كردند و رتبه هاي شيعيان به چهار مقوله تقسيم شد: الاصفياء (دوستان صميمي)، الاولياء (دوستان فداكار)، الاصحاب (ياران)، شرطات الخمسين (طبقه برگزيده). اين تفكر مربوط به زمان هاي بعد بوده ،ولي بين كساني كه علي (ع) را به عنوان وصي قبول داشتند و كساني كه به دليل زمينه هاي سياسي از او حمايت مي كردند، بايد تمايز نهاد (۷).

دوران محنت تشيع: (دوران امام حسن (ع) از سال ۴۱ ۶۱ ه . ق)
معاويه در دوران زمامداري خويش، اسلام را اموي معرفي كرد. در ۲۵ سال خانه نشيني علي و حكومت خلفا، مردم سستي و تنبلي پيشه كرده بودند؛ به طوري كه علي(ع) ،در اشاره به اين مطلب، در خطبه بيست و هفتم نهج البلاغه مي فرمايند: «شما را در تابستان به جهاد دعوت كردم ،بهانه آورديد؛ در زمستان دعوت كردم، گفتيد هنوز سرما نشكسته است و… خدا بكشد شما را» .
بعد از شهادت علي (ع) امام حسن با همان مردم كسل و بي وفا طرف بود كه گول پول معاويه را خوردند به طوري كه عبيدالله بن عباس با هشت هزار نيروي تحت فرمان به سپاه معاويه پيوست(۸).امام حسن كه مردم را سست و بي وفا ديد فرمود: «مي بينم اكثر شما از جنگ بيزاريد و در آن ترديد داريد. از خردمندي نمي دانم كه چيزي را كه دوست نداريد بر شما تحميل كنم» . امام حسن(ع) چاره اي جز صلح نديد؛ صلحي كه مي توان «آن را آتش زير خاكستر» ناميد .اين آتش در كربلا شعله كشيد. امام حسن در جريان صلح موادي ذكر كرده بود كه خلافت را براي برادرش حسين تضمين مي كرد. معاويه توجهي به مواد صلح نامه نكرد و از مردم براي پسرش يزيد بيعت گرفت كه چهار نفر از معاريف مثل امام حسين (ع)، عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر و عبدالله بن ابي بكر بيعت نكردند. معاويه در بستر مرگ به يزيد سفارش كرد كه جانب امام حسين (ع) را رعايت كند، ولي يزيد مراعات نكرد و دستور داد اگر بيعت نكردند گردن زده شوند.

دوره قيام مسلحانه: (از ۶۱ تا ۶۷ ق.)
الف: قيام امام حسين
كوفيان با نوشتن نامه هائي، كه در حدود ۱۸۰۰۰ نامه برشمرده اند، امام را دعوت كردند. امام، مسلم را فرستاد و خود با اهل بيت در روز ۸ ذي حجه از مكه عازم كوفه شد. از طرفي چون نعمان بن بشير حاكم كوفه تعلل مي كرد، يزيد، عبيدالله بن زياد را به حكومت كوفه گماشت. عبيدالله چنان مردم را به وحشت انداخت كه مسلم را رها كردند و با اين كار غمبارترين تراژدي تاريخ اسلام صورت گرفت. شهادت امام حسين شيعه را وارد مرحله دوم تاريخ خويش نمود؛ چون جهت گيري ها مشخص تر شدند، روند فكري به خوبي تعريف گرديد و اعتقادات مذهبي روشن تر شد.

ب: قيام توابين
كوفيان كه متوجه ضعف نفس و سستي خويش شده بودند، عليه دستگاه اموي قيام كردند و خويشتن را توابين (توبه كاران) ناميدند، اين نهضت گام مهمي در پيشرفت تشيع بود. نهضت توابين تحت رهبري چند تن از قديمي ترين ياران علي (ع) يعني سليمان بن صرد خزاعي، مسيب بن نجبه الفزاري، عبدالله بن سعد بن نوفل الازدي، عبدالله بن وال التيمي و رفاعه بن شداد البجلي بود . در اواخر سال ۶۱ اولين جلسه در خانه سليمان تشكيل شد و نهضت، سه سال مخفيانه ادامه داشت و منتظر فرصت بود كه مرگ ناگهاني يزيد در سال ۶۴ زمينه را فراهم كرد. توابين در آغاز ربيع الثاني سال ۶۵ در نخيله جمع شدند. از ۱۶۰۰۰ ثبت نام كننده فقط ۴۰۰۰ نفر آمدند كه ۱۰۰۰ نفر آنها هم فرار كردند. هنگامي كه توابين آماده قيام مي شدند، مختار ظاهر شد و آنها را به خود دعوت كرد.(۹).

ج. قيام مختار
بعد از شكست توابين، مختار با جمع كردن باقي مانده آنان و موالي (غير عرب ها) در سال ۶۶با در اختيار گرفتن كوفه، انتقام خاندان پيامبر را گرفت.

امام سجاد و حاكمان ستمگر (امام باقر و امام صادق (ع))
امام سجاد (ع) بعد از واقعه كربلا در مدت طولاني امامت خويش، دوران حكومت مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك سكوت و انزوا اختيار كرد و با سياست و كناره گيري هيچ كدام از قيام ها را تأييد نكرد. بعد از شهادت آن حضرت و سپرده شدن امامت به امام باقر(ع) اختلافات زياد شد و عده اي از هاشميان خويشتن را جانشين امام مي دانستند، به عبارتي مي توان گفت كه امام باقر(ع) با اختلاف درون فاميلي مواجه بود. از طرفي برادران آن حضرت يعني زيد، امام را، امام همراه با قيام به سيف مي دانست و تحت تأثير افكار واصل بن عطا، امامت مفضول بر فاضل را جايز مي شمرد. البته هاشم معروف الحسيني در كتاب «جنبش هاي تاريخي در تشيع» اين قول را قبول نمي كنند و مي گويد زيد تحت تأثير معتزله ها نبود، بلكه دانش خويش را از امام باقر (ع) بر مي گرفته است بعد از قيام زيد، فرزندش يحيي در سال ،۱۲۵ يعني ۵ سال بعد از شهادت پدر، قيام كرد كه به همان سرنوشت مبتلا شد.بعد از شهادت امام باقر، امامت به امام صادق(ع) رسيد. ايشان هم محتاطانه عمل مي كردند و هرگز قيام مسلحانه نكرد. امام صادق(ع) از فرصت به دست آمده اختلاف اموي ها و عباسي ها استفاده كرد و در تلاش براي بيان عقايد شيعه، بحث امامت را به طور واضح بيان كردند.

امام صادق (ع) و تبيين مفهوم امامت
امام صادق براي بيان امامت الهي به توضيح دو اصل پزداخت: ۱. نص: نص امام قبل بر امامت امام پسين كه بنابراين داشتن و نداشتن قدرت سياسي او را از امامت كنار نمي گذارد. ۲.اصل علم: هر امام از مجموعه علوم لدني برخوردار است كه شامل معاني ظاهري و باطني قرآن است . تأكيد بر اصل علم، نتيجه طبيعي شرايط زمان بود؛ چون در اين زمان جستجو و كاوش براي فهم معارف دين در جريان بود. تأكيد بر اين دو اصل، مدعيان امامت را در خطر شكنجه حاكمان قرار داد و چنين بود كه آيين مشهور «تقيه» مطرح شد ؛چنان كه امام صادق آن را يكي از شرايط ايمان دانستند. البته اعتقاد به وجوب امامت، پس از نبوت، از اموري است كه اختلافي در آن نيست، ولي امامت به معناي صحيح آن چيزي جز ادامه نبوت در نسل هاي آينده نيست كه از دين نگهباني مي كند و آن را از دست تحريفات گمراهان و ملحدان دور مي كند . چون اسلام از مسير صحيح خارج مي شد، امامان شيعه به يكي از دو كار ناچار بودند: ۱.تأسيس پايگاه هاي مردمي تا زمينه مناسب را براي به دست گرفتن قدرت آماده كنند. ۲. وجدان و اراده امت اسلام را برانگيزند و در برابر حاكمان منحرف از وجدان اسلامي آنها دفاع كنند (۱۰).

تاريخ سياسي تشيع
امام صادق (ع) چون خوي منصور دوانيقي را مي دانست، چهار نفر را به عنوان وصي خود قرار داد: منصور دوانيقي، عبدالله افطح، فاطمه دخترش و امام كاظم (ع). امام كاظم در ۲۰ سالگي رهبري تشيع را به عهده گرفت. در اين زمان سخت گيري بر شيعيان چنان بود كه هنگام نقل حديث از امام از نام هاي مستعار چون عن رجل، عن العبد الصالح، عن العالم و… استفاده مي كردند. پس از منصور، مهدي در سال ۱۵۸ ق. به خلافت رسيد و حضرت را دستگير كرد. بعد از مهدي پسرش هادي عباسي، كه در زمان او حسين بن علي(صاحب فخ) قيام كرد و شهيد شد، به خلافت رسيد. هارون در سال ۱۷۰ ق. به قدرت رسيد، جدال شيعه با حكومت در اوج بود. به ابتكار امام كاظم(ع) شيعيان در دستگاه جور نفوذ پيدا كردند؛ كساني مانند علي بن يقطين كه تا حد وزارت پيش رفت. هارون دستور دستگيري حضرت را داد. امام كاظم (ع)۱۴ سال در زندان بودند و در سال ۱۸۳ به شهادت رسيدند .پس از ايشان امامت به علي بن موسي الرضا(ع) منتقل شد. ديكتاتوري هارون چنان بود كه امامت حضرت در كتمان بود غبه همين دليل عده اي به واقفيه گراييدند. هارون چون كشتن موسي بن جعفر را براي حكومت پر تاوان ديد، از به شهادت رساندن ايشان صرف نظركرد.

دوره آزادي نسبي و گسترش تشيع
اگرچه ولايت عهدي امام رضا(ع) از روي حيله و تزوير بود، ولي امام در اين مدت كوتاه كوشيد مرز شيعه علوي و عباسي را روشن كنند. حتي در حضور مأمون به تشريح مسأله مي پرداخت. امام رضا(ع)سرانجام در ۳۰۳ شهيد شد و شيعه براي نخستين بار با مسأله غير مترقبه كودك بودن امام مواجه شد. ا تصميم گرفتند ۸۰ نفر را براي تحقيق نزد امام جواد (ع) بفرستند .اين گروه سئوالاتي كردند و دريافتند كه ايشان امام است. مأمون كه بعد از شهادت امام رضا(ع)دوره شيعه را خاتمه يافته مي ديد، از ازدياد شيعه و وجود امام جواد به وحشت افتاد و دستور داد امام را به بغداد بياورند و ام الفضل، دختر خود را، به عقد او درآورده او را در مناظره علمي شركت داد .امام جواد (ع)،در حالي كه نه ساله بود، يحيي بن اكثم بزرگ ترين عالم آن زمان را شكست داد.

دوران امامت امام هادي (ع)را مي توان دوره قدرت تشيع و وحشت خلافت ناميد. در زمان امام هادي كلام در اوج خود بود. پس از مرگ واثق ، متوكل خليفه شد. او چون از قدرت شيعيان در هراس بود، تصميم گرفت نماد انقلابي شيعه يعني حسين بن علي (ع) را تخريب كند؛ چرا كه مزار امام سوم را الهام بخش تشيع مي دانست. بنابراين در سال ۲۳۶ دستور تخريب مزار را داد و زايران را زنداني كرد. موقعيت اجتماعي امام، متوكل را به وحشت انداخث و به همين دليل دستور داد امام را به سامرا منتقل كنند و ايشان را محصور كرد. منتصر، پسر متوكل، كه گرايش شيعي پيدا كرده بود، پدر را به قتل رساند و در مدت كوتاه خلافت شش ماهه اش شيعيان را آزاد گذاشت. او زيارت قبر حسين(ع) را آزاد اعلام كرد و احمدبن خضيب ،يكي از ياران امام هادي، را به عنوان وزير خود برگزيد، ولي با مرگ او مستعين حاكم شد كه حكومتش با قيام هاي پي در پي شيعيان روبرو بود و در سال ۲۵۲ق با عزل وي به پايان رسيد و معتز حاكم شد.اين درحالي بود كه امام همچنان در سامرا تحت نظر بودند تا اين كه درسال ۲۵۴ق به شهادت رسيدند. امام حسن عسكري تا سال ۲۶۰امامت داشتند و ارتباط با وكلاي خويش را در نهايت خفا انجام مي دادند. معتز در سال ۲۵۵ق به قتل رسيد و مهتدي به جاي او نشست .او در حالي كه با مردم و عالمان سلوكي خوش داشت، با امام بدرفتاري مي كرد و سرانجام امام را زنداني كرد و در شبي كه تصميم به قتل امام گرفته بود، خود به قتل رسيد. مشروعيت اهل بيت (ع) در اين زمان چنان بود كه ختي قيام كنند گان غير شيعي نيز خود را علوي معرفي مي كردند . بعد از مرگ مهتدي در سال ۲۵۶ق معتمد به خلافت رسيد. او در آغاز خلافتش با قيام ابراهيم بن محمد علوي در مصر مواجه شد و از اين زمان به بعد بود كه سرزمين هاي آفريقايي مصر و مغرب به مركز قيام هاي شيعي تبديل شدند.

ميراث علمي شيعيان
علي(ع)و تعداد ديگري از اصحاب، مجموعه هايي از احاديث پيامبر را جمع آوري كرده بودند كه به آنها «صحيفه» مي گفتند. گرچه كتابت در ميان اهل تسنن با جلوگيري عمر متوقف شده بود، ولي در ميان شيعيان نخستين مؤلفان، افرادي مثل ابوذر، سلمان و ابو رافع قبطي بودند، در حالي كه عالمان اهل سنت، اولين كتاب حديثي را در نيمه دوم قرن دوم نوشتند؛ كساني مانند : ابن جريح (۱۵۰ ه .)، مالك بن انس (۱۷۹ ه .)و سفيان ثوري (۱۶۱ ه .).ابو الاسود دوئلي، شاعر شيعي، پايه گذار علم نحو بود و براي نخستين بار قرآن را نقطه گذاري كرد.
خليل بن احمد نخستين كتاب لغت مسلمانان را به نام «العين» نگاشت. ابن اسحق نخستين كتاب را در زمينه سيره و مغازي پيامبر نوشت.

فقه
در دوران خلافت ابي بكر، كساني همچون عمر، عثمان، علي (ع) ، عبدالرحمن بن عوف، معاذ بن جبل، ابي بن كعب، و زيد بن ثابت فتوي مي دادند.بعد از دوران صحابه، فقيهاني پديد آمدند كه فقهيان هفت گانه مدينه از آن جمله اند: سعيد بن مسيب، ابوبكر بن عبدالله، عروه بن زبير، عبيدالله بن عبدالله بن عتيبه، قاسم بن محمد، خارجه بن زيد و سليمان بن يسار. اما در ميان شيعيان، به دليل حضور معصوم ،نياز به اجتهاد احساس نمي شد و فقه از زمان ابن ابي عقيل عمّاني در قرن چهارم مطرح شد. اگر چه در زمان امامان نيز ،به قول شيخ طوسي، نوعي اجتهاد مطرح بود كه هجده تن از اصحاب امام باقر، امام صادق، امام كاظم و امام رضا (ع)ازجمله اين فقيهان بودند.

كلام
علم كلام متكفل گفتگو درباره اصول دين است. نخستين اختلاف در دين در مسأله امامت بلافاصله بعد از درگذشت پيامبر رخ داد، ولي ساير اختلافات، كه سبب پيدايش فرق شد، مربوط به پايان قرن نخست هجري است ؛فرقه هاي كلامي مانند وعيديه، خوارج، مرجئه و جبريه .كلام شيعه با سابقه ترين مكتب كلامي در ميان مسلمانان است ؛چراكه اساسي ترين مسأله آن بلافاصله بعد از پيامبر در موضوع حقانيت علي (ع) مطرح شد.. نخستين كتاب كلامي شيعيان را عيسي بن روضه نوشته و قديمي ترين كتاب كلامي در دست ، «الايضاح» فضل بن شاذان است. شكوفايي كلام شيعه در دوران امام صادق (ع)بود.

شاعران و شعر
بعد از سقيفه، شيعيان براي گسترش ديدگاه خويش از شعر استفاده مي كردند. شاعران شيعه، به سبب نفوذ كلام خويش، بيشتر آزار مي ديدند. در دوران خفقان آور اموي كمتر شعر مي سرودند ، اما در بخش دوم خلافت عباسيان شاعران شيعه بسيار شدند. مرثيه سرايي يكي از مهم ترين موضوعات شعري شاعران شيعي بود كه در دو بخش جلوه مي كرد: مراثي امام حسين (ع)و مراثي ساير شهيدان و فرزندان پيامبربود .گزوهي هم در مناقب اهل بيت شعر مي سرودند؛ كساتي مانند فرزدق، كميت، سيد حميري و دعبل خزاعي .

عوامل بقاي تشيع
از صدر اسلام تاكنون فرقه هاي بسياري پديد آمده اند كه امروزه از آنها جز اسم چيزي باقي نمانده است، اما تشيع در اين ويژگي يگانه و بي مانند است كه در تاريخ اسلام شكست ناپذير ظاهر شده است. تاريخ هيچ فرقه اي را سراغ ندارد كه توانسته باشد مانند تشيع از گزند تاخت و تاز حوادث سربلند بيرون آيد. سبب اين شور و بالندگي اولاً خود مكتب است كه تشيع همان اصالتي را دارد كه اسلام از آن برخوردار است و محتواي آن تفاوتي با آنچه قرآن آورده ندارد. از سوي ديگر، تشيع از آغاز ظهور اسلام، همان روزي كه به «يوم الدار» معروف شد، با اسلام همگام و همراه بوده است.(۱۱). ديگر اين كه رفتار مناسب ديني و اخلاقي شيعيان، كه به خوبي در اشعار شاعران شيعي نمودار است، مردم را به شيعه متمايل كرده بود. از سوي ديگر نيز شيعيان بعد از واقعه عاشورا ،در فقه و در عمل ،نگرش ضد ستم داشتند؛ براي نمونه كتب رجالي اهل سنت اعتقاد به جنگ با حاكم فاسد را يكي از علائم شيعه بودن مي دانند (۱۲).

روش امامان معصوم (ع) نيز بسيار داراي اهميت است كه شيعيان را در مسير عدل و داد قرار مي دادند .قيام حسيني بارزترين نمونه اين نگرش است ،به گونه اي كه شيعه بعد از اين قيام معناي ديگري يافت. امام باقر و امام صادق(ع) اين انقلاب را به انقلابي علمي و فرهنگي تبديل كردند. ائمه در دوران بني اميه و بني عباس، جامعه اسلامي را از سخت ترين بحران هاي فكري و اجتماعي گذر داده اند(۱۳).

عصر مرجعيت
بعد از شهادت امام حسن و غيبت امام زمان (عج)، شيعه با بحران رهبري معصوم مواجه شد، ولي از رشد و بالندگي باز نماند؛ چرا كه امامت شيعه توانسته بود نوعي از رهبري جانشيني را در امت اسلامي ايجاد كند. از زمان امام صادق بر اين مسأله تأكيد شده بود كه شيعيان در هنگام بروز مشكلات به عالمان شيعه مراجعه كنند. در عصر اول مرجعيت مي توان از برخي دولت هاي شيعي نام برد: دولت شيعه فاطميان در سال ۲۹۶ ق در شمال آفريقا تأسيس شد و تا ۵۶۷ ق ادامه داشت. دولت شيعي آل ادريس كه از سال ۱۷۲ تا ۳۷۵ ق در مغرب اقصي (مراكش و بخشي از الجزاير) و دولت آل حَسنويه يا حَسنُويه در سال ۳۴۸ ق در مصر و شام تأسيس شدند و تا سال ۴۰۵ ق ادامه داشتند. همچنين دولت شيعي ال بريدي، آل حمدان، شيعي علوي در شمال ايران و دولت آل بويه را مي توان نام برد. مراجع موجود در اين دوره هم كساني چون شيخ صدوق (۳۸۱ ۳۰۵) ،شيخ مفيد (۳۳۶ ۳۸۳)، سيد مرتضي (۴۳۶ ۳۳۵) و شيخ طوسي (۳۸۵ ۴۶۰)بودند.

از ابتداي قرن پنجم، قدرت شيعه رو به افول نهاد و سنيان دست به كشتار آنها زدند. صلاح الدين ايوبي، كه سني بود ولي اظهار تشيع مي كرد ، وقتي به حكومت رسيد، شيعيان را عزل كرد و مدارسي را براي فقيهان شافعي و مالكي بنا كرد و روز عاشورا را روز جشن اعلام كرد. اين وضعيت همچنان ادامه داشت تا اين كه نقطه عطف بعدي در تاريخ تشيع با ظهور صفويان در اوائل قرن دهم اتفاق افتاد. سلسله صفويان از سال ۹۰۷ تا ۱۱۴۸ ق ، ۲۴۱ سال بر ايران حكومت كردند. شاه اسماعيل، مؤسس دودمان صفوي، مذهب تشيع را رسمي اعلام كرد و حتي قراردادهاي بين المللي خويش را مشروط به ترويج تشيع نمود. شاه اسماعيل مبارزات ۹۰۰ ساله شيعه را به ثمر رساند و بر دوره تقيه آنها پايان داد .از جمله فقيهان عصر صفوي مي توان از محقق كركي (متوفي ۹۴۰ ق)،شهيد ثاني (۹۶۶ ۹۱۱ ق)،مقدس اردبيلي(متوفي ۹۳۳ ق)،شيخ بهايي(۱۰۳۰ ۹۵۲ ق)ونيز از ملا صدرا (۹۷۹ ۱۰۵۰)، مجلسي اول (۱۰۰۳ ۱۰۷۰)و محقق سبزواري (۱۰۱۷ ۱۰۹۰) نام برد.

در سال ۱۱۳۵ ق با حمله محمود افغان و تصرف نقاطي از ايران و قتل عالمان، دانشمندان زيادي به شهرهاي مذهبي عراق مهاجرت كردند و اين امر سبب استقلال بيشتر و هويت عالمان شيعه در مقابل دولت شد. با ظهور نادرشاه و خروج افغان ها، نادر در مقابل عالمان شيعه موضع گيري كرد و بر آنان سخت گرفت تا اين كه در سال (۱۱۶۰ ق) به قتل رسيد و كريم خان سلسله زنديان (۱۱۶۲ تا ۱۲۰۹ ق) را بنيان نهاد. كريم خان به روحانيان احترام گذاشت و التزام حكام به قانون را با تأييد علماي بلاد قبول پذيرفت.ظهور ملا محمدباقر بهبهاني در اين زمان تأثير عميقي بر رشد مرجعيت و روحانيت شيعه گذاشت. تأثير او به حدي است كه ،بر حسب روايت نقل شده از علماي اهل سنت كه هر صد سال يك بار مردي اسلام را احياء خواهد كرد، مي توان او را «مجدد» ناميد. عظمت بهبهاني در دو چيز است: تربيت شاگرداني مجتهد و عظيم الشأن مثل جعفر كاشف الغطاء، آقا سيد علي صاحب رياض، و احياي مكتب اجتهاد و روش فقهي شيعه .

رضا خان و روحانيت
طرفداري رضاخان از مذهب و تظاهر وي به سنت هاي شيعي، فتنه وهابيون در حجاز بر ضد ارزش ها و نمادهاي شيعي و فشار انگليس و ملك فيصل به شيعيان و علماي عراق سه عامل مهم بود كه عموم روحانيت، به جز عده آي مانند مدرس، ظهور رضاشاه را به فال نيك مي انگاشند.
رضاخان نيز تلاش مي كرد تا توجه علما را به خود جلب كند. او در زماني كه وزير جنگ بود و دسته سيني زني به پا كرده بود به منزل علما نيز مي رفت.

بديهي بود كه سردار سپه همه اين اعمال را به خاطرك كسب وجهه انجام مي داد نه از روي اخلاص؛ چنان چه وي قبل از ماه رمضان سيدمحمدرضا خراساني واعظ را احضار كرد تا روي منبر به نفع او صحبت كند؛ سيد قبول نكرد.

سياستي را كه رضاشاه از ابتداي حكومت در پي آن بود، سياست اصلاح گرايانه بود. اين سياست با مشاورين غرب زده كه از خود هيچ گونه انديشه اصولي- بومي نداشتند قطعا به درگيري جدي با ارزش هاي اسلامي كشيده مي شد؛ چه اين كه رضاشاه اصولا فردي معتقد نبود. اصلاحات رضاشاهي بر سه پايه ناسيوناليسم، تجدد و تمركز شكل يافته بود و نتيجه قطعي آن اسلام زدايي و درگيري با روحانيت بود.

اجتماع سه عنصر ناسيوناليسم افراطي، مدرنيسم و قدرت گرايي استبدادي در رضاشاه به رويارويي او با ارزش هاي مذهبي و روحانيت منجر شد. اين رويارويي بسيار حساب شده و با آزمون و خطا پيش مي رفت تا سرانجام به انزواي كامل، خلع لباس، محدوديت شكننده روحانيت و مخالفت صريح و عملي با ارزش ها و فرهنگ اسلامي ختم شد.

آيت الله حائري در جريان نهضت حاج آقا نورالله اصفهاني و مهاجرت علما به قم هر چند از ورود علما به قم استقبال كرد و آنان را مورد تفقد قرار داد، اما در مسائل و اهداف آنها دخالت نكرد. در جريان نهي از منكر آيت الله بافقي و حركت رضاشاه به قم نيز نه تنها به حمايت از آيت الله بافقي برنخاست بلكه به نحوي با عمل آيت الله بافقي مخالفت كرد؛ هرچند كه با وساطت او، آيت الله مجاهد بافقي از زندان آزاد شد.

در جريان قانون لباس متحدالشكل، رژيم در صدد برآمد تا براي دخالت در حوزه قم، وزارت معارف رأسا اقدام به آزمون گيري از طلاب كند، ولي آيت الله حائري در مقابل اين دخالت مستقيم ايستاد. هرچند نتوانست اصل آزمون را متوقف كند، اما موفق شد تا نمايندگانش در آزمون گيري حق دخالت و نظارت داشته باشند.

آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري به محض دريافت خبرهاي كشف حجاب طي تلگرافي در ۱۱ تيرماه ۱۳۱۴ش به شاه اعلام كرد: «اوضاع حاضره كه برخلاف قوانين شرع مقدس و مذهب جعفري(ع) است، موجب نگراني داعي و عموم مسلمين است. البته بر ذات ملوكانه كه مروز حامي و عهده دار نواميس اسلاميه هستيد حتم و لازم است كه جلوگيري فرماييد» . اين تلگراف موجب عصبانيت ديكتاتور شد و به رييس الوزرا دستور داد تا در پاسخ به آيت الله حائري اعلام كنند: «تلگراف حضرت مستطاب عالي به حضور مقدس اعلي حضرت همايون شاهنشاهي- اروحنا فداه- مشعر بر اين كه اوضاع حاضره خلاف قوانين شرع مطهر و مذهب جعفري است، با وجود سوابق معلومه، فوق العاده باعث تعجب و تغير خاطر مهر مظاهر گرديد و كساني را كه اين قسم افتراها مي زنند امر صادر فرمودند قانونا تحت تعقيب در آورند. اگر نظر حضرت مستطاب عالي به اراجيف و شايعه است عجب است كه بدون تحقيق ترتيب اثر داده عنواناتي كه به هيچ وجه شايسته مقام مقدس ملوكانه نيست فرموده ايد» .

مجموعه رفتار آيت الله حائري در جريان آزمون گيري از طلاب و كشف حجاب نشان مي دهدكه وي كاملا از مسائل سياسي بيگانه نبوده بكله در امور مهم سياسي و در حد ضرورت وارد مي شده است. استراتژي آيت الله با در نظر گفتن واقعيت هاي موجود، حفظ حوزه و تربيت شاگردان بوده است.

حوزه علميه قم با همه فراز و نشيب ها، با سياست و تدبير آيت الله حائري راه خود را طي كرد و پس از معظم له براي اولين بار مرجعيت عامه تشيع به ايران منتقل شد و آيت الله بروجردي با مقبوليت عمومي در بين شيعيان عظمتي به مرجعيت بخشيد و اين عظمت به آيت الله خميني منتقل شد و آيت الله خميني با ابتكار و خلاقيت و به پشتوانه حوزه با نفوذ قم، منشأ تحولي عظيم در تاريخ تشيع شد، تحولي كه با يك انقلاب بزرگ همه جانبه رژيم كهنسال پادشاهي را سرنگون كرد و حكومتي اسلامي را كه آرمان ۱۴۰۰ ساله شيعه بود در ايران به وجود آورد، بنابراين سهم آيت الله حائري را در اين انقلاب بزرگ نمي توان ناديده گرفت. بي شك اگر حوزه قم و روحانيون با نفوذ آن نبودند، بسيار بعيد به نظر مي رسيد كه چنين انقلابي در ايران رخ مي داد.


پي نوشت ها:
۱. تشيع در مسير تاريخ، حسين جعفري، ترجمه محمد تقي آيت اللهي .
۲-۳. جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام، هاشم معروف الحسني، ترجمه سيد محمد صادق عارف.
۴. تشيع در مسير تاريخ قم؛ تاريخ تشيع، غلام حسن محرمي.
۵. جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام..
۶. تشيع در مسير تاريخ .
۷. جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام.
۸. تشيع در مسير تاريخ .
۹. جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام.
۱۰-۱۲. تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان،ج۱.
۱۳. تاريخ سياسي تشيع، روح الله حسينيان.


منبع: خردنامه همشهري  ، شماره ۴۰ - چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳  - ۱۵ ذيحجه ۱۴۲۵ - Jan 26, 2005