سلام و تحيت

سعيد كريمى


سلام در لغت‏به معانى گوناگون آمده است، يكى از آنها معناى تحيت است و در آيه شريفه آمده است: (والسلام على من اتبع الهدى) (1) و يكى از اسماء الله سلام است زيرا سالم از هرگونه نقص و عيب و فناست (2) و به معناى درود گفتن و هنيت‏به زبان آوردن هم مى‏باشد. (3)

تحيت و درود از امورى نيستند كه بعد از ظهور اسلام حادث شده باشد، بلكه مصاديق مختلف آن در ميان اقوام و ملل پيش از اسلام نيز سابقه دارد; در آيات مختلف قرآن كريم تعبيراتى وجود دارد كه نشانگر وجود اين سنت در ملل گذشته دارد، از جمله آنها: (ولقد جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى قالوا سلاما) و (السلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث‏حيا) (4) . اين دو آيه نشانگر آن است كه در زمان حضرت ابراهيم و حضرت عيسى‏8 تحيت و سلام وجود داشته است. در زمان عرب جاهلى نيز نوعى از تحيت رواج داشته است كه حكايت ذيل بيانگر آن است:

«روزى يكى از اعراب جاهلى جهت‏شنيدن آيات قرآن كريم به حضور پيامبر اكرم(ص) رسيد و در ابتداى سخن براى تحيت چنين گفت: انعم صباحا كه حضرت در جواب فرمود: خداى من تحيت‏بهتر از اين فرستاده و آن اين است كه بگوييم سلام عليكم. (5)

و همچنين تاريخ; رسوم و آداب مختلفى از ملل پيشين نقل كرده است. شارع مقدس اسلام در بسيارى از موارد عادات پسنديده مرسوم در ميان امتهاى پيش از خود را امضاء نموده است كه نمونه‏هايى از آن مانند حج و ...را در مورد پذيرش قرار داده است و سپس برخى اصلاحات و تغييرات در آن سنن و آداب انجام داده است و مواردى كه كاستيهايى در آنها وجود داشته است را جبران نموده است. سنت پسنديده سلام و تحيت هنگام ديدار، ورود به خانه و آغاز به تكلم نيز از مواردى است كه شارع آن را تاييد نموده و دستورات خاصى نيز براى آن وضع نموده است.

كيفيت‏ سلام و تحيت در اسلام
در آيين مقدس تاكيد زيادى به روى برخورد صحيح و حسن شده است و يك نوع تحيت‏خاص كه همان استفاده از كلمه سلام است، مورد تاكيد و سفارش قرار گرفته است. در ميان جوامع مختلف از الفاظ يا رفتارهاى مختلفى براى اين منظور استفاده مى‏شود اما شارع مقدس كلمه سلام را به عنوان تنها كلمه‏اى كه احكام خاصى را به دنبال خود دارد، قرار داده است. گويا بدين وسيله قصد داشته است كه مسلمانان در برخوردهاى خود نيز داراى وحدت و نشانه باشند تا از غير مسلمانان شناخته شوند. و لذا اگر به لفظى غير از سلام براى تحيت استفاده شود، مثلا گفته شود: «صبحك الله بالخير» يا «مساك الله بالخير»; جواب آن واجب نيست، و فقط در صورتى واجب است كه به لفظ سلام باشد. (6)

و همچنين فقهاء سلام را در نماز واجب مى‏دانند، اما در هرگونه تحيتى غير از سلام را واجب ندانسته، بلكه آن را مبطل نماز مى‏شمرند. (7)

در روايتى چنين مى‏خوانيم:
لما اسجد الله عزوجل الملائكة لآدم و ابى ابليس ان يسجد فقال له ربه عزوجل (اخرج فانك رجيم و ان عليك لعنتى الى يوم الدين) ثم قال عزوجل لآدم: انطلق الى هؤلاء الملا من الملائكة فقل السلام عليكم و رحمة‏الله و بركاته. فسلم عليهم فقالوا و عليك السلام و رحمة‏الله و بركاته فلما رجع الى ربه تبارك و تعالى هذه تحيتك و تحية ذريتك من بعدك‏».

«هنگامى كه خداوند متعال فرمان سجده آدم را به ملائكه صادر كرد و شيطان از سجده سرپيچى كرد، خداوند متعال به شيطان دستور خروج داده او را طرد نمود و فرمود: همانا لعنت من تا روز قيامت‏بر تو باد پس خطاب به آدم(ع) فرمود: به سوى گروه ملائكه برو و برآن بگو: سلام عليكم و رحمة‏الله و بركاته، سپس آدم بر آنها سلام كرد و ملائكه در جواب گفتند: سلام و رحمت‏خدا بر تو باد، سپس هنگامى كه آدم به سوى پروردگار خود مراجعه كرد، خداوند فرمود اين تحيت تو و فرزندانت‏بعد از اين مى‏باشد». (8)

اهميت ‏سلام نمودن در قرآن و سنت
كلمه سلام بيش از 40(چهل) بار در قرآن كريم بكار رفته است; گاهى خداوند خود، بر بندگان برگزيده‏اش يعنى انبياء: سلام مى‏فرستد(سلام على المرسلين). (9) و (قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك) (10) و (سلام على موسى و هارون) (11) فرشتگان نيز هنگام دخول اهل بهشت آنها را با سلام و تحيت داخل مى‏نمايند (ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود). (12) و (ان المتقين فى جنات و عيون. ادخلوها بسلام آمنين). (13)

همچنين تحيت اهل بهشت نيز سلام است و شكر الهى (دعويهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين). (14)

همچنين يكى از نامهاى بهشت نيز دارالسلام است (والله يدعوا الى دارالسلام). (15)

علاوه بر آيات قرآنى فراوانى كه در مورد تحيت و سلام وجود دارد، در سنت‏شريف نيز احاديث زيادى وارد شده است كه به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:

عن النبى(ص) «يا انس سلم على من لقيت‏يزيد الله فى حسناتك و سلم فى بيتك يزيد الله فى بركتك‏»«اى انس -نام خدمتكار رسول خدا(ص)- سلام كن بر هر كسى كه ملاقات مى‏كنى و خدا بر حسنات تو مى‏افزايد و سلام كن در خانه‏ات و خداوند بر بركاتت مى‏افزايد». (16)

و از امام صادق(ع) روايت‏شده است:

اولى الناس بالله و رسوله من بدا بالسلام‏».«نزديكترين و مقرب‏ترين مردم به خدا و رسولش كسى است كه ابتداء به سلام نمايد». (17)

در روايتى ديگر چنين مى‏خوانيم:

«من لقى عشرة من المسلمين فسلم عليهم، كتب الله له عتق رقبة‏».

«هركس ده نفر از مسلمانان را ملاقات كند و بر آنها سلام كند، خداوند ثواب آزاد كردن بنده‏اى را به او عطا مى‏كند». (18)

از دلايل اهميت‏سلام كردن، جواز رد سلام در نماز، بلكه با شرائطى وجوب آن است; تكلم نمودن در نماز و لو اين كه كلام دو حرف باشد موجب ابطال نماز است و ليكن در مورد جواب سلام استثناء شده است. مرحوم صاحب عروه وجوب رد سلام در نماز را لازم مى‏دانند و آن را از واجبات كفايى مى‏شمرند. (19)

فلسفه سلام كردن
شيعه معتقد است كه احكام اسلام از روى مصالح و مفاسد جعل گرديده است، لذا امرى كه واجب يا مستحب در اسلام است، داراى مصلحت ذاتى است. رسيدن به علت و فلسفه احكام اسلام به‏طور كامل ميسر نيست مگر اين كه از ناحيه خود شارع به آن تصريح شده باشد، لكن برخى از مصالح و مفاسد را فى‏الجمله عقول انسانها مى‏فهمد. سلام نيز از اين قاعده مستثنى نيست لذا به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود.

دين اسلام يك دين اجتماعى است، ضمن اين كه دستورهاى فردى زيادى نيز قرار داده است; نماز جماعت، حج، زكات، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و... دستورهاى اجتماعى اسلام هستند.

اين‏گونه جعل قوانين توسط شارع در قبال اجتماع نشان دهنده اهميت او به اجتماع و جهت تشويق توده مردم به حضور در جامعه اسلامى است. سلام كردن و برخورد خوب يكى از درهاى مهم در برقرارى روابط اجتماعى سالم است كه اينهمه مورد تاكيد دين مبين اسلام است. اين كلمه (سلام) كه در آن معنى و مفهوم سلامتى و ايمنى نهفته، به مخاطب اطمينان مى‏دهد كه طرف مقابل قصد صحيحى در راه آغاز رابطه را با او در نظر گرفته است. در اين صورت مخاطب نيز اين پيام را دريافت نموده و در صورت تمايل دو طرف رابطه اجتماعى جديد و كوچكى تشكيل مى‏شود، ضمن اين كه سلام، روح تعاون و همكارى و همدلى را بين مسلمانان افزايش مى‏دهد و همچون شعار و علامتى جهت‏شناخت جوامع اسلامى از ديگر جوامع مى‏باشد.

يكى ديگر از علل حسن سلام ايجاد رابطه دوستى و محبت‏بين مسلمانان مى‏باشد. اسلام تاكيد زيادى بر روى حب و بغض دارد و از صفات مؤمنين، حب به مؤمن و بغض نسبت‏به دشمنان اسلام در قرآن مجيد ذكر شده است:

(محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم). (20) دين مقدس اسلام سفارش زيادى نسبت‏به گسترش محبت‏بين مؤمنين نموده است و دستورات زيادى در اين زمينه قرار داده است. به عنوان نمونه مصافحه كردن، به ديدار يكديگر رفتن و صلحه رحم از آن دسته‏اند كه همگى اينها عامل ازدياد پيوند و محبت در جامعه اسلامى است.

از رسول اكرم(ص) نقل شده است:

«الزيارة تنبت‏المودة‏»«زيارت و ملاقات يكديگر سبب دوستى و محبت است‏». (21)

و در حديث ديگر اين چنين وارد شده است:

«ما صافح رسول الله(ص) رجلا قط فنزع يده حتى يكون هو الذى نزع يده منه‏».«هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) با كسى مصافحه مى‏كرد، دست‏خود را نمى‏كشيد مگر اين كه طرف مقابل دست‏خود را مى‏كشيد». (22)

و در اين زمينه احاديث فراوانى وارد شده است كه همگى مشوق مودت و دوستى ميان مؤمنان است. سلام كردن نيز چون عامل شروع و ايجاد اين‏گونه روابط است مورد اهتمام شارع مقدس قرار گرفته است، زيرا بشاشت و برخورد خوب عامل جلب دوستى و محبت است. از حضرت على(ع) روايت‏شده است:

«البشاشة حبالة‏المودة‏» «بشاشت و خوشرويى دوام دوستى است‏». (23)

در روايتى ديگر از ايشان مى‏خوانيم:

«اذا لقيتم اخوانكم فتصافحوا و اظهروا لهم‏البشاشة و البشر، تتفرقوا و ما عليكم من الاوزار قد ذهب...». (24)

«هنگامى كه با برادران خود ملاقات مى‏كنيد، مصافحه كنيد و اظهار خوشرويى نمائيد تا اين كه هنگام جدايى، همه گناهانتان آمرزيده شده باشد».

و به تجربه نيز به اثبات رسيده است كه افراد عبوس و كسانى كه از سلام خوددارى مى‏ورزند، از جايگاه خوبى در قلوب مردم برخوردار نيستند. و برعكس افراد خوشرو و كسانى كه ابتدا به سلام مى‏نمايند، محبوب دلهاى مؤمنينند.

آداب فقهى سلام كردن
«جايز نيست ابتدا به سلام براى شخص نمازگزار و همچنين «جايز نيست ابتدا به ساير تحيات مثل صبحك الله بالخير يا مساك‏الله بالخير و غير اينها». (25)

«واجب است‏سلام در اثناء نماز به تقديم كلمه سلام بر ظرف -عليكم، عليك و...- اگرچه شخص سلام دهنده ظرف(جار و مجرور) را بر كلمه سلام مقدم نمايد; و احتياط مستحب اين است كه در تعريف و نكره آوردن شخص نمازگزار مراعات مماثله را بنمايد و همانند شخص سلام دهنده جواب دهد و همچنين در جمع و مفرد آوردن. (26)

رد سلام واجب كفايى است پس اگر به جماعتى سلام كنند و يكى از آنها جواب دهد، كافى است. اما بر بقيه مستحب است جواب دهند. (27) اگر يك نفر از جماعت جواب دهد و آن شخص بچه باشد، كفايت نمى‏نمايد. (28) اگر شخص نمازگزار در بين جماعتى باشد كه بر آنها سلام كنند و شخص نمازگزار شك كند كه او نيز قصد شده است‏يا نه، جواب دادن او جايز نيست. (29) واجب است جواب را به گونه‏اى دهند كه شخص سلام كننده بشنود خواه در نماز باشد يا غير آن، به اين صورت كه صداى خود را به اندازه متعارف بلند نمايد به گونه‏اى كه اگر مانعى نباشد، صداى او شنيده شود و اگر شخص سلام دهنده خيلى دور باشد كه امكان شنيدن صدا را نداشته باشد، جواب واجب نيست. (30) جواب سلام واجب است فورا -به‏طور عرفى- داده شود و تاخير آن جايز نيست و اگر به تاخير انداخت وجوب ساقط مى‏شود. (31)

جايز است‏سلام مرد نامحرم به زن نامحرم و بالعكس مشروط بر اين كه با ريبه يا خوف فتنه نباشد. (32)

از حضرت على(ع) روايت‏شده است:

«و كان يسلم على النساء و كان يكره ان يسلم على الشابة منهن و يقول: اتخوف ان تعجبنى صوتها فيدخل على اكثر مما اطلب من الاجر».

«حضرت على(ع) بر زنان سلام مى‏كرد ولى كراهت داشت كه بر زنان جوان سلام نمايد، و مى‏فرمود: نگران هستم از اين كه از صداى آنها تعجب نمايم و اين كار ضررش براى من بيش از ثواب آن باشد». (33)

كراهت دارد كه مسلمان بر شخص كافر سلام نمايد، اما اگر كافر ذمى بر مسلمان سلام نمايد، احتياط واجب رد سلام است‏به لفظ عليك يا سلام بدون عليك. (34)

در روايتى از اميرالمؤمنين از سلام به شش گروه نهى شده است:

«ستة لا ينبغى ان يسلم عليهم: اليهود و النصارى و اصحاب النرد و الشطرنج و اصحاب الخمر و البربط و الطنبور و المتفكهون بسب الامهات و الشعراء».

«به شش گروه نبايد سلام كرد: يهود و نصارى، كسانى كه نرد و شطرنج‏بازى مى‏كنند، شراب خواران، كسانى كه آلات موسيقى مى‏نوازند، كسانى كه به مادرشان دشنام مى‏دهند و شاعران(ناحق)». (35)

البته آداب فقهى سلام كردن بسيار زياد است كه طالبين مى‏بايست‏به كتب مفصل فقهى و روايى مراجعه نمايند.

سلام; اين سنت اسلامى را پاس بداريم
از مجموعه مطالبى كه گذشت، اهميت اين سنت‏شريف و لزوم اهميت دادن به آن و به كار بستن آن، استفاده مى‏شود. اما با كمال تاسف در جامعه ما اهتمام و توجه به اين سنت و بسيارى ديگر از سنن اسلامى كمرنگ گرديده است. استفاده از كلمات ديگر براى تحيت و ابتدا به سخن بدون سلام در جامعه رواج يافته است. و بخش مهمى از جامعه از بعضى كلمات نامناسب و بعضا فرنگى استفاده مى‏نمايند، نه تنها در برخوردهاى حضورى، بلكه در مكالمات تلفنى و مكاتبات نيز كلمات ديگرى جايگزين گرديده‏اند. اين تغيير رويه در جامعه ما على‏الخصوص در اقشار مرفه به علل متعددى صورت گرفته است:

اولا: حس تقليد از ارزشهاى كشورهاى اروپايى و فرنگى است كه عده‏اى آن را فرهنگ برتر و پيشرو در جهان مى‏دانند.

ثانيا: استفاده مطبوعات و قشر فرهنگى جامعه از لغات ديگر كه سبب مى‏شود، به تدريج‏ساير اقشار جامعه به اين سمت كشيده شوند.

ثالثا: عدم آموزش صحيح سنن و آداب اسلامى توسط خانواده و مدارس و عدم تاكيد بر حفظ سنن پسنديده اسلامى.

رابعا: ضعف تبليغات و عدم معرفى و تبيين ارزشهاى اسلامى در جامعه.

در مورد گروه اول; كار قدرى مشكل است. و به دشوارى مى‏توان آنها را به احياى اين سنت اسلامى متقاعد نمود مگر اين كه اساس فكرى و عقيدتى آنها دگرگون گردد; اما در مورد كسانى كه به يكى از علل سه‏گانه ذيل و اخير از رعايت اين ادب اسلامى غافلند، مى‏توان با آموزش و تبليغات صحيح و الگودهى مناسب، اهميت مساله را براى آنها روشن ساخت و پاداش معنوى و اخروى آن را به آنها گوشزد نمود. روحانيون معظم نيز مى‏توانند در برنامه‏هاى تبليغى خود به احياى اين امر پسنديده همت گمارند تا انشاءالله اين سنت فراگير شده و مردم در انجام آن از يكديگر سبقت‏بگيرند، و هنگامى كه يك بيگانه قدم به مملكت اسلامى بگذارد، فضاى عطرآگين سلام از همه جاى آن ظاهر شود و در دنيا اين سنت‏يكى از نشانه‏هاى شناسايى مسلمان از ديگران قرار گيرد. والسلام.


پى‏نوشت‏ها:
1) سوره طه: 20.
2) ر.ك: المنجد/ لويس معلوف.
3) ر.ك: فرهنگ معين/ محمد معين.
4) مريم:19.
5) ر.ك: فرازهايى از تاريخ اسلام / جعفر سبحانى.
6) العروة‏الوثقى سيد محمد كاظم طباطبائى.
7) تحرير الوسيله، ج‏1، حضرت امام خمينى.
8) بحارالانوار، ج‏76، علامه مجلسى.
9) صافات: 181.
10) هود: 48.
11) صافات:83.
12) ق: 34.
13) حجر:46.
14) يونس: 10.
15) يونس: 25.
16) بحارالانوار، ج‏76، مجلسى.
17) ر.ك: المحجة البيضاء ج‏3، فيض كاشانى.
18) بحارالانوار، ج‏76.
19) عروة‏الوثقى.
20) فتح:29.
21) بحارالانوار، ج‏76.
22) ر.ك: المحجة‏البيضاء، ج‏3، فيض كاشانى.
23) نهج‏البلاغه، كلمات قصار.
24) ر.ك: خصال شيخ صدوق.
25) عروة‏الوثقى.
26) تحريرالوسيله.
27) عروة‏الوثقى.
28) همان.
29) همان.
30) تحرير الوسيله.
31) همان.
32) عروة‏الوثقى.
33) ر.ك: اصول كافى، ج‏1.
34) عروة‏الوثقى.
35) ر.ك: خصال شيخ صدوق.


منبع: فصلنامه مكتب اسلام ، شماره 10