موسيقى از نگاهى ديگر

على محجوب


يكى از مهمترين مسائل فلسفه فقه، بررسى رابطه معرفت فقهى و معرفت‏بشرى است. اين مساله، همچون ساير مسائل فلسفه علم، صبغه‏اى فلسفى و معرفت‏شناختى دارد و لذا بايد از منظرى فلسفى و درجه دوم در آن نگريست. اما در اين زمينه نيز ارائه دليل در قالب شواهد فقهى و پيشبرد بحث‏به گونه تطبيقى و عملى به درك روشنتر مدعا كمك خواهد كرد. اين مكتوب به انگيزه بررسى فرافقهى و برون دينى موسيقى و نشان دادن تاثير اين بررسى در تحقيق فقهى و درون دينى اين موضوع به رشته تحرير درآمده است.

به باور ما شناخت دقيقتر و عميقتر سرشت موسيقى و قابليت كاربرد آن در زمينه‏هاى گوناگون، كه شناختى بيرون دينى است، در فهم دقيقتر و عميقتر و بل درست‏حكم شرعى آن، كه شناختى درون دينى است، مؤثر است. از اين رو چنين تحقيقى به عنوان مقدمه استنباط حكم شرعى موسيقى ضرورى خواهد بود. مشكل عمده و اساسى موسيقى از ابهام و غموض موضوع سرچشمه مى‏گيرد و با رفع اين ابهام و تبيين روشن انواع و اقسام موسيقى، ابهام و اختلاف و تشت آرايى كه در اين زمينه به چشم مى‏خورد، رخت‏بر خواهد بست.

به باور ما علومى كه در فهم شريعت نقش دارند، به علوم مرسوم و متداول در حوزه‏هاى علميه محدود نمى‏شوند و موضوع‏شناسى يكى از مجارى عمده‏اى است كه علوم جديد از رهگذر آن بر فهم حكم شرعى تاثير مى‏نهند و براساس قواعد فقهى و اصولى مقبول در استنباط حكم شرعى به تناسب بايد از علومى كه درباره موضوع احكام بحث مى‏كنند، بهره گرفت. اين مكتوب در صدد است تا با ارائه نمونه‏اى روشن از چنين تاثيرى، موردى ملموس و عينى از آن ادعاى عام ارائه دهد تا هم اصل مدعا را تاييد و تقويت كرده باشد و هم شيوه بهره‏گيرى از معلومات بيرون‏دينى و فرافقهى را در فهم شريعت‏به تصوير كشيده باشد. موضوعى كه براى اين كار برگزيده شده، موسيقى است و در طى مقاله بروشنى خواهيم ديد كه اطلاعات بيرون دينى درباره موسيقى چگونه در فهم حكم فقهى آن دخالت مى‏كند.

ضرورتها و مقتضيات زيستن در دنياى جديد اين احساس را در ژرفاى ضمير بسيارى از دينداران دامن زده است كه پاره‏اى از احكام فقهى نيازمند تجديد نظر و بازنگرى است تا حيات دينى با مقتضيات زمان سازگار افتد و احكام دينى در جوامع مدرن نيز، همچون جوامع بدوى، قابليت اجرا بيابد; اما نكته مهم اين است كه اين احساس مبهم وقتى به مرحله عمل مى‏رسد، گاه جلوه‏هاى ناخوشايندى پيدا مى‏كند و به تحريف و تاويل دين يا سوءاستفاده از آن مى‏انجامد. درباره موسيقى اين نكته عموما پذيرفته شده كه امروزه به لحاظ «عملى‏» نمى‏توان از همه اقسام آن چشم پوشيد، هرچند به لحاظ «نظرى‏» اعتقاد بر حرام بودن آن است و تلاش مى‏شود تا ناسازگارى عقيده و عمل در اين زمينه از راه اضطرار يا مقابله با تهاجم فرهنگى يا دفع افسد به فاسد توجيه شود و نتيجه اين مى‏شود كه بسيارى از دينداران در عين اعتقاد به تحريم موسيقى، به ترويج و استماع آن تن دردهند و بسيارى از فرصت‏طلبان با تمسك به اين عناوين مقبول و مورد پسند جامعه دينى هيچ حد و مرزى را رعايت نكنند و بى‏محابا و در خلوت و جلوت به پخش يا استماع موسيقيهايى بپردازند كه مصداق بارز موسيقى حرام است.

اين مقاله بر آن احساس مبهم صحه مى‏گذارد و در عين حال تلاش مى‏كند تا محمل مناسبى براى توجيه آن در چارچوبهاى مقبول فقهى و اصولى بيابد و تبيينى منطقى و معقول از آن احساس به دست دهد و از رهگذر بازنگرى موضوعى و رجوع به منابع احكام در پناه اين بازنگرى، در حكم موسيقى تفصيل داده و مرزى روشن و دقيق بين موسيقى حرام و موسيقى حلال ترسيم كند.

هنگامى كه به متون فقهى مربوط به موسيقى مراجعه مى‏كنيم، مى‏بينيم كه تلاش زيادى صورت گرفته تا تعريف روشنى از واژه «غنا» به دست داده شود; چنانكه گويى مشكل عمده بر سر راه فهم حكم شرعى موسيقى، فهم معناى اين واژه است. اما به گمان ما صرف دانستن معناى اين واژه حلال مشكل نيست. زيرا مشكل عمده در اين باب شناخت «سرشت‏» موسيقى و «كاربردهاى‏» متنوع و گوناگون آن است و اين شناخت از راه «تعريف‏» مفهوم غنا به دست نمى‏آيد و نبايد در فرهنگهاى لغت‏به دنبال آن گشت; بلكه از راه بررسى «علمى‏» و «تجربى‏» حاصل مى‏شود و اين بررسى از تحقيقات فقهى درباره موسيقى غايب است. افزون بر اين بفرض كه حكم غنا از اين طريق به دست آمد، سرايت آن حكم از عنوان غنا به عنوانهاى ديگرى، مانند موسيقى، ترانه، سرود و آهنگ، بدون احراز شمول كامل مفهوم غنا نسبت‏به اين مفاهيم چگونه ممكن است؟

هنگامى كه به نصوص دينى مربوط به موسيقى مراجعه مى‏كنيم، اهميت اين نكته با روشنى بيشترى نمايان مى‏شود. چرا كه معلوم مى‏شود كاربردها و تاثيرات موسيقى در آن نصوص مورد توجه و عنايت‏شرع بوده و بصراحت مورد اشاره قرار گرفته و حكم تحريم به كاربردها و انواع خاصى از موسيقى اختصاص يافته كه در زمانهاى پيشين غالبترين و رايجترين كاربرد موسيقى بوده است. اما آنچه موجب توجه و التفات به اين قيود مى‏شود، اطلاعات فرافقهى و بيرون دينى است; در حالى كه اگر به كاوش لغوى و تعريف واژه غنا اكتفا كنيم، اين قيود از چنگمان خواهد گريخت و همه اقسام موسيقى، با كاربردهاى متنوعش، را يكسان خواهيم پنداشت و بر همه آن اقسام حكم واحدى خواهيم راند.

پيش فرض اكتفا به شناخت معناى واژه غنا، اين است كه صرف آشنايى با مفاهيم به كار رفته در نصوص دينى براى فهم مراد و مقصود شريعت كافى است; اما اين پيشفرض قابل مناقشه است. زيرا آشنايى بيشتر با موضوع حكم، ممكن است در فهم معناى واژه يا فهم مراد واقعى شريعت تاثير داشته باشد و صرف احتمال چنين تاثيرى، آشنايى بيشتر با موضوع را بر فقيهان الزام خواهد كرد. زيرا قلمرو تتبع و جستجو در دليل حكم، به كاوشهاى زبان‏شناسانه و تتبعات لغوى محدود نمى‏شود و همه امورى كه احتمال دخالت و تاثيرشان در فهم حكم شرعى مى‏رود، مشمول وجوب فحص است.

در اصول فقه، اصلى داريم به نام «اصل وجوب فحص از دليل‏» كه به مقتضاى اين اصل تا وقتى كه احتمال دسترسى به دليلى در منابع احكام مى‏رود كه، به فرض دسترسى به آن، احتمال تغيير فهم فقهى هست، تحقيق فقهى ناتمام تلقى مى‏شود و فتواى مستند به چنين تحقيقى از نظر شرعى معتبر نبوده و بل نامشروع است. اما نكته مهم اين است كه دامنه اين تحقيق به آيات و روايات محدود نمى‏شود و همان ملاكها و دلايلى كه فحص در آيات و روايات را الزام مى‏كنند، تحقيق بيرون دينى و فرافقهى درباره موضوع حكم را هم ضرورت مى‏بخشد. تنها چيزى كه هست، اين است كه ديدگاه سنتى به سبب عدم توجه شايسته به نقش مهم موضوع‏شناسى علمى در حكم‏شناسى، قلمرو فحص واجب را به آيات و روايات و كتب لغوى محدود كرده است. اما روشن است كه چنين تطبيق و محدوديتى براى كسانى كه احتمال دخالت و تاثير معلومات ديگرى را در فهم حكم مى‏دهند، حجت نخواهد بود.

اگر بخواهيم اين بحث را به سطوح عميقترى بكشانيم، مى‏توانيم بگوييم كه پيشفرض اكتفا به تتبعات لغوى در موضوع‏شناسى اين است كه ظهور واژه‏ها در معانى خود ناشى از انس ذهنى بين لفظ و معناست; در حالى كه اين پيشفرض قابل مناقشه است و مى‏توان ادعا كرد ظهور از معلومات و اطلاعات ذهنى شخص نشات مى‏گيرد و تاثير مى‏پذيرد. بگذريم از اينكه تطور تاريخى موضوعات و پيدايش كاربردهاى جديد، احتمال تغيير موضوع را به صورت جدى پيش مى‏كشد و با وجود اين احتمال نمى‏توان به موضوع‏شناسى پيشينيان بسنده كرد و بدون بازنگرى موضوعى، حكم موضوع پيشين را به موضوعى كه احتمالا جديد است‏سرايت داد.

از سوى ديگر در مقام بيان حكم شرعى و صدور فتوا نيز نبايد به تعبيرات مبهم و كشدارى، كه تاب چند نوع برداشت و تفسير را دارد، اكتفا كرد يا از همان تعبيراتى كه در نصوص يا كلمات قدما آمده، بهره گرفت; اگرچه بظاهر اين كار به احتياط در مقام افتا نزديكتر است، اما درد كسانى را كه قرار است‏به آن حكم عمل كنند دوا نمى‏كند و گرهى از كار فروبسته آنان نمى‏گشايد.

موسيقى از موضوعاتى است كه به لحاظ مورد و مصداق تحولات گوناگونى از سر گذرانده و اين تحولات به مفهوم موسيقى و فهم و برداشت انسانها از معناى اين واژه سرايت كرده است. به هر حال احتمال چنين تغييرى مانع مى‏شود كه بدون بازنگرى موضوعى، حكم موضوع پيشين را به موضوعى كه «احتمالا» جديد است‏سرايت دهيم. چرا كه در حقيقت اين كار ممكن است مغالطه اشتراك لفظى باشد. زيرا در صورت تغيير محتوايى، موضوع قديم و موضوع جديد تنها در لفظ مشترك خواهد بود.

امروزه موسيقى مقوله‏اى است كه كاربردهاى متنوعى دارد و عرصه‏هاى گوناگونى از حيات انسان را تحت پوشش و نفوذ و تاثير خود قرار داده است و برخلاف زمانهاى قديم كه كاربرد آن به مواردى مانند لهو و لعب و خوشگذرانى و عياشى و باده‏نوشى منحصر مى‏شد امروزه از تهاجم فرهنگى و دفاع در برابر آن تا روان‏درمانى و دامپرورى و كشاورزى و پزشكى و سياست و عبادت و جنگ و صلح و ورزش و نرمش و سور و ماتم و عزا و عروسى و تلاش و استراحت و عقب‏ماندگى و توسعه، همه و همه، زير پوشش موسيقى است و اين امر بازنگرى موضوعى به موسيقى را ايجاب مى‏كند.

بدين ترتيب، امروزه نبايد و نمى‏توان به گفتن اينكه «غنا يا موسيقى مطرب حرام و صداهاى مشكوك حلال است‏» بسنده كرد; چرا كه اين فتوا نه راهنماى روشنى براى كسانى است كه درد دين دارند و در پى عمل به دستورات شرع هستند و نه اساسا موضعگيرى حساب شده‏اى در رابطه با موسيقى است. هرچند اين گونه با ابهام سخن گفتن زحمت و مرارت بازنگرى نسبت‏به موضوع حكم را در تحقيق فقهى كاهش مى‏دهد، اما هيچ بارى از دوش عامه مردم، كه بناست‏به اين حكم عمل كنند، برنمى‏دارد و درست مثل اين است كه به آنان بگوييم: x ] حرام است‏» و «امورى كه x بودن آنها مشكوك ست‏حلال است‏»، و تلاش براى يافتن x را به خود آنان محول كنيم كه نه توان آن را دارند و نه اين كار وظيفه آنهاست. وجود و عدم چنين فتوايى در مقام عمل يكسان است. زيرا ابهام مضمون آن به اندازه‏اى است كه باعث مى‏شود هركسى از پيش خود معنايى براى آن در نظر گرفته و براساس آن عمل كرده و عمل خود را مشروع و مستند به حجيت‏شرعى قلمداد كند و در نتيجه به استناد اين فتوا نه مى‏توان با خيال آسوده از موسيقى بهره مفيد و مشروع برد و نه مى‏توان در برابر سوءاستفاده فرصت‏طلبان مقاومت كرد.

اين گونه با ابهام سخن گفتن در مقام بيان حكم شرعى سبب مى‏شود كه گروهى از باب احتياط از هر صداى موزون و خوش‏آهنگى پرهيز كرده و ديگران را هم پرهيز دهند، و گروهى به بهانه نامعلوم بودن مفهوم غنا يا موسيقى و مشكوك بودن مصداق آن به هر صدايى گوش فرادهند و هيچ حد و مرزى را مراعات نكنند، و گروه سومى هم به سبب ملاحظات شخصى يا سياسى و به دلخواه، سنت و مدرنيسم را معيار حليت و حرمت قلمداد كنند و اشعار مولوى و حافظ را به لهويترين و مبتذلترين صورت ممكن تحت عنوان موسيقى سنتى و سرود به خورد مردم مسلمان بدهند و به خيال خود آنان را در برابر تهاجم فرهنگى مصونيت‏بخشند. در حالى كه تهاجم فرهنگى را بايد براساس فرهنگ دينى معنا كرد، نه براساس ملاحظات سياسى. پس پخش موسيقى حرام عين تهاجم فرهنگى است، خواه سنتى باشد و خواه مدرن و خواه غربى و خواه شرقى. دفاع از فرهنگ دينى با موسيقى‏اى كه با آن ناسازگار است و فرهنگ دينى آن را حرام قلمداد مى‏كند، چگونه ممكن است؟

اگر موسيقى سنتى ايرانى، از آن نظر كه سنتى و ايرانى است، حلال است و موسيقى مدرن غربى، به سبب مدرن بودن و غربى بودنش حرام است، اولا چرا در مواردى كه لازم است مقدارى شادى به مردم تزريق شود و بر نشاط و تحرك آنها افزوده شود و مردم به مشاركت در امر توسعه اقتصادى دعوت شوند يا در مواقع جشن و سرور اين حكم حرام زير پا نهاده مى‏شود و بوفور از موسيقى پرتحرك و نشاط‏آور و مدرن غربى استفاده مى‏شود؟ و ثانيا همين موسيقى غربى براى خود غربيان موسيقى سنتى و محلى قلمداد مى‏شود، حال مى‏شود گفت‏يك مصداق واحد از موسيقى در اينجا حرام و در آنجا حلال است؟ معلوم نيست اين عنوان سنتى و ايرانى چه خصوصيتى دارد كه موجب تغيير يا تقييد حكم مى‏شود؟ غير از پسند و ناپسند و ملاحظات شخصى و تحكيم نابجاى مصلحت‏انديشى‏هاى سياسى بر احكام دينى چه نامى مى‏توان بر اين عمل نهاد؟ و اين همه به سبب ابهامى است كه در تعبيرات فقهى از موضوع حكم در اين مورد نهفته است.

به هرحال شان و منزلت فقيهان اقتضا مى‏كند كه نه تنها در مقام فهم حكم شرعى، كه در مقام بيان آن، نيز به تحول مصداقى و مفهومى موضوعات توجه داشته باشند و فتواهاى خود را به زبان مردم عصر خود بيان كنند و از الفاظ مهجور و مبهم و كشدارى كه تاب تفسير و تاويلهاى گوناگون دارد، استفاده نكنند و بدون بررسى رابطه مفاهيم كهن و جديد، حكم مفهومى را به مفهوم ديگر سرايت ندهند. بايسته است كه فقيهان موضوع حكم را به گونه‏اى دقيق و روشن و در قالب عبارات و مفاهيم رايج در عرف عام زمان خود بيان كنند. اينكه ما امروزه بگوييم «غنا» حرام است و نسبت آن را با مفاهيمى مانند «موسيقى‏»، «ترانه‏»، «سرود»، «آواز» و... بيان نكنيم، در قيقت‏براى مردم فارسى‏زبان همعصر خود فتوا نداده‏ايم و اين بيان به جاى اينكه راهنماى دينداران در مقام عمل باشد، باعث‏سردرگمى آنان خواهد شد. اين نكته نه تنها درباره خود غنا و موسيقى كه درباره قيودى همچون «طرب‏» يا «مجلس لهو و لعب‏» نيز كه گاه در بيان حكم موسيقى از آنها استفاده مى‏شود صادق است. حتى اگر واژه غنا را به موسيقى يا موسيقى مطرب ترجمه كنيم، بازهم با همان مشكلات ناشى از ابهام روبروييم. زيرا تنوع كاربردهاى موسيقى چنان است كه با قيود يادشده نمى‏توان دقيقا نوع حرام آن را از نوع حلالش تشخيص داد. از اين رو هركس تلاش مى‏كند براساس ذوق و سليقه خود اين قيود مبهم را به قيودى روشن ترجمه و براساس آن عمل كند. علاوه بر اينكه احراز تساوى معنايى و مصداقى واژه غنا و موسيقى يا موسيقى مطرب بسيار مشكل است.

در موارد بسيارى، همچون موسيقى، اساسا به دنبال تعريف موضوع رفتن و تعيين حدود و ثغور معناى لغوى آن هيچ دردى را دوا نمى‏كند. آنچه در فهم حكم موسيقى و بيان روشن آن كارساز است، پيمودن مراحل زير است:

1. آشنايى علمى با سرشت موسيقى و انواع كاربردهاى آن;

2. آشنايى با تغيير و تحول موسيقى در طول تاريخ، از صدر اسلام تاكنون;

3. مراجعه به نصوص دينى در پرتو اين آشناييها;

4. تلاش براى تعيين دقيق ملاك حكم و

5. بيان آن در قالب تعابير رايج و قابل درك مخاطبان، به گونه‏اى كه براى مردمى كه قرار است‏به آن حكم عمل كنند، هيچ ابهامى و براى كسانى كه در پى سوءاستفاده‏اند، هيچ دستاويزى باقى نماند.

موسيقى از منظر عرفانى
يكى از نكاتى كه تاثير موضوع‏شناسى را در حكم‏شناسى بروشنى نشان مى‏دهد، مقايسه ديدگاههايى است كه از منظرهاى متفاوت به يك موضوع مى‏نگرند. چنين مطالعه‏اى روشن مى‏سازد كه برداشتهاى متفاوت از موضوع واحد تا چه حد مى‏تواند به صورت پيشفرضهاى پنهان در فهم فقهى دخالت كرده باشد. دو ديدگاهى كه در مورد موسيقى مقايسه آنها بجاست، برداشت عرفانى و برداشت عاميانه يا قشرى از اين پديده است. نى‏نامه مولانا، عارف بى‏مانند، نمونه‏اى گويا و درخور توجه از برداشت عرفانى از مقوله موسيقى يا مقوله هنر را در اختيار مى‏نهد. اين قطعه از مثنوى معنوى نه تنها نشان‏دهنده تلقى عرفانى از موسيقى، كه بيانگر «فلسفه هنر» از دريچه عرفان است. مولوى نى را به عنوان سمبل آلات موسيقى برمى‏گزيند و صداى سوزناك آن را طنين مضامين بلند عرفان، همچون عشق و هجران و آتش فراق و باز جستن روزگار وصل، قلمداد مى‏كند:

بشنو از نى چون حكايت مى‏كند
از جداييها شكايت مى‏كند

كز نيستان تا مرا ببريده‏اند
از نفيرم مرد و زن ناليده‏اند

سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق

هر كسى كو دور ماند از اصل خويش
او بجويد روزگار وصل خويش

من به هر جمعيتى نالان شدم
جفت‏بدحالان و خوش‏حالان شدم

هركسى از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من

تا آنجا كه مى‏گويد:

آتش عشقست كاندر نى فتاد
جوشش عشقست كاندر مى فتاد

نى حريف هركه از يارى بريد
پردهاش پردهاى ما دريد

همچو نى زهرى و ترياقى كه ديد
همچو نى دمساز و مشتاقى كه ديد

نى حديث راه پر خون مى‏كند
قصه‏هاى عشق مجنون مى‏كند

نى كه سمبل و نماد آلات موسيقى است‏شارح درد اشتياق است و ناله آن زبانه آتش عشق، هم زهر است و هم ترياق و هم درد است و هم درمان. هركس براساس حالات روحى خود با آن همنوا مى‏شود و آن را بيانگر احساسات و عواطف و اشتياقها و آرزوهاى خود مى‏بيند و مى‏يابد تا دردش چه باشد و از دورى چه چيزى بنالد و غم هجران چه معشوقى آزارش دهد; اما در عين حال نى سرى دارد و حكايتى كه فهم آن سينه‏اى شرحه شرحه از فراق مى‏طلبد. ناله نى از نظر مولانا سوز اشتياق بازگشت‏به اصل است و نى بيانگر اين اشتياق است; اما براى كسانى كه خود صاحب اين دردند. نى تو خالى است و از خود هيچ صدايى ندارد و اين نى‏نواز است كه نواى خود را در نى مى‏دمد و اين نوا از احساسات و انگيزه‏ها و گرايشهاى سراينده نى سرچشمه مى‏گيرد و طبيعتا مشابه همان احساسات و انگيزه‏ها و گرايشها را در شنونده پديد خواهد آورد. از اين رو ماهيت و كاربرد آهنگ نى براساس انگيزه‏ها و تمايلات نوازنده و شنونده شكل مى‏گيرد و بسته به تعالى و ابتذال آن انگيزه‏ها و تمايلات، سرشت و تاثير موسيقى پديد مى‏آيد و در شنوندگان آن نيز تفاوت خواهد كرد. اين نكته درباره همه آلات موسيقى و بل در باب هنر، به طور كلى، صادق است.

در برابر چنين تفسيرى از سرشت و خاصيت موسيقى و نواى نى، برداشت ديگرى وجود دارد كه در نى جز هرزگى و فساد و لهو و لعب و عيش و عشرت و تحريك شهوتهاى ست‏حيوانى نمى‏بيند. بدون شك وقتى با اين دو برداشت متفاوت و بل متناقض از سرشت موسيقى به سراغ نصوص دينى برويم، فهمهاى متفاوتى از حكم موسيقى نصيبمان خواهد شد. برداشت عاميانه از سرشت موسيقى به هيچ روى تاب تفصيل در حكم شرعى و فقهى موسيقى را برنمى‏تابد و اندك ترديدى در تحريم همه اقسام آن در ذهن فقيهان باقى نمى‏گذارد; در حالى كه برداشت عرفانى كه تعالى و انحطاط موسيقى را به حالات درونى سراينده و شنونده و چگونگى برداشت آن دو نسبت مى‏دهد و در موسيقى قابليت تاثير و كاربرد متعالى و منحط را در كنار هم مى‏بيند احتمال تنوع موسيقى و تفاوت حكم اقسام آن را در ذهن فقيهان ايجاد مى‏كند و همين احتمال موجب مى‏شود كه در بررسى نصوص دينى توجه آنان به قيودى كه در حكم تحريم اخذ شده، جلب شود.

فقهاى پيشين نوعا براساس همين برداشت عرفى همه انواع موسيقى را به يك چشم مى‏نگريستند و اساسا براى موسيقى انواعى قائل نبودند و سرانجام به حكمى واحد مى‏رسيدند. اما عارفان و فيلسوفان اهل دل، مانند فيثاغوريان و اخوان الصفاء و حتى پاره‏اى از فقيهان عارف مشرب، مانند فيض كاشانى، از قديم‏الايام به نقش نوعى از موسيقى در تلطيف روح و تعالى آن پى برده بودند و به سبب همين فايده مهم از آن استفاده مى‏كردند و يا به جواز آن فتوا مى‏دادند.

موسيقى از منظر علمى
تاثيرات مثبت و منفى موسيقى در روان آدمى موضوع مطالعات روان‏شناسانه است. بدون شك بسيارى از فشارها، اضطرابها و آشفتگيها و عقده‏هاى روانى از برآورده نشدن تمايلات و آرزوهاى پيدا و پنهان آدمى ناشى مى‏شود. با توجه به محدوديتهاى گوناگونى كه در محيط اجتماعى و در روابط با ديگران، افراد انسان را احاطه كرده است، بسيارى از اين آرزوها جامه عمل در بر نخواهد كرد و اين امر سلامت روانى فرد و جامعه را در معرض تهديد جدى قرار مى‏دهد. اين است كه بايد براى رفع اين مشكل چاره‏اى انديشيد و يكى از چاره‏هاى اساسى و كارساز اين مشكل، بيان و ابراز اين آرزوهاست و موسيقى نيز مانند هنرهاى ديگر محمل مناسبى براى بيان و تسكين و تخفيف اين فشارهاست. از اين رو موسيقى درمانى يكى از روشهايى است كه در روان‏درمانى براى درمان و حل مشكلات روانى به كار مى‏رود.

ارتباط وثيق و عميق موسيقى با زوايا و ابعاد مختلف روح انسان موجب حسن استفاده يا سوءاستفاده از آن شده و مى‏شود. پاره‏اى از انواع موسيقى صرفا به منظور تحريك شهوت و برانگيختن گرايشهاى مادى و حيوانى توليد و مصرف مى‏شود. پاره‏اى ديگر احساسات متعالى و معنوى را در شنونده برمى‏انگيزد و پاره‏اى بى‏تاثير و خاصيت است. قسم چهارمى هم هست كه گره‏هاى كور روانى را گشوده و تنشهاى عصبى را تخفيف و آلام روانى را تسكين مى‏بخشد و نيز قسم ديگرى كه روح حماسى را در شنونده برانگيخته و موجب قوت قلب و ايثار و جانفشانى او در ميدان نبرد مى‏شود و قسمى ديگر كه نشاط و سرزندگى را در شنونده برمى‏انگيزد و برخى نيز موجب افسردگى و ملال مى‏شود. پاره‏اى از آهنگها تلطيف روح را سبب مى‏شود و پاره‏اى ديگر خشونت و سنگدلى را تقويت مى‏كند. پاره‏اى از موسيقيها نقش مؤثرى در كاهش خشونت ناشى از تمدن ماشينى و تلطيف احساسات و ايجاد همبستگى روحى بين انسانهاى بيگانه بازى مى‏كند و پاره‏اى ديگر آتش كينه و دشمنى را دامن مى‏زند. آرى همه اين تاثيرات، كاربردهاى گوناگون موسيقى در خصوص انسان را رقم مى‏زند.

از سوى ديگر تاثير موسيقى در رشد گياهان و حيوانات و افزايش بازدهى محصولات كشاورزى و دامپرورى، كاربردهاى آن را در اين دو زمينه به طور جدى مطرح كرده است. همه اين كاربردها، با توجه و تكيه بر بررسيهاى علمى، روز به روز در حال گسترش است. البته پاره‏اى از اين كاربردها از قديم الايام شناخته شده و معمول بوده است; مانند استفاده‏اى كه در صدر اسلام از موسيقى براى رفع خستگى شتران در پيمودن مسافتهاى طولانى مى‏شده و براساس پاره‏اى از روايات در شرع نيز به حليت آن حكم شده است.

اينك با توجه به شناخت عرفانى و علمى موسيقى مى‏توانيم انواع آن را به لحاظ تاثير به چهار دسته زير تقسيم كنيم:

1. موسيقى متعالى;
2. موسيقى مفيد;
3. موسيقى مبتذل و
4. موسيقى بيهوده.

با عنايت‏به اقسام موسيقى و رجوع به نصوص دينى، حكم هر قسم از اقسام موسيقى را مى‏توان استنباط و به فهمى صريح و روشن از حكم هر قسمت دست پيدا كرد. تنها در اين صورت است كه به وظيفه دينى خود در مقام شناخت‏حكم موسيقى مى‏توان عمل كرد و در مقام عمل به اين حكم نيز مشكلى وجود نخواهد داشت. اينك لازم است از هريك از اين اقسام تعريف دقيقترى به دست دهيم:

1. موسيقى متعالى يا موسيقى عرفانى قسمى از موسيقى است كه احساسات متعالى را در شنونده برمى‏انگيزد. او را به ياد خدا و بهشت مى‏اندازد و دلبستگى به دنيا را در وجود او كاهش مى‏دهد و رغبت‏به عبادت و اطاعت از خدا و تقوا و ديندارى را در دل او برمى‏انگيزد و دورى از گناه را سبب مى‏شود. اين موسيقى با ايجاد غم يا وجدى عارفانه تقرب به خدا و دورى از جز او را سبب مى‏شود و زمينه مساعدى براى حضور قلب و توجه به خداوند در عبادت فراهم مى‏آورد. بدين ترتيب چنين موسيقى‏اى كاملا در راستاى اهداف متعالى دين قرار دارد. نقش اين موسيقى در تلطيف سر و پرورش فضايل اخلاقى نيز قابل توجه است. در يك كلام موسيقى متعالى زمينه‏ساز تجربه دينى است كه غايت‏القصواى عارفان است.

2. موسيقى مفيد گونه‏اى از موسيقى است كه كاربرد مفيد و مثبت دنيايى داشته و از عوارض سوءاخلاقى و دينى منزه است. تفاوت موسيقى مفيد با موسيقى متعالى در اين است كه در اولى فوايد اخروى و معنوى مورد نظر است و در دومى فوايد و نتايج مثبت دنيوى; مانند رفع خستگى، معالجه امراض روحى و....

3. موسيقى مبتذل، برخلاف دو قسم پيشين، موجب تحريك و تهييج‏شهوت در قلب شنونده مى‏شود. دلبستگى به طبيعت و دنيا را تشديد مى‏كند و انسان را از ياد خدا باز مى‏دارد و به ارتكاب گناهان سوق مى‏دهد. اين موسيقى مستلزم فساد اخلاقى و رويج‏بى‏دينى و لاقيدى و دنياگرايى و خودفراموشى و گسترش فحشا و گرايش به منكرات و زير پا نهادن ضوابط دينى و اخلاقى است.

4. و سرانجام موسيقى بيهوده، قسمى از موسيقى است كه هرچند مستقيما تاثير سوئى در بر ندارد، اما سبب سرگرمى و اتلاف وقت و گرايش به پوچى و دست كشيدن از كارهاى نيك و گذران عمر به بيهودگى و بطالت‏شده و مانع تلاش در راه سازندگى فردى و اجتماعى مى‏شود. تفاوت موسيقى مبتذل با موسيقى بيهوده در اين است كه موسيقى مبتذل عوارض سوء اخروى دارد و مستقيما با اهداف دين در تضاد و ناسازگارى است، در حالى كه موسيقى بيهوده، عمدتا به ضررهاى دنيوى مى‏انجامد. در حقيقت اين دو قسم دقيقا در برابر دو قسم اول و دوم قرار مى‏گيرند. موسيقى متعالى به لحاظ تاثيرش با موسيقى لهوى و موسيقى مفيد با موسيقى بيهوده و لغو در تضاد و ناسازگاى است. تفاوت اين دو قسم با يكديگر، تفاوت كار لهو با كار لغو است و همان گونه كه بزودى خواهيم ديد، معيار حرمت موسيقى، لهو و لغو بودن آن است.

در اينجا تذكر چند نكته لازم است:

1. اين تقسيم‏بندى، به يكسان، موسيقى سنتى و موسيقى مدرن يا موسيقى شرقى و غربى را در بر مى‏گيرد. در نتيجه در صورت اثبات حرمت‏يا حليت اين اقسام فرقى بين موسيقى شرقى و غربى و سنتى و مدرن نخواهد بود; مگر اينكه بتوان نشان داد كه عنوانهاى سنتى و مدرن يا ايرانى و آمريكايى يا شرقى و غربى دقيقا معادل و مساوى موسيقى متعالى و موسيقى مبتذل است، كه چنين كارى ممكن نيست. البته روشن است كه غرض دفاع از موسيقى غربى نيست، بلكه حفظ دقيق مرز حلال و حرام و جلوگيرى از سوءاستفاده از مفاهيم و احكام دينى است. مقصود اين است كه نمى‏توان به بهانه مبارزه با تهاجم فرهنگى و استناد به فتواهاى فقهى همه اقسام و افراد موسيقى سنتى ايرانى را حلال قلمداد كرد.

2. مقصود از تاثير موسيقى، كه ملاك اين تقسيم است، تاثير مجموع ماده و صورت يا مضمون شعرى و كيفيت صدا و آهنگ است. چه بسا مضمونى عرفانى با كيفيتى همراه شود كه شهوتهاى پست مادى را برانگيزد. از اين رو نمى‏توان به بهانه سرودخوانى، اشعار بلند و معنوى حافظ و مولوى را به صورتى مبتذل ارائه داد و آن را از قسم موسيقى حلال تلقى كرد. و به همين ترتيب نمى‏توان قرائت قرآن را، به سبب مضمون آن، به هر صورت و كيفيتى مجاز و حلال دانست و نيز به بهانه سرود انقلابى و مبارزه با تهاجم فرهنگى به ترويج موسيقى مبتذل يا بى‏خاصيت پرداخت. همان گونه كه در پخش موسيقى بايد به اثرات سوء روانى پاره‏اى از آهنگها توجه داشت و از پخش موسيقيهايى كه سبب تشديد افسردگى و دلمردگى و انزوا و گوشه‏نشينى مى‏شود بايد خوددارى كرد. اين نكته مهمى است كه از ديد هواداران موسيقى سنتى به دور مانده; همان گونه كه ناسازگارى پاره‏اى از موسيقيهاى سنتى ايرانى با توسعه نيز از نگاه هواداران توسعه به دور مانده است. توسعه نيز، همچون بسيارى از مقولات اجتماعى ديگر، نه تنها اخلاق، كه موسيقى متناسب با خود را طلب مى‏كند.

3. همان گونه كه گذشت امروزه موسيقى به سبب تاثيرات ياد شده از اهميت ويژه‏اى برخوردار است و نبايد صرفا به عنوان امرى تفننى و سرگرم‏كننده كه بود و نبود آن نقشى در زندگى آدمى ندارد، يا به عنوان امرى كه تنها كاربرد منفى و مبتذل و متناسب با فسق و فجور دارد قلمداد شود. اين همان نقش زمان و مكان است كه نبايد از ديد تيزبين و جامع‏نگر فقيه پنهان بماند. در مقام استنباط حكم موسيقى نبايد به شناخت عرفى و كاربرد مرسوم آن در صدر اسلام اكتفا كرد.

بارى اينك بسهولت مى‏توان ادعا كرد كه موسيقى يك وسيله است; وسيله‏اى كه هم مى‏تواند در خدمت اهداف انسانى و اخلاقى و دينى قرار گيرد، به رشد و تعالى انسان كمك كند، او را در تحمل بار سنگين و طاقتفرساى زندگى ماشينى يار و مددكار بوده و تسكينى براى آلام و دردهاى بى‏شمار روحى و روانى او باشد، يا در بهره‏بردارى بيشتر از طبيعت مفيد واقع شود، و هم مى‏تواند در خدمت اهداف شيطانى و پليد و ضد اخلاقى و ضد دينى قرار گيرد. بديهى است كه تاثير و كاربرد همه اين اقسام چنان حياتى است كه نمى‏توان بسادگى از كنار آن گذشت و به كلى‏گويى و مجمل‏گويى اكتفا كرد و بدون مرزبندى دقيق بين انواع موسيقى با استفاده از مفاهيم زنده و قابل فهم عرف معاصر وظيفه فقهى خود را خاتمه يافته تلقى كرد يا موسيقى را در اصل حرام دانست، اما از باب اضطرار و مصلحت پخش آن را جايز و مباح شمرد و متدينان راستين را در عمل با تضاد و دوگانگى روبرو كرد.

واقع‏بينى اقتضا مى‏كند كه بگوييم انقلاب نيز مانند مقوله‏هاى ديگر موسيقى خاص خود را مى‏طلبد و بدون چنين موسيقى‏اى تحقق آرمانهاى دينى و انقلابى، اگر ناممكن نباشد، دست‏كم مشكل خواهد بود و تجويز بى‏محابا و بى‏ضابطه و بدون گزينش موسيقى نيز يكى از موانع بزرگ بر سر راه رشد دينى و تعالى معنوى جامعه است; حتى اگر اين كار به بهانه دفاع در برابر تهاجم فرهنگى غرب صورت بگيرد. زيرا وقتى ذائقه شنوندگان به شنيدن موسيقى مبتذل يا بيهوده سنتى عادت كرد، اندك‏اندك به سوى استفاده از آهنگهاى مبتذل يا پوچ غربى نيز تمايل خواهند يافت. چرا كه هيچ تفاوت روشنى بين اين دو نمى‏بينند و بدين ترتيب پخش چنين آهنگهايى نه تنها در دراز مدت زمينه‏ساز تهاجم فرهنگى است، كه خود نمونه و موردى از اين تهاجم است.

4. مى‏پذيريم كه آفرينش موسيقى تا حد زيادى متاثر از حالات درونى و روحيات و ويژگيهاى نفسانى و تعهد اخلاقى و دينى موسيقى‏دانان و آهنگسازان و خوانندگان و نوازندگان است. از اين رو نمونه‏هاى موسيقى متعالى اندك و انگشت‏شمار است، اما اگر امكان آفرينش چنين موسيقى‏اى براى هنرمندان متعهد مطرح شود، بدون شك در شكوفايى خلاقيت هنرى آنان در اين زمينه نقش خواهد داشت.

5. پاره‏اى از پژوهندگان معاصر كه در زمينه موسيقى به تحقيق و نگارش دست زده‏اند به سبب تاثيرپذيرى از فضاى كنونى جامعه و مسلم فرض كردن حليت آهنگهاى موجود سنتى ادعا كرده‏اند كه در تشخيص موسيقى حرام بايد به متخصص مراجعه كرد و متخصصانى كه تشخيص اين موضوع در صلاحيت آنهاست، موسيقيدانان و نوازندگان هستند و اين افراد مدعيند كه موسيقى حرام به سبب انحراف از ضوابط موسيقى و عدم مراعات گامها و فواصل دستگاههاى موسيقى سنتى پديد مى‏آيد. و بر اين اساس نتيجه مى‏گيرند كه مجتهدان و موسيقيدانان هر دو در تحريم و مخالفت‏با اين نوع از موسيقى و تحليل و موافقت‏با موسيقى اصيل و ناب سنتى همداستان هستند. يعنى چنين وانمود مى‏شود كه با بررسى تخصصى از سوى كارشناسان معلوم شده كه موسيقى ناب سنتى تماما حلال است و موارد حرام يا سنتى نيست‏يا ناب نيست.

به گمان ما اين ديدگاه از جهات متعددى قابل مناقشه است; زيرا:

اولا ابتذال دينى و اخلاقى غير از ابتذال فنى و هنرى است و ناسازگارى با ضوابط فنى غير از ناسازگارى با ضوابط شرعى است.

ثانيا اينكه در تشخيص موضوع به چه متخصصى بايد مراجعه كرد، تابع جهات و حيثياتى است كه در موضوع حكم مورد نظر شارع بوده است و اگر ثابت‏شود كه موسيقى به لحاظ تاثير آن موضوع حكم قرار گرفته و به لحاظ تفاوت تاثيرات آن به حرمت‏يا حليت آن حكم شده، در اين صورت براى تشخيص اقسام آن در صورت لزوم بايد به متخصصى مراجعه كرد كه موسيقى به لحاظ تاثيرش مورد مطالعه اوست و اين تخصص بسته به موردى كه تحت تاثير قرار مى‏گيرد تفاوت خواهد كرد و به هر تقدير آن متخصص موسيقيدان نخواهد بود.

ثالثا بايد از مراجعه به متخصص تصوير روشنى ارائه داد. اگر منظور اين است كه در باب موسيقى براى موضوع‏شناسى پيشينى كه شان فقيهان است‏به متخصص مراجعه كنيم، سخن درستى است. اما از آنجا كه موضوع حكم، طبق آنچه خواهد آمد، موسيقى به لحاظ تاثير آن است، متخصصى كه بايد به او رجوع كرد كسى است كه به تاثيرات موسيقى آشناست، نه كسى كه به دستگاهها و كيفيت‏خلق موسيقى آشناست. يعنى در اين مورد بايد به عارفان، روانشناسان، مهندسان كشاورزى و دامپرورى و... مراجعه كرد، نه به موسيقيدانان و آهنگسازان. و اگر منظور، موضوع‏شناسى پسينى است كه وظيفه مكلف است، اين امر متوقف است‏بر اينكه موضوع حكم از امور تخصصى باشد نه از امور عرفى و در اينجا موضوع حكم از امور عرفى است. يعنى تشخيص اينكه اين آهنگ و سرود خاص از موارد موسيقى حرام است‏يا از موارد موسيقى حلال، موكول به عرف است و لذا نه موضوع‏شناسى فقيهان و نه موضوع‏شناسى هيچ متخصص ديگرى در اين مورد در حق مكلف معتبر نيست. نتيجه اين كه در هيچيك از اقسام موضوع‏شناسى نظر موسيقيدانان و آهنگسازان معتبر نيست تا مراجعه به آنان لازم باشد.

موسيقى از منظر نصوص دينى
بدون شك موسيقى مبتذل، به تعريفى كه گذشت، قدر مسلم از ادله حرمت موسيقى است و بعيد نيست مراد فقهاى بزرگ از تقييد موسيقى حرام به قيد «مناسب مجالس لهو و لعب‏» يا «لحن اهل فسق‏»، يا «مطرب‏» نيز همين قسم از موسيقى باشد. تفاوت تنها در اين است كه معيار مورد نظر اين مقاله روشن و بسادگى قابل احراز است; در حالى كه «تناسب با مجالس لهو و لعب‏» يا «لحن اهل فسق‏» يا «مطرب‏» مبهم و احراز آن مشكل است. ديندارانى كه در طول عمر خود در «مجالس لهو و لعب‏» شركت نكرده‏اند يا با «اهل فسق‏» هيچ برخوردى نداشته‏اند و اگر داشته‏اند، لحنى از آنان نشنيده‏اند، چگونه مى‏توانند وجود و عدم اين قيد را احراز كنند؟ در حالى كه مفهوم «موسيقى مبتذل‏» با تعريف و علايم روشنى كه گذشت، براى همگان روشن است و هركس بسهولت مى‏تواند با مراجعه به باطن خود و بررسى فعل و انفعالات درونى خود در وقت‏شنيدن يك آهنگ بسهولت تاثير مثبت و سازنده يا منفى و مخرب آن را درك كند و از رهگذر اين مراجعه، نوع آن موسيقى و حكم آن را تشخيص دهد.

حرام بودن موسيقى لغو يا بى‏خاصيت از روايات غنا استفاده مى‏شود زيرا در اين روايات لغو بودن در كنار لهو بودن به عنوان معيار و ملاك تحريم ذكر شده است.

مهم اين است كه نشان دهيم موسيقى متعالى و موسيقى مفيد مشمول روايات حرمت نيست و ما در اينجا به قرائنى اشاره مى‏كنيم كه اكثر آنها در همين روايات وجود دارد و موجب اختصاص حرمت‏به موسيقى مبتذل و موسيقى بى‏خاصيت مى‏شود. بديهى است كه اگر اين قرائن بر حليت موسيقى مفيد دلالت كند، به طريق اولى بر حليت موسيقى متعالى دلالت‏خواهد كرد.

1. يكى از قرائن، استثناى غنا در عروسى است; (1) اگر در پرتو تقسيم ياد شده به اين استثنا نظر كنيم، بسهولت مى‏توانيم ادعا كنيم كه اين استثنا تعبدى نيست، بلكه به سبب معيار عامى است كه مصداق آن در زمان صدور اين روايات تنها موسيقى مرسوم در مراسم عروسى بوده است و چه بسا در زمانهاى متاخر مصداقها و موارد ديگرى بيابد. بسيار بعيد است كه شارع مقدس موسيقى متناسب با مجالس لهو و لعب را در عروسى مجاز بداند. زيرا ملاك حرمت اين نوع موسيقى غير قابل تخصيص به نظر مى‏رسد. از سوى ديگر بسيار بعيد است كه مجلس عروسى موضوعيت و مدخليت داشته باشد. يعنى از اين روايات چنين استفاده مى‏شود كه موسيقى مناسب مجلس عروسى در غير اين مجلس نيز حلال است. ناگزير بايد بگوييم اساسا موسيقى داراى اقسام گوناگونى است كه هريك از آن اقسام تاثير و كاربرد خاصى دارد كه مورد استفاده آن را تعيين مى‏كند و حكم به حليت و حرمت تابع همين تاثيرات است. بنابراين موسيقى مناسب مجالس لهو و لعب، يعنى موسيقى مبتذل، مطلقا حرام است; خواه در مجلس لهو و لعب و خواه در مجلس عروسى و خواه در هر جاى ديگرى. و موسيقى مفيد حلال است; خواه در مجلس عروسى و خواه در غير آن. اين تفكيك مقتضاى توجه به ملاك حرمت موسيقى است و اين توجه ناشى از آگاهى از تاثير انواع مختلف موسيقى است، كه شناختى بيرون دينى و فرافقهى است.

2. قرينه دوم، استثناى موسيقى در راندن شتران است. (2) احتمال اينكه اين موسيقى همان موسيقى مناسب مجالس لهو و لعب باشد بسيار بعيد است. راندن شتران چه خصوصيت ممتازى مى‏تواند داشته باشد كه شارع مقدس چنين امر مذمومى را كه در موارد ديگر حرام است‏به سبب آن خصوصيت‏حلال كند؟ و رفع خستگى شتران تا چه حد مى‏تواند اهميت و مصلحت داشته باشد كه بر مفسده موسيقى غلبه كند؟ اگر رفع خستگى شتران در پيمودن راههاى صعب بيابانى اينقدر از نظر شارع اهميت دارد، كه امر حرامى را حلال مى‏كند، يعنى ملاك قويترى در موضوع ايجاد مى‏كند كه به تبع آن شارع به حليت كاربرد موسيقى در اين مورد حكم مى‏كند، چرا چنين ملاكى در مورد انسان سرگشته و اسير غمها و اضطرابهاى زندگى پيچيده اجتماعى امروز در طى طريق دشوار اين زندگى وجود نداشته باشد؟ آيا مى‏توان ادعا كرد كه دين به آرامش و رفع خستگى حيوانات بيشتر از آرامش و سلامت روانى انسانها اهميت مى‏دهد؟ آيا فشار خردكننده زندگى ماشينى امروز بر روح و روان انسانها كمتر از فشار بار سنگينى است كه شتران بر دوش خود احساس مى‏كنند؟

تنها احتمال معقول و پذيرفتنى اين است كه بگوييم قسم خاصى از موسيقى هست كه كاربرد مفيدى دارد و آثار سوئى هم در بر ندارد و شارع مقدس نيز با توجه به اين ويژگى آن را حلال كرده است. نهايت اينكه كاربرد اين نوع از موسيقى در صدر اسلام تنها در رفع خستگى شتران بوده است و اين امر مانع پيدايش كاربردهاى جديدى براى اين نوع از موسيقى نيست.

3. قرينه سوم، استثناى غنا در مرثيه خوانى است. روشن است كه هيچكس در مرثيه‏خوانى از موسيقى مناسب مجالس لهو و لعب استفاده نمى‏كند تا ادعا شود كه همان موسيقى‏اى كه در جاى ديگر حرام است، در اينجا حلال شده است. بنابراين بايد بگوييم دليل حليت غنا در مرثيه‏خوانى، در حقيقت دليل حليت نوع خاصى از موسيقى است كه به سبب تاثيرش كاربرد خاصى دارد و شارع مقدس نيز با نظر به همين كاربرد و با توجه به اينكه اين نوع از موسيقى تاثير سوء دنيوى يا اخروى در بر ندارد، بلكه در تسكين غم و اندوه عزاداران و تخفيف فشار روانى آنان مؤثر است، آن را حلال كرده است. و چون مرثيه‏خوانى خصوصيت ندارد، بايد بگوييم در حقيقت‏حكم حليت‏به اين مورد اختصاص ندارد و همه انواع موسيقى مفيد را در بر مى‏گيرد.

4. قرينه چهارم تعريف و تمجيدهايى است كه از صداى زيبا در روايات شده است. (3) بدون شك اين روايات ناظر به صدايى نيست كه در مجالس لهو و لعب به كار مى‏رود و بدون شك شارع مقدس آدميان را به كار لغو و بيهوده و غفلت‏زا ترغيب نمى‏كند. بنابراين بايد بگوييم كه اين روايات بيانگر حليت نوع خاصى از موسيقى است كه فايده و كاربردى عقل‏پسند دارد كه مطلوب شارع مقدس نيز هست.

در روايات متعددى آمده كه امام زين‏العابدين(ع) صداى بسيار زيبايى داشتند و در روايتى آمده كه وقتى آن حضرت قرآن تلاوت مى‏كردند، بعضى از رهگذران با شنيدن صداى ايشان بى‏اختيار توقف مى‏كردند يا مدهوش مى‏شدند. (4) پيداست كه اين حالت صرفا ناشى از مضمون قرآنى نيست، وگرنه صداى آن حضرت خصوصيتى نداشت. از سوى ديگر تحريم غنا در تلاوت قرآن شديدتر و مجازات آن سنگينتر است. پس مى‏توان نتيجه گرفت كه نوعى صداى زيبا هست كه حرام نيست و حداقل در تلاوت قرآن مطلوب هم هست و اين صوت غير از موسيقى مناسب مجالس لهو و لعب است. و چون تلاوت قرآن خصوصيت ندارد، بايد در حكم موسيقى تفصيل داد و كاربرد مفيد و متعالى آن را از كاربرد مبتذل و بى‏خاصيت آن جدا كرد. از سوى ديگر معناى طرب نيز از اين روايات معلوم مى‏شود; چرا كه نمى‏توان حالت وجد و سبكى روح و بيخودى حاصل از صداى خوش را به نحو مطلق معيار موسيقى حرام تلقى كرد.

5. قرينه پنجم تاكيدهايى است كه در پاره‏اى روايات بر چگونگى تلاوت قرآن شده است. (5) در اين روايات آمده كه قرآن را با صوت حزين بخوانيد، نه با صوت اهل فسق و فجور. و اگر بخواهيم مفاد اين روايات را با تعبيرات امروزى بيان كنيم، بايد بگوييم مقصود اين است كه مضامين بلند قرآنى موسيقى خاص خود را مى‏طلبد كه در صورت تناسب صدا با آن مضمون تاثير تلاوت قرآن در نفوس شنوندگان دو چندان مى‏شود و چنين صدايى در حقيقت از اقسام موسيقى متعالى است كه به سبب تاثير معنوى‏اش نه تنها حلال شمرده شده، كه مورد ترغيب و توصيه نيز قرار گرفته و در واقع مستحب است. پس نه موسيقى مبتذل در موردى استثنائا حلال شده و نه تلاوت قرآن با چنين صدايى حلال است; بلكه آنچه حلال است تلاوت قرآن با صداى متناسب با آن است و همان صداى خاص در موارد ديگر و در تركيب با مضامين دينى و اخلاقى، اما غير قرآنى، نيز حلال و پسنديده است.

6. قرينه ششم تطبيق آيه شريفه «ومن الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل‏الله‏» بر غناست كه به عنوان مستند قرآنى تحريم غنا در چند روايت ذكر شده است. (6) بديهى است كه موسيقى متعالى و موسيقى مفيد به حسب تعريف مشمول اين آيه نيست. زيرا تعبير «لهو الحديث‏» و «ليضل عن سبيل الله‏» اين دو قسم موسيقى را در بر نمى‏گيرد. موسيقى‏اى كه يادآور خداست، غفلت‏زداست نه غفلت‏زا و هدايتگر راه خداست نه گمراه‏كننده از راه او. و موسيقى مفيد نيز نه لهو است و نه موجب گمراهى است، هرچند ممكن است موجب تذكر و هدايت نيز نباشد. اين آيه ملاك حرمت موسيقى را در اختيار مى‏نهد و آن عبارت است از «لهو» و «گمراه‏كنندگى‏».

7. قرينه هفتم، تطبيق آيه شريفه «واجتنبوا قول الزور» و نظاير آن بر غناست. (7) پيداست كه نمى‏توان موسيقى‏اى را كه آرامبخش دلها و يادآور خداست‏يا نتيجه مفيدى در بر دارد و فاقد تاثير سوء است، «قول زور» دانست.

8. قرينه هشتم اين است كه در روايتى امام(ع) از راوى سؤال مى‏كنند كه وقتى خدا بين حق و باطل جدا كرده است، غنا در كدام قسم قرار مى‏گيرد؟ و راوى جواب مى‏دهد كه در قسم باطل. (8) و امام سخن او را تاييد مى‏كند. روشن است كه نمى‏توان موسيقى متعالى و موسيقى مفيد را باطل دانست. دو نكته مهم ديگر نيز از اين روايت استفاده مى‏شود: اول اينكه معيار حرمت غنا عنوان «باطل‏» است و دوم اينكه تشخيص اين معيار به عرف محول شده است. يعنى خود مردم با مراجعه به وجدان خود مى‏توانند موسيقى حرام را از موسيقى حلال تشخيص دهند و اگر در صدر اسلام موارد غنا تماما به نظر عرف باطل بوده است، دليل نمى‏شود كه ما در اين زمان همه اقسام موسيقى را باطل بدانيم. در اين زمان نيز با مراجعه دوباره به عرف امروز بايد ببينيم كه اين عرف عنوان باطل را از همه اقسام موسيقى انتزاع مى‏كند يا از برخى از آن اقسام. و بدون ترديد عرف زمان ما موسيقى متعالى و مفيد را حق مى‏داند نه باطل.

9. قرينه نهم اين است كه در روايتى غنا به عنوان روياننده و پرورنده نفاق در قلب معرفى شده است. (9) حال آيا مى‏توان موسيقى متعالى و مفيد را به چنين وصفى توصيف كرد؟ و چگونه مى‏توان چيزى را كه يادآور خداست، منشا نفاق دانست؟ بدون شك همان گونه كه كفر و شرك و نفاق موسيقى مناسب خود را دارد، ايمان نيز موسيقى مناسب خود را دارد. اگر ما چنين موسيقى‏اى را نسروده يا نشنيده‏ايم كوتاهى از ماست.

10. قرينه دهم اين است كه در پاره‏اى از روايات، عناوينى همچون «لهو»، «لعب‏» و «باطل‏» بر غنا تطبيق شده است. (10) بروشنى مى‏توان ادعا كرد كه اين عناوين تنها بر دو قسم موسيقى مبتذل و موسيقى بى‏خاصيت قابل اطلاق است و موسيقى متعالى و موسيقى مفيد از دايره شمول اين مفاهيم بيرون است.

11. قرينه يازدهم اين است كه در روايتى آمده [مجلس] غنا، مجلسى است كه خداوند به آن نظر نمى‏كند يا فرشتگان به آن وارد نمى‏شوند و افراد حاضر در آن از حوادث فجيع در امان نيستند و... (11) يعنى اين مجلس غفلت‏زاست و آدمى را از ياد خدا باز مى‏دارد. آيا مى‏توان ادعا كرد كه خدايى كه فرموده است من همنشين كسانى هستم كه با من بنشينند و مونس كسانى هستم كه با من انس بگيرند، يعنى به ياد من باشند، به مجلسى كه آنان را به ياد او مى‏اندازد، يعنى به مجلس موسيقى متعالى، نظر نكند؟

12. قرينه دوازدهم اين است كه در روايتى آمده «بدترين صداها غناست‏». (12) ترديدى نيست كه موسيقى متعالى از منظر دينى و اخلاقى از بهترين صداهاست و موسيقى مفيد نيز از اين منظر خوب است نه بد، تا چه رسد به بدترين.

13. قرينه سيزدهم اين است كه در روايتى آمده «اولين كسى كه تغنى كرد، ابليس بود». (13) مقصود اين است كه شيطان مخترع غناست. اينكه اختراع موسيقى متعالى يا موسيقى مفيد را به شيطان نسبت دهيم، بسيار بعيد است. زيرا موسيقى متعالى وسيله‏اى است كه آدميان را به ياد خدا و آخرت مى‏اندازد و آنان را به كارهاى نيك ترغيب مى‏كند و از كارهاى زشت‏باز مى‏دارد و از تسلط شيطان خارج مى‏كند و موسيقى مفيد وسيله‏اى است كه نه از ياد خدا باز مى‏دارد و نه به نتايج مطلوب شيطان مى‏انجامد.

14. قرينه چهاردهم اين است كه در روايتى آمده «هركس به گوينده‏اى گوش بسپارد، او را عبادت كرده است. اگر گوينده از خدا بگويد، خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان بگويد. شيطان را». (14) روشن است كه موسيقى متعالى و موسيقى مفيد از سروده‏هاى شيطان يا پيروان او نيست و گوش سپردن به آن نيز عبادت شيطان نيست.

15. قرينه پانزدهم، قرينه‏اى عقلى است. آيا مى‏توان بسادگى از اهتراز و وجد معنوى كه با موسيقى عرفانى حاصل مى‏شود و از نتايج مفيدى كه از موسيقى مفيد به دست مى‏آيد چشم پوشيد و به بهانه اينكه ملاك احكام بر ما مجهول است، هيچ تلاشى در جهت فهم ملاك حكم به عمل نياورد؟ آيا شناخت‏بيرون دينى و فرافقهى از سرشت موسيقى و موارد كاربرد و تاثيرهاى مثبت و منفى آن، هيچ دخالتى در ظهور الفاظ يا حجيت ظهور ندارند؟

از سوى ديگر آيا مى‏توان بسادگى از آثار سوء و مخرب موسيقى مبتذل و موسيقى بى‏خاصيت صرف نظر كرد و با اتكا به عنوانهايى مانند مقابله با تهاجم فرهنگى و دفع افسد به فاسد بى‏محابا به ترويج آن كمر همت‏بست؟ آيا هيچ به پيامدهاى ناگوار اين كار انديشيده‏ايم؟ آيا مى‏توان به بهانه اينكه صداهاى مشكوك مانعى ندارد و با تعويض اسم ترانه به سرود، دينداران را به شنيدن چنين موسيقى‏هايى عادت داد؟ آيا اعتياد به اين موسيقى در اندك زمانى موجب نمى‏شود كه معتادان به آن به سوى انواع لهوى‏تر و مبتذلتر آن روى بياورند و به آنچه از سوى ما عرضه مى‏شود، بسنده نكنند؟ اندكى به خود آييم و ببينيم پخش اين نوع موسيقى تا چه حد مانع خريد و استفاده از نوارهاى مبتذل شده و مى‏شود؟ وقتى مرز روشنى بين اين موسيقى و محتواى نوارهاى مبتذل وجود ندارد، چگونه مى‏توان از مردم انتظار داشت كه به آن نوارها گوش نسپارند؟

از سوى ديگر نبايد پنداشت كه تعميم حرمت و سرايت دادن اين حكم به همه اقسام موسيقى موافق احتياط است; اين توهمى است كه اخباريان داشتند. از منظر فقهى و در مقام افتا آنچه موافق احتياط است، تلاش براى فهم دقيقتر و عميقتر حكم خدا و بيان روشن و صريح موضوع حكم است و از اين جهت‏بين حرمت و حليت فرقى نيست. حرام كردن حلال همانقدر محذور دارد كه حلال كردن حرام.

16. قرينه شانزدهم، قرينه‏اى خارجى است و آن عبارت است از لهوى بودن موسيقى عربى و تناسب شديد آن با مجالس لهو و لعب. اگر بخواهيم موسيقى اقوام مختلف را از اين جهت طبقه‏بندى كنيم، پاره‏اى از اقسام موسيقى عربى و موسيقى ايرانى در سطوح بالاى جدول قرار مى‏گيرد. چرا كه اين موسيقيها بيشتر بزمى است تا رزمى و قابليت استفاده از آنها در مجالس عيش و عشرت بر كسى پوشيده نيست. اين حالت گاهى اوقات و در برخى از آهنگها به حدى شديد است كه هيچ مضمون معنوى و متعالى نمى‏تواند تاثير آن را خنثى كند. حال مدعا اين است كه ويژگى فوق اين احتمال را در ذهن زنده مى‏كند كه چه بسا مقصود از غنا در روايات، خصوص موسيقى مرسوم در ميان اعراب و موسيقيهاى مشابه آن است و تعميم حرمت‏به همه اقسام موسيقى متوقف بر دفع اين احتمال است. خصوصا اگر ثابت‏شود كه اعراب زمان صدور نصوص كه مخاطبان اوليه اين نصوص هستند مورد و مصداق رايج ديگرى براى غنا نمى‏شناخته‏اند.

نتيجه اينكه، اين روايات، كه مستند حكم به حرمت است، به سبب قرائنى كه در نهاست‏شامل موسيقى متعالى و موسيقى مفيد نمى‏شود و با توجه به اين قرائن يكى از دو مدعاى زير اثبات مى‏شود:

1. آيا چنين است كه همه اقسام غنا حرام نيست و غنا دو يا چند قسم دارد و اگر به نحو مطلق موضوع حكم قرار گرفته به سبب اين است كه مصداق غالب و متداول آن در صدر اسلام، همان نوع مبتذل آن بوده است;

2. و يا چنين است كه مفهوم غنا دقيقا معادل مفهوم موسيقى نيست و با اثبات حرمت غنا تنها پاره‏اى از انواع موسيقى حرام مى‏شود. بدين ترتيب معلوم مى‏شود كه تحليل مفهوم غنا كه اوراق بسيارى را در كتب فقهى استدلالى به خود اختصاص داده است چندان مفيد نيست و شيوه درست اين است كه با توجه به كاربردهاى جديد مقوله موسيقى، آن را به اقسامى تقسيم كنيم و با عرضه اين اقسام به روايات حكم هريك را به دست آوريم و به جاى استفاده از قيودى مانند طرب‏انگيز بودن يا مناسب مجالس لهو و لعب بودن كه نه تنها مبهم، كه اساسا قابل مناقشه‏اند از مفاهيم زنده و قابل فهم امروزى استفاده كنيم. آنچه در مقام عمل به احكام شرعى راهگشاست، در اختيار داشتن معيار روشن و بى‏ابهام است و تعريف مفهوم موضوع، چه بسا در اين مقام مشكل‏آفرين باشد.

سخن آخر
پاره‏اى از موضوعاتى كه در اين مقاله مورد بررسى قرار گرفت‏به شرح زير است:
1. تاثير آگاهي‌هاى فرافقهى و بيرون دينى در فهم فقهى.
2. شيوه كاربرد دانشهاى غير دينى در فهم متون دينى.
3. نياز فقه به دانشهاى غير حوزوى در شناخت موضوع احكام.
4. تبيين «نقش زمان و مكان در اجتهاد» و «ناكافى بودن اجتهاد مصطلح‏».
5. ناكافى بودن اطلاعات لغوى و ادبى در فهم متون دينى و نقش تعيين‏كننده پيشفرضها و تئوريهاى فرافقهى در باب موضوعات فقهى در فهم احكام شرعى.
6. تاثير ابهام فتاواى فقهى در سوء استفاده و برداشتهاى نادرست.
7. ضرورت بازنگرى موضوع موسيقى و مراجعه مجدد به نصوص دينى در پرتو آن دانسته‏ها.
8. نقد استفاده از تعبيرات مبهم در مقام بيان حكم شرعى.
9. تقسيم موسيقى با توجه به كاربردهاى گوناگون آن و ارائه تعريف روشنى از هر قسم.
10. اثبات حليت موسيقى متعالى و موسيقى مفيد و حرمت موسيقى مبتذل و موسيقى بيهوده.
11. تبيين معناى مراجعه به متخصص در تشخيص موضوع حكم در باب موسيقى.
12. ترسيم مرز روشنى بين موسيقى حلال و موسيقى حرام.
13. اثبات وسيله بودن موسيقى و اينكه براساس ويژگيهاى سراينده، خواننده و شنونده مى‏تواند در خدمت اهداف گوناگون قرار بگيرد و خوبى و بدى و حليت و حرمت آن تابع كاربرد و تاثير آن است.


پي‌نوشت‌ها
1. وسائل الشيعه، چاپ اسلاميه، ج‏12، كتاب التجاره، باب‏15 از ابواب مايكتسب به، ص‏85-84.
2. سنن بيهقى، ج‏10، ص‏228-227.
3. وسائل الشيعه، ج‏4، باب‏24 از ابواب القرائة فى الصلاة، ص‏860-858.
4. همان، حديث 2و4; «عن ابى الحسن(ع) قال ذكرت الصوت عنده. فقال: ان على بن الحسين(ع) كان يقرا فربما مر به المار فصعق من حسن صوته‏». و نيز: «عن ابى عبدالله(ع) كان على بن الحسين(ع) احسن الناس صوتا بالقرآن و كان السقائون يمرون فيقفون ببابه يستمعون قرائته‏».
5. همان، بابهاى 21 تا 25 از ابواب قرائة القرآن، ص‏860-856.
6. همان، ج‏21، باب‏99 از ابواب مايكتسب به، حديث‏6، 7، 11، 16، 20 و25.
7. همان، حديث‏2، 3، 5، 8، 9، 20، 24 و26.
8. همان، حديث‏13.
9. همان، حديث‏10،23 و نيز باب 101، حديث‏1.
10. همان، باب‏99، حديث‏13، 15 و19.
11. همان، حديث‏1، 12 و16.
12. همان، حديث‏22.
13. همان، حديث‏28.
14. همان، باب‏101، حديث‏5.


منبع: فصلنامه نقد و نظر ، شماره 12