گردشگرى در سيره معصومان و ابرار

عباس رضوى


از راههاى ثابت كردن حكم شرعى سيره و رفتار معصومان است. همچنان كه اگر پيامبر يا امامان در روايى يا ناروايى چيزى سخن بگويند آن حكم حجت است, اگر معصومان كارى را انجام و يا ترك كنند اين رفتار نيز دليل بر جايز, يا حرام و يا مباح بودن آن كار است. مهم ترين دليل بر اثبات چيزى به واقعيت پيوستن آن است.1

و نيز, اگر افراد و يا جامعه اسلامى معاصر معصومان بركارى مداومت داشته باشند و آن كار در ديد پيامبر و امامان باشد و آنان ناخشنودى خود را اعلام نكرده باشند و يا سكوت كنند و از سكوت آنان رضا فهميده شود, آن رفتار موافق شريعت بوده و سكوت معصوم دليل تاييد آن به شمار مى آيد; چرا كه اگر آن رفتار ناروا مى بود, امامان كه حافظان شريعت اند مخالفت خود را با آن آشكار مى ساختند و با دست و زبان با آن مقابله مى كردند; همان گونه كه ائمه ناخرسندى خود را در برابر رواج گناهان مردم و حاكمان پنهان نداشته اند.

حال, سير و سياحت در سيرت پيامبر و امامان چه جايگاهى داشته است؟
آيا گردشگرى مورد علاقه آنان بوده و سياحت در زندگى اجتماعى و سياسى مذهبى آنان وجود داشته است؟

آيا از ديگر سرزمينها نيز گردشگران به سرزمينهاى اسلامى سفر مى كرده اند و ارتباط فرهنگى ميان مسلمانان يا ديگران وجود داشته يا خير؟ و اگر وجود داشته, برخورد جامعه اسلامى با گردشگران چگونه بوده است؟ آيا با آنان چونان بيگانه اى پليد و از راه رسيده اى ناخواسته رفتار مى شده و يا با سياحان با احترام رفتار مى شده و چون مهمانى از پيش خوانده از آنان پذيرايى مى شده و گردشگران با خاطرى خوش و دلى آكنده از شادكامى حوزه اسلام را ترك مى گفته اند؟
پژوهش در تاريخ روابط اسلام و ديگران, تراجم و… نشان مى دهد گردشگرى در سيرت معصومان جايگاهى بلند داشته و پيشوايان دين سياحت را روزنه اى براى شناخت بهتر انسان و جهان دانسته اند. سياحت در فرهنگ اسلامى نه فقط براى دلگشايى و شادى روان كه پيوند شنيدن به ديدن و تشريع به تكوين و روبه رو شدن بى واسطه با آفريده ها و رسيدن به ژرفاى حقايق است.
اين سخن پيامبر(ص) درباره موسى(ع) چه زيباست:
(شنيدن بسان ديدن نيست. خدا به موسى خبر داد قومت گمراه شدند و او پاره هاى تورات را از دست نيفكند. چون آن را با چشم ديد الواح را از دست فرو افكند.)2

زمين خاستگاه پيامبران و صالحانى است كه از بامداد آفريش انسان در ميان آنان طلوع كرده اند. ديدن آثار و آشنايى با حوزه رسالتها و امتها انگيزه هايى بود كه دين باوران را راهى ديار آنان مى كرد و بر دامنه يقين و باورهاى دينى آنان مى افزود.

ديدن نشانه هاى به جاى مانده جباران وگردنكشانى مانند: فرعون و هامان و نمرود از ديگر هدفهاى گردشگران مسلمان بوده است. كسانى كه به فرموده اميرمؤمنان لشكرها ساخته و كاخها بنا كردند و اينك جز نامى زشت و مسكنهايى كه از بى كسى جز بوم همنوايى برايشان نمانده, هر رهگذرى را به انديشه وا مى داشت و بى فرجامى شرك و ستم را به عيان نشان مى داد.3
بازديد از بستر ظهور اسلام, صحنه هاى نبرد اسلام و كفر, آرامگاه پيامبر و خاندان, از مواردى است كه پژوهشگران اسلام را به خود كشانده است. علاقه مندان و دلدادگان از راههاى دور بار سفر مى بستند و با آمدن به اين مراكز قدسى سرگذشت اسلام و قرآن را از نزديك لمس مى كردند و روح و جسم خود را با گذشته خويش پيوند مى دادند و چنين است كه واقدى, سيره نويس بزرگ اسلامى, با كوله بارى از مكه به سوى (حُنين) روان بود و مى گفت: (آن خواهم كه جايگاه نبرد را از نزديك ببينم.)4

دانش پژوهى بخش بزرگى از سياحتهاى صالحان را به خود ويژه كرده بود. طالبان از دورترين نقاط عالم به مراكز دانش مى آمدند و از اين طرف عالمان براى رساندن پيام اسلام راهى مناطق دور دست مى شدند. آنان با رفتن به ميان ملتها, شرايط سياسى و اجتماع و فرهنگ مردم را شناخته و با اطلاع از داده هايى كه بدون سياحت ممكن نبود, پيام دين را در ميان مردم منتشر مى ساختند.

الف: سياحتهاى پيامبر و ياران
افزون بر سفرهايى كه پيامبر(ص) پيش از بعثت داشت, پس از بعثت, با انبوه مشكلات و كارهاى سياسى و اجتماعى, در فرصتهاى به دست آمده, مسلمانان را به گشت و گذار مى برد تا مردم از نزديك با آفريده هاى خداوند و ميراث امتهاى پيشين و رويدادهاى گذشته آشنا شوند و برايمان و باورهاى آنان افزوده گردد. از جمله: ديدار از وادى حجر:
حجر, سرزمين قوم ثمود بود كه از تمدن و دنيا بهره هاى شايان برده بودند. خداوند صالح پيامبر را در ميانشان برانگيخت. آنان دستور خداوند را نافرمانى كردند و سرانجام عذاب الهى دامنگيرشان شد. اكنون, در يك منزلى وادى القرى در حجاز, آثار بسيارى ازتمدن از ميان رفته باستانى وجود دارد كه باستان شناسان آن را از بقاياى قوم ثمود شمرده اند.5
پيامبر در غزوه تبوك به وادى حجر آمد. در آن جا توقف فرمود و شرايط جغرافيايى و تاريخى قوم ثمود را براى ياران يادآورد شد و فرجام شرك و الحاد را به عيان به مؤمنان نشان داد.6
پيامبر در همين گردشگرى, نشانه هاى بازمانده از صالح پيامبر و جايگاه چشمه اى كه ناقه صالح از آن آب مى خورد و جاى فرار شتر بچه را در بالاى كوه به مردم نشان داد. و نيز گور ابى رغال يكى از همدستان ماجراى كشتن شتر صالح را به همراهان نماياند. مسلمانان از مركبها به زير آمدند. در اطراف گور او به جست وجو پرداختند و برخى از نشانه هاى درخاك مانده از روزگار قوم ثمود را در پيرامون گور ابى رغال بر جاى يافتند.7 جابر بن عبدالله انصارى و عبدالله عمر در اين باره گفته اند:
(ما با رسول(ص) به حجر ثمود بگذشتيم. گفت: در سراهاى اين ظالمان مشويد, مگر گريان و ترسان; ترس آن كه نبايد به شما رسد آنچه بديشان رسيد. آن گاه گفت: اين قوم صالح پيغمبر بودند. خداى تعالى همه را هلاك كرد. الاّ مردى را كه او در حرم خداى تعالى بود.)8

رخصت سيرو سياحت به مسلمانان:
شرايط آغازين دولت نوپاى پيامبر ايجاب مى كرد مسلمانان در مدينه تمركز يابند, معارف اسلامى را از زبان پيامبر بياموزند و از كانون اسلام در برابر تهديد كافران دفاع كنند. مدينه دارالهجره ناميده شد و مسلمانان دستور يافتند از هر سو آهنگ آن كنند. با استوار شدن پايه هاى دين مردم اجازه يافتند براى گردشگرى و يا خواسته هاى ديگر, به مراكز خارج از حوزه حكومت اسلام سفر كنند. در يك مورد پيامبر به يكى از مسلمانان كه خواستار سفر به سرزمينى دور از مدينه بود پس از پرسيدن مسائلى از او, فرمود:
(برو در آن سوى درياها فعاليت كن. خداوند چيزى از كردارت را رها نمى كند و هجرت جايگاهى بزرگ دارد.)9
ابوبكر نيز يك سال پيش از رحلت پيامبر, با گروهى از دوستان خود, براى پاره اى مقاصد به بُصرى, از توابع شام, كه در آن موقع از حوزه اسلام بيرون بود, سفر كرده است.10 سياحتهاى ياران پيامبر:
پس از رحلت پيامبر, با بروز شرايط نوين اجتماعى, دامنه گردشگريها بالا گرفت و جامعه اسلامى بيش از روزگار آن حضرت, نيازمند سفر به آفاق و كرانه ها گشت. برخى انگيزه هاى اين گردشگريها چنين است: سفرهاى آموزشى:
سياحت براى يادگيرى و ياد دهى كه از روزهاى آغازين رسالت پيامبر, پايه گذارى شده بود, پس از پيامبر فزونى گرفت. گسترش سرزمينهاى اسلامى, پراكنده شدن ياران و دخل و تصرفهاى نابجا در احاديث سبب مى شد افراد براى تحصيل دانش و يا تبليغ پيام دين به دور دستها سفر كنند. افراد گاه از مدينه به مصر و از مصر به شام و از بصره به فرغانه رهسپار گردند و با نبود وسائل و امكانات و ناامن بودن راهها رنج سفر را بر خود هموار سازند.
جابربن عبدالله انصارى براى شنيدن حديثى درباره (مظالم), از عبداللّه بن اُنيس انصارى, يك ماه راه مى پيمايد.
ابو ايوب انصارى, براى شنيدن روايتى از عقبة بن عامر, به مصر مى رود و حديث را مى شنود و بدون اين كه از مركب خود بار گشايد به مدينه باز مى گردد.11
شناخت جغرافياى مناطق نو مسلمان: انگيزه ديگرى كه در آن دوره گردشگرى را لازم مى ساخت. مشكلات مناطق جديد بود. قانونها و رسمهاى جديدى كه اسلام براى سرزمينهاى نومسلمان و يا مفتوح العنوه وضع كرده بود, سبب شد افرادى براى شناخت موضوع و اجراى قانونها به آن مناطق سفر كنند. مسائلى چون جزيه, عُشر خراج, صدقه وزكات و… محتاج شناسايى گسترده اراضى, نفوس و آمار اقتصادى و سياسى معادن و رودهاى آن مناطق بود و بدون سير و سياحت در سرزمينهاى جديد اجراى اين احكام ممكن نبود از اين روى, اين مسأله پايه اصلى دانش جغرافيا در اسلام گرديد.

ديدار از آثار باستانى:
تاكيد مكرر قرآن در نگرش به آثار گذشتگان و سيرت پيامبر در ديدار از آثار گذشتگان, سبب گرديد صحابه نيز از سرزمينهاى باستانى به صورت فردى و گروهى ديدار كنند و در آن باره به مطالعه بپردازند, از جمله:
ديدار عبادة بن صامت از غار اصحاب كهف: عبادة, برادرزاده ابوذر از صحابيانى بود كه به باستان شناسى و سياحت بسيار علاقه مند بود. او در ماموريتى كه در سال 12 هجرى از جانب ابوبكر به نزد حاكم روم مى رفت, به سرزمينى رسيد كه كوه اصحاب كهف ناميده مى شد. كنجكاوى او را واداشت درباره آن پژوهش كند. ترسايان او را به شكاف كوهى راهنمايى كردند. عبادة به آنان هدايايى داد و از ايشان خواست آثار به جاى مانده از گذشتگان موجود در كوه را به او نشان دهند. آنان عبادة را به غارى بردند كه در كوه كنده شده بود. او در آن جايگاه جنازه هاى سيزده نفر از گذشتگان را مشاهده كرد.12
عباده در گزارش خود, به شرح, از شكل و شمايل, لباسها و پاى افزارهاى خفتگان غار ارائه داده و گفته:
(از آنان پرسيدم اينان را مى شناسيد؟ گفتند: دركتابها خوانده ايم اين گروه پيامبرانى بوده اند كه چهار صدسال پيش از بعثت عيسى, همزمان مبعوث شده اند.)
عبادة, در همين سفر از شگفتيهايى كه ديده بود و آثارى كه بزرگ روم از گذشتگان به او نشان داده بود, بازگفته است.13

سلمان و حذيفه درايوان كسرى:
سلمان, از ايرانيان بود عمر پيموده و كهنسال كه سالها در پى حق و حقيقت سياحت كرد. او در جست وجوى پيامبرى كه عيسى خبرش را به ياران داده بود, به شهرهاى گوناگونى سفر كرد و استادان بسيارى را خدمت كرد, تا سرانجام به گمشده خود در مدينه دست يافت. اين سياحتها سلمان را مردى دانا و رأيمند ساخت كه سخنانش براى حكومت نوپاى مسلمانان مغتنم بود. رايزنى سلمان در نبرد خندق در پيروزى مسلمانان برنيروهاى قريش موثر افتاد. سلمان پس از اسلام نيز, سياحت را ترك نكرد. در روزگار فرمانروايى سلمان بر ايران, با ياران , گاه و بيگاه سياحت مى كرد. كاخهاى شاهان ساسانى از جاهايى بود كه سلمان از آن ديدار مى كرد:
(روزى سلمان با حذيفه بن يمان در عرصه ايوان كسرى, پيرامون شگفتيهاى زمان با يكديگر گفت وگو مى كردند. مردى بيابان نشين از مردمان غامد در آن اطراف شبانى مى كرد. و شبها گوسپندان را در ايوان كسرا جاى مى داد. در ايوان تختى بود از سنگ رخام كه كسرا گاه بر آن مى نشست. در آن هنگام گوسپندان بر تخت كسرى فراز آمدند سلمان به حذيفه گفت: شگفت انگيزترين چيزى كه از آن سخن به ميان رفت, بالا رفتن گوسپندان غامدى بر تخت كسرى است.)14

سعد وقاص نيز از ايوان كسرى ديدن كرده و در آن جا سخنانى در نكوهش دنيا بر زبان رانده است.15
ابو موسى اشعرى نيز پس از پيامبر به وادى حجر سفركرد. در پيرامون خرابه هاى ثمود و شرايط جغرافيايى آن مطالعه كرد. او خود در اين باره گفته:
(چون من به زمين ثمود رسيدم آن راه كه ناقه رفتى و باز نتوانستى آمد, بپيمودم شصت گز بود.)16

ب: على(ع) و گردشگرى
على(ع) گردشگرى را مفيد و انسان ساز شمرده و كسب دانش و آشنايى با سرزمينها و دوستيابى را از پيامدهاى مثبت سفر شمرده است. در سيره آن جناب سياحتهاى گوناگونى ديده مى شود كه نمايانگر ارج آن جناب به سياحت درجهان است. 1 . ديدار ايوان كسرى:
مدائن, مركز حكومت ايران بود كه شكوه و زيبايى آن زبانزد عرب و عجم بودو تشريفات و تجملات خيره كننده, آن هر تازه واردى را به شگفتى وا مى داشت. مدائن در دوره عمر به دست سپاه اسلام افتاد. پاره شدن نامه پيامبر توسط خسرو پرويز در مدائن و بى اعتنايى زمامداران مسلمان به زر وزيورهاى دنيوى سبب شد كه از كاخهاى شاهان مراقبت جدى صورت نگيرد. بلكه كاخ كسرى به همان صورتى كه به دست مسلمانان افتاده بود, به روى همگان باز باشد, تا علاوه برنشان دادن حكومت پوشالى ساسانيان, عبرتى براى معاصران و نسلهاى پى آمده باشد. على(ع) در سفر به صفين در عبور از مدائن, به ديدن كاخ كسرى رفت. چندين گزارش از سفر على(ع) به ثبت رسيده است:
(مار ساباطى, نقل كرده است:
(اميرمؤمنان به همراه دلف بن ابى مجير, در سفر به مدائن به ايوان كسرى آمد. در آن جا نماز خواند. پس از نماز برخاست و به دلف گُفت با من همراهى كن. دلف با جماعتى از مردم ساباط با امام حركت كردند. امام در رواقها و دالانهاى كاخ كسرى دور مى زد و به دلف از ويژگيهاى آن مناطق و جايگاهها سخن مى گفت: دلف كلام حضرت را تصديق مى كرد. امام با همراهان همه جايگاهها را گردش كرد و دلف مى گفت: آقاى من. چنان از اين جايگاه ها به درستى سخن مى گويى كه گويى تو آنها را مكان خود قرارداده اى؟)17

نصربن مزاحم از سفر على(ع) به مدائن چنين گزارش داده است:
(على(ع) در مسير صفين به ساباط آمد و از آن جا به شهر بهرسير. مردى از يارانش به نام حريز بن سهم از بنى ربيعه به آثار كسرى مى نگريست و اين شعر ابن يعفر تميمى را برخواند:
جرت الرياح على مكان ديارهم فكانما كانوا على ميعاد
على(ع) به او گفت: چرا اين آيات را بر نخواندى: (كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين كذلك واورثناها قوما آخرين. فما بكت عليهم السماء والارض و ماكانوا منظرين…)18 (اِن هؤلاء كانوا وارثين فاصبحوا موروثين. لم يشكروا النعمة فسلبوا دنياهم بالمعصية. اياكم و كفران النعم ـ لاتحل بكم النقم.)19
بعد از خود, چه باغها و چشمه سارها برجاى گذاشتند. و كشتزارها و خانه هاى نيكو و نعمتى كه در آن غرق شادمانى بودند. بدين سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آنان گريست ونه زمين و نه به آنان مهلت داده شد.
آنان خود وارث پيشينيان بودند, سپس خود موروث شدند. شكر نعمت نكردند, بر اثر نافرمانى دنيا از دستشان رفت. از ناسپاسى نعمتها بپرهيزيد كه نكبت دامنگيرتان نشود.) ديدن از براثا:
براثا قريه اى بود قديمى در غرب بغداد, كه آوازه آن به پيش از اسلام مى رسيد. براثا پيش از اسلام جايگاه عبادت مؤمنان بوده و بزرگانى چون ابراهيم خليل و عيسى و مادرش مريم(ع) در آن جايگاه تردد داشته اند.

منابع شيعى و سنى حكايت از آن دارد كه على(ع) دربازگشت از نبرد نهروان در سال 37هـ.ق. درنزديكى براثا در حمامى غسل كرده و در آن نماز خوانده است.20
امام سجاد(ع) در اين باره فرموده است:
(حضرت امير(ع) پس از جنگ با خوارج, با سپاه به اين سرزمين آمد. از نام آن سرزمين پرسيد. گفتند زوراء. حضرت [با توجه به سابقه اى كه از آن درنظر داشت] فرمود: از آن دورى كنيد. پس از اندكى راهپيمايى, صومعه اى نمايان شد كه راهبى سالها در آن عبادت مى كرد. حضرت پياده شد. راهب به ديدار امام آمد و گفت: اين جايگاه بزرگى است و عيسى و مادرش در اين جا نماز گزارده اند. سپس حضرت در نزديكى آن به كاوش پرداختند با پاى مبارك خاك را كنار زدند چشمه اى آشكار شد. امام گفتند: اين همان چشمه مريم است. به فرمان امام پس از هفده زراع خاك را پس زدند سنگ سپيدى نمايان شد. فرمود: اين همان سنگى است كه مريم عيسى را بر آن نهاد. حضرت به روى سنگ مشغول نماز شد و خيمه خود را بر آن نصب كرد. امام و سپاهيان چهار روز در سرزمين براثا درنگ كردند.)21

در گزارش ديگر آمده كه حضرت به راهب گفت:
(ابراهيم خليل نيز در اين جايگاه نماز گزارده است.)22 سفر بـه بـابل:
بـابل, يكـى از خاستگاههاى تمدن جهان باستان بوده كه ساليان دراز حكومت گران بر بين النهرين و مناطق اطراف اين شهر را مركز حكومت خود قرار داده بوده اند. نمرود, طاغوت معاصر ابراهيم خليل, در اين شهر زندگى مى كرده و ابراهيم مبارزه عليه بت پرستى و ستم را از اين نقطه آغاز كرده است. با گذشت هزاران سال هنوز آثار بسيارى از تمدن نابود شده بابل در عراق پا بر جاست و جهانگردان از آن ديدن مى كنند.

على(ع) پس از نبرد نهروان به سرزمين بابل آمد و در آن جا سپاهيان خود را به موقعيت جغرافيايى و سرگذشت ساكنان گذشته آن توجه داد و پايان گناه و فساد را به عيان به رزمندگان همراهش نماياند.

جويرة بن مسهر گويد:
(با اميرمؤمنان(ع) در جنگ نهروان به سرزمين بابل آمديم. امام از مركب فرود آمد و گفت:
اى مردم اين سرزمين نفرين شده و سه بار در روزگار ويران شده است. يكى از شهرهاى زير و رو شده كه در قرآن از آن ياد شده23 همين سرزمين است. در اين زمين بت پرستيده شده و سزاوار پيامبر و وصيِّ او نيست, در آن نماز گزارد. سپس حضرت از آن جا به كنارى رفتند و نماز گزاردند.)24

استفاده از تجربه هاى ديگران:
على(ع) به سير حوادث بشر, تاريخ پيامبران گذشته علاقه مند بود. اخبار آنان را از دانايان پيش از خود مى پرسيد.25 امام فرزندش حسن(ع) را به كاوش در رويدادهاى گذشتگان و استفاده از تجربه هاى آنان دعوت كرده است.26 آن حضرت در سياحتها تلاش مى كرد از تجربه هاى سياسى و اجتماعى ملتهاى ديگر با خبر گردد و از آن در زندگى استفاده كند. از جمله: ديدار با نويسنده ويژه انوشيروان:
از رخدادهاى سفر على(ع) به نهروان ديدار با نويسنده ويژه انوشيروان پادشاه پرآوازه ساسانى بود. امام با خبر شد يكى از نويسندگان دربارساسانى زنده است و آگاهيهاى سودمندى از تاريخ و سياست دارد. او را كه داراى هوش سرشار, ولى از ديده محروم بود, به نزد امام آوردند. نامش جميل بود.امام از او پرسيد:
(انسان چگونه بايد زندگى كند و رفتارش بهتر است چگونه باشد؟
او گفت: بهتر است دوستانش اندك و دشمنانش بسيار باشد.
امام فرمود: سخنى نو مى شنوم. مردم بر اين همداستانند كه دوستان اگر بيش تر باشند بهتر است.
جميل گفت: واقعيت برخلاف گمان مردم است. دوستان زمانى كه جملگى براى برآوردن نياز انسان در كوشش اند, به درستى كار را به انجام نمى رسانند. گذشتگان گفته اند: از بسيارى ملاحان كشتى غرق گردد.
امام فرمود: آن را تجربه كرده ام. درست است. فايده بسيارى دشمنان كدام است؟
گفت: دشمنان كه بسيار باشند آدمى همواره مواظب خويش است, تا كار او دستاويز آنان قرار نگيرد و از خطر مصون ماند.
امام سخن او را پسنديد.)27

ج: سياحت در سيرت ديگر امامان
در زندگى ديگر امامان نيز, گردشگريهاى ثمربخش و سازنده بسيار ديده مى شود و جامعه اسلامى معاصر آنان از سير و سفر براى رشد كمالات انسانى و غنى ساختن فرهنگ جامعه بهره مى بردند. از ياوران امام زمان به عنوان (المرابط السياح)28 مجاهدان جهانگرد ياد شده كه نشانگر آن است كه حكومت جهان و كارگزارى مليتها و هماهنگى فرهنگهايى گوناگون آشنايى عميق با تاريخ و جغرافيا و فرهنگها را ايجاب مى كند و ياران امام با گردش در كرانه هاى جهان خود رابراى خدمت به اسلام آماده مى سازند.

ديدار با علماى ملل ونحل:
در روايتى امام صادق(ع) فرموده است: امام حسن مجتبى در زمان حكومت اميرمؤمنان, به خواهش سلطان روم براى تحقيق پيرامون پاره اى مسائل كلامى ميان اسلام و مسيحيت به روم سفر كرد. امام در اين سياحت پاره اى از عقايد اسلام را براى ترسايان رومى برشمرد. حاكم روم, پيكره هايى از پيامبران و كشورگشايان گذشته بشريت راكه نياكان او به يادگار داشتند, به حضرت نشان داد و خواهان شناسايى آنان شد. امام يكايك آن پيكره ها را شناسايى كرد.29 اين سفر تاثير بسيارى در نگرش روميان نسبت به اسلام علوى به جاى گذاشت.

امام باقر(ع) نيز در زمانى كه به فرمان هشام بن عبدالملك از مدينه به شام رفت, از فرصتهاى به دست آمده استفاده فراوان برد و در گوشه و كنار آن سرزمين به گشت وگذار پرداخت.
امام باقر به همراه امام صادق(ع) در آن جا به ميان مردم مى رفت و به آنان كه سالها از تماس با خاندان رسالت محروم بودند, آگاهى مى بخشيد.
روزى امام در ميان شاميان نشسته و به پرسشهاى آنان پاسخ مى داد, ديد گروهى از ترسايان به سويى در حركتند.

گفته شد آنان در اين كوهسار دانشمند بزرگى دارند كه ياران حواريون عيسى را درك كرده است و سالى يك بار به پيش او رفته و مشكلات خود را از او مى پرسند.
امام فرمود: بايد به نزد او برويم. سپس حضرت لباسى مانند نصارا پوشيد و سررا با لباس خود پوشاند و به طور ناشناس در ميان ترسايان بر آن عالم مسيحى وارد شد.
آن دانا مرد كه از پيرى ابروانش به روى ديدگانش فرو افتاده بود, درجمع مردم امام را ناآشنا تشخيص داد و پس از آن كه دانست او از ترسايان نيست, پرسشهايى را با امام در ميان گذاشت و پاسخ شنيد.

سپس امام پرسشهايى را از او كرد كه وى در جواب فرو ماند. اين گفت وگو, در روان حقيقت جوى آن پير جهانديده تاثير مثبتى بر جاى گذاشت. به گزارشى به دست امام مسلمان شد.30
در دوره بنى عباس, سفر براى مذاكره علمى و ديدار علماى مذاهب و اديان با يكديگر رايج بود. در زمان هارون گروهى از دانشمندان اسلامى براى ديدار و مذاكره مذهبى به يكى از كشورهاى غيرمسلمان سفر كرده اند.31 سفرهاى سياحتى تجارتى:
سفرهاى تجارتى بخش ديگرى از سياحتهاى مسلمانان در آن دوره بوده است. با گسترش اسلام در شرق و غرب عالم. تجار, مهم ترين وسيله ارتباط فرهنگى و رونق اقتصادى بودند. آنان به شهرهاى گوناگون سفر مى كردند. كالا مى بردند و كالا مى آوردند و به همراه تجارت پيام و فرهنگ دين را به اين و آن سو منتقل مى ساختند.

در ميان ياران امامان, گروه بسيار بزرگى از تاجران بودند كه برخى از آنان افزون بر سفر به بلاد اسلامى به سرزمينهاى مشركان كه در تحت نفوذ دولت اسلامى نيز نبود سفر مى كردند. از جمله آنان حماد سمندرى بود. او از ياران امام صادق بود. و زادگاهش سمندر, از توابع قفقاز و خزر, در نزديكى گنجه كنونى. وى تاجر بود و به سرزمين تركان كه هنوز مسلمان نشده بودند رفت و آمد داشت:
(شريف تفليسى از حماد نقل كرده به امام صادق گفتم:
(من به سرزمين مشركان رفت و آمد دارم. برخى از يارانم به من گفتند: اگر در سرزمين آنان بميرى در قيامت با مشركان بر انگيخته خواهى شد.
امام به من فرمود:
اى حماد: تو در آن سرزمين از ولايت ما سخن به ميان مى آورى.
گفتم: آرى.
فرمود: در سرزمين اسلام نيز آزادانه مى توانى از اهل بيت دفاع كنى.
گفتم:خير.
فرمود: تو اگر در آن ديار بميرى به مانند امتى محشور خواهى شد و نور تو پيشاپيشت حركت خواهد كرد.)32
داود رقى, از امام صادق(ع), براى سفر به سرزمين سند, براى رفع مشكلات زندگى با امام صادق مشورت كرد. او از سفر دريايى وحشت داشت كه امام او را تشويق به اين سفر كرد.33
شقيق بلخى از هواداران امام كاظم, در آغاز كار داراى ثروت و مكنتى فراوان بود و سفر تجارى بسيار داشت. او كالاهايى را از سرزمين اسلام به بلاد تركان كه هنوز مشرك بودند مى برد.34
در اين دوره, تجار نقش بارزى در گسترش اسلام در ميان مشركان ايفا كرده اند. در زمان خلافت معتصم عباسى, بخشى از سرزمين كشمير توسط تجار مسلمان, به اسلام گرويدند.35

سياحتهاى تفريحى:
در سيره مسلمانان آن روز, چونان امروز, مردم براى آرامش روح و روان به سرزمينها و واحه هاى خوش آب و هوا سفر مى كردند. اين سيره مورد رضايت امامان(ع) بود. تنها آن دسته از سفرهاى تفريحى در نظر امامان ناپسند بوده كه سفر با لهو ولعب و اسراف همراه باشد.36
در زندگى خود امامان سياحتهاى تفريحى هر چند اندك و كوتاه, ديده مى شود. امام صادق(ع) براى تنزه و استراحت گاه دور از خانه به سر مى برد و امام رضا(ع) براى آرامش روح و جسم, به همراه كسان خود راهى سرزمين ديگر مى شد.37 سفرهاى زيارتى و سياستى:
زيارت پديده اى است دينى كه جهان طبيعت را به عالم بالا و رهرو را به جماعت مومنان پيوند مى دهد و رابطه رهرو و رهبر را پايدارتر مى سازد. زائر با نزديك ساختن خود به جايگاه محبوب, با او تجديد پيمان مى كند. جاده هاى ايمان رهروان هدف مند را به دور يكديگر جمع و آنان را هماهنگ مى سازد, انديشه ها را در ميانشان رواج داده و مؤمنان و موحدان را هم پيمان مى سازد. زائر با ديدن نمادهاى دينى و يا زيارت شهيدانى كه در راه ايمان و پاكى به خاك افتاده اند, خود را به آرمانهاى آنان نزديك ساخته و با زيارت پيشوايان دين با آنان تجديد ديدار و بيعت مى كند. مسلمانان در زمان پيامبر افزون بر زيارت آن حضرت به زيارت شهدا مى رفتند و پس از پيامبر مزار او ميعادگاه مسلمانان بود.

مؤمنان, راه و رسم و حركات و سكنات پيامبر را از نظر دور نمى داشتند. مكانهايى را كه پيامبر تردد مى كرد كاوش مى كردند. هرجا حضرت نماز خوانده بود براى تبرك نماز مى گزاردند. مسلمانان پس از پيامبر به سرزمين حديبيه سفر مى كردند و در كنار آن درختى كه بيعت رضوان در آن جا انجام گرفت, نماز مى خواندند.38
پيروان اهل بيت, افزون بر زيارت پيامبر به ديدن امامان و يا زيارت مزارشان مى شتافتند, مسائل دينى را از ايشان پرسيده و واجبات مالى خود را ادا مى كردند و خط مشى سياسى خود را از آنان الهام مى گرفتند.

از دوران امام سجاد تا زمان غيبت, جاده ها همواره شاهد عبور كاروانهاى زائران بوده است و اين اعتقاد در ميان شيعيان ريشه داشته كه حج با زيارت امام كامل مى گردد. شيعيان پس از سفر حج زيارت پيامبر و امامان را ازياد نمى بردند. دوران امام باقر و صادق شاهد گسترش اين سفرها بوده است. با آمدن امام رضا(ع) به خراسان, شيعيان از خراسان و عراق و حجاز در مرو به زيارت امام مى رفتند. دعبل خزاعى از كسانى است كه از بغداد به ديدار امام رفت و مدتى در كنار حضرت ماند. در دوره امام حسن عسكرى نيز پيروان اهل بيت, بويژه ايرانيان و خراسانيان به صورت گروهى به ديدار امام شتافته اند39. از آن سو, امامان نيز با بودن زمينه و شرائط, به ديدار پيروان خود مى رفتند و با حضور در محافل ايشان, از آنان بازديد مى فرمودند.

پس از شهادت امامان مزارشان ميعادگاه شيعيان بود. بويژه زيارت امام حسين(ع) نماد مبارزه با ستم شمرده مى شد. مردم از هر سو به كربلا مى رفتند و هيچ مانعى آنان را از اين سفر نمى توانست باز دارد. امامان, امام حسين را زيارت مى كردند و مواليان آنان نيز با زيارت كربلا با آرمانهاى شهيدان نينوا تجديد بيعت مى كردند.

جابربن عبداللّه انصارى اندكى پس از شهادت امام به كربلا رفت و پس از آن, توابين كه در ميان آنان, شمار زيادى از صحابه و تابعين بودند, در كنار تربت امام در مبارزه عليه ستم امويان پيمان خون بستند.40
از اين روى, ستمكاران اموى احساس خطر كردند و با جعل روايتهايى از زبان پيامبر تلاش كردند مردم را از ديدار مشعلداران هدايت و آزادى باز دارند و در مرتبه بعد, يا دمانهاى اسلام و اهل بيت را از روى زمين بزدايند.
محمد بن شهاب زهرى از پيامبر روايت كرده است: (لاتشد الرجال الاّ الى ثلثة مساجد, المسجد الحرام و مسجدى و مسجد بيت المقدس و ان الصخرة التى يروى ان رسول اللّه وضع قدمه عليها تقوم لكم مقام الكعبه.)41
بار سفر بسته نمى شود, مگر براى سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد خودم و مسجد اقصى و همانا سنگى كه روايت مى شود كه پيامبر قدمش را در هنگام معراج بر آن نهاده, براى شما جايگزين كعبه است.
اين حديث در تعبيرهاى گوناگون در كتابهاى روايى اهل سنت وارد شده است و گروهى از اهل سنت آن را دليل نامشروع بودن زيارتهاى بزرگان دين به جز سفر به اين سه مسجد دانسته اند.
شواهد دلالت دارد كه اين روايت از حديثهاى جعلى است كه در زمان بنى اميه براى هدفهاى سياسى دستگاه خلافت درست شده است.
علاوه بر آن كه زُهرى, راوى حديث, شخصى است ناشايست و در مخالفت اهل بيت پيامبر, بويژه على(ع), روايتهايى از او گزارش شده است. زهرى از كارگزاران و حاميان عبدالملك مروان بوده است.
پس از تسلط عبدالله بن زبير بر مكه, عبدالملك مروان براى اين كه مردم به زيارت كعبه نروند و عبدالله زبير افكار آنان را از بنى اميه جدا نكند, اين حديث منسوب به پيامبر در ميان شاميان منتشر شد و مبلغان اموى آن را به سرتاسر سرزمين اسلامى رساندند, تا بدين وسيله مردم به جاى آن كه با نا امنى راه هها و جنگ, به مكه روند آهنگ بيت المقدس كنند و ثواب زيارت مكه بدون درد سر برايشان فراهم گردد.

يعقوبى در اين باره چنين گزارش داده است:
(عبدالملك مروان, بر اثر آن كه مكه در تصرف عبدالله زبير بوده, شاميان را از سفر مكه باز داشت. مردم بى تاب شدند و گفتند. ما را از زيارت واجب باز مى دارى؟
گفت: اين محمد بن شهاب زُهرى است كه از پيامبر روايت مى كند: مسلمانان تنها به سوى سه مسجد كوچ كنند: مسجدالحرام, مسجد من و مسجد اقصى و آن سنگى كه پيامبر قدمش را بر آن گذاشته جاى كعبه را مى گيرد. سپس عبدالملك, گنبدى را بر فراز صخره بنا نهاد و بر آن پرده هاى ابريشمى آويخت و براى آن كليد دار تعيين كرد و به مردم گفت در اطراف آن طواف كنند. روزگار بنى اميه چنين بود.)42

رهبر معظم انقلاب, در بررسى شرايط زمانى و مكانى صدور اين روايت آن را از ساخته هاى زهرى دانسته اند:
(اين حديث, مال آن زمانى است كه عبدالله بن زبير بر مكه مسلط بود و هر وقت مردم مى خواستند به حج بروند مجبور بودند كه در مكه, منطقه اى كه زير نفوذ ابن زبير است چند روز بمانند و اين فرصت بسيار خوبى به عبدالله زبير مى داد كه عليه دشمنان خودش و از همه مهم تر عبدالملك مروان, تبليغات كند و چون عبدالملك مروان مايل بود كه مردم تحت تأثير اين تبليغات قرار نگيرند و به مكه نروند, لذا بهترين و آسان ترين راه را در اين ديد كه حديثى جعل كند كه آن حديث شرف و منزلت مسجدالاقصى را به اندازه مكه و مدينه بداند و حتى آن سنگى كه در مسجد الاقصى است به قدر كعبه شرف داشته باشد. در حالى كه در عرف و فرهنگ اسلامى هيج نقطه اى در دنيا جايگزين سنگ كعبه و حجرالاسود نمى شود.)43
پيامدهاى ناگوار كار عبدالملك منحصر به دوران بنى اميه نبود. بلكه وارد فرهنگ اسلامى شد تا آن جا كه آثار آن را در قرن پنجم نيز مشاهده مى كنيم. ناصر خسرو, درگزارش خود از بيت المقدس در قرن پنجم, مى نويسد:
(بيت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گويند و از اهل آن ولايات كسى كه به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد و قربانى عيد كند.)44
ديدن آثار به جاى مانده پيامبر و صحابيان, از هدفهاى زيارتى مسلمانان بود. مردم, پس از زيارت پيامبر در كنار خانه هاى ساده و بى آلايش زنان پيامبر, خانه كوچك فاطمه و على درنگ مى كردند و حال و هواى روزگار پيامبر را در آن مى جستند و صفا و سادگى آنان زائران را متاثر مى ساخت وليد بن عبدالملك, به بهانه گسترش حرم و مسجد پيامبر, خانه هاى همسران پيامبر را خراب كرد و آن آثار پر اهميت و جايگاه هاى نزول آيات قرآن را از ميان برد. بسيارى از مسلمانان به اين كار اعتراض كردند و بر آن پاى مى فشردند كه اين آثار و خانه ها بسان روز نخست استوار ماند و نمادهاى اسلام حفظ شود, به گزارش يعقوبى:
(وليد به عمربن عبدالعزيز, حاكم مدينه نوشت: مسجد پيامبر خراب و خانه هاى پيرامون آن, از جمله سراهاى زنان پيامبر داخل در مسجد گردد. چون كار را آغاز كرد خبيب فرزند عبدالله زبير به عمر گفت: تو را به خداى سوگند كه با اين كار خود مورد نزول يكى از آيات قرآن را از ميان نبرى خدا فرموده: (ان الذين ينادون من وراء الحجرات.)45
عمر دستور داد او را صد تازيانه زدند و بر تنش آب سرد پاشيدند, چون هوا بسيار سرد بود خبيب در زير تازيانه از بين رفت.)46
عطا خراسانى در تأثر مسلمانان از خراب شدن خانه هاى پيامبر گفته است:
(من خانه هاى زنان پيامبر را ديدم كه با شاخه هاى خرما پوشانده شده بودند و به جاى دَر, پرده اى مؤئين آويخته. من آن جا بودم كه نامه وليد خوانده مى شد كه در آن امر شده بود: خانه هاى پيامبر در مسجد داخل شود.مردم را مثل آن روز گريان نديده بودم.
سعيد بن مسيب در آن روز چنين مى گفت:
به خداى سوگند, آرزو داشتم خانه ها را به حال خود گذارند تا مردم مدينه و زائران سرزمينهاى دور دست ببينند كه پيامبرش در زندگى به چه بسنده كرده است. تا اين مطلب مردم را از افزون طلبى و تفاخر, به پارسايى و ساده زيستى وادارد. در مجلسى ديگر ابو امامه گفت: اى كاش, خانه ها خراب نمى شد, تا مردم از ساختن بناهاى غيرضرورى دورى جويند و ببينند كه پيامبرى كه كليدهاى گنجهاى دنيا در دستش بود, به چه اكتفا كرده است.)47
امام رضا(ع) در مسير سفر از مدينه به خراسان آثار و نشانه هاى بسيارى از خود به جاى گذاشت. پيروان اهل بيت, بويژه مردم ايران براى ياد بود امام در مناطق عبور حضرت يادمانها و قدمگاه هايى را بر پاى داشتند و به ديدن جاهاى گذر امام مى آمدند.
امام در نيشابور در منطقه كهلان در چشمه اى غسل كرد. شيعيان از آن روز تا دوره شيخ صدوق, هنگام گزارش خبر, از آن چشمه باز ديد مى كردند.48
ديدن آثار باستانى: در نگاه دين باوران روزگار امامان آثار باستانى منبع معرفت و عبرت و مايه كسب دانش تلقى مى شد و مسلمانان براى ديدن آثار گذشته به سرزمينهاى دور دست سفر مى كردند و هيچ گونه مخالفتى از سوى امامان نسبت به اين گونه سياحتها و يا بازديد از شهرهاى مخروبه باستانى ديده نمى شود. امامان خود براى آگاهى از تاريخ باستان در كاوش بوده و اطلاعات ذى قيمتى از شهرها و آثار گذشتگان در اختيار داشتند و در مواردى از آثار معابد و مساجد انبياء بازديد كرده اند. امام باقر(ع) با مردى از اهالى يمن پيرامون اوضاع جغرافياى يمن, خاستگاه تمدن قوم سبا و… گفت وگو كرد. امام از مناطقى نام برد كه رويدادى از تاريخ گذشتگان در آن به وقوع پيوسته است. مرد يمنى از آگاهيهاى امام درباره يمن به شگفت آمد و اظهار داشت, شما چه قدر با اين مناطق آشنايى داريد.49

اينك چند نمونه از سفر مسلمانان و ائمه براى بازديد از آثار گذشتگان: بازديد از شهرى در مغرب:
در زمان امام سجاد, موسى بن نصير عبدى كارگزار عبدالملك مروان در اندلس, به عبدالملك گزارش كرد كه مردم اين جا از شهرى باستانى گفت وگو مى كنند كه در اين منطقه وجود دارد و مى گويند به دست سليمان بن داود بنا شده و آثار بسيارى از گذشتگان در آن ديده مى شود. من علاقه مند ديدن اين شهرم, ولى اين سفر نيازمند هزينه هاى بسيار است. عبدالملك فرستاده اى به مغرب فرستاد تا همراه موسى از آن شهر بازديد كنند. موسى از آن شهر ديدن كرد و شگفتيهاى در آن ديد كرد. بر يكى از ديوارهاى آن شهر اشعارى به زبان عربى ديد كه از آمدن نجات بخش بشريت در آخرالزمان خبر مى داد. زهرى آن سخنها را با امام سجاد مطرح ساخت. امام فرمود: مقصود از آن مهدى است.50

ديدن از جايگاه هاى نماز و منزلگاه پيامبر:
ائمه(ع) و ياران, به مناطقى كه پيامبر در آن جا نماز گزارده و يا اردوگاه سپاهيان اسلام در آن جا بوده سفر مى كردند و در آن جا بازديد كرده و براى تبرك نماز مى گزارده اند.51 مسجد سهله:
مسجد سهله در كوفه از مناطق باستانى بوده كه امامان و بسيارى از ابرار از آن ديدار كرده اند. امام صادق درباره اين مكان فرموده است:
(مسجد سهله, مكان استراحت ادريس پيامبر بوده و ابراهيم از آن جا آهنگ مبارزه با عمالقه كرده است. و داود از آن جا به جنگ جالوت رفته است. در مسجد سهله سنگى وجود دارد كه تصوير همه پيامبران بر آن نقش بسته است.)52 جهانگرد مسلمان در چين:
منصور دوانيقى به طورناشناس درمكه طواف مى كردكه صداى ناله حزينى شنيد كه از ستم بنى عباس شكوه داشت. منصور او را به حضور طلبيد و علت ناله اش را جويا گرديد. وى گفت: تو ميان خود و مردم فاصله انداخته اى و گوشهاى تو براى شنيدن ناله داد خواهى ستمديدگان بسته است. تو ميان خود و مردم با حصارهايى از گچ و آجر و درهاى آهنين فاصله انداخته اى و كارگزارانى ستمكار و رشوه خوار بر مردم چيره اند. سپس آن مرد از تجربه هاى خود درباره اداره جامعه و دادرسى مردم در ديگر نقاط جهان سخن گفت و از آنچه در سفر به چين ديده اظهار داشت:
(من در گذشته پيوسته به سرزمين چين سفر مى كردم در آن جا حاكمى بود ناشنوا كه گريه مى كرد. يكى از وزيران از سبب گريه اش پرسيد. وى گفت: من از ناشنوايى خود گريه نمى كنم, ولى از آن نالانم كه صداى داد خواهى ستمديده ها را نمى شنوم. ولى اگر ناشنوايم, ولى بيناييم برجاست. پس در ميان مردم ندا كرد كه تنها ستمديدگان لباس سرخ بپوشند. وى از آن پس, سوار پيل مى شد و براى دادرسى مردم در هر سو گردش مى كرد. اين سيرت مشركى است كه نسبت به مردم خود چنين مهربان است.)53

اين ماجرا شاهد ارتباط فرهنگى ميان دنياى اسلام و سرزمين چين در آن روزگار است و اين مطلب كه سياحان مى توانند حاملان تجربه هاى سياسى و اجتماعى ملتها به يكديگر باشند. مدائن:
از روزگار بازديد على(ع) از مدائن و نماز گزاردن آن حضرت در ايوان كسرى, اين نقطه مورد توجه مسلمانان, بويژه شيعيان بود و مسلمانان در عبور از عراق از مدائن بازديد مى كردند. در زمان امام صادق نيز اين رويه رايج بود. در ماجراى بناى بغداد منصور دوانيقى قصد آن كرد كه ابزار و لوازم مدائن را به بغداد منتقل كند و با سنگ و آجر و چوبهاى آن مدينة السلام را بنا كند, خالد بن برمك او را از اين كار بازداشت. خالد سه دليل براى مخالفت خودآورد:
(1 . ايوان مدائن دليل حقانيت اسلام است. هر كس شكوه و عظمت آن را ببيند مى فهمد كه تمدن و قدرت ساسانيان را جز پيامبرى راستين نمى تواند از ميان ببرد.
2 . على بن ابى طالب در ايوان مدائن نماز گزارده است.
3 . زيان خراب كردن آن بيش از سود آن است.
منصور به خالد گفت: تو به سوى ايرانيان گرايش دارى. سپس بدون توجه به افكار عمومى به خراب كردن آن مشغول شد. چون يك سوم آن را از ميان برد متوجه گفته خالد شد و از آن كار دست بازداشت.)54

شهر باستانى تَدْمُر:
تدمر شهرى باستانى بوده است در سوريه فعلى, كه با امپراطورى رومانى روابط نزديكى داشته و قرار گرفتن آن بر راه تجاري… آن را ثروتمند و با شكوه كرده بود. اين شهر پيش از اسلام بر اثر حوادثى رونق خود را از دست داده و سرانجام به تصرف مسلمانان درآمد. و آثار فراوان از حجاريها و مجسمه ها و بناهاى مدرن را از عظمت بربادرفته خودرا به مشاهده مردم گذاشت.55 مسلمانان از آن بازديد مى كردند و به ديده عبرت در آن مى نگريستند. از جمله, ذوالنون مصرى از مسلمانان معاصر امام كاظم, بسيار سياحت مى كرد و از شهرها و سرزمينهاى فراوانى ديدن كرده بود. او در گردشگريهاى خود در صحراى سماوه روزى به بازديد تَدْمر رفت و در آن جا به دين آثار به جاى مانده از روزگار رونق و آبادانى اين شهر مشغول گشت. او در ميان خرابه ها خانه هايى را ديد كه يكدست از سنگ تراشيده شده بود. ذوالنون, به جست و جو و كاوش در ميان خرابه ها مشغول گشت. در ميان سنگها به نوشته اى برخورد, كه حكايت مى كرد كه يكى از علويان مخالف حكومت عباسيان, و هارون آن را نوشته است.

مرحوم علامه مجلسى احتمال داده است آن مرد علوى امام كاظم(ع) بوده باشد كه به تدمر رفته و آن شكوائيه را در ستم حاكمان از خود به يادگار نهاده است.56 خورنق و سدير:
خورنق, قصرى بود در كنار حيره در روبه روى رود فرات كه نعمان بن امرءالقيس آن را براى اقامت بهرام گور پسر يزدگرد بنا كرد. نعمان در پايان سازنده آن را از بين برد كه در بين عرب ضرب المثل شد. اين قصر كه در شكوه و زيبايى بى مانند بود, در روزگار نعمان دوران عزت و اقتدار خود را مى گذراند, ولى سرانجام ساكنان آن مورد خشم شاهان ايران قرار گرفتند و از ميان رفتند و آن بناها به ويرانه تبديل شد در دوره اسلام, مسلمانان براى سياحت و عبرت از تاريخ, گاه و بى گاه از آن سر مى زدند و ناپايدارى جهان ستم را با چشم مى ديدند.

(يكى از صالحان گفت: مرا به كوفه شغلى بود به خورنق و سدير بگذشتم, سراهاى نعمان بن منذر را ديدم همه خراب گشته و از آن جز اطلال ورسوم چيزى ديگر نمانده, ساعتى براى اعتبار در آن جا توقف كردم آن گاه گفتم: اين سكانك اين چيرانك, اين قطانك.)57 اهرام مصر:
گفت وگو از شگفتيها و ديدن چيزهاى شگفت انگيز, همواره از مسائل مورد علاقه مردم بوده و مسلمانان درمحافل خود از ديدنيها و شنيده هاى شگفت انگيز براى يكديگر تعريف مى كردند58 و در شرايط ممكن براى ديدن آن سفر مى كردند و اين كار از سفرهاى لغو و بيهوده به حساب نمى آمد.
مسلمانان به آثار و خبرهاى شگفت انگيز امتهاى جهان علاقه مند بودند و تلاش داشتند از ويژگيهاى آن آگاه شوند.
اهرام مصر از شگفتيهاى دنياى آن روز بود. پس از گشوده شدن مصر توسط مسلمانان, اهرام مصر شگفتى همگان را برانگيخت و افرادى براى گشودن رمز و راز آن دست به كار شدند.
مأمون عباسى از افرادى بود كه بدين كار رغبت داشت. او به مصر سفر كرد و فرمان داد در پيرامون اهران نقب زنند. افراد پس از تلاش بسيار موفق شدند به بخشى از آن دست پيدا كنند. در آن جا خانه هايى بزرگ يافتند كه جنازه هايى را در خود جاى داده بود.59

سپس, گروه ديگرى از مسلمانان دست به كاوش زدند. احمد بن طولون با همراهى هزار كارگر و بنّا به حفّارى اهرام مشغول شد, پس از يك سال كار به سردابه اى رسيدند كه نوشته اى به زبان سريانى در آن يافت شد كه پس از فرستادن آن به نزد عالمى در هند, كه زبان سريانى مى دانست, به مطالب نوشته و نويسنده آن دست پيدا كرد.60
بازديد از آرامگاه اصحاب رقيم: در قرآن كريم از اصحاب رقيم به بزرگى ياد شده و در روايات اسلامى درباره آنان براى مردم گفت وگو شده است. در دوره عباسيان چنين شهرت يافته بود كه اصحاب رقيم در سرزمين روم قرار دارند.

واثق با اللّه, محمد بن موسى خوارزمى ستاره شناس, را با عده يى به بيزانس فرستاد تا درباره محل غارى كه مى گويند اصحاب رقيم در آن جا مدفون شده اند, تحقيق كند و خوارزمى به سرزمين روم رفت و همراه راه بلدهايى كه بزرگ روم با اوهمراه كرده بود به كوهى كه اصحاب رقيم در آن جا بودند, رفت و پيرامون جسدهايى كه به عنوان اصحاب رقيم به او نشان دادند تحقيق كرد. اين قبرها در روستاى خرمه ميان عمّوريه و نيقيه قرار داشتند.61 آثار ذوالقرنين:
درقرآن كريم و روايات اسلامى از ذوالقرنين بسيار ياد شده است. قرآن از او چنين ياد كرده كه در سياحت خود, در نقطه اى از جهان براى جلوگيرى از تجاوز اقوامى مهاجم, به نام يأجوج و مأجوج به مردمان مجاور خود سدى پولادين ساخت.
و نيز در متون اسلامى, درباره ظلمات و سرزمين تاريك كه اسكندر در پى يافتن آب حيات وارد آن شد, گفت وگو شده است.
در اين كه آن سد كجاست و آيا هم اكنون وجود دارد, همواره ميان مسلمانان گفت وگو بوده است و نيز در اين كه آيا ذوالقرنين همان اسكندر مقدونى است ياخير و اين كه سرزمين تاريك در كجاست, موضوع بحث افراد كنجكاو بوده است.

در دوره امويان, مسلمة بن عبدالملك بن مروان در روزگار حكومت برادرش يزيد بن عبدالملك, فرمانده سپاه بود و با روميان نبرد كرد. او در نبردهاى خود به نقطه اى از زمين تاريك كه گمان مى برد همان ظلمت اسكندر يا ذوالقرنين است رسيد و سعى كرد راز آن تاريكى را بازگشايد. گويند به سبب خاموش شدن مشعلى كه همراه داشت از اين كار دست كشيد.62

واثق بالله, براى تحقيق درباره سدّ يأجوج و مأجوج, شخصى به نام سلاّم ترجمان را با پنجاه جوان قوى و مخارج هنگفت به منطقه دربند و خزر فرستاد, آنان در سفرى دراز كه بيست و هشت ماه طول كشيد, در بازگشت از سدى پولادين و مردمانى به نام يأجوج و مأجوج خبردادند و تكه اى از بناى آن سد را به عنوان نمونه براى واثق باز آوردند.63 سفرهاى آموزشى و تبليغى:
تفسير قرآن, جمع حديث و كاوش درمباحث فقهى و پيدايش مسائل نوين علمى, همراه پراكندگى كانونهاى علمى, نياز دانش پژوهان و مبلغان را به سياحت در اين دوره, دو چندان كرد. برخى از طالبان آن چنان با سير و سياحت دمساز شدند كه به رحّاله شهرت يافتند. عراق و حجاز و مصر و خراسان و ماوراء النهر و حتى مغرب شاهد تردد هزاران كاوشگر و مبلّغ بود.

عكرمه, شاگرد و راوى ابن عباس, چهل سال در پى حديث در كاوش و سفر بود. او, افزون بر سرزمين عرب, به مرو و نيشابور و… مسافرت كرد.64
سعدبن عبدالله اشعرى قمى, از ياران امام عسكرى و صاحب نوشته هاى فراوان, براى جمع حديث و استفاده از استادان شيعى و حتى سنى بسيار سفر كرد.65
احمد بن محمد بن عيسى قمى, در طلب حديث و روايات اهل بيت بسيار سياحت كرد. او سرانجام به قم آمد و در اين شهر ساكن شد.66
ابوالمفضل, محمد بن عبدالله از راويان مشهور حديث, همه عمر در طلب حديث راه پيمود.67
درباره مكحول بن ابى مسلم از روات ايرانى حديث نوشته اند:
(او اهل ايران بود. در پى حديث به عراق و مدينه رفت, بسيارى از سرزمينها را سير كرد و سرانجام در دمشق ساكن شد.)68

در دوره مأمون عباسى, حسن كنجكاوى و شوق به دست آوردن علوم جديد, بويژه دانشهاى رياضى و طبيعى , پژوهشگران را به آن سوى مرزهاى اسلامى روانه ساخت. مأمون, براى به دست آوردن كتابهاى حكماى يونانى كسانى را به دربار امپراطورى بيزانس, لئون ارمنى فرستاد و نيز براى آوردن استادى درهندسه از روم به ايران زحمتهاى فراوان متحمل شد.69 تطبيق آموزه ها با خارج:
بخشى از سيرو سياحتهاى آموزشى براى برابرسازى آموزه ها و دانشها با واقعيت خارجى آن صورت گرفته است, برخى از سيره نويسان و مورخان اسلامى, براى اين كه آموخته هاى خود را تجربه كنند و از خطابه دور دارند, راهى سفر مى شدند و شهر به شهر و كوه به كوه به مناطق وقوع حوادث و جنگها مى شتافتند و در بستر رويدادها كاوش كرده و جايگاه دقيق دفن شهيدان و بزرگان را وارسى مى كردند. واقدى, نويسنده المغازى, چنين روشى داشت. او براى گردآورى سِيَر و جنگهاى پيامبر سفر بسيار كرد: از مدينه به بغداد آمده از عراق به شام و سپس به عرا ق و خراسان. او براى نوشتن جزئيات حوادث, مناطق جغرافيايى و صحراها و كوهساران حجاز را در نورديد. او خود در اين باره گفته است:

(هرگاه فردى از فرزندان صحابه و يا فرزندان شهداء و يا از وابستگان آنان را مى ديدم از مدفن شهيدان و جايگاه شهادت آنان مى پرسيدم. هرگاه به من خبر مى داد, به سراغ آن جايگاه مى رفتم و از نزديك مى ديدم. من به (مريسيع) رفتم و بستر آن رويداد تاريخى را ديدم. هر غزوه اى را كه از آن آگاهى داشتم به جايگاه وقوع آن مى شتافتم و آن را از نزديك مى ديدم.70
افراد همواره واقدى را در تكاپو مى ديدند و همين تكاپوها او را صاحب نظر كرده بود و افراد براى يافتن جايگاه شهيدان از او راهنمايى مى خواستند, هارون قروى مى گويد:
(واقدى را ديدم در مكه با كوله بارى بر پشت. گفتم قصد كجا دارى؟ گفت: مى خواهم تا به حُنين بروم و جايگاه آن ماجرا را از نزديك ببينم.)71

شوق به تبليغ و گسترش پيام قرآن, مسلمانان را در اين برهه به سفرهاى بزرگ و خطير كشاند. بويژه احساس مسؤوليت پيروان اهل بيت در نشر علوم اهل بيت و آشكار كردن مظلوم بودن آنان, آتش عشق آنان را شعله ورتر كرد, چنان كه با وجود همه موانع و ناامنى راهها و سخت گيريهاى سياسى به سرزمينهاى دور سفرمى كردند. روايتهاى اهل بيت را در آن جا منتشر كرده و پيام علوى را در هر سو فرياد مى كردند.

سليم بن قيس هلالى, كه اسرار بسيار از اهل بيت را به ياد داشت و خاطره هاى فراوانى از على(ع) و سلمان و ابوذر و حذيفه و مقداد در سينه اش موج مى زد و در حكومت پر اختناق حجاج در عراق نمى توانست آنها را روايت كند, راه سفر ايران را پيش گرفت. در فارس به خانه ابان بن ابى عياش در نوبندجان وارد شد و مشغول تبليغ شد. چون نزديكى وفاتش فرار رسيد, اسرار اهل بيت را به ابان سپرد و از دنيا رخت بر بست.72

سعيد بن جبير, براى نشر علوم اهل بيت و آگاه كردن مردم به ستم امويان به اصفهان سفر كرد.73
ابراهيم ثقفى, نويسنده كتاب مشهور (الغارات) در پى همين رسالت دشوار از عراق راه ايران پيش گرفت. وى دركوفه در دانش كلام كتابى به نام (المعرفة = شناخت) نوشت و مظلوم بودن اهل بيت را در آن يادآور شد. برخى كوفيان به او گفتند آن را رها كند و خود را به رنج نيفكند. ابراهيم گفت: كدام سرزمين با اهل بيت و شيعه بيگانه ترند؟ گفتند اصفهان. او سوگند ياد كرد كتاب را جز در اصفهان منتشر نسازد. او بار سفر به اصفهان بست و در آن جا مشغول تبليغ شد. گروهى از قميان به اصفهان آمدند كه براى استفاده او را به قم ببرند. او نپذيرفت و كار در آن محيط پرخطر را مهم تر از كار در محيط آرام و بى خطر قم تشخيص داد.74

حريز بن عبدالله سجستانى, از راويان حديث, براى نشر علوم آل محمد(ص) به سيستان سفر كرد. او در پوشش تاجر روغن, در آن سرزمين دور دست كه از ديد حكومت عباسيان اندكى به دور بود, دانش و مظلوم بودن اهل بيت را به گوش علاقه مندان رساند.75

د: سيره معصومان در برخورد با جهانگردان
برخورد پيامبر و امامان و نيز رابطه جامعه اسلامى معاصرشان باجهانگردان, بسان رابطه ميزبان با ميهمان بوده است. سواى آن گروه از سياحان كه براى خرابكارى و يا جاسوسى وارد سرزمين اسلامى مى شدند, ساير جهانگردانى كه براى پژوهش و تحقيق در مسائل فرهنگى و اعتقادى و يا كسب دانش و يا گشت وگذار وارد حوزه اسلام مى شدند, در امنيت كامل بوده و در مدت اقامت در سرزمين اسلام سير و سياحت مى كردند.

پيامبر, پيش از مكه با مسافران ديگر سرزمينها برخورد بسيار داشت. مكه پايگاهى بود عبادى و تجارى كه مورد احترام مشركان بود و حتى نصارا نيز بر روى ستونهاى كعبه تصوير مريم و عيسى و ابراهيم را نقش كرده بودند, از اين روى, اين شهر در طول سال, بويژه در ماههاى حرام آكنده از زائران بود. علاوه, مكه بر سر راه تجارت مشرق و درياى مديترانه واقع بود و عراق و شام را به يمن متصل مى ساخت و وسيله ارتباط افريقا و آسيا بود. اين خود مكه را به شهرى سياحتى تبديل كرده بود. پيامبر از اين موقعيت جغرافيايى استفاده مى كرد و به ديدن مسافران مى آمد و با آنان گفت وگو مى كرد. و در اصل يكى از عوامل گسترش اسلام در مناطق دور از مكه وجود همين گردشگران بود. بعيد نيست پيامبر توسط سياحان, از موقعيت مناسب سرزمين حبشه آگاه شده و مسلمانان را براى رهايى از ستم قريش به آن جا فرستاده باشد.

پس از هجرت پيامبر به مدينه, اين شهر شاهد ورود گردشگرانى بود كه براى تحقيق درباره اين دين جديد به مدينه مى آمدند و يا افرادى براى ديدن خويشاوندان عرب و يا يهودى خود, به آن جا آمده و كنجكاوى آنان را وادار به پژوهش در اسلام مى كرد. پيامبر و مسلمانان با آنان رابطه برقرار مى كردند و ويژگيهاى اسلام را برايشان بر مى شمردند. بويژه پس از صلح حديبيه و كاهش تشنّج ميان مكه و مدينه, مدينه شاهد ورود گردشگرانى بود كه براى آگاهى از اسلام به اين شهر مى آمدند. پس از فتح مكه شمار سياحان رو به فزونى نهاد و سيل قبيله هاى عرب براى آگاهى از اين نداى نو, وارد مدينه مى شدند. پيامبر از اين گروههاى اعزامى و گردشگران پذيرايى مى كرد. با ايشان دوستانه به گفت وگو مى نشست و بر سر يك سفره با آنان غذا مى خورد.76
گروه اعزامى ترسايان نجران كه براى مذاكرات مذهبى به مدينه آمده بودند, در مسجد جاى يافتند و مراسم عبادى خود را در مسجد به جاى مى آوردند.77

و نيز پيامبر, گردشگران ثقيف را كه مشرك بودند و در نظر داشتند پيرامون رابطه مذهبى خود با پيامبر گفت وگو كنند, در مسجد جاى داد. آن حضرت هر شب پس از نماز خفتن در جمع آنان حاضر شده و با ايشان گفت وگو مى كرد.78 پيامبر به برخى از مسافران و گروههاى اعزامى غير مسلمان را كه در پى دشمنى با مسلمانان نبودند, هديه مى داد79 و نيز هديه آنان را مى پذيرفت. پيامبر از اكيدر دومة, يكى از بزرگان ترساى عرب, پيش از مسلمانى80 و نيز از يكى از بزرگان مشرك پارس هديه قبول كرده است.81

كافران حربى, هنگامى كه جنگ افزار را كنارنهاده و خواهان روابط دوستانه با مسلمانان مى شدند به درخواست آنان ترتيب اثر داده مى شد. اين افراد مى توانستند با رعايت شرايط تأمين و درخواست و ضمانت يكى از مسلمانان براى تحقيق درباره اسلام و يا سير و سياحت وارد سرزمين اسلام شوند و كسى متعرض آنان نمى شد.
ابن عباس روايت مى كند:
(مردى از مشركان از على بن ابى طالب پرسيد: اگر بخواهيم پس از پايان مهلت چهار ماهه [كه در سوره توبه براى مشركان جنگى تعيين گرديده] براى شنيدن كلام خداوند و يا اهداف ديگر, به ديدار پيامبر بياييم آيا كشته مى شويم.
على(ع) فرمود: نه خداوند فرموده است:
(هرگاه يكى از مشركان به تو پناه آورد, پناهش ده تا كلام خدا را بشنود پس او را به مكان امن برسان.)82
امام صادق(ع) از جمله سفارشات پيامبر به فرماندهان سپاه خود كه براى نبرد, راهى مناطق جنگى بودند, فرموده است:
(هر مردى از مسلمانان, از هر طبقه و گروه, به يكى از مشركان پناه دهد, او در امان است. پس آن گاه كه سخن خدا را شنيد, اگر مسلمان شد او برادر شماست و اگر به راه خود رفت, از خدا كمك بگيريد و او را به جايگاه امنش برسانيد.)83
پس از پيامبر آمد وشد گردشگران به مراكز اسلامى بيش تر شد. سياحان كه بيش تر اهل كتاب بودند براى پژوهش و تحقيق به مدينه مى آمدند و مسلمانان, بويژه امام على با آنان ديدار ودرباره اسلام و ديگر اديان با يكديگر گفت وگو مى كردند.

در يك مورد, جهانگردى يونانى كه پزشك بود به مدينه آمد. او ادعا داشت كه سخنان بنيانگزار اسلام برخاسته از اختلال روانى و بيمارى جسمانى است!
على(ع) با او ملاقات كرد و با برهان علمى سخنان او را باطل ساخت.84
پس از آن نيز, سيرت مسلمانان بر اين روش استوار بوده است. بويژه در زمان بنى عباس كه مذاهب و مكتبهاى آزادى بيش ترى داشتند و مباحث كلامى جديدترى مطرح بود, جهانگردان از روم و هند و چين و… وارد سرزمين اسلام مى شدند و با علما و فرهنگيان جامعه ديدار مى كردند. برخى از دانشمندان جهانگرد به خدمت امامان رسيده و علاقه مند بودند اسلام را از ديدگاه خاندان پيامبر بشناسند.

در موردى, در مجلس منصور دوانيقى امام صادق(ع) با جهانگرد هندى كه در پزشكى سر رشته داشت برخورد كرد و درباره مسائل كلامى با او گفت وگو كرد. جهانگرد هندى در پايان ملاقات امام مسلمان شد.85

در ماجراى ديگر, امام صادق(ع) با جهانگردى هندى كه منكر وجود خدا بوده و با آن حضرت بسيار مباحثه مى كرده, به هنگامى كه او مشغول تهيه دارويى براى بيمارى بوده, وارد بحث شده و وجود خداوند را از راه دليلهاى عقلى و موضوعاتى كه مورد علاقه و كار آن جهانگرد بوده, ثابت كرده او را مسلمان كرده است. اين گفت وگو به مسأله اهليجيه معروف شد.86
بريهه, از ترسايانى بوده كه با گروهى از اهل كتاب براى آشنايى نزديك با اسلام, به مدينه آمده است. او, پس از ديدار و گفت وگو با هشام بن حكم به خدمت امام كاظم(ع) رسيد و پس از گفت وگوهاى بسيار درباره اسلام و پيامبر به اسلام گرويد.87

امام رضا(ع) نيز درخراسان با جهانگردان بسيارى كه براى آشنايى با اسلام و يا تبليغ مكتب خود به حوزه اسلام آمده بودند, مانند جاثليق ونسطاص رومى گفت وگو فرموده.)88
اين گفت وگو, در انتشار اسلام در خراسان و سرزمينهاى اطراف آن , بسيار موثر بوده است.
بنابر دستور حكومتى زمان هارون, از كسانى كه براى جهانگردى و يا تجارت و… وارد حوزه اسلام مى شدند به نيكويى پذيرايى شده و تنها از تاجران عشر دريافت مى شد.89

بيت المقدس از مراكزى بود كه از آغاز مورد توجه همه اديان آسمانى بود و پس از فتح آن به وسيله مسلمانان, مسيحيان در آن باقى ماندند و مراكز عبادت آنان در دستشان باقى ماند و آنان با نگهداشت شرايط ذمّه از حقوقى بسان مسلمانان برخوردار بودند.
علاوه بر يهوديان و مسيحيان داخل سرزمين اسلامى, كه به زيارت بيت المقدس مى رفتند, يهوديان و ترسايان خارج حوزه اسلام نيز, در طول سال به ديدن بيت المقدس مى آمدند و در كمال آزادى زيارت و سياحت مى كردند.90

اين سيره تا پيش از جنگهاى صليبى, همچنان ادامه داشته و غيرمسلمانان از بلاد روم و مغرب گروه گروه براى زيارت اماكن مقدسه و يا بازديد از خويشان خود به قدس مى آمده اند. ناصرخسرو در قرنِ پنجم خبر مى دهد:
(و از ديار روم و ديگر بقاع هم ترسايان و جهودان بسيار آن جا روند, به زيارت كليسا و كنشت كه آن جا است.)91


پي نوشت ها
1 . (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج304/46, موسسة الوفاء, بيروت. شخصى از امام صادق(ع) از جايز و حرام بودن خوردن پنير پرسيد. امام در پاسخ فرمود: آن را بسيار دوست دارم. و سپس يكى از افراد امام براى آن حضرت پنير خريد و امام در حضور پرسش گر از آن پنير خورد.
2 . (عرائس المجالس), ثعالبى 186. . دارالمعرفة, بيروت.
3 . (نهج البلاغه), خ182.
4 . (تاريخ بغداد), خطيب بغدادى, ج6/3. دارالكتاب العلميه.
5 . (دائره المعارف الاسلاميه), زير نظر احمد شنتتاوى, ابراهيم زكى خورشيد و عبدالحميد يونس, ج319/7. دارالمعرفة.
6 . (احكام القران), ابن عربى, ج1132/3 ذيل آيه 82 سوره حجر.
7 . (عرائس المجالس)92/; (الكامل فى التاريخ) ابن اثير ج93/1. دار صادر.
8 . تفسير (جلاء الاذهان), معروف به تفسير (گازر) ابوالمحاسن جرجانى ج142/5. چاپ مهرآيين
9 . (مسند الامام احمد حنبل), ج64/3, دارالفكر.
10 . (سنن ابن ماجه), ج1225/2, باب 24, دار احياء التراث العربى.
11 . (سفينة البحار), شيخ عباس قمى, ج116/2. دوره 8 جلدى, دارالاسوه.
12 . (بحارالانوار), ج123/57 مؤسسه الوفاء.
13 . (اخبار الطوال) ابوحنيفه دينورى, ترجمه مهدوى دامغانى43/ ـ 44, نشرنى.
14 . (البيان و التبيين), جاحظ, ج131/3, دار احياء التراث العربى.
15 . (الكامل فى التاريخ), ج514/2.
16 . (جلاء الاذهان), ج202/3.
17 . (بحارالانوار), ج213/41.
18 . سوره (دخان), آيه 25, 26.
19 . (بحارالانوار), ج375/73.
20 . (سفينة البحار), ج259/1.
21 . (كشف الغمه فى معرفة الائمه), على بن عيسى اربلى, ج20/2, دارالكتاب الاسلامى, دوره 3جلدى.
22 . (بحارالانوار), ج257/14.
23 . سوره (توبه), آيه 70.
24 . (بحارالانوار), ج178/41, 179.
25 . (عرائس المجالس), 57.
26 . (نهج البلاغه), نامه 31.
27 . (بحارالانوار), ج345/34, وزارت ارشاد.
28 . (الملاحم والفتن), سيد بن طاووس 202/. موسسه الوفاء.
29 . (بحارالانوار), ج136/10.
30 . همان مدرك149/.
31 . (آشنايى با علوم اسلامى), على اصغر حلبى 227/, اساطير, نقل از (محاضرات), راغب ج38/1.
32 . (بحارالانوار), ج392/72; (جامع الرواة), محمد بن على اردبيلى, ج270/1, دارالاضواء.
33 . (بحارالانوار), ج100/47.
34 . (سفينةالبحار), ج471/4, (ماده شفيق).
35 . (فتوح البلدان), بلاذرى433/, دار الكتب العلميه.
36 . (وسائل الشيعه), شيخ حر عاملى, ج338/8.
37 . همان مدرك.
38 . (التفسيرالكبير), ابن تيميه, ج527/7; (النص والاجتهاد), سيد شرف الدين عاملى269/; (المورد) شماره 65.
39 . (منتهى الامال), شيخ عباس قمى, ج458/2, جاويدان.
40 . (سفينة البحار), ج257/4, ماده (سلم).
41 . (تاريخ اليعقوبى) ج261/2, دار صادر.
42 . همان مدرك.
43 . مجله (پاسدار اسلام),سال اول, شماره 11/11,مقاله (پژوهشى در زندگى امام سجاد), حضرت آية اللّه خامنه اى.
44 . (سفرنامه حكيم ناصر خسرو قباديانى مروزى) 34/, كتابفروشى زوار.
45 . (سوره (حجرات) ,آيه 4.
46 . (تاريخ اليعقوبى), ج284/2.
47 . (الطبقات الكبرى), ابن سعد, ج500/1, دار صادر.
48 . (بحارالانوار), ج123/49.
49 . (همان مدرك), ج139/17.
50 . همان مدرك ,ج165/51.
51 . (المحاسن) 366/.
52 . (بحارالانوار),ج57/11.
53 . همان مدرك, ج351/72.
54 . (سفينة البحار), ج45/8, ماده مدن, به نقل از ربيع الابرار زمخشرى.
55 . (دائره المعارف بستانى) ج79/6, دارالمعرفة.
56 . (بحارالانوار), ج181/48.
57 . (جلاء الاذهان), ج385/5 ـ 386.
58 . (درالمنثور), جلال الدين سيوطى, ج97/3, كتابخانه حضرت آيت اللّه مرعشى.
59 . (بحارالانوار), ج240/57.
60 . (كمال الدين), شيخ صدوق, ج1 و 563/2, انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين.
61 . (المسالك والممالك), ابن خرداد به, ترجمه دكتر حسين قره چانلو83/, نشر نو.
62 . (كارنامه اسلام), دكتر عبدالحسين زرين كوب37/, اميركبير.
63 . همان مدرك145/.
64 . (معجم الادباء), ياقوت حموى, ج182/12.
65 . (رجال النجاشى), ج401/1, دارالاضواء
66 . (منتهى الامال), ج359/2.
67 . (رجال النجاشى, ج321/2.
68 . (تذكرة الحفاظ), شمس الدين ذهبى, ج101/1, داراحياء التراث العربى.
69 . (كارنامه اسلام)36/.
70 . (تاريخ بغداد), ج6/3. مريسيع, نام آبى است در ناحيه قُديد تا ساحل كه غزوه بنى المصطلق در آن جا واقع شده بود; (مراصد الاطلاع) ,على محمد بجاوى, ج1263/3, دارالمعرفة; (تاريخ طبرى), 260/2.
71 . همان مدرك.
72 . (تنقيح المقال فى علم الرجال), علامه مامقانى, ج53/2 شماره 5157, مكتبة المرتضويّة.
73 . همان مدرك, ج26/2. شماره 4819.
74 . همان مدرك, ج30/1, شماره 181.
75 . (رجال النجاشى), ج340/1.
76 . (الطبقات الكبرى), ابن سعد, ج342/1.
77 . همان مدرك, 357/.
78 . (الطبقات الكبرى), ج313/1.
79 . (التبيان فى تفسيرالقرآن), شيخ طوسى, ج284/3, مكتب الاعلام الاسلامى.
80 . (كتاب الخراج), قاضى ابو يوسف90, دارالمعرفة, افست مؤسسة نشر منابع الثقافيه الاسلاميه, قم.
81 . (جلاء الاذهان), ج41/3.
82 . (كشاف من حقايق التنزيل و عيون الاقاويل), زمخشرى, ج175/2 دارالمعرفه.
83 . (المحاسن), برقى355/, باب 13.
84 . (بحارالانوار), ج70/10.
85 . همان مدرك 205/ ـ 207.
86 . همان مدرك ج153/3.
87 . همان مدرك234/10.
88 . همان مدرك 299/.
89 . (كتاب الخراج)185/.
90 . (الموسوعة العتبات المقدسة), جعفر الخليلى, ج131/5, مؤسسه اعلمى, بيروت.
91 . (سفرنامه ناصر خسرو)35/.


منبع: فصلنامه فقه ، شماره 14