گردشگرى در قرآن

ابوالقاسم يعقوبى


قرآن, كتابى است جامع و فراگير كه به عنوان منبع بنيادى و اساسى در فهم و دست يابى به احكام شرعى, سخن نخستين را مى زند. هر پژوهشگرى از هر زاويه و افقى به اين گنجينه خداوند بنگرد به مقصود و مطلوب مورد نظر خويش دست مى يابد.
فقه پژوهان, مفسران, تاريخ نگاران, و… از ديرباز گمشده خود را در قرآن مى جسته اند و از آن مدد مى گرفته اند.
موضوع اين نوشتار نيز, از پديده هايى است كه هر چند به اين شكل و شيوه نوپيدا و نو ظهور است, لكن مى توان براى دستيابى به قواعد و اصول كلى آن, سراغ قرآن رفت و از كتاب الهى براى آن ره توشه گرفت.
البته, اين نكته را نبايد ناديده انگاشت كه موضوعاتى از قبيل (صنعت توريسم) كم تر در كلمات فقهاى پيشين مورد بحث و بررسى قرار گرفته است; زيرا اين موضوع با اين گستردگى يا در زمان آنان مطرح نبوده و يا اگر هم مطرح بوده در حدّى نبوده است كه نياز به بحث استدلالى فقهى داشته باشد. افزون بر اين, درگذشته حكومت و نظام به نام اسلام و با قوانين اسلامى روى كار نبوده است كه بخواهد در زمينه ارتباط و عضويت با خانواده بين المللى, احكام و روابط و مسائل مربوط به آن را مورد بحث و بررسى همه جانبه قرار دهد; از اين روى روش استدلال و دستيابى به دليل شرعى در اين مسأله نيز ابتكارى و ويژه خواهد بود كه جاى نقد و بررسى گسترده خواهد داشت.
به هرحال, از ديد يك فقه پژوى آشنا به مقتضيات زمان و مكان برگرفتن اصول و قواعد كلى در زمينه گردشگرى و جهانگردى, از قرآن كريم, امرى ضرورى و ممكن است و مى توان از صراحتها و اشارتهاى قرآن بر آن استدلال كرد و به رهنمودهاى عملى و عينى نيز دست يافت.
روش بررسى و بهره ورى ما از قرآن كريم در اين زمينه بر دو محور استوار است:

1 . دستورها و فرمانها.
2 . نمونه ها و الگوها. دستورها و فرمانها الف: واژه سير

در تكاپوى زندگى به ويژه در ابعاد اقتصادى, فرهنگى, سياسى, و تاريخى, سفر و گردشگرى و سيرو جهانگردى داراى نقشى تعيين كننده و سرنوشت ساز است. از دير زمان مردمان خردمند براى سيروسفر جايگاه ويژه اى قائل بوده اند و آن را بخشى از زندگى اجتماعى و انسانى خويش مى شمرده اند.
قرآن مجيد, با به كارگيرى واژه (سير) در شكلها و هيأتهاى گوناگون, دستور به گردشگرى و جهان گردى مى دهد: (قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض….)1
پيش از شما سنتهايى بوده است, پس بر روى زمين بگرديد و بنگريد…. (فسيروا فى الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين.)2
پس در زمين بگرديد و بنگريد كه عاقبت كار آنان كه پيامبر را به دروغ نسبت مى دادند, چگونه بوده است. (قل سيروا فى الأرض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين.)3
بگو در زمين سير كنيد و بنگريد كه پايان كار مجرمان چگونه بوده است.
از مجموع اين آيات و مانند آن مى توان دريافت كه: اصل مسأله گردشگرى و سير و جهانگردى و نيز برداشت و دريافت ژرف و عميق از اين سيروسفر, مورد عنايت و توجه خداوند متعال در قرآن مجيد است.
در زمانى كه هنوز نوشته و كتابى در زمينه شناخت تاريخ و سنن اجتماعى تدوين نشده بود و مدرسه و دانشگاهى در اين رابطه وجود نداشت و يا در دسترس عرب و مسلمانان جزيرة العرب نبود, خداوند, مسلمانان را به سير و نظر در اين مقوله ها فرا مى خواند و از آنان مى خواهند كه در اين باره به تفكر و تدبّر بپردازند.
روشن است كه فراخوانى خودبه خود نوعى دستور به جهانگردى و سيروسفر به مكانهاى تاريخى و جغرافيايى را به دنبال دارد.
از اين جا مى توان به اين نكته نيز دست يافت كه مسأله مهم و فراگيرى كه در زمان ما از آن به عنوان (باستان شناسى) ياد مى شود و رشته هاى ويژه اى را در دانشگاههاى دنيا به خود اختصاص داده, مورد دعوت و توجه قرآن بوده است.
در آيات قرآن كريم, به بسيارى از نقاط جغرافيايى و تاريخى اشاره شده كه همواره مورد توجه باستان شناسان قرار گرفته است: مصر, اصحاب حجر (سنگستان) سدّ ذوالقرنين, غار اصحاب كهف, ارم ذات العماد, سدّ مآرب, احقاف, رودى كه بنى اسرائيل از آن گذشتند و فرعونيان در آن غرق شدند, و… فهم دقيق و روشن اين مفاهيم در گرو آن است كه يك مورخ و يا مفسّر و يا فقيه نسبت به آنها شناخت همه جانبه پيدا كند و اين شناخت بدون كمك گرفتن از دانش باستان شناسى ممكن نيست, گرچه بسيارى از اين آثار تاريخى به تدريج بر اثر زمين لرزه ها, افت وخيز درياها, ريزشهاى آسمانى, سايش خاك و مانند آن دگرگون شده است, لكن اين دعوت قرآن و فرمان به سير در زمين روحيه كاوشگرى و جست وجو را در پيروان خود بر مى انگيزد و ضرورت مسأله باستان شناسى را براى درك و شناخت مكانهاى مورد اشاره قرآن روشن مى سازد.
باستان شناسى, كه لازمه آن جهانگردى و گردشگرى است, در حقيقت علم بازسازى تاريخ از گذشته تا حال است. به سخن ديگر, باستان شناسى نوعى جراحى تاريخ و پى بردن به علل صعود و سقوط ملتها و امتهاى پيشين است. سوكمندانه اين بخش از علوم قرآنى مانند بسيارى از رشته هاى ديگر, كم تر مورد توجه قرار گرفته و هنوز بر اين بنياد چيزى ساخته نشده تا به عنوان فنّى درخور و شايسته, با روشهاى نو و پيشرفته به بازسازى قصص قرآنى بپردازد و فهم و درايتى نوين از آيات قرآنى ارائه دهد.
آياتى كه بدان اشارت رفت, نه تنها اصل مسأله گردشگرى را مورد تشويق و ترغيب قرار داده, بلكه آن را در قالب فرمان و امر به پيروان خود تكليف كرده است.
امر (سيروا) و (انظروا) هر چه باشد (مولوى, ارشادى, وجوبى, استحبابى) چون ديگر اوامر قرآن است كه مخاطبان مسلمان بايد آن را جدّى بگيرند و پى بگيرند, تا به دستاوردهاى آن دست يازند. اين امرها از ديدگاه فقهى بايد مورد توجه فقيهان قرار گيرد: آيا اين گونه اوامر قرآن و سنّت, تكليف آور نيست و نمى بايست گروههايى از مسلمانان براى راهنمايى مسلمانان در اين زمينه تحقيق و كنجكاوى كنند؟ و مانند ديگر علوم شرعى اصول و قواعد و فروع آن را روشن سازند؟
اين نكته درخور دقّت است كه چگونه فقيه از كنار اين امرهاى قرآنى به آسانى مى گذرد و نسبت به عينيّت و اجراى اين اوامر رهنمود و راهكارهاى عملى ارائه نمى دهد! آيا مى بايست ديگران با جديّت و تلاش همه جانبه اين دستورهاى قرآنى را عملى سازند و ما تماشاگر باشيم. در زمانى كه حكومت قدرت مند دينى از آن ماست و ابزارهاى پيام رسانى فراهم است, نبايد اين امرهاى قرآنى را در قالب نهاد و سازمانى سامان مند پياده كرد و الگويى از آن به جهانيان ارائه داد؟
دسته ديگر از آيات قرآن, به صورت استفهام سرزنشى و تحريكى به مسأله گردشگرى پرداخته و آنانى را كه از اين مهم سر بر مى تابند مورد نكوهش و پرسش قرار داده است: (افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم….)4
آيا در روى زمين نمى گردند, تا بنگرند كه پايان كار پيشينيانشان چه بوده است؟ (افلم يسيروا فى الأرض فتكون لهم قلوب يعقلون بها…)5
آيا در زمين سير نمى كنند تا صاحب دلهايى گردند كه بدان تعقل كنند…
اين پرسشها, ضمن تحريك و ايجاد انگيزه در مسلمانان براى حركت و گردش در اطراف و اكناف زمين و گشتن در جهان و سيروسفر در طبيعت و كوه و دشت و هامون اين نكته را مطرح مى كند كه براى دريافت سنتهاى تاريخى و نگرش به عاقبت و پايان كار تمدنهاى عظيم و بناهاى تاريخى و جغرافيايى, نبايد تنها به مطالعه آثار پرداخت, بلكه بايد همت كرد و رنج سفر برخود هموار ساخت و كوى به كوى و جاى به جاى جهان را در نورديد و به سير آفاقى در كنار سير انفسى دست زد6, تا به راز و رمز پيشرفتها و تمدنها دست يافت و از فروپاشى و سقوط آنها درس عبرت و تجربه آموخت (فتكون لهم قلوب يعقلون بها).
علامه طباطبايى مفسر نامى قرآن در رابطه با اين گونه آيات مى نويسد:
(وربما استفيد الندب من قوله تعالى: (أفلم يسيروا فى الأرض…)7
از اين آيات چنين به دست مى آيد كه سيروسفر در زمين, امرى پسنديده و مستحب در شريعت است.
اضافه مى كنيم كه مستحب بودن گردشگرى و جهانگردى در صورتى است كه اسلام و نظام اسلامى و جامعه مسلمانان از ترك آن زيان و ضرر نبـينند وگرنه اين مسأله رنگ وجوب و لزوم كفايى, به خود مى گيرد كه چه بسا ترك آن موجب نكوهش و سرزنش دين داران است. اين نكته را مى توان از باب وجود حفظ نظام و نيز حرام بودن, سلطه كافران بر مؤمنان8 و نيز برخوردارى عزت و عظمت جامعه اسلامى9 استفاده كرد.
گذشته از آياتى كه با روشنى و آشكار به مسأله سير و گردشگرى فرمان مى دهد, آيات ديگرى نيز در قرآن وجود دارد كه نتيجه و پيام آن دعوت به گردش و سيروسفر در ارض براى دريافت درسهاى عبرت آميز و سرنوشت ساز از آثار بسيارداران و استعمارگران است, از جمله: (كم تركوا من جنات وعيون وزروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين كذلك و اورثناها قوما آخرين….)10
بعد از خود چه باغها و چشمه سارها بر جاى گذاشتند و كشتزارها و خانه هاى نيكو و نعمتى كه در آن غرق شادمانى بودند, بدين سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم….
نوشته اند هنگامى كه اميرالمؤمنين على(ع) از شهر مدائن گذشت و به آثار كسرى رسيد, يكى از همراهان سخنى بدين مضمون گفت كه:
(بادها بر اين ديار وزيده است و عمارتها را در آستانه تخريب قرار داده است.)
امام(ع) با اشاره به آيات فوق فرمودند:
(اين آيات را بخوان از آن پندگير كه چگونه مردمى در نعمت و رفاه مى زيستند و بر اثر ناسپاسى و گناه آن نعمتها از آنان گرفته شد و گرفتار نقمت و عذاب شدند.11
هان اى ديده عبرت بين از ديده نظر كن هان ايوان مدائن را آئينه عبرت دان پرويز كه بنهادى بر خوان تره زرين زرين تره كو بر خوان, رو كم تركوا برخوان12
در جاى ديگر قرآن به سنتهاى تاريخى ونواميس طبيعى مانند عزتها و ذلتها, پيروزيها و شكستها, خوشبختيها و بدبختيها اشاره مى كند و مى فرمايد: (قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض…)13
پيش از شما سنتها و قانونهايى عملاً به وقوع پيوسته است. پس در زمين و آثار تاريخى گذشتگان گردش و كاوش كنيد.
ييكى از مفسران, ضرورت تدوين رشته اى درعلوم دينى به نام (علم سنن اجتماع) را از اين آيه استفاده كرده و مى نويسد:
(رهنمود خداوند به بندگانش بر اين كه در جامعه و تاريخ سنتهايى وجود دارد. نشانه آن است كه ما مسلمانان اين دانش را جزء علوم و فنون قرآنى بدانيم و آن را از مهم ترين و اساسى ترين دانشها بشماريم. افزون بر آن, به ريشه و مأخذ آن علم نيز, كه عبارت از سرگذشت و تاريخ گذشتگان است, ما را متوجه ساخته است, تا با سير در زمين و شناخت سنتهاى حاكم بر آن, به علتهاى فراز و فرود ملتها و تمدنها دست يازيم.)14 ب: واژه سياحت
يكى از واژه هايى كه در رابطه با گردشگر ى و جهان گردى در قرآن مطرح شده است, واژه (سياحت) است. اين كلمه با ساير هيأتهاى آن در چند جاى قرآن به چشم مى خورد. لغت شناسان در توضيح آن چنين نوشته اند:
(سائح: من ساح فى الأرض, يسيح يسيحا, اذ استمر فى الذهاب ومنه السيح, الماء الجارى و من ذلك يسمى الصائم سائحا لإستمراره على الطاعة فى ترك المشتهى.)15
سائح, به كسى گفته مى شود كه در زمين مى چرخد و گردشگرى مى كند, اصل اين كلمه, به معناى حركت و رفتن مدام است, به همين جهت به آب روان (سيح) گويند, و از اين رو به انسان روزه دار (سائح) گفته شده زيرا درفرمانبرى و اطاعت از خداوند و دورى گزيدن از خواسته هاى نفسانى در طول روز پى گير و استوار است.
ييكى از واژه شناسان معاصر, در پى ريشه اصلى و معناى مشترك آن بر آمده و نوشته است:
(اصل يگانه در معناى اين واژه حركت و جريانى است كه همراه با تدبر و تفكر باشد. بنابراين, اگر به آب روان (سيح) گفته مى شود به اين اعتبار است كه آب جارى نرم و آرام راه مى گشايد و به پيش مى رود. از همين مقوله است, حركت انسانها آن گاه كه براساس انديشه و توجه و وظيفه شناسى بين آنها و خداوند باشد. با اين نگرش در خطاب آيه شريفه كه مى گويد: (فسيحوا فى الأرض) نكته اى لطيف و ظريف نهفته است.)16
گزيده سخن آن كه اين واژه به معناى: گردشگر, حركت همراه با آرامش و انديشه, مسافر, جهانگرد و توريست, آمده است.
قرآن مجيد, به هنگام ترسيم سيماى مؤمنان و تصوير چهره فرزانگان به تكليفهاى فردى و اجتماعى و ويژگيهاى ارزشى آنان اشاره مى كند و يكى از آن ويژگيها را (سائح) بودن آنان مى شمرد: (التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف والناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله…)17
آنان كه با خدا روى آشتى دارند و خدا را عبادت مى كنند, با سپاس و ستايش خداوند نرم و آرام در راه زندگى قدم مى زنند, تكليف انفرادى خود نماز را با دو ركن اصلى آن ركوع و سجده بپا مى دارند و تكليف اجتماعى خود را با دو ركن اساسى آن امر به معروف و نهى از منكر, به فرجام مى برند و مرزهاى الهى را نگهبانند.
در اين آيه (سياحت) در كنار ديگر ارزشها قرار گرفته و معناى آن هم نمى تواند منحصر و محدود به يك مصداق مانند روزه باشد. گروهى از مفسران به قرينه سياق و روند آيه آن را به معناى سير وحركت به سوى مراكز عبادى معنى كرده اند, ولى هم ايشان باز در توضيح معناى سياحت گفته است كه: (يسيحون ويجولون من معهد من المعاهد الدينيّه و مسجد من مساجد الله الى غيره)18
از ويژگيهاى مؤمنان راستين يكى آن است كه گردش و حركت مى كنند از پايگاهى از پايگاههاى دينى و عبادى بسوى پايگاهى ديگر.
اين معنا سازگار با همان معناى لغوى است كه سياحت را به معناى حركت و جابه جايى و گردشگرى دانسته است.
در آغاز سوره توبه نيز اين آيه به چشم مى خورد كه: (فسيحوا فى الأرض اربعة اشهر.)19
پس بچرخيد در زمين چهار ماه.
علامه طباطبايى در تفسير آيه مى نويسد:
(السياحة, السير فى الأرض والجرى ولذلك يقال للماء الدائم الجرية فى الساحة: السائح, و امرهم بالسياحة اربعة اشهر كناية عن جعلهم فى مأمن فى هذه البرهة من الزمان و تركهم بحيث لايتعرض لهم بشر حتى يختاروا مايرونه انفع بحالهم من البقاء او الفناء.)20
سياحت, گردش در زمين است به همين جهت به آبى كه دائم درجريان است (سائح) گويند. خداوند كه به مشركان دستور سياحت مى دهد كنايه از آن است كه چهار ماه در امنيت باشند [ و به هر چيز بيانديشند و به هر جا بروند] تا آنچه به سودشان هست برگزينند; ماندن يا رفتن و نابود شدن.
در سوره (تحريم) نيز, اوصاف زنان شايسته را شمارش مى كند كه از جمله (سائحات)21 بودن آنان است.
از مجموع اين آيات چنين به دست مى آيد كه ايستايى و ماندن در يك مكان مانند زادگاه و يا محل زندگى به خودى خود ارزش نيست, بلكه از آن سوى سيروسفر و سياحت و حركت و گردش كردن و آگاهى يافتن از محيط پيرامون وجهان پهناور, نوعى ارزش بشمار مى رود كه مؤمنان از آن برخوردارند. سياحت و مسيح
از اشارات آيات قرآنى و نيز از صراحت روايات بر مى آيد كه: حضرت عيسى(ع) مصداق كامل و روشنى از گردشگران و جهانگردان دنيا به شمار مى رود.
لغت شناسان پيرامون واژه (مسيح) چنين اظهار داشته اند:
(ساح فى الأرض أى ذهب… وقد ساح, ومنه المسيح بن مريم عليهما السلام, فى بعض الأقاويل: كان يذهب فى الأرض فأينما أدركه الليل صفّ قدميه و صلى حتى الصباح, فاذا كان كذلك فهو مفعول بمعنى فاعل.)22
اين واژه (ساح) به معناى (رفت) آمده و كلمه (مسيح) هم از اين اصل گرفته شده و در پاره اى از گفته ها آمده است: آن حضرت در زمين راه مى رفت و مى گشت, آن گاه كه شب فرا مى رسيد تا به صبح به عبادت مى ايستاد. بنابراين (مسيح) در اين جا به معناى (سائح) و گردشگر است.
امام صادق(ع) درباره اين ويژگى حضرت عيسى(ع) مى فرمايد: (ان عيسى بن مريم كان من شرايعه السّيح فى البلاد….)23
گردش كردن و مسافرت در بين شهرها و آباديها جزء شريعت حضرت عيسى(ع) به شمار مى رفته است.
او, همواره در زمين سير مى كرد و به سياحت مشغول بود, تا هم با شگفتيهاى آفرينش آشنايى بيش ترى پيدا كند و هم در راه هدايت بندگان خداوند گام بنهد و هم از بدخواهان گريخته و به ديدار نيكان توفيق يابد.
در كتابهاى روايى و تاريخى اين ويژگى آن حضرت به گونه اى روشن تر بيان شده است: 1 . (قال رسول اللّه(ص) مرّ اخى عيسى(ع) بمدينة وفيها رجل وامرأه يتصالحان.)24 2 . (وعنه(ص) مرّ اخى عيسى(ع) بمدينة واذا فى ثمارها الدود.)25 3 . (وعنه(ص) مرّ اخى عيسى(ع) بمدينة واذا وجوههم صفر.)26
تعبير پيامبر اسلام(ص) به اين كه حضرت عيسى(ع) از آبادى و يا شهرى مى گذشت نشانگر آن است كه آن حضرت, همواره در حال سفر و سياحت و گردش هدفدار بوده و در راستاى هدايت مردم و آشنايى آنان به ارزشهاى الهى, از اين سوى به آن سوى و از اين شهر به آن شهر در حركت و رفت وآمد بوده است.
در پاره اى از روايات از امام صادق(ع) چنين رسيده است كه: (بينا عيسى بن مريم فى سياحته اذ مرّ بقرية فوجد اهلها موتى فى الطريق والدور….)27
در لابه لاى گردش و سياحت, حضرت عيسى(ع) به آبادى رسيد كه تمام مردمان آن در راه و منزلها مرده بودند….
باز همين تعبير (سياحت) به عنوان الگوگيرى و نمونه يابى بر زبان رسول خدا(ص) جارى شده است. ابى ذرغفارى مى گويد: روزى در خدمت پيامبر بوديم, آن حضرت نماز خواند و سپاس خداى گفت سپس فرمود: (يابن جندب من اراد ان ينظر… الى عيسى فى سياحته… فلينظر الى هذا الرجل المقابل… فالتفت الناس ينظرون من هذا المقبل فاذا هو على بن ابى طالب عليه الصلاة والسلام.)28
پسرجندب! هر كس بخواهد به سياحت عيسى بنگرد… به آن مردى كه از روبه روى آيد بنگرد. مردم به آن سو نگريستند, چهره على بن ابى طالب(ع) را مشاهده كردند.
مقصود آن است كه عيسى(ع) به عنوان الگوى سياحان و گردشگران در فرهنگ دين مطرح شده است. جالب اين است كه در پاره اى از تعبيرها و گويش هاى امامان معصوم(ع) از حضرت عيسى به عنوان (سيّاح) و جهانگرد ياد شده است.
مرحوم مجلسى, روايت مفصّلى را مى آورد بدين شرح:
مردى يهودى كه دانا و آگاه به شرايع آسمانى بود, از شام به مدينه آمد و در جمع ياران رسول خدا(ص) كه على(ع) هم در ميان آنان بود حاضر شد. پرسشهاى فراوانى داشت كه يكى يكى مطرح كرد و پاسخ آنها را مى طلبيد. على(ع) آمادگى خود را براى پاسخ گويى اعلام كرد, و او پرسشهاى خود را آغاز كرد از جمله:
طرفداران عيسى چنين مى پندارند كه او (سياح) و جهانگرد بوده است؟
امام(ع) فرمود: آرى چنين است و پيامبر اسلام(ص) نيز سياحتش در صحنه هاى جهاد و پيكار بود.
روايتها و رهنمودهاى رسيده از پيشوايان معصوم نيز گوياى آن است كه: پختگى و كمال و حقيقت يابى و رسيدن به عينيّت و واقعيت در پرتو سيروسفر و جهانگردى ممكن و ميسور است و مسلمانان بايد براى اين بخش از زندگى نيز, برنامه ريزى كنند.
امام على(ع) در اين زمينه مى فرمايد: (ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث, مرمة لمعاش اوخطوة فى معاد, او لذة فى غير محرم.)30
خردمند از شهرى به شهرى [و از كشورى به كشور ديگر] نمى رود, مگر براى يكى از اين سه چيز: سامان دهى امور معيشتى, گام نهادن در اصلاح آخرت, برخوردارى از لذت و تفريح سالم.
(شاخص) به معناى جابه جايى و انتقال از مكانى به مكان ديگر و از شهرى به شهر ديگر است. در اين فراز, امام على(ع) بهره مندى و برخوردارى از لذتهاى مباح و حلال را در گرو سير و سفر دانسته و آن را بخشى از زندگى مسلمانان شمرده است.
در جاى ديگر از آن حضرت رسيده است كه فرمود: (ليس الخبر كا المعاينة.)31
شنيدن كى بود مانند ديدن.
ونيز فرمود: واسكن الأمصار العظام فانها جماع المسلمين.)32
در شهرهاى بزرگ, كه مركز اجتماع انبوه مسلمانان است, سكنى گزين.
دانشمند فرزانه محمد جواد مغنيه در توضيح اين فرازاز كلام امام مى نويسد:
(سكنى گزيدن و سفر كردن به شهرهاى متمدن و بزرگ, آدمى را به ره آوردهاى تمدن و ابتكارات و اختراعات بشرى, آشنا مى سازد و فاصله تمدنها و پيشرفتها را به مردم نشان مى دهد. و افقى ژرف تر وگسترده تر از آنچه در آن مى زيند به روى آنان مى گشايد.)33
در ضرب المثل ها آمده است: (جهان ديدن به از جهان خوردن) است.
از حديثهايى مانند (اطلبوا العلم ولوبالصين)34 نيز مى توان آموخت كه اسلام براى فراگيرى علم و دانش مرز نمى شناسد و گردشگرى و جهانگردى را در رابطه با اندوخته هاى علمى و فراگيرى تجربه از ديگر ملتها و كشورها لازم و ضرورى شمرده و به مسلمانان دستور و فرمان اكيد داده است.
ادبيات فارسى و عربى ما نيز, از همين فرهنگ قرآن و سنّت اثر پذيرفته و در آثار باقى مانده و موجود ملى و مذهبى, به مسأله گردشگرى و جهانگردى اهميت و توجه فراوانى شده است:
تغرب عن الأوطان فى طلب العلى و سافر ففي الاسفار خمس فوائد تفرّج همّ واكتساب معيشة و علم و آداب و صحبه ماجد
در اين شعر كه منسوب به حضرت على(ع) است, به مسأله سير و سفر و جدا شدن از وطن و زادگاه اشاره شده و گذشته از اين كه سفر و گردشگرى را تعالى بخش شمرده به فايده هاى پنجگانه آن نيز پرداخته است.
1. غم زدايى و پيدايش نشاط و شادابى
2 . فقرزدايى و رسيدن به زيستى شايسته
3 . دانش آموزى و فراگيرى تجربه.
4 . آشنايى با فرهنگها و آداب و رسوم
5 . دوست يابى و شناخت ياران نيك و بزرگوار.
شاعران فارسى زبان نيز در اين زمينه به نكته هاى ارزشمندى اشارت كرده اند. سعدى شيرين سخن, كه خود جهانگردى را به مدت سى سال آزموده است, مى سرايد:
در اقصاى عالم به گشتم بسى به سر برم ايام با هر كسي ز هر گوشه اى توشه اى يافتم ز هر خرمني خوشه اي يافتم
همو در ره آوردهاى سفر و گردشگرى مى سرايد: جهانگشته و دانش اندوخته سفر كرده و صحبت آموخته
بر همين اساس انسانهايى را كه مسافرت نمى كنند و بسته به خاك و وطن خويشند, پخته و كامل نمى شناسد:
اگر پارسايى سياحت نكرد سفر كردگانش نخوانند مرد
سعدى, هشيارى, حكمت اندوزى و حكمت آموزى خود را مرهون جهانگردى ها مى داند.
اوحدى نيز, گردش و جهان ديدن را مقدمه گشايش روزنه هاى نوين در زندگى مى شمرد:
آن كه شش ماه در سفر باشد روي ديگر به راه در باشد
نظامى, پويايى و بالندگى انديشه و پختگى و ناب شدن خرد را درگرو سفر مى داند:
سرعت عقل در جهانگردى جنبش روح در جوانمردي فردوسى, فرزانگى و آزمودگى آدمى را در پرتو گردشگرى و جهانگردى ميسّر مى شمرد:
درست است گفتار فرزانگان جهانديده و پاك دانندگان جهان آزموده دلاور سران گشادنند يك يك به پاسخ زبان
عطار گويد سياحت و سفر زمينه بروز استعدادها, خلاقيّت ها و ابتكارهاست:
زين بحر همچو باران بيرون شو و سفر كن زيرا كه بي سفر تو هرگز گهر نگردي
و شاعرى ديگر اندر فوايد سفر و جهانگردى گفته است:
اى دل ارچند در سفر خطر است كس گهر بي سفر كجا يابد آن كه چون سايه گشت خانه نشين تابش ماه و خور كجا يابد زاغ كزآشيان نپرد بر شكاري ظفر كجا يابد نمونه ها و الگوها
بخش گسترده اى از بحثهاى قرآن در قالب سرگذشت اقوام پيشين و داستانهاى گذشتگان بيان شده است. توجه به اين نكته كه تاريخ بستر حوادث گوناگون است و آنچه را به صورت ذهنى و فلسفى جست وجو مى كند, گاه در صفحه هاى تاريخ به صورت عينى قابل بازيابى است, نقش محورى و زيربنايى تاريخ را نشان مى دهد. مطالعه و نگرش به تاريخ و ديدن و گشتن در مكانهاى تاريخى كه ظرف وقوع رخدادها بوده اند, عمر آدمى را به بلنداى عمر بشر دراز مى سازد و آموزه هاى نظرى و عملى و كاربردى فراوانى را فرا راه جوامع بشرى مى نهد.
قرآن, با نقل فصل ها و فرازهاى از داستان گذشتگان, روايتى تصويرى و هنرى از انديشه و فرهنگ آنان را به نمايش مى گذارد و حسّ كنجكاوى آدمى را براى رديابى و شناسايى مكانها و سرزمينهاى وقوع اين داستانها بر مى انگيزاند و همين به نوبه خود گونه اى گردشگرى و جهانگردى را مى طلبد كه قرآن در ضمن بيان قصه ها داستانهاى گذشتگان مردمان را به آن سو فرا مى خواند: (نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين.)35
ما نيكوترين سرگذشت را با اين قرآن كه به تو وحى كرديم, برتو حكايت كنيم و تو پيش از آن از بى خبران بودى.
توجه به واژه (قصص) در بحث مورد نظر مى تواند راهگشا و درس آموز باشد:
(كلمه (قصص) در قرآن بر وزن (عَسس) آمده نه (فِرَق جمع فرقه) واژه يادشده صورت جمع ندارد و در اصل به معناى (پى گيرى) و (رديابى) است… قصص به معناى رمان يا حوادث خيالى نيست, بلكه به معنى سرگذشت و ماجراى واقعى است.)36
بنابراين, بهره ورى از قصص قرآنى آن گاه به شايستگى انجام مى گيرد كه انسانها در راستاى پى گيرى و رديابى رخدادها قرار گيرند و با گردش ونگرش در ظرف و بستر داستانها از آن پند و عبرت آموزند و تنها به شنيدن و مطالعه بسنده نكنند.
امام على(ع) مى فرمايد: (لن يصدق الخبر حتى يتحقق العيان.)37
گزارش آن گاه مورد تصديق و تأييد است كه عينى و خارجى باشد.
در اين جا مى پردازيم به ارائه سيمانگارى قرآن درباره شمارى از شخصيتهاى الهى كه زندگى آنان همراه بوده است با سفرها و مهاجرتهاى گوناگون: ابراهيم مهاجر
تاريخ نويسان, براى حضرت ابراهيم سه هجرت و مسافرت نقل كرده اند:
1 . از زادگاهش بابل به سوى شام
2 . از شام به مصر
3. برگشت از مصر به شام.
البته اين ها افزون از سفرهاى پى درپى آن حضرت از فلسطين به مكه در جريان بردن هاجر و اسماعيل است.
قرآن در آيه هاى زير به سفرها و هجرتهاى ابراهيم اشارت مى كند: (فآمن له لوط; و قال انى مهاجر الى ربّى, انه هو العزيز الحكيم.)38
لوط به او ايمان آورد و گفت: من به سوى پروردگارم مهاجرت مى كند; زيرا او پيروزمند و حكيم است. (ونجّيناه ولوطاً الى الأرض الى باركنا فيها للعالمين.)39
او و لوط را رهانيديم و به سرزمينى كه آن را بركت جهانيان قرار داده ايم, برديم. سفرهاى فرزندان يعقوب
ييكى از قصه ها و داستانهاى درس آموز و پرنكته قرآن, داستان حضرت يوسف است كه خداوند آن را (احسن القصص) ناميده و به گونه گسترده و ريز به پى گيرى اين قصه پرداخته است:
(اين قصه ذكر پيغامبران و ذكر فرشتگان و پريان و آدميان و چهارپايان و مرغان و سير پادشاهان و آداب بندگان و احوال زندانيان و فضل عالمان و نقص جاهلان و مكر و حيلت زنان و شيفتگى عاشقان و عفت جوانمردان و ناله محنت زدگان و تلوّن احوال دوستان, و عداوت و شماتت خويشان در فرقت و وصلت و عزّ و ذلّ و غنا و فقر و اندوه و شادى و تهمت و بيزارى و اميرى و اسيرى, اين همه نكته ها در اين قصه بجامانده و در اين قصه علم سرّ و علم فقه و علم تعبير خواب و علم فراست و علم معاشرت و سياست و تدبير معيشت, در مى آيد و….)40
در مجموع به سه سفر در آيات قرآن براى فرزندان يعقوب اشارت شده است:
1 . نخستين سفر از كنعان به مصر به اتفاق همه فرزندان به جز بن يامين. (ده نفر).
2 . دومين سفر به اتفاق و همراهى برادر يازدهمى به نام بن يامين.
3 . و سومين سفر, فرزندان يعقوب به همراهى پدر براى ديدن يوسف و پايان قصه پرغصه.41
قرآن, با اشاره به نكته هاى ريز اين رفت وآمدها و سفرها, مسائل و مباحث تربيتى, اخلاقى, عاطفى و انسانى ظريفى را نيز در لابه لاى آن گنجانده است.
يكى از پيامهاى اين سير و سفرهاى فرزندان يعقوب(ع) آن است كه:
درشرايط ناسالم اقتصادى و در تنگناهاى معيشتى نبايد به بهانه اين كه در اين جا زادم, ماندگار شد و تن به ذلّت و حقارت داد. بلكه بايد رنج سفر و مسافرت را بر خود هموار ساخت و با برنامه ريزى و حفظ شؤون و ارزشهاى انسانى و دينى با ساير شهرها و كشورها ارتباط و پيوند برقرار كرد و اين مهم شدنى نيست, مگر با رفت وآمد و سيروسفر و شناسايى امكانات كشورهاى مورد نظر. موسى و خضر (دو گردشگر ناهمگون)
موسى در مصر به دنيا آمد و در آن جا مدتى بزيست. در وى, از همان دوران نوجوانى و جوانى روحيه ستم ستيزى و مددرسانى به ستمديدگان ديده مى شد. بر اثر درگيرى كه بين دو نفر سبطى و قبطى به وجود آمد و موسى به كمك سبطى شتافت و مرد قبطى را نقش بر زمين ساخت و روز ديگر نيز شبيه همين ماجرا تكرار شد42, فرعونيان فهميدند موسايى كه به دنبال آن مى گشتند هموست; از اين روى به جست وجو پرداختند تا دستگيرش كنند, موسى پس از آگاه شدن از اين امر ترسان و نگران از شهر بيرون رفت: (فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجّنى من القوم الظالمين.)43
ترسان و نگران از شهر بيرون شد. گفت: اى پروردگار من, مرا از ستمكاران رهايى بخش.
اين نخستين سفر موسى بود كه از مصر به سوى مدائن انجام گرفت و پيش از نبوت بود.
دومين سفر وى پس از ازدواج با دختر شعيب از مدائن به سوى مصر بود كه در طى همين سفر به مقام پيامبرى رسيد و خداوند برادرش هارون را به كمك موسى فرستاد تا همراه و همگام با يكديگر مردم را از ستم فرعونى برهانند و آنان را به عبوديت حق رهنمون گردند.44
سومين سفر موسى همراه با بنى اسرائيل به سوى بيت المقدس بود كه به قدرت خداونى دريا شكافته شد و موسى و همراهيان از آن گذشتند و فرعونيان در كام امواج دريا فرو رفتند و اين خود آيت و نشانه اى شد براى عبرت و پندگيرى آيندگان.
چهارمين سفر سرنوشت ساز موسى, كه به گردشگرى و جهانگردى شباهت كامل دارد, آن بود كه: موسى براى ديدار و ملاقات با بنده شايسته خداوند حضرت خضر(ع) به سوى (مجمع البحرين) حركت كرد. وسايل سفر را فراهم ساخت و همراه يوشع بن نون, كه خدمتگزار او بود, به سوى اين سرزمين به راه افتادند. هنگامى كه پس از چندى راه پيمايى به نقطه موعود رسيدند, موسى مردى را ديد كه آثار نبوت درچهره اش پيدا و سيمايش از سماحت و تقوا حكايت مى كرد. پس از صلح و سلام و آشنايى با خضر, موسى آمادگى خود را جهت فراگيرى علم و دانش از خضر اعلام كرد. و خضر نيز با شرايطى آن را پذيرفت و سفر اين دو پيامبر, كه نوعى جهانگردى نيز به شمار مى رفت, آغاز شد45. در لابه لاى اين سفر و گردش نكته هاى فراوانى است كه اين نوشتار را گنجايش آن نيست. آنچه به عنوان ره توشه اين سفر و گردشگرى مى تواند آموخت آن است كه براى ايجاد تبادل فرهنگى و آموختن علم و تجربه بايد عزم را جزم كرد و رنج و سختى آن را نيز به جان خريد; زيرا (نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود.) ذوالقرنين (يا الگوى جهانگردان)
قرآن در آيات شانزده گانه سوره كهف از شخصى سخن مى گويد كه سفرهاى گوناگون به اطراف و اكناف جهان داشته و با جهان پيمايى به سوى شرق و غرب شتافته و آثارى از خود به يادگار گذاشته است. در اين كه اين جهانگرد با كدامين مرد معروف تاريخ برابر مى شود, ميان مفسران و مورخان گفت وگو بسيار است.
1 . مراد از ذوالقرنين اسكندر مقدونى است؟46
2 . يكى از پادشاهان يمن به نام (تبع) بوده است؟47
3 . بزرگ ترين امپراطور چين است كه در تاريخ آمده است.48
4 . كورش پادشاه هخامنشى است؟49
و نيز در اين كه پيامبر بوده يا پادشاه و يا فردى شايسته و صالح و نيز چرا به او (ذوالقرنين) گفته اند, سخن بسيار است كه به بيان يك روايت از امام على(ع) در اين باره بسنده مى كنيم: (قام ابن الكواء الى على(ع) وهو على المنبر فقال: يا اميرالمؤمنين اخبرنى عن ذى القرنين نبيّا كان ام ملكا؟ واخبرنى عن قرنه من ذهب من فضّة؟ فقال له: لم يكن نبيّا ولا ملكا ولم يكن قرناه من ذهب ولافضّة, ولكنه عبداً احب اللّه فأحبه الله ونصح لله ونصحه الله, وانما سمى ذالقرنين لأنه دعا قومه الى اله عزوجل فضربوه على قرنه فخاب عنهم حيناً ثم عاد اليهم فضرب على قرنه الآخر, وفيكم مثله.)50
ابن كواء از امام على(ع) كه بر فراز منبر نشسته بود پرسيد: اى اميرمؤمنان به من گزارش ده كه ذوالقرنين پيامبر بود يا پادشاه؟ و شاخ او از طلا بود يا نقره؟
امام على(ع) فرمود: نه پيامبر بود و نه پادشاه و شاخهاى او هم از طلا و نقره نبود. او بنده اى از بندگان خدا بود كه محبت خداى در دل داشت و خدا هم او را دوست مى داشت. خالصانه در راه خدا گام برداشت خداوند هم به او اخلاص و پاكى داد. علت ناميدن او به ذوالقرنين, آن بود كه قوم خويش به سوى خدا فراخواند, بر سر او ضربت زدند از ميان آنان مدتى پنهان شد. دوباره پس از مدتى برگشت باز هم بر او ضربه زدند. و در ميان شما مردم هم چنين فردى وجود دارد [اشاره به خود ايشان].
به هر حال, آنچه درباره اين شخصيت مى توان گفت, چند نكته است:
1 . از آيات قرآنى بر مى آيد كه ذوالقرنين جهانگردى صاحب هنر و ديندار و هدفدار بوده و با عنايت و مدد خداوندى از وسيله سريع السير و شتابنده اى نيز برخوردار بوده است كه دشت و هامون و كوه و كوير را درمى نورديده و با اين وسيله زمين پيما به شرق و غرب جهان آن روز گام نهاده است و زندگى پر تحرك و پركارى داشته كه گردشگرى و سير و سفر جزء اساسى و بنيادى آن را تشكيل مى داده است.
2 . وى با استفاده از ابزار مهندسى مدرن و پيشرفته زمان خودش, دست به ابتكارهاى جالب و سازنده اى زده است كه ايجاد و احداث سدّآهنين همراه با مسّ گداخته و با شيوه مهندس دقيق از آن جمله است.
3 . سردارى بزرگ و بزرگوار بوده كه در ايجاد سدّ بزرگ و سرنوشت ساز در منطقه كوهستانى هيچ گونه امكانات مالى و ابزارى از مردم نگرفته و فقط از بازوان پر توان مردم آن مرز و بوم سود جسته است.
4 . از ويژگيهاى سدّسازى او, استحكام و استوارى و كيفيت ساخت آن بوده است كه راه نفوذ مفسدان منطقه به نام (يأجوج و مأجوج) را بسته و جلو جنايتها و غارتگريهاى آنان را به كلى گرفته است.
5 . از مجموع آيات مى توان فهميد كه او سه سفر به سه سو داشته و از هر كدام خاطره اى نظر او را جلب كرده است:
الف. در سفر به غرب, منظره غروب خورشيد در ميان دريا او را به يادكارگاه ذوب فلزات انداخته و همين نكته مى رساند كه او از هنرمندان و مهندسان زمان خويش بوده است.
اين منظره در هنگام غروب خورشيد كه تابش چند ساعته افق, دريا را كاملاً از بخار آب انباشته مى كند و شعاع خورشيد در فضاى آب گونه بخار به رنگهاى مشعشع جلوه مى كند, بسيار دلربا و فريبنده است كه ذوالقرنين را نيز به سوى خود كشانده است.
ب. ذوالقرنين سفر خود به غرب را پايان داد, سپس عزم شرق كرد و در اين مسير راه پيمود تا به خاستگاه خورشيد رسيد. در اين بخش از سفر به مردمى برخورد كرد كه در سطحى پايين از لحاظ فرهنگى مى زيستند, با پوشش اندكى كه بدن آنها را در برابر آفتاب نمى پوشانيد زندگى مى كردند, خانه و مسكن نداشتند و از امكانات نخستين زندگى محروم بودند و به اين منوال زندگى مى گذراندند.
ج. سومين مرحله سفر و جهانگردى ذوالقرنين را قرآن اين گونه ترسيم مى كند: (ثم اتبع سببا, حتى اذا بلغ بين السدّين وجد من دونهما قوما لايكادون يفقهون قولاً, قالوا يا ذالقرنين ان يأجوج ومأجوج مفسدون فى الأرض فهل نجعل لك خرجا على أن تجعل بيننا وبينهم سدّاً….)51
باز هم راه را پى گرفت تا به ميان دو كوه رسيد, در پس آن دو كوه مردمى را ديد كه گويى هيچ سخنى را نمى فهمند. گفتند: اى ذوالقرنين, يأجوج و مأجوج در زمين فساد مى كنند, مى خواهى خراجى برخود مقرر كنيم تا تو ميان ما و آنها سدّى برآورى؟…
بدين سان درمى يابيم كه ذوالقرنين از شخصيتهايى بوده كه با عقل و درايت و مديريت شايسته و بهره گيرى از امكانات مادى و معنوى, بهترين و پيشرفته ترين استفاده ها را كرده و با سيروسياحت و گردشگرى و جهانگردى گامهاى سودمند و سازنده اى در رفع محروميتها و دفع جنايتها و تباهيهاى جامعه خويش برداشته است.
پيام زندگى او به روايت قرآن مجيد آن است كه: با تكيه بر قدرت لايزال پروردگارى و استفاده بهينه از نيروهاى مردمى مى توان در برابر بزرگ ترين باندهاى تباهى و فسادآفرين ايستاد و با اقدامهاى نوين و مبتكرانه جلو نفوذ و سلطه آنان را گرفت و تاخت و تاز آنان را محدود و مهار ساخت.
نيز از اين داستان مى توان آموخت كه در سيروسفر و گردش و جهان ديدن, با صحنه ها و نيازهايى روبه رو مى شود كه او را وادار به تصميم گيرى و برنامه ريزى و طراحى مى كند و چه بسا در اين گونه سيروسفرها به ره آوردهاى ابتكارى و دستاوردهاى دست اول و نوپيدا نيز بتوان دست يافت كه با سالها مطالعه و آموزش ذهنى و علمى برابرى كند. نكته پايانى
از جريان ذوالقرنين در قرآن به خوبى مى توان آموخت كه گام نخست در زمينه گردشگرى و جهان گردى برخوردارى از امكانات و ابزار مناسب است: (انا مكنا له فى الارض).
در جهان امروز كه جهان ارتباطات نام گرفته, صنعت توريسم جايگاه ويژه خود را داراست. بهره بردارى صحيح و سالم از اين صنعت در كشور اسلامى ايران بايد با الهام از قرآن و ارزشهاى اسلامى همراه باشد و نخستين شرط موفقيت آن اين است كه: زمينه هاى جذب توريست را فراهم آوريم و در چارچوب قوانين مذهبى و آداب و رسوم ملى, اين صنعت مهم و سودآور را فعّال و پويا سازيم.
تهيه امكانات رفت و آمد, اسكان, نقل و انتقال و استفاده بهينه از فرصتهاى به دست آمده, ايران اسلامى را در جهان امروز بهتر و بيش تر مطرح خواهد كرد و داوريهاى بوقهاى تبليغاتى جهان استكبار را به كلى دگرگون خواهد ساخت. سرمايه گذارى در اين صنعت و فراهم سازى اسباب و مقدمات مناسب با شأن و شكوه جمهورى اسلامى نياز زمان و نظام ماست و اين درسى است كه از قرآن مى توان به خوبى آموخت: (انا مكنا له فى الأرض وآتيناه من كل شئ سببا فأتبع سببا.)52


پي نوشت ها
1 . سوره (آل عمران), آيه127.
2 . سوره (نحل), آيه 36.
3 . سوره (نمل), آيه 69.
4 . سوره (يوسف), آيه 109.
5 . سوره (حج), آيه 46.
6 . سوره (فصلت), آيه 53.
7 . (الميزان), علامه طباطبايى, ج404/9. بيروت.
8 . سوره (نساء), آيه 141.
9 . سوره (مائده), آيه 54.
10 .سوره (دخان), آيه هاى 28 ـ 26.
11 . (سفينة البحار), محدث قمى, ج44/8. چاپ هشت جلدى.
12 . همان مدرك.
13 . سوره (آل عمران), آيه 137.
14 . تفسير (المنار) رشيد رضا, ج139/4, المعرفة, بيروت.
15 . (مجمع البيان) طبرسى, ج146/3. مكتبة الحياة بيروت.
16 . (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم) مصطفوى ج284/5.
17 . سوره (توبه), آيه 112.
18 . (الميزان) ,ج396/9.
19 . سوره (توبه), آيه 2.
20 . (الميزان), ج147/9.
21 . سوره (تحريم), آيه 5.
22 . (لسان العرب), ابن منظور, ج493/2, نشر ادب حوزه.
23 . (بحارالانوار), ج244/70, مؤسسه الوفاء.
24 . همان مدرك, ج321/14 ـ 320.
25 . همان مدرك.
26 . همان مدرك.
27 . همان مدرك.
28 . همان مدرك, ج38/39.
29 . همان مدرك, ج48/10.
30 . (نهج البلاغه), حكمت 390.
31 . (فهرست غرر الحكم), محدث ارموى, ج88/7.
32 . (نهج البلاغه), نامه 69.
33 . (فى ظلال نهج البلاغة) مغنيه, ج182/4.
34 . (بحارالانوار), ج180/1.
35 . سوره (يوسف) آيه 3.
36 . (آفرينش هنرى در قرآن), فولادوند134/.
37 . (فهرست غرر), ج88/7.
38 . سوره (عنكوبت), آيه 26.
39 . سوره (انبياء), آيه 71.
40 . (قصص قرآن), بلاغى4/.
41 . سوره (يوسف), آيه 58 ـ 100.
42 . سوره (قصص) ,آيه 15 ـ 20.
43 . همان مدرك, آيه 21.
44 . سوره (طه), آيه 9 ـ 35.
45 . سوره (كهف) , 60 ـ 83.
46 . (التفسير الكبير) فخر رازى, ج21 ـ 22 163/. (كامل ابن اثير) ج282/1 ـ 296.
47 . (الميزان), ج385/13.
48 . (ذوالقرنين يا تسن چى هوانك تى), بزرگ ترين پادشاه چين, استاد كامبوزيا, شركت سهامى انتشار.
49 . (الميزان), ج396/13. نظريه منسوب به ابوالكلام آزاد هندى است كه در اين باره كتابى نگاشته و به فارسى نيز ترجمه شده است.
50 . بحارالانوار, ج40/39.
51 . سوره (كهف), آيه 93 ـ 94.
52 . (همان), آيه 74 ـ 85.


منبع: فصلنامه فقه ، شماره 14