انسجام اسلامي در سيره اهل بيت (عليهم السلام)

محمد حسين طارمي 


مقدمه
انسجام اسلامي شعاري است كه سال‏ها كه علماي تيز بين و دور انديشي چون سيد جمال الدين اسد آبادي، آيت ا... كاشاني، كاشف الغطاء امام خميني و شهيد مطهري و مقام معظم رهبري و... در پي ترويج و دستيابي به آن بوده‏اند. سال 86 به واسطه اهميت ويژه‏اي كه وحدت و انسجام اسلامي به واسطه توطئه‏هاي جديد دشمنان اسلام در صدد آنند، پيدا كرده است از سوي مقام معظم رهبري به« اتحاد ملي وانسجام اسلامي» نامگذاري شد. «دشمنان با تبليغات خود، با جنگ رواني خود، با تلاشهاي موذيانه گوناگون خود سعي مي‏كنند بين صفوف ملت ايران اختلاف بيندازند؛ به بهانه قوميت، به بهانه مذهب، به بهانه گرايش‏هاي صنفي، وحدت كلمه ملت را از بين ببرند؛ علاوه بر اين، در سطح دنياي اسلام هم يك تلاش وسيع عميقي از سوي دشمن براي اينكه ميان ملت ايران و جوامع گوناگون مسلمان ديگر فاصله بيندازند، محسوس است. اختلاف مذهبي را بزرگ كنند؛ جنگ شيعه و سني را در هر نقطه‏اي از دنيا كه ممكن باشد، به وجود بياورند و عظمت و ابهت ملت ايران را در ميان ملتهاي ديگر - كه روزبه‏روز بحمداللَّه تا امروز بيشتر شده - از بين ببرند». وحدت اسلامي در سيره اهل بيت(عليهم السلام) و علماي شيعه و نيز بزرگان اهل سنت آشكارا رخ مي‏نمايد. ثمرات بسيار آن موجب شكوفايي تمدن اسلامي در اعصار مختلف عمر اسلام بوده و هست.در اين مختصر ما درصدد آنيم كه با استناد به سيره عملي اهل بيت (عليهم السلام) و روايات ايشان به بررسي عنصر وحدت و انسجام اسلامي از ديدگاه ايشان بپردازيم.

الف ـ انسجام اسلامي در سيره پيامبر (ص)
پيامبر گرامي اسلام(ص) در طول حيات خود همواره در پي تشكيل جامعه موحد و مقتدري بودند كه از لوازم چنين جامعه‏اي وحدت ميان اعضاي آن بود. در اين راستا در اوايل حكومت خويش در مدينه 3 پيمان را منعقد كردند كه تأثير بسزايي در تقويت پايه‏هاي حكومت حضرت داشت. پيمان اول با مردم مدينه اعم از مسلمان و غير مسلمان كه شامل يهوديان داخل شهر مي‏شد و پيمان دوم پيمان برادري ميان مسلمانان اعم از مهاجرين و انصار. در ماده اول پيمان عمومي ساكنين مدينه به آزادي اهل شهر در انتخاب مذهب تصريح كرده و بر وحدت همه ساكنين مدينه اعم از مسلمان و يهودي در برابر دشمنان تاكيد مي‏كند.(1)

بينش موجود در اين پيمان مي‏تواند خود الگويي در ايجاد معاهده صلح و دوستي ميان كشورها به ويژه كشورهاي اسلامي باشد. جاي تأسف است كه ايران و برخي ديگر از كشورهاي اسلامي با دشمنان اسلام چون آمريكا و فرانسه و.. معاهده صلح دوستي منعقد كرده‏اند اما ميان كشورهاي اسلامي چنين معاهده‏اي وجود ندارد كه البته پيشنهاد تدوين منشور وحدت ميان كشورهاي اسلامي كه به تازگي طرح شده، اگر عملي شود گام بزرگي در جهت وحدت و انسجام ميان كشورهاي اسلامي است. شيعه و سني مي‏توانند در عين حال در گرايش به مذهب خويش آزاد باشند و با انسجام بيش از پيش بر اساس مشتركات خود قدرت قدرتمند و منسجمي در برابر دشمنان اسلام باشند.

ايشان نهادي به نام عقد اخوت را بنيان نهاد تا محبت و نزديكي ميان مسلمانان را سبب شده، وحدت گرايي در عمق اقشار مختلف جامعه اسلامي ريشه بدواند. لذا دو بار در طول رسالت خويش به آن امر كرد. بار اول در مكه پيش از هجرت و بار دوم در سال اول هجرت در مدينه. پيامبر اعظم (ص) از طرف خدا مأمور گشت كه مهاجرين و انصار را با يكديگر برادر كند. لذا در يك انجمن عمومي رو به همه مسلمين كرد و فرمود: «تاخوا في الله اخوين» دو تا دو تا با يكديگر برادر شويد. تواريخ مسلمانان از آن جمله تاريخ ابن هشام مشخصات افرادي كه با يكديگر برادر شدند را ضبط كرده‏اند. ايشان با اين طرح وحدت سياسي را با وحدت معنوي مسلمانان گره زدند، تا بنيان وحدت اسلامي‏استوار بماند.(2) رمز پيروزي و سرافرازي مسلمين در صدر اسلام و زمان پيغمبر اكرم(صلي الله عليه و آله) همدلي و وفاقي بود كه در سايه ايمان به خدا و دل سپردن به پيام آسماني و نصايح حكيمانه پيغمبر و دست شستن از آمال و مقاصد قبيله‏اي و فرقه‏اي و فردي حاصل گشت.
وحدتي كه در سايه عقد اخوت پديد مي‏آيد تنها بر اساس اصولي است كه مشترك ميان همه فرقه‏هاي اسلامي‏است.حضرت نه تنها خواستار وحدت ميان مسلمين بوده است، بلكه طالب صلح ميان اديان نيز بوده‏اند؛ لذا پيمان‏هاي صلح با يهوديان اطراف مدينه منعقد كردند.

ب- انسجام اسلامي در سيره حضرت علي (عليه السلام)
وحدت و انسجام بين مسلمين در دو دوره از زندگي آن حضرت قابل بررسي است: دوره اول پيش از خلافت حضرت. دوره دوم پس از خلافت.

1. دوره پيش از خلافت
مهم ترين عاملي كه سبب شد حضرت پس از جريان سقيفه از اقدام نظامي عليه خلفا امتناع ورزد مصلحت حفظ نظام اسلامي بود، تا در سايه آرامش سياسي و پرهيز از تفرقه ريشه نهال نو پاي حكومت اسلامي استوار گردد. دكتر شريعتي در اين باره پس از طرح نظريه‏هاي وحدت، بهترين نظريه را وحدت بر اساس سيره علي(عليه السلام) مي‏داند «در اين راه سوم كه با حفظ اصول اعتقادي شيعي خودمان و اختلافاتي كه از نظر فكري و عملي با آنها داريم، مي‏توانيم با آنها يار و همدست و متحد در برابر دشمن مشترك باشيم. اين شعار و راهي است كه براي اولين بار در تاريخ شخص علي بن ابيطالب اعلام كرده و وضع كرده است......اين است كه من معتقدم اسلام ماندن خودش را كمتر مديون شمشير علي و جهاد اوست و بيشتر مديون سكوت او و تحمل اوست. شمشير در كار خلق قدرت اسلام [بود [، اما سكوت او در كار ماندن اسلام بزرگترين نقش را داشته است. او بنيانگذار حفظ اختلافات اعتقادي خودمان است در برابر مخالفت داخلي و وحدت خودمان و نيروهاي اجتماعي خودمان در برابر دشمن خارجي.... اين است كه علي بنيانگذار وحدت است»(3) علي (عليه السلام) خود تصريح مي‏كند كه سكوت من حساب شده بود، من از دو راه، آنرا كه به مصلحت اسلام نزديكتر بود انتخاب كردم:« در انديشه بودم كه آيا با دست تنها، براي گرفتن حق خود به پا خيزم ؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكي كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم ؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مي‏دارد !. پس از ارزيابي درست، صبر و بردباري را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالي كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود.»(3)

سيره امام علي(عليه السلام) در حوادث پس از رحلت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بهترين گواه بر خيرانديشي، مصلحت‏جويي و وحدت‏طلبي آن بزرگوار است.(4) آنجا كه دردمندانه شاهد به غارت رفتن ميراث خويش شده،رفتار ناجوانمردانه قوم با خويشان پيامبر(صلي الله عليه وآله) را ديده ولي به خاطر مصلحت عمومي امت نه تنها سكوت كرده و آرام مي‏گيرد بلكه آستين ياري خلفا بالازده و برترين جلوه از خودگذشتگي و ايثار را در تاريخ به نمايش مي‏گذارد. در تأييد اين مطلب شهيد مطهري در كتاب سيري در نهج البلاغه سخني را از حضرت نقل مي فرمايد: « به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهي دين نبود رفتار ما با آنان ( اصحاب سقيفه ) طور ديگري بود».

حضرت پيش از عظيمت به سوي بصره در خطبه‏اي مي‏فرمايند: «ديدم صبر از تفريق كلمه مسلمين و ريختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشكي كه تكان داده مي‏شود كوچكترين سستي آنرا تباه مي‏كند و كوچكترين فردي آنرا تباه وارونه مي‏نمايد». ايشان در پاسخ شخصي كه اشعاري مبتني بر ذي‏حق بودن حضرت و ذم مخالفينش سروده بود كه در واقع نوعي تحريك بود، وي را از چنين كاري نهي كرده فرمودند « براي ما سلامت اسلام و اينكه اساس اسلام باقي بماند از هر چيز ديگر محبوبتر و با ارج تر است».(5)

امروزه ديگر نمي‏توان جنبه مصلحت‏جويي و وفاق‏گرايي و شكيبايي بيست و پنج ساله امير موءمنان در عهد خلفاي سه گانه را ناديده گرفت، كه اگر اين نبود مي‏بايست از آغاز دست به شمشير برده و مخالفت آشكار كرده و بيعت كساني را كه مي‏خواستند در برابر خليفه اول با او بيعت كنند مي‏پذيرفت و يا دست كم از صحنه سياست خلفا كنار مي‏رفت و با انزوا گزيني همه حمايت‏هاي خود را از دستگاه حاكم دريغ مي‏نمود. در حالي كه هيچ يك از اين دو راه را برنگزيد بلكه بر خود فرض دانست به رغم اختلاف‏ها به ياري وضع موجود شتافته و تا مي‏تواند در اصلاح امور بكوشد. و بدين سبب بارها و بارها در مواقع خطير به دستگاه حاكم ياري رسانده و درست‏ترين راه را به آنان نشان داده است.(6)
امام(عليه السلام) در نامه‏اي به مالك اشتر، هدف خود از اين‏گونه رفتار را بازگو مي‏كند: «در آغاز دست خود باز كشيدم تا اينكه ديدم گروهي از مردم از اسلام روي برگردانده و مردم را به نابود ساختن آيين محمد فرا مي‏خوانند در اين وقت ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري نكنم، آنچنان رخنه يا ويراني را در آن ببينم كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از دست رفتن حكومت شما باشد كه روزهايي چند است و چون سرابي نهان مي‏شود و يا چون ابر گرد نيامده پراكنده مي‏گردد. پس در ميان اين آشوب و غوغا برخاستم تا باطل محو و نابود شد و دين استوار گرديد و بر جاي خود آرام گرفت».(7)

در جريان شوراي شش نفره‏اي كه براي تعيين خليفه پس از ترور عمر تشكيل شد گرچه هواخواهي و غرض ورزي بعضي از حاضران در انجمن سبب شد بار ديگر امر خلافت به بيراهه رود، ولي آن حضرت همچنان به استراتژي مدارا و مسالمت خود ادامه داد. او مي‏گفت: «همانا مي‏دانيد كه من از ديگران به خلافت شايسته‏ترم. به خدا سوگند همچنان سازش خواهم كرد چندان كه امور مسلمانان سلامت باشد و تنها به من جفا رفته باشد، اين كار من در تمناي پاداش و فضيلت آن و نشانه بي ميلي من به زر و زيوري است كه شما بر سر آن به رقابت برخاسته‏ايد.»(8)

رفتار حضرت با خلفا
1. حضرت با خلفا روابط خانوادگي داشت، در نماز جماعت ايشان حاضر مي‏شد و به آنها در امور مهم مشورت مي‏داد. تأثير حضرت در خليفه دوم به حدي بود كه دستور داده بود كه با حضور علي در مسجد هيچ كس حق رأي و فتوا ندارد.

2. آن بزرگوار اصحاب خود را از كارهاي تفرقه انگيز مانند سب و لعن كه نشانگر تعصبات جاهلانه و خود برتر بيني‏گروهي است به شدت نهي مي‏فرمودند: « من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد ! اما اگر كردار شان را ياد آور مي‏شديد و گمراهي‏ها و كارهاي ناشايسته آنها را بر مي‏شمرديد به راست نزديكتر و معذور تر بود » (9)

3. نويسنده مقاله اهل بيت(عليهم السلام) و وحدت اسلامي در بيان شيوه‏هاي برخورد آن بزرگوار با مسايل اختلافي مي‏گويد: «... در تعبيري ديگر، حضرت علي(عليه السلام) كه به وحدت و اتحاد مسلمين بسيار علاقه مند بود و در راه آن متحمل انواع رنجها و مشقت‏ها شد، در نصايح و سفارشات خود به مسلمين، آنها را از طرح مسايل اختلافي مربوط به گذشته و امور اختلاف بر انگيز، برحذر مي‏دارد و اينطور برداشت مي‏شود كه در صورت طرح نيز، حضرت تشريح و توضيح اختلافات و زياده از حد باز نمودن آنرا جايز ندانسته اند. حتي اگر به قصد وحدت باشد. چون اين كارها اثر سوء خود را مي‏گذارد. در مقابل حضرت، مسلمانان را به مسايل و مشكلات روز كه با آنها دست به گريبانند، متوجه و آگاه مي‏سازد »(10) از اين روي حضرت در حل مسايل و مشكلات روز با خلفا همكاري مي‏كرد تا مبادا مشكلات داخلي جهان اسلام را در برابر جهان كفر ناتوان نشان دهد.

2ـ دوره پس از خلافت
زماني كه بر اثر بدرفتاري خليفه و دستيارانش آشوب بپا شده و اعتراض‏هاي مردمي بالا گرفت، امام(عليه السلام) خيرخواهانه براي اصلاح امور و آرامش جامعه كوشيد و با ميانجي‏گري‏هاي متعدد كوشيد از بروز فتنه‏اي خونين مانع شود. او پس از قتل خليفه واقعه را اينگونه ارزيابي نمود:« او استبداد ورزيد بد گونه استبدادي و شما برافروختيد و بدگونه بيتابي كرديد و خداوند در قيامت نسبت به خودخواه و ناشكيبا داوري كند».(11) بر خلاف موضع شكيب و مداراي امام(عليه السلام) آنگاه كه خلافت به خواست و اصرار مردم به ايشان رسيد، فتنه جويانِ بي‏تاب از عطش قدرت، ناجوانمردانه از هر سو سربرداشته و آتش‏ها برافروختند. آنان با اين اقدام خود دانسته ساز تفرقه نواختند و هزاران مسلمان را به پاي منافع و اميال خود به دم تيغ سپردند. در اين اوضاع امام(عليه السلام) در نهايت صبوري براي جلوگيري از بروز فتنه كوشيد و تا مجبور نشد دست به تيغ نبرد و هر فرصتي را براي بازگشت آرامش مغتنم شمرد. ايشان پيش از هر جنگي با روش‏هاي مختلف از جمله صحبت با سپاه دشمن و يا نامه نگاري براي مخالفين( به ويژه معاويه كه به سبب نقض فرمان عزل حضرت درصدد ايجاد تفرقه بود) سعي در جلوگيري از جنگ و حل مسالمت آميز اختلافات داشتند و تا جايي برخي در به تعلل ايشان در آغاز جنگ اعتراض كردند. در جريان داوري صفين در نامه‏اي به ابوموسي اشعري اينگونه نوشت: «بدان كه هيچ كس در گرد آوردن امت محمد و سازگاري آنان با يكديگر از من حريص‏تر نيست. من بدين كار پاداش نيكو و جايگاه گرامي را نزد خداوند خواهانم...»(12)

ج- انسجام اسلامي در سيره ساير ائمه (عليهم السلام)
در بررسي سيره ساير ائمه (عليهم السلام) نيز آثار وحدت طلبي بين مسلمين به وضوح ديده مي‏شود. ايشان در برخورد با مخالفين اعم از حاكمين اهل سنت و علماي اهل سنت و توده مردم اهل سنت ملاك خويش را مصلحت حفظ اسلام و گسترش حدود الهي قر ار داده بودند. لذا از آنجا كه حفظ وحدت بين مسلمين لازمه حفظ اسلام در برابر جهان كفر بود همواره ائمه از تفرقه افكني و ستيز با مخالفين ( به ويژه در برابر جهان كفر) خودداري مي‏كردند؛ اما آنگاه كه مصلحت حفظ اسلام اقتضا مي‏كرد در برابر مخالفيني كه اصل اسلام ناب را هدف قرار داده بودند قيام كرده سعي دراصلاح و هدايت آنان داشتند.

شهيدآيت ا.. محمد باقرحكيم يكي از رهبران سياسي كشور عراق در كتابي در اين زمينه مي‏گويد: « اصل وحدت اسلامي در مجموعه اصولي قرار گرفته است كه در نگاه ائمه (عليهم السلام) از اهميت ويژه‏اي برخوردار است و بر بسياري از حقوق و واجبات مخصوص به آنان تقدم دارد زيرا اصولا مسلمانان تنها در صورتي مي‏توانند نقش تأثير گذار خويش را حفظ و از كيان و موجوديت خود دفاع كنند و به طور كلي نداي رسالت محمدي را به گوش جهانيان برسانند كه نخست توفيق ايجاد وحدت در ميان اعضا و عناصر جامعه خود را يافته باشند. همچنين جز در صورت ساختن بناي اتحاد و وحدت اسلامي از هرگونه مواجه با دشمنان عاجز خواهند ماند و در اين ميان، هيچ فرقي ميان رويارويي‏هاي فكري، سياسي، علمي، اقتصادي و نظامي نيست. » (13)

اهل بيت(عليهم السلام) پس از حضرت علي (عليه السلام) با چند دسته از مخالفين اهل سنت برخورد داشتند. اين سه دسته شامل حاكمان اهل سنت، علماي اهل سنت و توده مردم اهل سنت هستند كه رفتار ائمه با ايشان به تناسب ويژگي‏هاي خاص هر دسته متفاوت بود. كه هر يك از آنها جداگانه بررسي مي‏شود.

1- برخورد ائمه(عليهم السلام) با حاكمان اهل سنت
ائمه(عليهم السلام) حاكمان خود را به رسميت نمي شناختند و هرگز با آنان همكاري نمي كردند. ايشان هيچ منصب حكومتي را نپذيرفتند. فلسفه اين امر نيز روشن بود چرا كه ستيز ائمه(عليهم السلام) با حاكمان با هدف مبارزه با انحرافي بود كه حاكمان مسبب آن بودند. حاكمان بارها از حدود الهي منحرف مي‏شدند؛ اقدام به تحريف شريعت كرده، استبداد و ستم و استثمار بندگان خدا كه مخالفت قطعي با سيره رسول خدا (صلي الله عليه وآله) داشت؛ مي‏كردند. امام باقر (عليه السلام) در روايتي مي‏فرمايند « رهبران ستم پيشه و پيروانشان از دين خدا به دور و بيگانه‏اند».(14)

نمونه‏هايي از رفتار اهل بيت(عليهم السلام) با حاكمان
برخورد امام حسين(عليه السلام) با حاكمين زمان خود از نمونه‏هاي برخورد دين مدار و مصلحت گرا است. در اثر سياست‏هاي دقيق وفريب كارانه معاويه شخصيت جامعه اسلامي مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوري كه مسلمانان، با آنكه مي‏دانستند اسلام هيچ وقت اجازه نمي دهد آنان مطيع زمامداران بيدادگري باشند كه به نام دين بر آنها حكومت مي‏كنند، با اين حال بر اثر ضعف و ترس و نا آگاهي از زمامداران ستمگر پشتيباني مي‏كردند و در اثر اين سياست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعاليم پيامبر تبديل به افرادي ترسو و سازشكار و ظاهر ساز گشته بودند.

از جمله عواملي كه در كتب تاريخي مانع قيام امام در برابر معاويه شمرده شده پيمان صلح امام حسن و ژست ديني معاويه است.(15)با وجود اين عوامل، گرچه امام دست به قيام نزد، ولي در مواقع حساسي چون حج و... سعي در افشاي ماهيت ضد ديني معاويه داشت.(16) آنگاه كه در زمان يزيد شرايط اعتراض بزرگ مهيا شد، كمترين اغماضي نكرد و با هدف اصلاح امت رسول خدا به پاخاست تا بيش از اين جلوي انحرافات را گرفته، ماهيت ضد ديني حكومت وقت را آشكار سازد. « خطر حكومت يزيدي، به كيان اسلام و همه مسلمانان مربوط مي‏شد. از اين رو امام حسين (عليه السلام)، مسئوليت مقابله با آنرا به نيابت از همه مسلمانان بر دوش گرفت. سرّ تاييد همه گرايشها و فرق مذهبي مسلمانان از اين قيام و مقابله، شايد در همين نكته نهفته باشد. قبول مطلقي كه در طول تاريخ اسلام از نهضت امام حسين(عليه السلام) صورت پذيرفته و نفي و انكار عميقي كه از طرف جميع علماي مسلمانان نسبت به رفتار يزيد، به عمل آمده همه و همه گواهي روشن بر آن است كه قيام عاشورا به مصالح ديني و اسلامي تمام مسلمانان مربوط بوده و تلاش گسترده امويان براي سرپوش گذاشتن بر حقيقت و وارونه جلوه دادن آن هيچ سودي نبخشيده است».(17)

امام حسن(عليه السلام) هرگز در بيان حق و دفاع از حريم اسلام نرمش نشان نمي‏داد. او علنا از معاويه انتقاد مي‏كرد و سوابق زشت و ننگين معاويه و دودمان بني اميه را بي پروا فاش مي‏ساخت. مناظرات و احتجاجهاي مهيج و كوبنده حضرت با معاويه و مزدوران او نظير: عمرو عاص، عتبه بن ابي سفيان، وليد بن عقبه، مغيرة بن شعبه و مروان بن حكم، شاهد اين معنا است.

مخالفت حضرت با معاويه به خاطر مصلحت همه مسلمين بود. شاهد بر اين مدعا پاسخ حضرت به پيام معاويه مبني بر سركوب قيام حوثره اسدي؛ است كه حضرت گفتند « من براي حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم و اين معنا موجب نمي‏شود كه از جانب تو با ديگران بجنگم»(18). حضرت نمي خواستند جان مسلمين در جنگي‏ديگر كه ثمره آن چندان سود مند به حال مسلمين نبود از بين برود و به همين علت و ديگر علل مذكور در كتب تاريخ، از جنگ با معاويه دست شستند. شاهد ديگر بر اين مسئله. در معاهده صلح حضرت با معاويه است. حضرت در ماده پنجم اين معاهده از معاويه تعهد مي گيرد كه تمام مردم اعم از سكنه شام، عراق و حجاز؛ از هر نژادي كه باشند؛ از تعقيب و آزار وي (معاويه) در امان باشند.(19) از ديدگاه حضرت، در جامعه اسلامي همه فرقه‏هاي اسلامي بايد از آزار حاكمين در امان باشند و به همين سبب و براي تأمين امنيت عمومي براي همه افراد جامعه اسلامي بود كه حضرت اين ماده را در معاهده گنجاند.

البته ائمه در مخالفت با حاكمان تنها نبودند، بلكه برخي از علماي اهل سنت نيز با حاكمانشان به مخالفت مستقيم يا غير مستقيم برخاستند و تا سر حد مبارزه مسلحانه با آنان پيش رفتند، به عنوان نمونه از همراهان و حاميان زيد بن علي در مبارزه عليه هشام بن عبد الملك بود.

از سوي ديگر همكاري با حاكمان عادل و مروجان شريعت را كه موجب دين مي‏شد را مورد تشويق قرار مي‏دادند. ايشان با آن دسته از فرمانرواياني كه تاحدودي مصالح مسلمانان را رعايت مي‏كردند (گرچه آنها نيز مشروع نبودند) و در قوانين مربوط به حكومت و نظام اسلامي از آنان پيروي مي‏كردند. در مسائل مرتبط به كيان اسلام و شوكت مسلمانان، حاكمان را ياري كرده و در مسائل حكومتي از آنان پيروي مي‏كردند.به عنوان نمونه زماني كه به دليل تهديد سلطان روم به عدم ضرب سكه براي مسلمانان؛ حيات اقتصادي مسلمين به خطر افتاد امام باقر(عليه السلام) پيشنهاد ضرب سكه به حكومت وقت داد و طريقه ضرب سكه را به ايشان آموخت تا بدين وسيله استقلال اقتصادي مسلمين حاصل گردد.(20) برخي مناظرات اهل بيت (عليهم السلام) با علماي ساير مذاهب در همين جهت بود. ايشان به سئوالاتي‏كه حاكمان و وابستگان آنان از پاسخگويي به آن عاجز بودند؛ پاسخ مي‏دادند تا طرح شبهات و مسائل ضد اسلامي توسط كفار، موجب تضعيف موضع عقيدتي مسلمين نگردد.(21) به عنوان نمونه مي‏توان به رسوا نمودن جاثليق( بزرگ اسقفان مسيحي) در جريان نماز باران توسط امام حسن عسگري(عليه السلام) در دوران حكومت معتمد عباسي اشاره كرد.(22)

2- برخورد ائمه(عليهم السلام) با علماي اهل سنت
ائمه در برخورد با دانشمندان و رهبران فكري روشهايي در پيش داشتند. در اختلافات عقيدتي شيوه بحث آزاد و انتقاد سازنده استفاده مي‏كردند. علماي اهل سنت در عصر ائمه به دو دسته قابل تقسيم است. يك دسته علماي درباري بودند و به حمايت بي حد از حكومت‏ها بر مي‏خاستند و هدفي جز رسيدن به آمال دنيوي خويش نداشتند و دسته‏اي ديگر سعي در دوري از حاكمان و داشتن استقلال رأي داشتند. ايشان به دنبال علم دين و رسيدن به معارف ديني بودند.
ائمه با علماي درباري برخورد جدي داشتند و به شيوه‏هاي مختلف چون مناظره و يا نامه نگاري و... در مقابل انحرافاتي كه ايشان براي جلب رضايت حكام وقت در دين به وجود مي‏آوردند، مي‏ايستادند، به عنوان نمونه مي‏توان به مبارزه امام سجاد(عليه السلام) با محمد بن مسلم زهري (محدث درباري و قاضي حكومت يزيد بن عبدالملك و هشام) اشاره كرد.(23)

البته حكام وقت هميشه در تلاش بودند، عده‏اي از علما را گرد خود داشته، تا در رسيدن به مقاصدشان ايشان را ياري كنند. برخي از مناظرات ائمه با علماي اهل سنت نيز به سبب خواست حكام بود، از جمله اين مناظرات: مناظره امام جواد(عليه السلام) با يحيي بن اكثم(24)، برخي از مناظرات امام صادق (عليه السلام) با ابو حنيفه، مناظره امام رضا(عليه السلام) با سليمان مروزي و علي بن محمد بن جهم(25) و مناظرات امام‏هادي(عليه السلام) با يحيي بن اكثم و فقهاي دربار متوكل، مي‏توان نام برد.

دسته‏اي ديگر از علماي اهل سنت بودند كه اهل بيت(عليهم السلام) با احترام ويژه‏اي با آنان رفتار مي‏كردند. برخورد بزرگوارانه امام صادق (عليه السلام) با علماي اهل سنت چنان بود كه ايشان از حسن سلوك حضرت تعريف و تمجيد كرده‏اند. مالك بن انس در اين باره مي‏گويد: «من هرگاه بر امام صادق وارد مي‏شدم بر من احترام مي‏گذاشت. برايم بالشتي مي‏آورد كه بر آن تكيه كنم و قدرم را مي‏شناخت و مي‏فرمود: اي مالك من تو را دوست دارم و من بر اين سخن خوشحال مي‏شدم. خدا را بر اين دوستي سپاس مي‏گفتم آن حضرت بسيار حديث مي‏فرمودند و خوش مجلس و پر فايده بود...»(26) ائمه با ايشان به تبادل علمي و راهنمايي مي‏پرداختند. هميشه با گشاده رويي از علماي مذاهب استقبال مي كردند و هيچ گاه در پاسخ به سئوالات علماي اهل سنت طفره نمي رفتند.«علماي اهل سنت با كمال آزادي و بدون ترس به حضور ائمه مي‏رسيدند و با صراحت انتقادهاي خود را نسبت به اسلام و تشيع بيان مي‏كردند در برخورد با علماي اهل سنت همانند برادران ديني و همكيش حقوق و مزاياي معاشرتي يك مسلمان را در حق آنان رعايت مي‏كردند. به آنان احترام مي‏گذاشتند و به هنگام بحث و گفتگو دلسوزانه در رفع ابهامات فكري‏و يا تهاجمات اعتقادي به آنان ياري ميرساندند »(27).

اخلاق حسنه اهل بيت (عليهم السلام) با علماي اهل سنت موجب شد كه بسياري از بزرگان ايشان از محضر ائمه استفاده علمي كنند. چهار فقيه بزرگ اهل سنت به طور مستقيم يا غير مستقيم در محضر اهل بيت(عليهم السلام) شاگردي كرده و به عظمت علمي ايشان اعتراف داشتند. ابوحنيفه بسيار مي‏گفت: «لولا السنتان لهلك النعمان»(28)؛ يعني اگر آن دو سالي كه نزد امام صادق(عليه السلام) شاگردي كردم، نبود هلاك مي‏شدم و نيز مي‏گفت: «ما رأيت أفقه من جعفر بن محمد»(29)؛ من كسي را داناتر و فقيه‏تر از جعفر بن محمد نديدم.
مالك بن انس در مورد امام صادق (عليه السلام) مي‏گويد: «در علم و عبادت و پرهيزگاري، برتر از جعفر بن محمد هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به قلب هيچ بشري خطور نكرده است».(30)
امام شافعي امام صادق (عليه السلام) را صاحب علم و فضيلت بسيار مي‏خواند و شاگردي بسياري از علما را نزد ايشان از جمله فضايل‏شان مي‏داند(31).
جاحظ مي‏گويد: علم و فقه جعفر بن محمد دنيا را فرا گرفته است(32). و ابو حنيفه و سفيان ثوري از شاگردان او بودند.

ابن حجر هيثمي، يحيي ابن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيانين، أبي حنيفة، شعبة، أيوب سجستاني و... را از راويان حديث حضرت نام مي برد(33) امام شافعي و احمد بن حنبل نيز به طور غير مستقيم از شاگردان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) بودند.

در نهايت به عنوان جمع‏بندي مي‏توان گفت كه در مسلك اهل بيت (عليهم السلام) رابطه علمي بين شيعه و سني هميشه با احترام و حرارت خاصي برقرار بوده است. در عصر كنوني نيز كه ضرورت انسجام ميان مسلمانان براي همه اهل درايت آشكار است، بايد ميان علما و حوزه‏هاي علميه شيعه و سني رابطه علمي برقرار كرد تا ايشان رو در رو و بدون واسطه، به حل مسائل و مشكلات موجود ما بينشان اقدام كنند و به پيروي از اهل بيت، كرسي‏هاي مناظره و بحث علمي را همراه با رعايت احترام و اصول اخلاقي و با معيار حق و انصاف و لحاظ مصالح همه مسلمين، داير كرده به دور از تعصب به تبادل علمي بپردازند. باشد كه دست تفرقه افكنان كوتاه گردد و به بركت اينگونه روابط انسجام اسلامي ميان پيروان دين محمد آنچنان محكم و استوار گردد كه دسيسه‏هاي كفار نتواند آنرا متزلزل كند.

ج- برخورد ائمه با توده اهل سنت
ائمه در معاشرت با اهل سنت به عنوان شهروندان جامعه اسلامي و همكيشان شريعت پيامبر در مجالس آنان شركت مي‏كردند. در تشييع جنازه آنان حضور مي‏يافتند و شيعيان خود را توصيه مي‏كردند كه با برادران اهل سنت خوش رفتار باشند. در مساجد آنان نماز بگذارند و در عبادات و مراسم اجتماعي آنان را همراهي كنند. ائمه ياران خود را از تكروي باز مي‏داشتند و توصيه مي‏كردند كه در مراسم عمومي كه موجب شكوه وعظمت اسلام مي‏باشد شركت كنند به پيروان خود توصيه مي‏كردند علاوه بر شر كت در مراسم عمومي اهل سنت از بروز آن دسته از باورها كه افكار عمومي اهل سنت را تحريك و موجب بد گماني و آشوب در جامعه اسلامي مي‏كند، جلو گيري كرده و آن را در شرايط نامناسب كنار بگذارند، تا بدين گونه از تشنج و اختلاف در جامعه جلوگيري شود. «در روايتي از امام صادق(عليه السلام) به عبدالاعلي آمده است: « بر شيعيان ما سلام و رحمت خدا را ابلاغ كن و بگو كه جعفر بن محمد به شما مي‏گويد: خداوند رحمت كند بنده‏اي را كه دوستي مردم را به خود و به ما جلب كند آنچه مردم آنرا مي‏شناسند و باور دارند بر آنان آشكار كنيد و از نشر آنچه آن را منكر و مخالفند خودداري ورزيد».

لازم به ذكر است ائمه در كمك‏هاي مادي و دستگيري از نيازمندان نيز هيچگونه تفاوتي ميان شيعيان و اهل سنت قائل نمي‏شدند. سيره برخورد ائمه با اهل سنت بيانگر اين نكته بود كه آنان در ديدگاه اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان برادران ديني‏نگريسته شده و آنها را در تمام حقوق و مزاياي اسلامي شريك مي‏دانستند. ائمه در مباشرت‏ها و برخوردهاي گوناگون زندگي با اهل سنت مراوده و ارتباط داشتند و نشاني از جدايي و تمايز و مرزبندي بين ائمه و اهل سنت در زندگي آنها به چشم نمي خورد. همديگر را در خانه‏ها زيارت مي‏كردند، بر سر سفره‏هاي همديگر غذا مي‏خوردند، در كسب و كار با هم شركت داشتند و در مجالس عبادي و ديني در كنار يكديگر بودند».(34) به عنوان نمونه حضرت علي(عليه السلام) هيچگاه در بيت المال و ديگر مزاياي اجتماعي بين شيعيان و دوستداران خود و سايرين تفاوتي نگذاشته، عادلانه رفتار مي‏كردند.

از ديدگاه اهل بيت(عليهم السلام) انسجام اسلامي در بخش‏هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... قابل تحقق است:

انسجام اسلامي از لحاظ سياسي
در يك جامعه اسلامي همه اعضا نسبت به يكديگر داراي حق و تكليف هستند؛ از اين رو هم حاكمان نسبت به زير دستان حق و تكليف دارند و هم زير دستان نسبت به حاكمان. لذا همه مسلمين نسبت به هم وظايفي دارند كه برخي از آنها مربوط به تعاملات دو گروه شيعه و سني است. بر اساس روايات مي‏توان نمونه‏هايي از اين وظايف را چنين بر شمرد:

1. به رسميت شناختن حق حيات شيعه و سني و احترام به آن؛ علامه شرف الدين در باره ارزش شهادتين و حرمت خون مسلمان روايات بسياري از شيعه و سني نقل مي‏كند و شهرت اين گونه احاديث را مشهور تر از آفتاب وسط روز مي‏داند. وي روايتي از صحيح بخاري و صحيح مسلم نقل مي‏كند كه در آن آمده است: «اسامة بن زيد مي‏گويد: رسول خدا ما را به حرقه فرستاد. سحرگاهان آنان را مغلوب كرديم. من و يكي از انصار به شخصي از حرقه رسيديم و او را در ميان گرفتيم. او فورا گفت: لا اله الا الله. انصاري شمشير را غلاف كرد، اما من نيزه‏اي به او زدم و او را به قتل رساندم. وقتي به حضور پيامبر رسيديم و آن حضرت از جريان مطلع شد، فرمود: اي اسامه او را پس از آنكه لا اله الا الله گفت كشتي؟! گفتم: او بدان وسيله مي‏خواست پناه بگيرد. اما پيامبر همچنان سخن خود را تكرار مي‏كرد. آنقدر كه من آرزو كردم كاش ديرتر مسلمان شده بودم و دست به چنين كاري نمي‏زدم».(35) روايات بسيار ديگري در حرمت خون و مال مسلمان از شيعه و سني وارد شده است خود بر وجوب حفظ خون مسلمان اعم از شيعه و سني دلالت دارد.(36) اين دسته روايات مبناي تاسيس حق حيات همه مسلمين در ماده 2 منشور حقوق بشر اسلامي هستند.

2. مسلمان بودن سني و شيعه؛ روايات بسياري از طريق شيعه و سني وارد است كه گوينده شهادتين مسلمان بوده و نبايد وي را كافر تلقي كرد. علامه شرف الدين مي‏گويد: « رواياتي از پيشوايان ما نقل شده كه آنان به مسلمان بودن سنيان، مانند شيعه حكم كرده‏اند و فرموده‏اند كه سنيان مانند شيعه هستند و احكام اسلام بر همه آنها جاري است. اين نكته در مذهب ما در نهايت وضوح است و هيچ انسان منصف و معتدلي در آن ترديد به خود راه نمي‏دهد؛ از اين رو به تفصيل سخن نمي‏گويم زيرا حكيمانه نيست كه امر واضحي را توضيح بيشتر بدهند و فقط از باب ضرورت به چند حديث اشاره مي‏كنم: امام صادق(عليه السلام) مي‏فرمايد:« اسلام همان امر ظاهري است كه همه دارند يعني شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد و اقامه نماز و اداي زكات و حج بيت و روزه رمضان »كافي ج 2 ص20 »(36) علامه شرف الدين سپس به احاديث بسياري از شيعه و سني استناد مي‏كند. ايشان فتاوي بسياري از علماي شيعه و سني را به محترم بودن مسلمانان و اهل نجات بودن موحدان اشاره مي‏كند كه خود گوياي بطلان ادعاي برخي مبني بر تكفير شيعه و يا سني است. آنچه از اين دست روايات بر مي‏آيد، ارزش شهادتين است كه گوينده شهادتين مسلمان بوده و همه احكام اسلام بر وي جاري مي‏گردد. با وجود اين روايات نه شيعه و نه سني نمي‏تواند يكديگر را متهم به كفر كند، همچنانكه اين سيره در ميان بزرگان شيعه و سني وجود داشته؛ به طور مثال بسياري از بزرگان اهل سنت اين سخنان را از امام شافعي نقل كرده‏اند: «من هيچيك از اهل هوي را به خاطر گناهي تكفير نمي‏كنم» و «من احدي از اهل قبله را بر اثر گناهي تكفير نمي‏كنم» و «من كساني كه با توسل به تأويل از ظواهر رويگردان شده‏اند را به خاطر گناهشان تكفير نمي‏كنم» و «من شهادت همه اهل بدعت را به غير از خطابيه قبول مي‏كنم».(37)

3. ايجاد صلح و سازش ميان مسلمين؛ در احاديث بسياري از طريق شيعه و سني به اهميت صلح جويي كه مقدمه ايجاد وحدت در امت اسلامي است تأكيد شده است. به عنوان نمونه به روايتي از امام صادق(عليه السلام) اشاره مي شود: « اصلاح و ايجاد سازش بين مردم هنگامي كه ميان ايشان به هم بخورد و ايجاد دوستي و قرابت بينشان زماني‏از يكديگر دور شوند؛ صدقه‏اي است كه خداوند دوستش مي‏دارد».(38) اين دست روايات مي‏تواند مبنايي براي ايجاد معاهدات صلح و دوستي ميان كشورهاي مسلمان باشد تا هر گونه تفرقه و كينه توزي را كنار بگذارند و در مقابل دشمنان اسلام با وحدت ظاهر شوند و لازمه وحدت وجود صلح و سازش ميان امت اسلامي است.

4. وجوب همكاري در رفع مشكلات مسلمين؛ در بسياري از روايات به رفع مشكل مسلمان توصيه شده و آنرا وظيفه يك مسلمان دانسته است. امام صادق(عليه السلام) مي‏فرمايد: « هر كه روز خود را آغاز كند و به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد، مسلمان نيست».

در روايت ديگري از رسول خدا آمده است: «مؤمنان برادرند، برخي حوائج و حاجات برخي ديگر را برطرف مي‏كنند. به سبب رفع مشكلات برخي توسط برخي ديگر، خداوند در روز قيامت مشكلات و حوائج ايشان را بر طرف مي‏كند».

در روايت ديگري از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «هر كس به خاطر نياز دوست خدا تلاش نكند به تلاش براي نياز دشمن خدا مبتلا مي‏شود».

از روايات پيش گفته برداشت مي‏شود كه مسلمانان به حكم مسلمان و برادر بودن موظف هستند در رفع نيازها و مشكلات يكديگر تلاش كنند. اگر كشوري مسلمان مي‏تواند به كشور مسلمان ديگر كمك كند، تا مشكلات اقتصادي، اجتماعي و... را رفع كند بايد اين كار بكند. و اين همياري اگر محقق شود، همه مسلمين امت متحد و قدرتمندي را تشكيل خواهند داد كه هيچ نيروي اهريمني و كافري را ياراي در هم شكستنش نيست. امام صادق (عليه السلام) مي‏فرمايند: «مسلمان برادر مسلمان است، ظلم نمي‏كند، او را خوار نمي‏كند و به او خيانت نمي‏كند. بر مسلمانان است كه در راه همبستگي و تعاون بر مهر ورزي و همياري نيازمندان (از ايشان) تلاش كنند».(39) اگر كشور مسلماني به نيازها و مشكلات كشور مسلمان ديگر بي‏توجهي كند، نعمت اتحاد از آنها گرفته مي‏شود و به نوكري اجانب و دشمنان خدا گرفتار شده، ذلت و خواريش را در پي خواهد داشت. و اين خود يكي از بزرگترين دلايل عقب ماندگي مسلمين است. چرا كه ديده مي‏شود كشورهاي غير مسلمان چون اتحاديه اروپا و آمريكا به چه راحتي اختلافات را كنار گذاشته در جهت پيشرفت و حل مشكلات يكديگر تلاش كرده و پيمانها امضا و اجرا مي‏كنند. در حالي كه كشورهاي مسلمان هنوز مشغول حل اختلافاتي هستند كه توسط دشمنان فتنه‏انگيز ايجاد شده است. و متأسفانه در برخي اوقات كار به جايي مي‏رسد كه كشور كافر ميانجي حل اختلافات ايشان شده، گاه نيروهاي نظامي‏اش را بين دو گروه اسلامي مستقر مي‏كند، تا اين گروه‏ها با هم زد و خورد نداشته باشند. در حالي كه اگر مسلمين به آموزه‏هاي اسلامي خويش وفا دار بمانند هيچگاه در رفع اختلافات و مشكلات يكديگر كوتاهي نكرده، در جهت رفع آنها تلاش وافر خواهند داشت.

انسجام اسلامي از لحاظ اجتماعي
انسجام اسلامي وقتي محقق مي‏شود كه مسلمين در كنار يكديگر همزيستي مسالمت آميزي داشته باشند. همزيستي مسالمت‏آميز و برادرانه با پيروان ديگر مذاهب و رعايت معيارهاي اخلاقي و احترام به حقوق شهروندي بويژه نسبت به اقليت‏ها از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. در اين باره اصل اخلاقي مدارا و تسامح بر اخلاق و رفتار حاكم بوده كه ريشه در كتاب و سنت و سيره معصومين(عليهم السلام) دارد. دعوت به مدارا و اخلاق نيكو و تعامل اجتماعي و ديني با مردم نيز وجهي ديگر از رويكرد ائمه معصومين به همگرايي و همبستگي را تشكيل مي‏دهد. سيره امام سجاد(عليه السلام) در حضور در نمازهاي جماعت و عيدين كه توسط منصوبان خلفا اقامه مي‏شد و روايات وارده از امام صادق(عليه السلام) درباره فضيلت حضور در نمازهاي جماعت عامه و ديگر سفارش‏هاي آن بزرگواران به شيعيان خود نسبت به مدارا و عطوفت و هم نشيني با مخالفان در همين راستا ارزيابي مي‏شود. بدينسان سيره امامان هدي (عليهم السلام) در اهتمام و پاي بندي به وحدت و وفاق سرمشق پيروان آگاه مي‏باشد.(40) امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‏فرمايد: «بر شما باد نماز در مساجد و همزيستي مسالمت آميز با مردم، و اقامه شهادت و حضور بر جنازه‏هايشان (شركت در مجالس ترحيم) همانا چاره‏اي جز اين براي شما در برخورد با ايشان نيست. همانا هيچ كس از مردم در زمان حياتش بي نياز نيست و مردم برخي بر برخي نيازمندند».(41) آن هنگام كه معاويه بن وهب از امام صادق (عليه السلام) در مورد چگونگي برخورد با غير شيعه سئوال مي‏كند؛ امام پاسخ مي‏دهد: « به اماماني كه به ايشان اقتدا كرده‏ايد بنگريد، و آنگونه كه ايشان رفتار مي‏كنند رفتار كنيد. به خدا سوگند ايشان از بيمارانشان عيادت مي كنند و بر جنازه‏هايشان حاضر مي‏شوند و به نفع و زيانشان شهادت مي‏دهند و امانت شان را ادا مي‏كنند»(42)

نيز مي فرمايند: «بدور باشيد از هر عملي كه موجب عار ما گردد، چرا كه فرزند بد مايه عارِ پدر خود است. براي ما مايه زينت باشيد و نه مايه زشتي. در مجامعشان نماز بگذاريد و بيمارانشان را عيادت كنيد و در تشييع جنازه‏رهايشان حاضر گرديد و مباد كه در هيچ خيري بر شما پيشي گيرند كه شما بدان سزاوارتريد».(43)

امام حسن عسگري از قول امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه «قولوا للناس حسنا» مي‏فرمايد: «با شيعه و غير شيعه به نيكويي سخن بگوييد».

سفيان بن سعيد از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‏كند: «رسول خدا هنگامي كه مي‏خواست سفر دوري برود مي‏فرمودند: « خداوند مرا به مدارا با مردم امر كرد، همانگونه كه به اداء فرائض امر كرد». (44)

انسجام اسلامي از لحاظ اقتصادي
يكي از بزرگترين مشكلات كشورهاي مسلمان كه موجب تسلط كفار بر ايشان شده و ايشان را در رويارويي در برابر قدرت‏هاي بزرگ جهان ناتوان ساخته؛ مشكلات اقتصادي است. اقتصاد اكثر كشورهاي اسلامي خاورميانه وابستگي شديدي به نفت دارد و اين موجب پيشرفت كُند در عرصه‏هاي ديگر اقتصادي آنها شده است. از سويي ديگر وابستگي به كالاهاي كشورهاي غير مسلمان و آسيب پذيري زياد به واسطه اين وابستگي دارند، موجب عقب ماندگي و رشد كُند اقتصادي ايشان است. تكنولوژي‏ها موجود در دست مسلمين عمدتا وارداتي و غير بومي بوده و در استفاده از آن محتاج كشورهاي غير مسلمان وجود دارد. از سوي ديگر همكاري‏هاي اقتصادي ميان مسلمين بسيار ضعيف و در مقابله با همكاري‏هاي اقتصادي دشمنان ناچيز است. استقلال و خود كفايي اقتصادي‏مسلمين تنها در صورتي امكان پذير است كه وحدت و همكاري اقتصادي ميان كشورهاي مسلمان افزايش يابد. آنچه از روايات برداشت مي‏شود امامان معصوم(عليهم السلام) در كمك‏هاي اقتصادي و مالي خود ميان شيعه و سني فرق نگذاشته و ايشان را به همياري و همكاري در عرصه اقتصادي و مالي دعوت كرده‏اند. امام صادق(عليه السلام) در اين باره مي‏فرمايد: «مسلمان برادر مسلمان است و حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه سير نباشد در حالي كه برادرش گرسنه است. آب نداشته باشد در حالي كه برادرش تشنه است. لباس نداشته باشد در حالي كه برادرش بي لباس مانده است. لذا چقدر بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش »(45)

كمك و توجه به وضعيت اقتصادي برادران مسلمان در روايات مورد تأكيد بسيار است. آنچه در اين زمانه موجب استقلال اقتصادي مسلمانان مي‏شود همكاري در عرصه تكنولوژيك است. كشورهاي مسلمان بايستي خود در صدد توليد علم و تكنولوژي باشند و توليدات علمي و تكنولوژيكي خود را به ديگر كشورهاي مسلمان عرضه كنند، تا با همكاري در اين عرصه چاره‏اي براي درمان اقتصاد بيمار خود بينديشند و در نهايت بتوانند از سلطه اقتصادي بيگانگان رهايي پيدا كرده به خود كفايي برسند.
در سيره عملي اهل بيت(عليهم السلام) مي‏بينيم ايشان از دستاوردهاي اقتصادي خود به همه مسلمين و بلكه همه مردم كمك مي‏كردند. معلّي بن خنيس گويد: «در شبي باراني امام صادق(عليه السلام) به قصد رفتن به ظلّه بني ساعده از خانه بيرون آمده و من هم پشت سر ايشان رفتم... تا آنجا كه پي بردم انباني پر از نان همراه امام است. گفتم: فدايت گردم، رخصت مي‏دهي آن را بردارم. فرمود: خير، خود بايد آنرا بردارم، ليكن تو با من بيا. گويد: تا ظله بني ساعده با امام(عليه السلام) رفتم كه در آنجا جمعي را خفته يافتم. امام صادق(عليه السلام) پيش رفته و زير بار و بنه هر يك قرصي نان به آرامي گذاشت و چون اين كار تا آخرين نفر انجام گرفت برگشتيم. در راه از ايشان پرسيدم: آيا اينان همه بر مذهب حق بودند؟ فرمود: اگر اهل مذهب حق بودند در همه چيز حتي نمك طعاممان شريكشان مي‏كرديم».(46). سيره عملي همه ائمه در كمك به نيازمندان بود و هيچ گاه در كمك به نيازمندان چه شيعه و چه سني امتناع نمي‏كردند. آري راه درست راهي است كه اهل بيت (عليهم‏السلام) مي‏پيمودند.

انسجام اسلامي از لحاظ اخلاقي
اخلاق اسلامي آن هدف والايي است كه رسول اعظم در پي آن بودند و به تعبير ايشان مكارم اخلاق هدف اصلي بعثت آن بزرگوار بوده است. رعايت اخلاق اسلامي از ضروريات تعاملات ميان مسلمين و بلكه غير مسلمين است. برخي از اصول اخلاقي حاكم بر روابط ميان مسلمين عبارت است از:

نيكو سخن گفتن و پرهيز از توهين و تكفير؛ در روايتي از امام باقر(عليه السلام) در تفسير آيه «قولوا للناس حسنا» وارد است: «با مردم نيكو تر از حرفي دوست داريد به شما بگويند، بگوييد خداوند دشمن لعن، دشنام و طعنه بر مؤمنين است».(47)

حسن ظن و پرهيز از عوامل ايجاد كدورت؛ مسعده بن زياد از امام صادق(عليه السلام) به نقل از پدرشان نقل مي‏كند: همانا نبي اكرم گفت: «بر شما باد دوري از سوء ظن، چرا كه سوء ظن دروغ دروغ است در راه خدا برادر باشد، آنچنانكه خداوند امر كرده است. ايجاد نفرت نكنيد و تجسس نكنيد و دشنام گويي نكنيد و بعضي بعض ديگر را غيبت نكنيد و ايجاد نزاع و دشمني و اختلاف نكنيد و حسد نورزيد كه حسد ايمان را مي‏خورد، همچنانكه آتش چوب خشك را مي‏خورد».(48)
 


پي نوشت‏ها:
1. ر. ك. مهدي پيشوايي، تاريخ اسلام.
2. ر.ك. سبحاني، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام نشر مشعر فصل 20 ص 214 و نيز سيره ابن هشام ج2، ص 123 و نيز مسيب اكبري، وحدت و برادري به عنوان دو اصل مسلم اسلامي؛ مجله دانشگاه مذاهب اسلامي، شماره 18، بهار1384.
3. علي شريعتي، كتاب علي بنيانگذار وحدت، نشر نصر سخنراني در آبان سال 1350، از ص52-48 و نيز در مورد فلسفه سكوت مراجعه كنيد به سيد محمد باقر حكيم، الوحدت الاسلاميه من منظور الثقلين، نشر مجمع العالمي لاهل بيت ص. 133.
3. «و طفقت ارتئي بين ان اصول بيد جذاء آو اصبر علي طخية عمياء يهرم فيها الكبير، و يشيب فيها الصغير، و يكدح فيها مومن حتي يلقي ربه. فرايت آن الصبر علي‏هاتا احجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا» نهج البلاغه، ترجمه استاد محمد دشتي، خطبه3 (شقشقيه).
4. ر.ك فخلعي، محمد تقي، كتاب مجموعه گفتمانهاي مذاهب اسلامي.
5. استاد مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، بخش پنجم. ص181-179
6. علامه عبدالحسين اميني در موسوعه الغدير موارد زيادي را بر شمرده‏اند كه علي(عليه السلام) به ياري خلفا شتافته و آنها را از فرو افتادن نگاه مي‏داشت و راهكارها را به آنان نشان مي‏داد. ر.ك.ر: اميني، الغدير، ج6، ص325 83، دارالكتب الاسلامية، تهران و نيز نهج البلاغه، خطبه134 و خطبه 146
7. «فأمسكت يدي حتي رأيتُ راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الي محق دين محمد صلي الله عليه و اله فخشيت إن لم أنصر الاسلام و أهلَه أري فيه ثلماً أوهدماً تكونُ المصيبةُ به عليَّ أعظم من فوت ولايتكم الَّتي انَّما هي متاع ايّام قلائل يزول منها، ما كان كما يزول السَّراب أو كما يتقشع السَّحاب فنهضتُ في تلك الأحداث حتي زاح الباطل و زهق و اطمأنّ الدين و تنهنه...» نهج البلاغه، نامه 62.
8. «لقد علمتم أنّي أحق بها من غيري والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمين و لم يكن فيها جورٌ إلاّ عليَّ خاصهً التماساً لأجر ذلك و فضله و زهداً فيما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.» نهج‏رالبلاغه خ74.
9. ر.ك. نهج البلاغه خطبه 206 .
10. ر.ك. عثمان رادپي، مقاله ائمه اهل بيت و وحدت اسلامي، چهارمين كنفرانس بين المللي وحدت اسلامي‏خرداد 80. انتشارت دانشگاه مذاهب اسلامي.
11. «إستأثر فأساء الاثرة و جزعتم فأسأتم الجزع و لله حكمٌ واقعٌ في المستأثر و الجازع» پيشين، خطبه30.
12. «ليس رجلٌ فاعلم أحرصُ علي جماعة محمد صلي الله عليه و اله و أُلفتها منِّي أبتغي بذالك الثَّواب و كرم المأب...» پيشين، نامه 78.
13. سيد محمد باقر حكيم، وحدت اسلامي از ديدگاه كتاب و سنت، ترجمه عبد الهادي فقهي زاده، نشر تبيان، ص 135.
14. كافي، ج1، ص 184 .
15. ر.ك. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، نشر موسسه امام صادق (ع)، ص 147.
16. همان ص151 به بعد .
17. ر.ك. سيد محمد باقر حكيم، وحدت اسلامي از ديدگاه كتاب و سنت، ترجمه عبد الهادي فقهي زاده، نشر تبيان. ص138.
18. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، نشر موسسه امام صادق (ع)، ص95.
19).همان، ص 114.
20. ر.ك. سيد محمد باقر حكيم، وحدت اسلامي از ديدگاه كتاب و سنت، همان ص139.
21. ر.ك. محمد علي تسخيري، وحدت اسلامي بر پايه مرجعيت اهل بيت، ترجمه سيد جلال مير آقايي نشر مجمع تقريب مذاهب، ص 87 به بعد.
22. ر.ك. مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، نشر موسسه امام صادق(ع)، ص631.
23. همان، ص277 به بعد.
24. همان، ص544 و در مورد ساير مناظرات نيز همين منبع قابل استفاده است.
25. همان و نيز بحار الانوار، ج 49 و نيز عيون اخبار امام رضا و نيز مسند الامام الرضا، ج2.
26. ر.ك. داوودي، فاطمه زهرا، اهل بيت در كتاب و سنت، چهاردهمين كنفرانس بين المللي وحدت اسلامي، خرداد ماه 80، انتشارت دانشگاه مذاهب اسلامي ص 19 .
27. داوودي، فاطمه زهرا، اهل بيت در كتاب و سنت، همان .
28. الإمام جعفر الصادق (ع)- عبد الحليم الجندي ص 252 و نيز نظرات في الكتب الخالدة- حامد حفني داود ص 182 و نيزعبدالله بن سبا - السيد مرتضي العسكري ج 1 ص 16.
29. الشيخ محمد علي الأنصاري، الموسوعة الفقهية الميسرة - ج 1 ص 33.
30. و قال عنه مالك: «جعفر بن محمد اختلفت إليه زمانا فما كنت أراه إلا عليي إحدي ثلاث خصال، إما مصل وإما صائم و إما يقرأ القرآن، و ما رأت عين و لا سمعت اذن و لا خطر علي قلب بشر أفضل من جعفر بن محمد الصادق علما و عبادة و ورعا»، الموسوعة الفقهية الميسرة - الشيخ محمد علي الأنصاري ج 1، ص 33.
31. و قال محمد بن طلحة الشافعي: «جعفر بن محمد هوم علماء أهل البيت و ساداتهم، ذو علوم جمة، و عبادة موفورة - ثم أخذ يعد صفاته الحميدة ثم قال: - نقل عنه الحديث و استفاد منه العلم جماعة من أعيان الامة وأعلامهم - ثم عد أسماءهم ثم قال: - و عدوا أخذهم منه منقبة شرفوا بها و فضيلة اكتسبوها» الموسوعة الفقهية الميسرة - الشيخ محمد علي الأنصاري ج 1، ص 33.
32. و قال عنه أبو بحر الجاحظ: «جعر بن محمد، الذي ملأ الدنيا علمه وفقهه و يقال: إن أبا حنيفة من تلامذته، و كذلك سفيان الثوري، و حسبك بهما في هذا الباب». همان.
33. و قال عنه ابن حجر الهيثمي: «جعفر الصادق نقل الناس عنه من العلوم ما سارت به الركبان و انتشر صيته في‏جميع البلدان، و روي عنه الأئمة الأكابر، كيحيي ابن سعيد، ابن جريح، مالك، السفيانين، أبي حنيفة، شعبة، و أيوب السجستاني». و قال الشهرستاني: «جعفر بن محمد الصادق هو ذو علم غزير و أدب كامل في الحكمة و زهد في الدنيا و ورع تام عن الشهوات». همان.
34. ر.ك. داوودي، فاطمه زهرا، اهل بيت در كتاب و سنت، همان.
35. علامه سيد عبد الحسين شرف الدين عاملي، مباحثي پيرامون وحدت اسلامي، ترجمه سيد ابراهيم علوي، نشر مطهر ص 39.
36. ر.ك. سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه، نشر مركز تحقيقات مجمع تقريب مذاهب.
36. علامه سيد عبد الحسين شرف الدين عاملي، مباحثي پيرامون وحدت اسلامي، همان، فصل 4 ص37
37. عبدالحسين شرف الدين عاملي، الفصول المهمة في تأليف الامة ص32 چاپ عرفان و نيز احمدبن زاهر سرخسي از بزرگترين شاگردان ابوالحسن اشعري پيشوايِ اشاعره گويد: «چون وقت وفات او رسيد اصحاب خود را جمع نموده و گفت: «گواه باشيد كه من هيچيك از اهل قبله را به خاطر گناهي تكفير نمي‏كنم، چرا كه همه آنان را در حالي يافتم كه به معبود واحدي روي كرده و اسلام جملگي را در برمي‏گيرد». همچنين نقل قول‏رهاي مشابهي از شخصيت‏هاي تابعي و پيشوايان مذاهب فقهي رسيده است. از جمله از اوزاعي حكايت شده كه: «به خدا سوگند اگر پاره پاره شوم هيچيك از كساني كه شهادتين گفته باشند را تكفير نخواهم كرد». و از سفيان بن سعيد ثوري نقل شده كه: «دشمني شخص موحد كه هوي و هوس او را از حقيقت منحرف كرده باشد روا نيست» و سعيد بن مسيّب گفته است: «آنرا كه به اسلام انتساب يافته دشمن مدار هرچند به خطا رفته باشد چرا كه همه مسلمانان مورد آمرزش واقع خواهند شد.» و چون از حسن بصري درباره دسته‏جات منحرف سوءال شد، پاسخ گفت: «همه اهل توحيد از امت پيامبر(صلي الله عليه و آله) قطعاً در بهشت داخل خواهند شد». و از ابن سيرين روايت شده كه «تمامي اهل قبله نجات خواهند يافت.» پيشين: 37 و 38 و نيز ر. ك. فخلعي، محمد تقي، كتاب مجموعه گفتمانهاي مذاهب اسلامي ص 35.
38. ر.ك. سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه، همان فصل15ـ 97
39. احاديث اين بند به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه. همان ص84 و 86 و 85 مي‏باشد.
40. ر.ك. فخلعي، محمد تقي، كتاب مجموعه گفتمانهاي مذاهب اسلامي همان، ص73-71.
41. به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه، ص75.
41. همان.
42. «إيّاكم أن تعملوا عملاً يعيرونا فانّ ولدالسُّوء يعير والدهُ بعمله كونوا لمن انقطعتم اليه زيناً و لا تكونوا عليه شيناً صلوافي عشايرهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنايزهم و لايسبقونكم الي شي‏ء من الخير فانتم اولي به منهم» فخلعي، محمد تقي، كتاب مجموعه گفتمانهاي مذاهب اسلامي، همان. كليني، الكافي،ج2، ص219، باب التقيه، ح11
43. به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه فصل 11 ص92 .
44. به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه همان ص87؛ بحار، ج71، ص 221.
45. ر.ك. فخلعي، محمد تقي، كتاب مجموعه گفتمانهاي مذاهب اسلامي همان، و نيزاصول كافي، ج4، ص8، باب صدقة الليل، ح3.
46. به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه همان ص94،
46. به نقل از سيد شهاب الدين حسيني، كتاب الوحده الاسلاميه في الاحاديث المشتركه بين السنه و الشيعه همان ص94،
47. ر.ك. محمد حسن رجبي، علماي شيعه و صهيونيست و اسرائيل.
48. پيام نوروزي مقام معظم رهبري(دام ظله).
 

منبع: هفته‌نامه پگاه حوزه، شماره 213