نقد و بررسى عهد عتيق از كتاب مقدس

عباس نيكزاد


چكيده
آنچه كه در اين مقاله از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرد، جستارى است در باره كتاب مقدس مورد قبول يهود و مسيحيت. مى‏دانيم مهمترين پشتوانه هر دين، متونى است كه پيروان و متوليان آن دين، به عنوان متون مقدس بدان ايمان دارند. اينگونه متون هر اندازه از اتقان بيشترى برخوردار باشند بر صحت و حقانيت آن دين، گواهى روشن‏ترى ميدهند و به عكس هر اندازه اين متون، از جهت‏سنديت تاريخى و يا دلالت مضمونى، ضعف و خلل بيشترى داشته باشند در گواهى بر حقانيت آن دين از ضعف و وهن بيشترى رنج‏خواهند برد. بنابراين، ديندارى و ايمان پيروان هر دين، پيوندى ناگسستنى و غير قابل انكار با متون مورد قبول آن دين دارد. در اين مقاله بر آنيم تا اثبات نماييم كتاب مقدس مورد قبول اهل كتاب (مسيحيت و يهود) هم از جهت‏سنديت تاريخى و هم از نظر محتويات مضمونى، به هيچ روى، قابل اعتماد نيست.

آنچه در اين مختصر آورده‏ايم، در واقع پاسخ قاطعى است‏به كسانى كه مقررات دين اسلام را كه برخاسته از متون دينى، بويژه قرآن است، به انحاى مختلف با مقررات دين مسيحيت و يهود كه برگرفته از كتاب مقدس آنان است، مقايسه نموده و موقعيت و تجربه تلخ دوران قرون وسطايى را كه بر اساس اين متون دينى پايه ريزى گرديده بود، به رخ مسلمانانى مى‏كشند كه مقررات آنان بر پايه يك كتاب آسمانى معتبر و به دور از تحريف، تنظيم گرديده است.

قبل از ورود به اصل بحث، شايسته است توضيحى اجمالى در باره كتاب مقدس ارائه نماييم.

كتاب مقدس چيست؟
كتاب مقدس داراى دو بخش است، بخش عهد عتيق و بخش عهد جديد.
عهد عتيق مجموعه 39 كتاب و يا رساله‏اى است كه به زعم مسيحيان و يهوديان توسط برخى از پيامبران و يا پيروان آنها در طول قرون متوالى (از زمان حضرت موسى (ع) تا قبل از ميلاد مسيح (ع) نگاشته شده است. اين قسمت هم مورد قبول يهوديان و هم مسيحيان است. پنج كتاب آغازين اين بخش، تورات حضرت موسى ناميده مى‏شود. البته كاتوليكها و ارتودكسها علاوه بر اين مجموعه، 7 كتاب ديگر را نيز جزء بخش عهد عتيق كتاب مقدس مى‏دانند.

بخش عهد جديد مجموعه 27 كتاب و يا رساله‏اى است كه سالها بعد از حضرت مسيح، به زعم مسيحيان توسط 8 تن از شاگردان و يا پيروان اوليه حضرت مسيح در طول دهها سال نگاشته شده است. چهار كتاب آغازين اين بخش انجيل ناميده مى‏شود.

بررسى تورات از جهت ‏سند
آنچه از لابلاى تورات فعلى بر مى‏آيد اين است كه شريعت‏حضرت موسى (ع) به تدريج متجاوز از چهل سال از جانب خدا بر حضرت موسى نازل شده است (از زمان گوسفندچرانى وى براى كاهن مدين در حوريب تا هنگام مرگش در زمين مرآب) حضرت موسى در آخر عمرش به نوشتن و جمع‏آورى اين مجموعه پرداخت و پس از نوشتن همه آنها، آن را به كاهنان و بزرگان بنى‏اسرائيل تسليم كرد و امر كرد كه آن را در كنار تابوت عهد بگذارند و هر هفت‏سال آن را باز كنند و براى مردم بخوانند.

در تورات چنين مى‏خوانيم:
«آنگاه موسى قوانين خدا را نوشت و آن را به كاهنان لاوى كه صندوق عهد خداوند را حمل مى‏كردند و نيز به ريش‏سفيدان اسرائيل سپرد. او به ايشان فرمود: اين قوانين را در پايان هر هفت‏سال يعنى در سالى كه قرضها بخشيده مى‏شود، هنگام عيد خيمه‏ها، كه تمام قوم اسرائيل در حضور خداوند در مكانى كه او براى عبادت تعيين مى‏كند جمع مى‏شوند، براى آنها بخوانيد..» . (1)

«وقتى كه موسى كليه قوانينى را كه در اين كتاب ثبت‏شده است نوشت‏به لاويانى كه صندوق عهد خداوند را حمل مى‏كردند فرمود: اين كتاب قانون را به عنوان هشدارى جدى به قوم اسرائيل، در كنار صندوق عهد خداوند، خدايتان قرار دهيد چون مى‏دانيم اين قوم چقدر ياغى و سركشند. اگر امروز كه در ميان ايشان هستم نسبت‏به خداوند اين چنين ياغى شده‏اند، پس بعد از مرگ من چه خواهند كرد... مى‏دانم كه پس از مرگ من، خود را به كلى آلوده كرده، از دستوراتى كه به شما داده‏ام سرپيچى خواهيد كرد. در روزهاى آينده مصيبت گريبانگير شما خواهد شد، زيرا آنچه را كه خداوند نمى‏پسندد همان را انجام خواهيد داد و او را بسيار غضبناك خواهيد كرد» . (2)

به هر حال اهل كتاب، تورات را مهمترين و معتبرترين بخش عهد عتيق و آن را نوشته حضرت موسى مى‏دانند و كتب ديگر عهد عتيق را نوشته پيامبران ديگر و يا دانشمندانى از يهود.

برخى از اشكالات در مورد تورات از جهت‏سندى به قرار زير است:

1- در استناد و انتساب تورات كنونى به حضرت موسى دليل واضح و قاطعى وجود ندارد، و ادعاى آنها در اين امر، از حد ظن و گمان تجاوز نمى‏كند، به همين خاطر برخى از علماى اهل كتاب در اين استناد و انتساب صريحا اظهار شك و ترديد نموده‏اند در كتاب كلام مسيحى چنين مى‏خوانيم:

«در قديم مردم معتقد بودند كه موسى تورات را نوشته است، اما مطالعات جديد كتاب مقدس نشان مى‏دهد كه پاسخ به مساله اصل و منشا اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور مى‏شود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پديد آمده است. در ابتدا روايتهايى وجود داشت كه قوم يهود آنها را به طور شفاهى به يكديگر منتقل مى‏كردند، سپس روايات مذكور در چند مجموعه نوشته شد كه برخى از آنها در باب تاريخ و برخى در باب احكام بود.سرانجام در قرن پنجم قبل از ميلاد اين مجموعه‏ها در يك كتاب گرد آمد. كسانى كه در اين كار طولانى و پيچيده شركت كردند بسيار بودند و نام اكثريت قاطع آنها را تاريخ فراموش كرده است. به عقيده يهوديان و مسيحيان، الهام الهى در همه مراحل تاليف تورات، همراه و پشتيبان بوده است‏» . (3)

«پنجمين بخش تورات «سفر تثنيه‏» است... دانشمندان معتقدند كه اين بخش از تورات به دنبال يك حركت اصلاحى ميان يهوديان در عصر پادشاهى پوشيا و پيامبرى ارميا در قرن هفتم قبل از ميلاد تاليف شده است‏» . (4)

در مورد اين ادعا - كه دانشمندان يهودى و مسيحى فراوان بر زبان مى‏آورند - كه نويسندگان عهد عتيق و عهد جديد (با آن كه بسيارى از آنها پيامبر نبوده‏اند) در موقع نوشتن اين كتب تحت نظارت روح القدس و برخودار از مصونيت و عصمت‏بوده‏اند و با الهام الهى به نوشتن پرداخته‏اند، متاسفانه هيچ دليلى ارائه نمى‏دهند. چگونه مى‏توان از مخاطبان خود انتظار داشت كه بدون ارائه هيچ گونه دليلى اين مدعاى بزرگ را بپذيرند، خصوصا با توجه به اين كه به اعتراف خود آنها بسيارى از اين نويسندگان حتى براى دانشمندان يهودى و مسيحى ناشناخته و يا مورد اختلاف‏اند.

2- شيوه نگارش و نوع ادبياتى كه در تورات به كار رفته است‏به خوبى نشان مى‏دهد كه تورات نه وحى الهى است و نه نوشته حضرت موسى بلكه مضمون اين كتاب گزارشاتى است از تاريخ برخى از پيامبران و نيز وقايعى كه بر بنى‏اسرائيل گذشته است. و پيوسته از حضرت موسى به صورت فردى غايب نام مى‏برد. در سراسر تورات نمى‏توان موردى پيدا كرد كه موسى از خودش به صورت متكلم نام برده باشد و يا حتى نمى‏توان موردى را يافت كه موسى به صورت مخاطب پيام خدا مستقيما به او خطاب شده باشد.

به عنوان نمونه به موارد زير توجه كنيد:

«موسى همانطور كه خداوند به او دستور داده بود پسران ارشد بنى‏اسرائيل را شمرد» (5)
«خداوند به موسى فرمود به قوم اسرائيل بگويد» (6)
«خداوند به موسى فرمود كه اين دستورات به قوم اسرائيل بدهد» (7)
«سالها گذشت و موسى بزرگ شد...روز بعد موسى به ديدن هم‏نژادانش رفت..» . (8)

سراسر تورات در مورد حضرت موسى همين گونه تعبير مى‏كند، چنانكه كتاب يوشع در مورد حضرت يوشع و كتاب ايوب در مورد حضرت ايوب و كتب بقيه پيامبران در مورد همان پيامبران به همين صورت تعبير مى‏كند.
هر خواننده‏اى مطمئن مى‏شود كه فرد و يا افراد ديگرى (غير از اين پيامبران) وقايع و حوادث مربوط به اين پيامبران را جمع‏آورى كرده به صورت داستانى و تاريخى آنها را نقل نموده‏اند. حال اين فرد و يا افراد چه كسى و يا كسانى بوده‏اند هرگز معلوم و مشخص نيست!

3- در تورات از مرگ حضرت موسى و حوادثى كه پس از آن اتفاق افتاد سخن رفته است:

«موسى، خدمتگذار خداوند، چنانكه خداوند گفته بود در سرزمين موآب درگذشت. خداوند او را در دره‏اى نزديك بيت فغور در سرزمين موآب دفن نمود، ولى تا به امروز هيچكس مكان دفن او را نمى‏داند. موسى هنگام مرگ صد و بيست‏سال داشت، با وجود اين هنوز نيرومند بود و چشمانش به خوبى مى‏ديد. قوم اسرائيل سى روز در دشتهاى موآب براى او عزادارى كردند. يوشع (پسر نون) پر از روح حكمت‏بود، زيرا موسى دستهاى خود را بر او نهاده بود. بنابراين مردم اسرائيل از او اطاعت مى‏كردند و دستوراتى را كه خداوند به موسى داده بود پيروى مى‏نمودند. در اسرائيل پيامبرى مانند موسى نبوده است كه خداوند با او رو در رو صحبت كرده باشد... هيچكس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفت‏انگيزى را كه موسى در حضور قوم اسرائيل نشان داد ظاهر سازد» . (9)
اين عبارت به وضوح نشان مى‏دهد كه تاريخ نگارش تورات سالها پس از مرگ حضرت موسى بوده است. اينگونه عبارات در برخى از كتب ديگر عهد عتيق نيز مشاهده مى‏شود. كه براى جلوگيرى از اطاله مقال از ذكر آنها خوددارى مى‏شود.

4- از مندرجات عهد عتيق استفاده مى‏شود كه تورات در چندين مقطع از مقاطع تاريخى در جريان برخى از حوادث سنگين و ويرانگر ساليان طولانى بكلى مفقود شده بود و هيچكس از آن اطلاعى نداشته است تا اينكه فردى مدعى پيداكردن و يا مامور بازنويسى آن مى‏گردد. معلوم است در چنين شرايطى هيچگونه اعتمادى نسبت‏به اين كتاب باقى نمى‏ماند.

مثلا در كتاب دوم تواريخ آمده است:
«يوشيا در سال هيجدهم سلطنت‏خود، بعد از پاكسازى مملكت و خانه خدا، شافان و معسيا شهردار اورشليم و يوآخ، وقايع‏نگار را مامور تعمير خانه خداوند، خداى خود، كرد. آنها براى انجام اين كار به جمع‏آورى هدايا پرداختند. لاويانى كه در برابر درهاى خانه خدا نگهبانى مى‏دادند هدايايى را كه مردم قبايل منسى...مى‏آوردند تحويل مى‏گرفتند و نزد حلقيا، كاهن اعظم مى‏بردند... هنگامى كه هدايا را از خانه خداوند بيرون مى‏بردند، حلقيا، كاهن اعظم، كتاب تورات موسى را كه شريعت‏خداوند در آن نوشته شده بود پيدا كرد. حلقيا به شافان، منشى دربار گفت: «درخانه خداوند كتاب تورات را پيدا كرده‏ام!» و كتاب را به شافان داد. شافان با آن كتاب نزد پادشاه آمد و چنين گزارش داد: «ماموران تو وظيفه خود را به خوبى انجام مى‏دهند...» پس در باره كتابى كه حلقيا به او داده بود صحبت كرد و آن را براى پادشاه خواند. وقتى پادشاه كلمات تورات را شنيد، از شدت ناراحتى لباس خود را دريد... پادشاه بدنبال بزرگان يهودا و اورشليم فرستاد تا نزد او جمع شوند. پس تمام كاهنان و لاويان، مردم يهودا و اورشليم، كوچك و بزرگ جمع شدند و همراه پادشاه به خانه خداوند رفتند. در آنجا پادشاه تمام دستورات كتاب عهد را كه در خانه خداوند پيدا شده بود براى آنها خواند..» . (10)
از اين عبارات به وضوح بر مى‏آيد كه مدت مديدى كتاب تورات در ميان بنى‏اسرائيل مفقود شده بود و هيچكس از آن اطلاعى نداشت. شواهد امر نيز مؤيد مفقود شدن و در دسترس نبودن كتاب تورات در ساليان متوالى است. زيرا به اعتراف صريح عهد عتيق اكثريت قاطع قريب به اتفاق پادشاهان بنى‏اسرائيل از زمان حضرت سليمان تا عهد يوشيا (كه بر حسب آنچه كه از عهد عتيق بر مى‏آيد 372 سال بوده است) اهل ديندارى نبودند بلكه اهل عيش و نوش و كفر و بت‏پرستى بوده‏اند. در اين مدت طولانى كفر و ارتداد و بت‏پرستى و عيش و نوش بر اورشليم حاكم بوده است. بلكه از عهد عتيق بر مى‏آيد كه چند بار در اين مدت مسجد الاقصى را كه جايگاه نگهدارى تورات و صندوق عهد بوده است غارت كردند و بتهاى فراوانى را در آنجا جاسازى نمودند.
در چنين شرايطى يقينا پادشاهان بنى‏اسرائيل كارى با تورات و احكام خدا نداشتند و به صورت طبيعى تورات در جريان حوادث، مفقود گرديده است.صاحب كتاب انيس الاعلام (11) در اينجا طى سخن بليغى اظهار مى‏دارد:
«در اواخر سلطنت‏حضرت سليمان انقلاب عظيمى از براى ملت اسرائيليه واقع گرديد بنابر شهادت كتب مقدسه در نزد ايشان جناب سليمان به وساوس و اغواى زوجات خود مرتد و بت‏پرست گرديد و از براى اصنام، در مقابل بيت المقدس معابد بنا نهاد. چنانچه در باب يازدهم از سفر ملوك اول خصوصا آيه پنج از اين باب آمده است. پس زمانى كه جناب سليمان مرتد شد - بنابر قول ايشان - غرضى و كارى با تورات و احكام آن نداشت و بعد از وفات حضرت سليمان، انقلاب اشد و اعظم از اول، از براى ايشان واقع گرديد و اسباط بنى‏اسرائيل متفرق به دو فرقه گرديدند و سلطنت واحده، دو سلطنت‏شد. ده سبط در يك جانب، و دو سبط در جانب ديگر، واقع گرديدند...و كفر و ارتداد فى‏مابين اين دو سلطنت‏شايع و آشكار گرديد زيرا كه «يربعام‏» بعد از استقرار بر سرير سلطنت، مرتد و بت‏پرست گرديد و به مدلول «الناس على دين ملوكهم‏» ده سبط او را متابعت نمودند و عبادت اصنام در ميان اين ده سبط شايع گرديد و كسى كه از كاهنان بر ملت تورات ثابت‏بود از اين مملكت هجرت نمود و به مملكت‏يهودا رفت و اسباط عشره تا دويست و پنجاه سال كافر و عابد صنم بودند... وجود نسخه تورات در اين مملكت مثل وجود عنقا بود. اين بود حال اسباط عشره.
و اما حال دو سبط ديگر: بعد از موت حضرت سليمان تا سنه 372، بيست نفر سلطان بر سرير سلطنت‏يهودا جلوس نمود. و مرتدين سلاطين مذكوره اكثر بودند از مؤمنين ايشان. و عبادت اصنام در عهد رجعام شايع شد و بتها در زير هر درختى گذاشته و عبادت كرده شد... پس چون يوشيا بر سرير سلطنت استقرار يافت توبه نصوح نمود. و توجه تام نمود به ترويج ملت تورات و مساعى جميله خود را در هدم اركان كفر بكار بردند... با همه اينها كسى تورات را نديد و خبرى از او نشنيد و وجود نسخه تورات تا هفده سال از سلطنت‏يوشيا مثل وجود عنقا بود و در سال هيجدهم از سلطنت‏يوشياى خداشناس، حلقياى كاهن گفت من نسخه تورات را در بيت المقدس پيدا كرده‏ام... اين نسخه، محل اعتماد و اعتبار نيست‏يقينا. چرا كه از تقريرات سابقه ما كه همه مطابقند با مضامين كتب مقدسه، معلوم و محقق گرديد كه بيت الله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت كرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدام اصنام روزى چند مرتبه بلكه على الدوام داخل بيت الله مى‏شدند و تا سال هفدهم از سلطنت‏يوشيا كسى تورات را نديد و حال آنكه سلطان و امناى او سعى بليغ در ترويج ملت تورات داشتند و كاهنان تا سال هفدهم سلطنت‏يوشيا، داخل هيكل مى‏گرديدند، عمله و بنا و نجار و حجار در آن خانه مشغول تعمير بودند فعليهذا بسيار بسيار بعيد و بلكه ممتنع است عادة كه با وجود كثرت تردد و طول زمان، كه نسخه تورات در خانه خدا باشد و احدى او را نبيند» (12)
از اين گذشته به شهادت تاريخ و نيز عهد عتيق در حمله بخت نصر پادشاه بابل به اورشليم و غارت، تخريب و ويرانى و احراق مسجد الاقصى همه آنچه كه در اين مسجد بود بكلى غارت و يا نابود شد و با توجه به اين كه تورات در اين مسجد نگهدارى مى‏شد يا طعمه حريق شد و يا همراه اشيايى كه به غنيمت گرفته شد به بابل برده شد. و با عنايت‏به اين كه در كتاب عهد عتيق همه اشيايى كه بعدا به دستور كوروش بر گردانده شد نام برده شده است و در عين حال نامى از تورات برده نشده است معلوم مى‏گردد اگر هم به فرض تورات به غنيمت‏برده شده بود، مجددا به اورشليم و به مسجد الاقصى برگردانده نشده است. بنابراين، به جرات مى‏توان گفت كه در اين حملات و ويرانيها تورات به كلى از دست رفت و نابود گرديد، تا اين كه بعد از برگشت‏بنى‏اسرائيل به اورشليم شخصى به نام «عزرا» به دستور كوروش مامور تهيه و تدوين تورات مى‏گردد.

در كتاب مقدس در اين باره چنين آمده است: «بنى‏اسرائيل انبياى خدا را مسخره كرده، به پيام آنها گوش ندادند و به ايشان اهانت نمودند تا اين كه خشم خداوند بر آنها افروخته شد بحدى كه ديگر براى قوم چاره‏اى نماند. پس خداوند پادشاه بابل را به ضد ايشان برانگيخت و تمام مردم يهودا را به دست او تسليم كرد. او به كشتار مردم يهودا پرداخت و به پير و جوان، دختر و پسر، رحم نكرد و حتى وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نيز كشت. پادشاه بابل، اشياء قيمتى خانه خدا را از كوچك تا بزرگ، همه را برداشت و خزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهاى پادشاه و درباريان به بابل بود. سپس سپاهيان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشليم را منهدم كردند، تمام قصرها را به آتش كشيدند و همه اسباب قيمتى آنها را از بين بردند آنانى كه زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسيدن حكومت پارس، اسير پادشاه بابل و پسرانش بودند. (13)

5- دليل ديگرى كه بر سند متصل نداشتن تورات فعلى و عدم اعتماد به آن وجود دارد اين است كه در بسيارى از موارد مضامين كتب و رساله‏هاى ديگر عهد عتيق با محتويات تورات سازگارى ندارد. اگر اين تورات، تورات واقعى و مورد قبول بود، نويسندگان بقيه كتب عهد عتيق كه معمولا از پيامبران و تابعان حضرت موسى بودند با آن مخالفت نمى‏كردند. اينك به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:

الف) جمهور اهل كتاب اتفاق دارند بر اين كه دو كتاب اول و دوم تواريخ ايام از مصنفات عزرا است. آنچه كه در اين دو كتاب در مورد تعداد اولاد «بن‏يامين‏» آمده است‏با آنچه كه در تورات آمده است منافات دارد.
در تورات اين چنين آمده است: «پسران بن‏يامين، بالع، باكر، اشبيل، جيرا، نعمان، ايحى، رش، مفيم، حفيم و آرد بودند» . (14)
اما در اول تواريخ اينگونه آمده است: «پسران بن‏يامين اينهابودند: بالع، باكر و يدى‏ئيل‏» . (15)

و در جاى ديگر اينگونه آمده است:
«فرزندان بن‏يامين به ترتيب سن اينها بودند: بالع، اشبيل، اخرخ، نوحه و راما» . (16)
مشاهده مى‏شود آنچه كه در كتاب تواريخ ايام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامى آنها با آنچه كه در تورات آمده است منافات دارد (صرف نظر از اين كه ميان دو گفته تواريخ ايام نيز منافات مشاهده مى‏شود.)

اگر تورات حضرت موسى همين تورات مشهور بود هرگز عذرا كه خود پيداكننده و يا گردآورنده تورات است‏با آن به مخالفت‏برنمى خاست. با اين بيان روشن مى‏شود كه تورات فعلى نه از مصنفات حضرت موسى است و نه عزرا.

ب) در موضع عديده‏اى از تورات اينگونه آمده است كه خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه مى‏نمايد. از جمله در سفر خروج در ده فرمان اينگونه آمده است:
«... من كه خداوند، خداى تو مى‏باشم، خداى غيورى هستم و كسانى را كه با من دشمنى كنند، مجازات مى‏كنم، اين مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نيز مى‏گردد. اما بركسانى كه مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پيروى كنند تا هزار پشت رحمت مى‏كنم‏» . (17)

اما در كتاب خرقيال نبى، غير از اين آمده است:

«... نه پسر براى گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر براى گناهان پسرش. انسان درستكار پاداش خوبى و نيكوكارى خود را خواهد يافت و انسان بدكار نيز به سزاى اعمال خود خواهد رسيد» . (18)

صرف نظر از اين كه سخن تورات با عقل و منطق سازگارى ندارد از ديدگاه درون‏دينى هم اين نكته قابل توجه است كه اگر تورات فعلى همان تورات واقعى بود قرآن كريم آنچه را كه در كتاب خرقيال نبى آمده است تصديق نمى‏كرد (19) و خرقيال پيامبر هم كه خود از تابعان حضرت موسى بود با آن مخالفت نمى‏كرد.

از اين گذشته اگر سخن تورات صحيح باشد لازمه‏اش اين است كه حضرت ابراهيم و اسحاق و اسماعيل و يعقوب و يوسف عليهم السلام از اهل نجات و رحمت نباشند زيرا به زعم اهل كتاب پدر حضرت ابراهيم از بت‏پرستان بوده است. و اگر بنابراين باشد كه تا نسل سوم و چهارم به خاطر گناه پدر، مجازات شوند، بايد پيامبران مزبور كه هم از پيامبران بزرگ در نزد اهل كتابند از اهل نجات نباشند و طبيعى است كه اگر چنين باشد يهوديها و مسيحيها كه خود را از تابعان آنها مى‏دانند اهل نجات نخواهند بود.

ج) هرگاه كسى باب 45 و 46 از كتاب خرقيال نبى را با مضامين باب 27 و 28 از سفر اعداد تورات، مقايسه كند به خوبى متوجه مى‏شود كه ميان اين دو كتاب در بيان احكام ناسازگاريهاى فراوانى مشاهده مى‏شود.

6- بسيارى از فقرات تورات فعلى حكايت از اين دارد كه تورات مدتها بعد از مرگ حضرت موسى (ع) نوشته شده است. اينك به نمونه‏هايى اشاره مى‏شود:

الف) در سفر پيدايش تورات آمده است:

«پيش از آنكه در اسرائيل پادشاهى روى كار آيد، در سرزمين ادوم اين پادشاهان يكى پس از ديگرى به سلطنت رسيدند: بالع... يوباب... حوشام... حداد... سمله... شائول (طالوت) اهل رحوبوت كه در كنار رودخانه‏اى واقع بود» . (20)

اين عبارت به خوبى نشان مى‏دهد كه موقع نگارش تورات، زمانى بوده است كه از عصر طالوت (شائول) زمان زيادى گذشته بود و عصر پادشاهى در اسرائيل فرارسيده بود (يعنى زمان حضرت داوود و سليمان و...) جالب اين است كه بدانيم زمان حضرت طالوت و داوود، حدود سيصد و شصت‏سال بعد از حضرت موسى بوده است.

ب) در سفر اعداد تورات آمده است:

«مردان يائير كه طايفه‏اى از قبيل منسى بودند، برخى روستاهاى جلعاد را اشغال كرده ناحيه خود را «حووت يائير» ناميدند..» . (21)
همين مضمون در سفر تثنيه تورات باب 3 آيه 41 نيز آمده است: «آنجا را همچنانكه امروز هم مشهور است‏حووت يائير (يعنى دهستانهاى يائير) ناميدند.» از برخى از كتب ديگر عهد عتيق بر مى‏آيد «يائير» دهها سال بعد از حضرت موسى بدنيا آمده و زندگى مى‏كرده است.
مثلا از كتاب داوران (قضات) به خوبى استفاده مى‏شود كه «يائير» دهها سال پس از حضرت يوشع (جانشين حضرت موسى) رهبرى اسرائيل را به عهده گرفته است. (22)
بنابراين، مى‏توان نتيجه گرفت كه تورات، دهها سال پس از حضرت موسى نوشته شده است.

ج) در سفر تثنيه تورات آمده است:
«در روزگار پيشين «حوريها» در سعير سكونت داشتند، ولى «ادومى‏ها» يعنى اعقاب عيسو آنها را بيرون رانده، جايشان را گرفتند. همانطور كه اسرائيل جاى مردم كنعان را كه خداوند سرزمينشان را به اسرائيل بخشيده بود گرفتند» . (23)
اين جملات دلالت‏بر اين دارد كه زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنى‏اسرائيل به سرزمين موعود يعنى كنعان بوده است. و با توجه به اين كه به صراحت تورات و نيز كتاب يوشع، تا زمانى كه حضرت موسى زنده بود بنى‏اسرائيل به كنعان راه نيافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسى، در زمان حضرت يوشع اين كار اتفاق افتاد، روشن مى‏شود كه زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسى بوده است. در موارد ديگرى نيز در تورات از فتح كنعان به دست اسرائيليها سخن گفته شده است (24) و حال آنكه تا زمان حيات حضرت موسى، چنين كارى صورت نگرفته بود.

د) در سفر تثنيه در مورد درگذشت‏حضرت موسى در سرزمين موآب در سن صد و بيست‏سالگى و عزادارى بنى‏اسرائيل در آن سرزمين به مدت سى روز و نامعلوم بودن مكان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است. (25)
اين جملات نيز بوضوح دلالت دارد كه زمان نگارش تورات، مدتها پس از حضرت موسى بوده است.

نقد كتب ديگر عهد عتيق
آنچه كه در مطالب پيشين به اثبات رسيد وحيانى و الهامى نبودن تورات و عدم وجود دليل بر انتساب آن به حضرت موسى و بلكه دليل بر نادرستى اين انتساب است. حال جا دارد تنها به برخى از ادله نادرستى انتساب بقيه كتب عهد عتيق به صاحبان آنهااشاره كنيم با توجه به اين كه مبناى اين مقاله بر اختصار و ايجاز است، چاره‏اى جز ذكر برخى از ادله آن هم تنها نسبت‏به برخى از كتب عهد عتيق نيست.

الف) در انتساب و استناد اين كتب به صاحبان آنها مانند يوشع و عزرا و اشعيا و ارميا و زكريا و داوود و سليمان و خرقيال و دانيال و. .. دليل روشنى دركار نيست. ادعاى آنها در اين استناد از حد ظن و گمان تجاوز نمى‏كند به همين خاطر برخى از علماى اهل كتاب اين انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مى‏كنند نه قطعى. و ادعاى اين كه نويسندگان اين كتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده‏اند ادعاى بى‏دليل و غير قابل اثباتى است.

ب) آنچه كه در سابق در مورد حمله بخت نصر و نابودى مسجد الاقصى و از ميان‏رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقيه كتب عهد عتيق نيز صادق است زيرا پس از تخريب مسجد، چيزى از آثار گذشتگان باقى نمانده است. نه تنها مسجد الاقصى و تمام آنچه كه در آنجا نگهدارى مى‏شد بلكه تمامى اورشليم، تخريب و تاراج شد و اين سرزمين به تلى از خاك مبدل شد. بنابراين تمام كتب پيامبران پيشين دستخوش نابودى گرديد.

ج) بررسى محتويات و مضامين كتب عهد عتيق بخوبى نشان مى‏دهد كه آنها را نمى‏توان به كسانى كه اين كتب به نام آنهامشهور شده است نسبت داد: مثلا برخى از عبارات كتاب يوشع گواهى مى‏دهد كه از تصنيفات يوشع پيامبر نيست‏به عنوان نمونه:

«چندى بعد، يوشع خدمتگذار خداوند در سن صد و ده سالگى درگذشت و او را در تمنه سارح در كوهستان افرايم... دفن كردند. قوم اسرائيل در تمام مدت زندگانى يوشع و نيز ريش‏سفيدان قوم كه پس از او زنده مانده بودند... نسبت‏به خدا وفادار ماندند» . (26)
«در آن روز، خداوند يوشع را در نظر تمام قوم اسرائيل سرافراز نمود قوم اسرائيل، يوشع را در تمام عمرش مانند موسى احترام مى‏كردند» . (27)
علاوه بر همه اينها در سراسر كتاب يوشع، از وى به صورت غايب تعبير مى‏شود و لحن سخن به گونه‏اى است كه به وضوح دلالت‏بر اين دارد كه شخص يا اشخاص، پس از يوشع، حوادث و جرياناتى كه بر او گذشته است را نقل كرده‏اند.
جالب اين است كه از برخى عبارات كتاب يوشع مى‏توان استنباط كرد كه اين كتاب در زمان حضرت داوود و يا بعد از آن نوشته شده است. در حالى كه به اعتراف مورخان اهل كتاب ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت‏سال بعد از فوت يوشع بوده است. «در حالى كه سربازان دشمن را تعقيب مى‏كردند... اين واقعه در كتاب «باشر» نيز نوشته شده است‏» . (28)
از كتاب دوم سموئيل استفاده مى‏شود كه كتاب «باشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود اين مرثيه را براى شائول و يوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائيل خوانده شود. كلمات اين مرثيه در كتاب «باشر» نوشته شده است. (29)
در مورد نويسنده كتاب داوران (قضات) ميان اهل كتاب اختلاف وجود دارد. برخى آن رااز تصنيفات خرقيال و برخى آن را از ارميا و برخى آن را از عزرا و برخى از سموئيل و... دانسته‏اند. صاحبان اين اقوال هيچ دليلى بر مدعاى خود ارائه نداده‏اند. همين گونه اختلاف در مورد برخى ديگر از كتب عهد عتيق وجود دارد. با توجه به اين كه مصنف واقعى اين كتب معلوم نيست، اعتبار آنها مخدوش مى‏شود.
كتاب سموئيل نمى‏تواند از سموئيل نبى باشد زيرا در سراسر اين كتاب حتى يك مورد هم نمى‏توان يافت كه از سموئيل به صورت متكلم تعبير شده باشد. بلكه در همه جا به صورت غائب و گزارشگونه از سموئيل و حوادثى كه بر او گذشته است‏سخن گفته شده است.

مثلا:

«سموئيل هرچند بچه‏اى بيش نبود ولى جليقه مخصوص كاهنان را مى‏پوشيد و خداوند را خدمت مى‏نمود» . (30)
«سموئيل تا پايان عمرش رهبر بنى اسرائيل باقى ماند. او هر سال به بيت‏ئيل، جلجال و مصفه مى‏رفت و در آنجا به شكايات مردم رسيدگى مى‏كرد بعد به خانه خود در ادامه برمى‏گشت و در آنجا نيز به حل مشكلات بنى‏اسرائيل مى‏پرداخت، سموئيل در ادامه يك قربانگاه براى خداوند بنا كرد» . (31)
انتساب كتاب نحميا به وى نيز معلوم نيست‏بلكه از برخى قرائن فهميده مى‏شود كه از او نيست زيرا اولا آنجا كه از نحميا نام مى‏برد به صورتى نام مى‏برد كه گويا فردى است غير از نويسنده كتاب به عنوان نمونه:
«نحمياى حاكم اولين كسى بود كه اين پيمان را امضا كرد و بعد از او صدقيا، سپس افراد زير آن را امضا كردند» . (32)
«نگهبانان خانه خدا كه از انبارهاى كنار دروازه خانه خدا محافظت مى‏كردند عبارت بودند از... اينها كسانى بودند كه در زمان يوياقيم، نحمياى حاكم، عذراى معلم و كاهن انجام وظيفه مى‏كردند» . (33)
ثانيا در جايى از اين كتاب از داريوش، پادشاه پارس نام مى‏برد. در حالى كه اين پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحميا پادشاهى مى‏كرده است. (34)
از اين گذشته نحميا از انبيا نبوده است‏بدين جهت‏به فرض اين كه صحت انتساب اين كتاب به وى مورد پذيرش قرار گيرد باز دليلى بر اعتبار آن نيست.
كتاب «امثال سليمان‏» نمى‏تواند از حضرت سليمان باشد زيرا در برخى از اين امثال به صراحت نام افراد ديگر مطرح شده است. مثلا در مثل 30 اينگونه آمده است: «اينها سخنان برگزيده آگور، پسر ياقه است‏خطاب به اينى‏ئيل و اوكال‏» و يا در مثل 31 آمده است: «اينها سخنان گزيده‏اى است كه مادر لموئيل پادشاه به او تعليم داد...»
اگر هم فرض كنيم كه بخشهايى از اين كتاب از حضرت سليمان است‏باز دليلى نداريم كه به دست او و يا در عهد او جمع‏آورى شده باشد بلكه قرائنى در دست است كه پس از او جمع‏آورى شده است. مثلا در مثل 25 اينگونه آمده است: «مثلهاى ديگرى از سليمان كه مردان، حزقيا، پادشاه يهودا، آنها را به رشته تحرير در آورده‏اند.»
كتاب «مزامير» يا زبور نمى‏تواند تماما از حضرت داوود باشد. به همين جهت‏برخى از اين مزامير صد و پنجاه‏گانه را به حضرت موسى و برخى از آنها را به حضرت سليمان و برخى از آنها را به افراد ديگرى نسبت داده‏اند. مضامين برخى از اين مزامير به گونه‏اى است است كه نمى‏تواند از حضرت داوود باشد. (35)
كتاب جامعه و غزل غزلها كه منسوب به حضرت سليمان است، از جهت محتوا به گونه‏اى است كه به هيچ وجه نمى‏توان آنها را از حضرت سليمان دانست. كتاب جامعه سراسر از پوچى و بيهودگى و شك و ياس سخن مى‏گويد و كتاب غزل غزلها، سراسر ترانه‏هاى عشقى و جنسى است و تعبيرات آنها به قدرى جلف و مستهجن است كه نمى‏توان آنها را به يك فرد متدين و مؤدبى نسبت داد. چه رسد به حضرت سليمان.
كتاب ايوب يقينا از حضرت ايوب نيست زيرا لحن سخن در اين كتاب در مورد ايوب به گونه‏اى است كه گويا در مورد فرد غايب سخن مى‏گويد: در آغاز اين كتاب آمده است:
«در سرزمين عوص مردى زندگى مى‏كرد به نام ايوب. او مردى بود درستكار و خداترس كه از گناه دورى مى‏ورزيد...»
و در پايان اين چنين آمده است:
«...پس از آن ايوب صد و چهل سال ديگر عمر كرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم ديد او سرانجام پس از يك زندگانى طولانى در حالى كه پير و سالخورده شده بود وفات يافت.»
بنابراين، مسلما مصنف اين كتاب فردى است غير از ايوب. حال آن مرد كيست؟ معلوم نيست. و آنچه كه گفته‏اند علاوه بر اين كه حاكى از اختلاف نظر است دليلى بر آن وجود ندارد.
كتاب اشعياى نبى آنچنانكه از مضامين آن پيداست از مصنفات اشعيا نيست. اين كتاب جز نقل قولهايى از او نيست. در آغاز اين كتاب آمده است:
«اين كتاب شامل پيامهايى است كه خدا در دوران سلطنت عزيا و يوتام و آماز و حزقيا، پادشاهان سرزمين يهودا در عالم رؤيا به اشعيا پسر آموص داد.»
و در باب دوم اين چنين آمده است: «پيغام ديگرى كه در باره سرزمين يهودا و شهر اورشليم از جانب خداوند به اشعيا پسر آموص رسيد...» و در باب سى و هفتم آمده است: «اشعياى نبى براى خرقياى پادشاه اين پيغام را فرستاد» . (36)
كتاب دانيال و كتاب هرشع و كتاب يونس متعلق به خود اين پيامبران نيست زيرا در همه اين كتب از آنها به صورت غايب تعبير مى‏شود و گويا گزارشى است از حوادث و جرياناتى كه بر آنها گذشته است. ناقل يا ناقلان آنها نيز به صورت قطعى روشن نيست.

د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافى و نيز نسبتهاى ناروا به پيامبران و اولياى الهى، خود بهترين دليل بر بى‏اعتبارى اين كتب و وحيانى و الهامى نبودن آنها و يا حد اقل راه يافتن تحريفات فراوان در آنها است.
به عنوان نمونه به پاره‏اى از اين موارد اشاره مى‏كنيم:
در تورات به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانى بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علم‏آموزى و آگاهى بشر و بدخواهى او براى انسان مى‏دهد، علاوه بر اين يك ديدگاه منفى از جنس زن ارائه مى‏دهد. (37)
همچنين در تورات به حضرت نوح نسبت‏شراب‏خورى فراوان و مستى و برهنگى مى‏دهد. (38)
و يا به حضرت ابراهيم نسبت نارواى ازدواج با خواهر ناتنى خود (يعنى ساره) را مى‏دهد (39) در حالى كه در تورات آمده است كه خواهر ناتنى از محارم است و ازدواج با او حرام است. (40)
در تورات داستان كشتى‏گرفتن يعقوب با خدا مطرح شده است. (41)
و حضرت هارون برادر حضرت موسى به عنوان عامل گوساله‏پرستى قوم بنى‏اسرائيل معرفى شده است. (42)
تورات، حضرت يعقوب را حيله‏گر و دروغگو و خيانتگر معرفى كرده است. از اين گذشته اينگونه وانمود كرده است كه مى‏توان از راه حيله و دروغ منصب بزرگ نبوت را براى خود و فرزندان خود به دست آورد. (43)
در تورات به حضرت لوط پيامبر هم نسبت‏شرابخوارى و هم نسبت هم بسترشدن با دو دختر خود را مى‏دهد (44) در تورات آمده است كه يهودا فرزند يعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا كرد و ثامار از اين راه حامله شد و دو قلو زاييد به نام فارص و زارح (45) در حالى كه در انجيل متى به صراحت آمده است كه حضرت عيسى مسيح و داوود و سليمان از نسل فارص هستند. (46)

آيا مى‏توان باور كرد كه اين پيامبران زنا زاده‏اند آنهم زناى با محارم؟ ! (47)
در تورات برخى از مجازاتهايى كه براى بعضى از گناهان منظور شده است‏بسيار خشونت‏آميز و غير انسانى و غير معقول است. (48)
در عهد عتيق آمده است كه حضرت داوود دلباخته زن اوريا (مجاهد مؤمن) مى‏شود و با او زنا مى‏كند و زن از اين راه حامله مى‏شود. داوود براى اين كه شوهر او يعنى اوريا را به اشتباه بيندازد دست‏به حيله‏اى مى‏زند كه موفقيت‏آميز نيست تا اين كه بناچار با حيله‏اى اوريا را از بين مى‏برد و همسر او را به زنى مى‏گيرد. و حضرت سليمان فرزند چنين زنى است! (49)
عهد عتيق به حضرت سليمان نسبت دلدادگى مفرط به زنان و شهوت‏پرستى و ازدواج با زنان كافر و بت‏پرست و از آن بدتر بت‏پرستى و كفر و ترويج و اشاعه آن را داده است. (50)
عجيب اين است كه اهل كتاب معتقدند كه حضرت سليمان با حالت كفر و بت‏پرستى، بدون اين كه موفق به توبه شود از دنيا رفته است!
در عهد عتيق آمده است كه خداوند به يوشع نبى امر كرد كه با زن فاحشه‏اى ازدواج كند تا از مردان ديگر نيز براى او فرزند بياورد (51)
در عهد عتيق به حضرت طالوت نسبت‏سرپيچى از فرمان خدا و حاكم‏شدن روح پليد در وجود او حسادت‏ورزيدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهايت عزل شدن از مقام خود از سوى خدا را مى‏دهد. (52)
كتاب جامعه و كتاب غزل غزلهاى حضرت سليمان همانگونه كه قبلا اشاره كرديم از جهت محتوا به قدرى زشت و مستهجن و غير معقول است كه به هيچ وجه نمى‏توان آنها را به عنوان كتب وحيانى و يا الهامى پذيرفت.

ه) وجود تناقضات و ناسازگاريها و با اشتباهات روشن در عهد عتيق دليل ديگرى بر بى‏اعتبارى آن و يا حداقل راه‏يافتن تحريفات فراوان در ان است.
اينك به پاره‏اى از اين موارد اشاره مى‏كنيم:
تورات سرزمين عمونى‏ها را جزء متصرفات حضرت ندانسته است و حتى خداوند او را از تصرف آن و ورود به آن منع كرده است (53) در حالى كه كتاب يوشع اين سرزمين را جزء متصرفات حضرت موسى دانسته است. (54)
در تورات مدت اقامت‏بنى‏اسرائيل در مصر چهارصد و سى سال دانسته شده است (55) در حالى كه در جاى ديگر اين مدت، چهارصد سال بيان شده است (56)
همين ناسازگارى در عهد جديد نيز مشاهده مى‏شود. زيرا در كتاب اعمال رسولان مدت اقامت‏بنى‏اسرائيل چهارصد سال آمده است (57) در حالى كه در رساله پولس به علاطيان مدت، چهارصدوسى سال بيان شده است (58) جالب اين است كه بدانيم به نظر بسيارى از مورخين حتى مورخين اهل كتاب هيچيك از اين دو نظر صحيح نيست. قول صحيح اين است كه مدت قامت‏بنى‏اسرائيل در مصر حدود دويست و پانزده سال بوده است. (59)
مضامين باب دوم از كتاب عزرا با مضامين باب هفتم از كتاب نحميا در رهبران يهودى و نام طوايف و تعداد يهوديانى كه در بابل اسير بودند و به دستور كوروش به اورشليم بازگشتند اختلاف فاحشى دارند. جالبتر اين كه هر دو كتاب در جمع‏بندى (شمارش كل نفرات) دچار اشتباه فاحش شده‏اند. زيرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل كتاب عذرا 29818 نفر و بر اساس كتاب نحميا 31089 نفر مى‏شود در حالى كه هر دو كتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام مى‏دارند.
در كتاب اول پادشاهان آمده است: «در سومين سال سلطنت آسا - پادشا يهودا - «بعشا» بر اسرائيل پادشاه شد و بيست و چهار سال در ترصه سلطنت كرد. (60) اما در كتاب دوم تواريخ آمده است: «در سال سى و ششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائيل به يهودا لشكر كشيد..» . (61) اختلاف ميان اين دو كتاب آشكار است زيرا بر حسب آنچه كه در كتاب اول پادشاهان آمده است‏بعشا حدود ده سال قبل از سال سى و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پايان يافته بود چگونه ممكن است در اين زمان به يهودا لشكر كشى نمايد؟ !
در كتاب دوم سموئيل آمده است:

«بار ديگر خشم خداوند بر قوم اسرائيل شعله‏ور شد. پس او براى تنبيه ايشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائيل و يهودا را سرشمارى كند. داوود به يوآب - فرمانده سپاه خود - گفت: «از مردان جنگى سراسر كشور سرشمارى به عمل آورد..» . (62)
اما در كتاب اول تواريخ در همين مورد آمده است:
«شيطان خواست اسرائيل را دچار مصيبت نمايد. پس داوود را اغوا كرد تا اسرائيل را سرشمارى كند. داوود به يوآب و ساير رهبران اسرائيل چنين دستور داد: به اسرائيل برويد و مردان جنگى را سرشمارى كنيد..» . (63)
همانگونه كه ملاحظه گرديد، در كتاب سموئيل سرشمارى را از جانب خدا و به دستور او مى‏داند اما در كتاب تواريخ، اين كار را از جانب شيطان و به اغواى او مى‏داند.

در كتاب تورات آمده است: «شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نبايد وارد جماعت‏خداوند شوند» . (64) اين حكم علاوه بر اين كه غير معقول جلوه مى‏كند، مستلزم اين است است كه (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت‏خدا نباشند زيرا كه بنا به تصريح انجيل متى داوود نسل دهم فارص مى‏باشد (65) و فارص بر اساس گفته تورات حرامزاده و ولدالزنا است. (66) از اين گذشته لازم مى‏آيد كه (نعوذ بالله) حضرت سليمان و حضرت عيسى مسيح نيز حرامزاده باشند زيرا به گفته انجيل، حضرت سليمان و عيسى از نسل داوود بوده‏اند (67) علاوه بر اين لازم مى‏آيد كه حضرت اسحاق و يعقوب و يوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت‏خدا نباشند زيرا به گفته تورات حضرت ابراهيم با خواهر ناتنى خود (ساره) ازدواج كرده است و از اين راه آن پيامبران بدنيا آمده‏اند. (68) و در تورات آمده است كه خواهر ناتنى از محارم است. (69) از اين گذشته لازم مى‏آيد كه حضرت موسى و هارون داخل در جماعت‏خدا نباشند زيرا به گفته تورات پدر اين دو (عمران) با عمه خود ازدواج كرده و صاحب اين دو فرزند شده است. (70) با آنكه در تورات آمده است كه عمه از محارم و ازدواج با او حرام است. (71) بنابراين، طبق گفته تورات بسيارى از پيامبران بزرگ داخل در جماعت‏خدا نمى‏باشند و حرامزاده‏اند. (العياذ بالله) .

از مجموع آنچه در اين نوشتار آمده است مى‏توان به خوبى دريافت عهد عتيق از كتاب مقدس كه هم مورد پذيرش مسيحيان است و هم يهوديان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحكام در دلالت و محتوا، مخدوش و غير قابل اعتماد است و از اين نظر به هيچ وجه قابل مقايسه با كتاب آسمانى مسلمانان يعنى قرآن كريم نيست.


پى‏نوشت‏ها:
1) سفر تثنيه، باب 31، آيه 9- 12 .
2) همان، آيه 24- 29 .
3) توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم، چاپ اول، 1377ش . ، ص‏32 .
4) همان، ص‏33 .
5) سفر اعداد، باب 3، آيه 43 .
6) سفر اعداد، باب 5 .
7) همان، باب 6 .
8) سفر خروج، باب 2 .
9) سفر تثنيه، باب 34 .
10) كتاب دوم تواريخ، باب 34 . و نيز كتاب دوم پادشاهان، باب 22 .
11) نويسنده اين كتاب يك مسيحى بود كه به دين‏اسلام مشرف شد .
12) محمد صادق فخر الاسلام، انيس الاعلام فى نصرة الاسلام، ج‏1، چاپ اول، رمضان 1315ق .(1898م) . ، ص‏283- 284 .
13) كتاب دوم تواريخ ايام، باب 36، آيه 16- 20 .
14) سفر پيدايش، باب 46، آيه 21 .
15) باب 7، آيه 6 .
16) باب 8، آيه 1 .
17) سفر خروج، باب 20، آيه 5 و 6 .
18) باب 18، آيه 19- 21 .
19) قرآن در موارد متعددى مى‏فرمايد: «لاتزر وازرة وزر اخرى‏»
20) باب 36، آيه 31- 39 .
21) سفر اعداد، باب 32، آيه 41 .
22) كتاب داوران از باب 1 الى 10 مطالعه شود .
23) سفر تثنيه، باب 2، آيه 12 .
24) سفر اعداد، باب 21، آيه 1- 3 و سفر خروج باب 16، آيه 35 .
25) سفر تثنيه، باب 34، آيه 5- 12 .
26) باب 24، آيه 29- 31 .
27) همان، آيه 14، در همين رابطه مى‏توان به باب 4 آيه 9 و باب 5 آيه 9 و باب 8 آيه 28- 29 و باب 10 آيه 13- 14 و باب 13، آيه 13 و باب 15، آيه 63 و باب 16، آيه 10 مراجعه كرد .
28) يوشع، باب 10، آيه 13 .
29) باب 1، آيه 17- 18 .
30) باب 2، آيه 18 .
31) باب 7، آيه 13- 17 .
32) باب 10، آيه 1 .
33) باب 12، آيه 25- 26 .
34) به باب 12 آيه 22 رجوع شود .
35) مانند مزمور، 88 و 89 .
36) آيه 21 .
37) سفر پيدايش، باب 2 و 3 .
38) سفر پيدايش، باب 9، آيه 20- 25 .
39) سفر پيدايش، باب 11، آيه 29 .
40) سفر لاويان، باب 18، آيه 9 .
41) سفر پيدايش، باب 32، آيه 22- 31 .
42) سفر خروج، باب 32 .
43) سفر پيدايش، باب 25، آيه 19- 34 و باب 27 .
44) سفر پيدايش، باب 19، آيه 30- 38 .
45) سفر پيدايش، باب 38، آيه 15- 30 .
46) انجيل متى‏باب 1 .
47) تورات عروس را از محارم بحساب آورده و نزديكى با او را حرام دانسته است . سفر لاويان، باب 18، آيه 15 .
48) سفر تثنيه، باب 13، آيه 12- 18 و سفر اعداد، باب 19، و سفر لاويان، باب 15 .
49) دوم سموئيل، باب 11 و 12 .
50) اول پادشاهان، باب 11 .
51) كتاب هوشع، باب 1، آيه 2- 4 .
52) اول سموئيل، باب 13، ايه 13 و باب 15 آيه 10- 11 و 23 و باب 16 آيه 14 و باب 18 آيه 28- 29 و باب 19 آيه 1 .
53) سفر تثنيه باب 12 آيه 16- 19 و 36- 37 .
54) كتاب يوشع، باب 13 آيه 24- 26 .
55) سفر خروج باب 12 آيه 40- 42 .
56) سفر پيدايش باب 15 آيه 11- 15 .
57) باب 7 آيه 6 .
58) باب 3 ايه 17 .
59) ر . ك . انيس الاعلام فى نصرة الاسلام ج‏1، پيشين، ص‏251 .
60) باب 15، آيه 33 .
61) باب 16، آيه 1 .
62) باب 24، آيه 1- 2 .
63) باب 21، آيه 1- 2 .
64) سفر تثنيه باب 23، آيه 2 .
65) انجيل متى باب 1 .
66) سفر پيدايش، باب 38 .
67) متى باب 1 .
68) سفر پيدايش، باب 11، آيه 29 .
69) سفر لاويان، باب 18، آيه 9 .
70) سفر خروج، باب 6، آيه 20 .
71) سفر لاويان، باب 18، آيه 12 .


منبع: فصلنامه رواق انديشه،‌ شماره 2