زينب نام آشنايى است كه دور آن را هالهاى از اوصاف نيك و برتر احاطه نموده
است. صبر زينب(س) زبانزد دوست و دشمن است؛ و آسمانيان نيز با آن آشنا چرا كه
«عَجِبَت مِن صَبرِكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ؛ از صبر زينب ملائكه آسمانى به تعجب
آمدند.» وفاى زينب نيز بر كسى پوشيده نيست، چرا كه او بود كه با تحمّل رنج آورترين
حادثهها، و دادن جوانان خويش وفاى خود را به برادر و امام خويش ثابت نمود.دانش و بصيرت زينب(س) هم براى همه مشهود است چرا كه با بصيرت او و خطبهها و
پيامهاى او بود كه انقلاب كربلا تا درون كاخ يزيد در شام پيشرفت و يزيد و ابن زياد
رابه زانو در آورد.
و تدبير او بود كه كاروان اسرا را با سربلندى به مدينه رساند، و در طول اسارت عزّت
و سربلندى را، عبادت و عرفان را، حيا و عفّت و پاكدامنى و نجابت را به نمايش گذاشت
و... حقاً كه زينب، زينت پدرش اميرمؤمنان (عليه السلام) مىباشد با اين همه فضيلت:
دو عالم بر على نازد، على بر همسرش نازد
على و همسرش زهرا(س) به زينب دخترش نازد
در اين مقال برآنيم گوشههايى از حيا، عفت و پاكدامنى زينب را به تصوير كشيم و ره
توشه گرانبهايى براى بانوانى كه مىخواهند زينب گونه زندگى كنند و به افتخار و
سربلندى ابدى برسند، مهيا سازيم.
ضرورت بحث حيا امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصاً كشورهاى اسلامى و علىالخصوص جامعه
تشيّع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگى برآن است كه حيا و عفّت بانوان را نشانه
روند و جامعه را از اين راه به بىبند و بارى و بىدينى سوق دهند و در نتيجه آن به
مطامع شيطانى خ ود برسند، چرا كه آنها به خوبى يافتهاند اگر دين و مذهب تشيّع را
بخواهند نابود كنند. بايد حيا، عفت و پاكدامنى را از بين ببرند. هرگاه از جامعه حيا
رخت بر بست و عفت در آن لگدكوب شد، دين هم بساط خويش را جمع خواهد كرد. على
(عليهالسلام) به زيبايى مىفرمايد: «اَحسَنُ مَلابِس الدِّينِ اَلحَياءُ ؛
نيكوترين لباس دين حيا است.»(1) ؛ امام صادق (ع) فرمود: «لاايمانَ لِمَن لاحَياءَ
لَهُ ؛ايمانى نيست براى آن كسى كه حيا ندارد.»(2) و امام باقر (ع) فرمود:
«اَلحَياءُ وَ الاِيمان مَقرُونانِ فى قَرنٍ فَاِذا ذَهَبَ اَحَدَهُم ا تَبَعهُ
صاحِبهُ ؛حيا و ايمان با هم بر يك شاخه قرار گرفتهاند، پس هرگاه يكى از آن دو
برود، ديگرى نيز از او تبعيت مىكند.»(3) و زيباتر از همه، امام حسين (ع) - آن كسى
كه زينب (س)، حيا را از مكتب او آموخت - فرمود: «لا حَياءَ لِمَن لادِينَ لَهُ ؛ آن
كه دين ندارد، حياء هم ندارد.»(4) از روايات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بين
ماندگارى دين در جامعه و وجود حيا، رابطه تنگاتنگى وجود دارد. مهاجمان فرهنگى،
بخوبى اين رابطه و ملازمه را دريافتهاند از اين رو صهيونيست معروف «نتانياهو» اين
گونه القاء مىكند كه «برنام ههاى ماهوارهاى به مثابه يك نيروى شورشى بسيار مؤثر
عمل مىكنند، بچّههاى ايرانى مسلماً لباس هاى زيبايى را خواهند خواست كه در شوهاى
تلويزيونى مىبينند آنها استخرهاى شنا و شيوه زندگى فانتزى خواهند خواست.»(5)
به گفته يك مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متعلق به 15 كشور جهان براى مردم
ايران برنامههاى تلويزيونى پخش مىكنند كه برخى از اين ماهوارهها بيش از 200
كانال تلويزيونى را به طريق ديجيتال پخش مىكنند. اين منبع آگاه افزود «از اين
تعداد 600 شبكه تلويزيونى در سازمان صدا و سيما و برخى نهادهاى نظامى، فرهنگى و
اطلاعاتى مونيتور مىشود، بنابر اين گزارش از اين تعداد شبكه 11 شبكه به زبان فارسى
است و اكثر آنها عليه نظام جمهورى اسلامى و ناهنجارهاى فرهنگى و اجتماعى برنامه
پخش مىكنند.»(6)
از طرف ديگر هواداران استكبار جهانى در داخل كشور با قلمهاى زهرآگين و رفتارهاى
زننده، لباسها و فيلمهاى مبتذل، در نابودى حيا و عفت، استعمار را يارى مىرسانند.
و با كمال بىحيايى دم از اختلاط پسر و دختر، و طرح دوستى و رفاقت آنها مىزنند،
اينها همانها هستند كه در «كنفرانس برلين» آلمان، با عريان رقصيدن اوج بىحيايى
را به نمايش جهانى گذاشتند، و عدّهاى از مدعيان دين و ديانت! نيز به تماشا نشستند.
البته از اينها و اربابانشان گلهاى نيست چرا كه آنها خود همان گونهاند «از كوزه
همان برون تراود كه در اوست» و منافع دنيوى آنها چنان اقتضا مىكند امّا آنچه جاى
تأسف دارد، و دردمندانه بايد اظهار داشت رفتارهاى بعضى از بى خبران و دوستان ناآگاه
است، آن هايى كه دم از دين و ديانت مىزنند، چرا فرهنگ ابتذال را با طرح
برنامههايى چون «شركت بانوان در ورزشگاهها به صورت مختلط»، «اختلاط در دانشگاه»
و... ترويج مىكنند و بدينسان اساسىترين مسئله دينى را نشانه گرفتهاند. و يا
دوستانى كه در صدا و مخصوصاً سيما هستند با پخش برنامهها و فيلمها و... فرهنگ
ابتذال و حرمت شكنى را تبليغ مىكنند و بانوان را با آرايشهاى آنچنانى و برخورد
كذائى در فيلمها به نمايش مىگذارند تا حيا و نجابت را تحقير و لكّهدار كنند.
راستى نشان دادن آن فيلمها و مصاحبه كردن مردان با زنان و بالعكس چه ضرورتى دارد،
مگر امام صادق (ع) نفرمود: «زن با غير شوهر و محارمش بيش از پنج كلمه آن هم در حال
ضرورت سخن نگويد»(7) آيا اينگونه حركات ترويج ابتذال نيست؟! راستى چه شده است ما
را كه فرهنگ اص يل اسلامى را پاس نمىداريم آيا فقط «فارسى را بايد پاس داشت» و يا
لازم است مرزها و حدود شرعى را نيز پاس داريم؟! اگر بدنبال زيبايى هستيم از حيا و
نجابت است، على (ع) فرمود: «الحياء سبب الى كلّ جميلٍ ؛حيا راهى است به تمام
زيبايىها»(8) و راز و كليد همه خيرها و خوبى در حيا است: «اَلحَياءُ مِفتاحُ كُلّ
الخَير ؛ حيا كليد تمام نيكى است»(9) و پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اَلحَياءُ خَيرٌ
كُلُّه ؛ حيا تمامش نيكى است»(10)، راستى كجا رفته حياى فاطمى و نجابت و حياى
زينبى، چرا مسئولان به گونهاى برنامه ريزى نمىكنند كه فيلم ها، لباسهاى عرضه
شده در بازار، خيابانها، پاركها و... حيا بر و عفّتشكن نباشند؟ مگر فرياد مرزبان
حياء على (ع) را نمىشنوند كه فرمود: «اَما تَستَحيُونَ وَ لاتَغارُونَ نِسائَكُم
يَخرُجنَ اِلَى الاَسواقِ وَ يُزاحِمنَ العلُوج ؛ آيا شما (غيرت) و حيا نداريد كه
زنانتان را به بازارها سرازير كرديد و با بىبند و بارها اختلاط پيدا مىكنيد.»(11)
زن را به خاطر عصمتى كه دارد و ميراث دار پاكى مريم و زهرا(س) و زينب نبايد گذاشت
بازيچه هوس، و آلوده به "ويروس" گناه گردد، گوهر عفاف و حيا و پاكى كمارزشتر از
طلا و پول و محصول و باغ و وسايل خانه نيست، دزدان ايمان و غارتگران حيا نيز
فراوانند.
سادگى و خامى است كه زنان را در معرض ديد و تماشاى نگاههاى مسموم و چشمهاى ناپاك
قرار داد، آنگاه خيال شود كه بيمار دلان و راهزنان عفاف و حيا به وسوسه نيفتند، و
از زهر نگاهها و نيش پشههاى شهوت در امان بمانند. بعضى از «نگاه»ها ويروس «گناه»
منتشر مىكند و حيا را آلوده مىسازد. و بعضى از چهرهها حشره مزاحمت توليد مىكند
و عفت و نجابت را لكّهدار مىسازد. بياييم همه ديوارها را خراب نكنيم و همه
پردهها را كنار نزنيم و همه پنجرهها را باز نكنيم، بياييم ديوار آسيب ديده حيا را
ترميم كنيم،(12) چرا كه بىحيايى و كم حيايى نشانه تيره انديشى است نه روشنفكرى،
علامت جهالت است نه تمدن، على (ع) فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ، اَحياهُم ؛ عاقلترين
مردم باحياترين آنها است.»(13) نگاهى به جايگاه حيا در فرهنگ غنى اسلام
اشارتى مختصر به بيان نكاتى درباره حيا در اينجا مناسب مىنمايد:
الف: حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم با اين كه غالباً مسائل را به صورت كلّى بيان مىدارد، ولى گاهى بجهت
حياتى بودن مسأله، جزئيات و نمونه هايى بيان مىدارد از اين دست است ماجراى حضرت
موسى و برخورد او با دختران حضرت شعيب، در اينباره مىفرمايد: «و هنگامى كه (موسى)
به (چاه) آب مَديَ ن رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب
مىكنند؛ در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند و به چاه با بودن
مردان نزديك نمىشوند. موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آنها را آب
نمىدهيم تا چوپانان همگى خارج شوند... موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد و...»
در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب و گفتگوى او با حضرت موسى
(ع) مىفرمايد: «فَجاءَتهُ اِحدا هُما تَمشى عَلَى اِستِحياء قالَت اِنَّ اَبى
يَدعُوك لِيَجزِيَكَ اَجرَما سَقَيتَ لَنا ؛ ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او
آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام بر مىداشت. گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد
آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.»(14) از اين آيه
مىتوان حيا را به زيبايى دريافت چرا كه:
1- تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند دختران شعيب نزديك چاه نمىرفتند.
2- آنگاه اقدام به آب دادن گوسفند كردند كه تمام مردان پراكنده شدند.
3- سراپا حيا نزد موسى (ع) آمدند.
4- نگفت: مزد تو را مىپردازيم بلكه گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد تو را
بپردازد. ب: حيا تمام دين است:
على (ع) مىفرمايد: «اَلحَياءُ هُوَ الدِّين كُلُّه ؛ حيا تمام دين است.»(15) پ:
حيا بازدارنده از زشتىها:
على (ع) مىفرمايد: «اَلحَياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبِيح ؛ حيا (انسان را) از كار
زشت باز مىدارد؟»(16) بىحيا به هر كراى دست مىزند، در روايات عديدهاى اين مضمون
آمده كه آخرين سفارش پيامبران، سفارش به حياء بود. امام هفتم (ع) مىفرمايد: «ما
بَقىَ م ِن اَمثالِ الاَنبياءِ (ع) اِلّا كَلِمَةً، اِذا لَم تَستَحى فَاعمَل
ماشِئتَ...؛ از مثالهاى (كلمات قصار) انبياء باقى نمانده است مگر يك كلمه (و آن اين
است كه) هرگاه حيا نداشتى، هركارى مىخواهى انجام بده...»(17) ت: عاقبت بىحيايى:
على (ع) فرمود: «... مَن قَلَّ حَياؤُهُ؛ قَلَّ وَرعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ
قَلبُهُ وَ مَن ماتَ قَلبُهُ فَادخَل النّارَ...؛ كسى كه حيا و شرمش اندك شد،
پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه ورعش كمتر باشد، قلبش مىميرد و آن كه
دلش مرده باشد ، در آتش جهنم داخل خواهد شد.»(18) ث: سرپوش عيبها:
على (ع) فرمود: «من كساه الحياء ثوبه؛لم ير النّاس عيبه؛ آن كس كه با لباس حياء خود
را بپوشاند كسى عيب او را نبيند.»(19) ج: سرچشمه خوبىها:
و آن حضرت فرمود: «مَن لاحَياءَ لَهُ لاخَير فِيهِ كسى كه حيا ندارد، خيرى در او
نخواهد بود.»(20)
پيامبر اكرم(ص) فرمود:«الحَياءَ عَشرَةُ اَجزاءٍ فَتِسعَة فِى النِّساءِ وَ واحِدٌ
فى الرِّجالِ؛ حياء ده جزء دارد، نه سهم آن در زنها است، و يك سهم آن در
مردان.»(21)
و بانوى حيا زينب كبرى(س) تمامى آن را در كنار پرورش پدر و مادر دارا مىباشد.
نمونههايى از حياى زينب(س) 1. فرزند بيت حيا و عفّت:
تأثير وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان ترديد پذير نيست. امروزه به روشنى
ثابت شده است كه بخشى از صفات، خوب و بد، از راه وراثت، از نسلى به نسلى منتقل
مىشوند و به همين جهت خانواده هايى كه پيامبران در آن متولّد شدند، عموماً پاك و
اصيل بودند به ه مين جهت در منابع اسلامى نيز از ازدواج با زنان زيبايى كه در
خانوادههاى ناپاك و عارى از حيا به بار آمدهاند نهى شده است. در كنار وراثت،
تربيت مطرح است، زيرا بخشى از فضايل و كمالات با تربيت صحيح به فرزندان منتقل
مىشود.
در زندگى زينب(س) اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت، زينب
از پستان حيا شير نوشيد و در دامان حيا و پاكى تربيت يافته، چنان كه در زيارت نامه
آن بانوى گرانسنگ مىخوانيم: «السَّلامُ عَلى مَن رَضَعت بِلُبانِ الاِيمان ؛ سلام
بر كسى كه از پستان ايمان شير نوشيد. و ايمان و حيا همراه و ملازم همديگرند.
«الحياء و الايمان مقرونان»(22)
آن كه پا تا به سر ايمان و حياست
خونش آميخته با خون خداست
عشق را همسفر كرببلاست
مظهر عصمت و پاكى، تقواست
به يقين زينب كبرى باشد
زاده حيدر و زهرا باشد
آرى! زينب كبرى(س) در خانه وحى و ولايت، از پدر و مادر معصوم به دنيا آمد و در آغوش
نبوت، مهد امامت و ولايت و مركز نزول وحى الهى نشو و نما نمود و از پستان يگانه
مادر معصوم جهان هستى «فاطمه زهرا(س)» شير خورد و از ابتداى شيرخوارگى در آغوش
پرمهر مادر، عفت، ح يا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شيرخوارگى در
محضر بزرگترين استادان جهان انسانيت يعنى رسول اللّه (ص) و اميرالمؤمنين و دو برادر
بزرگوارش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) تربيت يافت. در نتيجه، گمان نمىرود كه تا به
حال هيچ دخترى به آن تربيت بلن د كه زينب (س) در آن خانواده بزرگ به آن نايل گرديد،
رسيده باشد زينب كبرى اكثر اوقات در كنار جد مهربانش رسول خدا بود، انس زينب (س) به
رسول خدا(ص) و نيز محبّت حضرت به اين دختر در وصف و بيان نمىگنجد.
فاطمه زهرا(سلام اللّه عليها) در آن مدّت كوتاه نهتنها دخترش زينب را از نظر رشد
فكرى، اخلاقى، فرهنگى و معنوى تربيت كرد بلكه او را از بسيارى از علوم قرآنى و پيش
آمدهاى آينده آگاه نمود. و حيا و عفت را عملاً به او آموخت تا آنجا كه نابينايى بر
فاطمه وارد مى شود پشت پرده مىرود، اين درسهاى حيا را زينب (س) بخوبى فرا گرفت.
زينب تربيت شده پدرى است كه در اوج شجاعت و قهرمانى، از بالاترين حد حيا برخوردار
است. و اوج حيايى آن مادر پاكدامن و اين پدر دلاور را هنگام خواستگارى على (ع) از
زهرا(س) مىبينيم كه جز سكوت محض هيچ نمىگويند.(23)
از اين دو درياى حيا و پاكى شير زنى چون زينب (س) كه مجسمه حيا است به وجود مىآيد.
و اين والدين معصوم سخت از مرز حيا و عفت او پاسدارى مىكردند.
«يحيى مازنى» كه از علماى بزرگ و راويان حديث است، چنين نقل مىكند: مدتها در
مدينه، در همسايگى على (ع) در يك محلّه زندگى مىكردم. منزل من در كنار منزلى بود
كه «زينب» دختر على (ع) در آنجا سكونت داشت، حتى يكبار هم، كسى حضرت زينب را نديد
و صداى او را نشن يد. او هرگاه مىخواست به زيارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب
مىرفت، و در حالى كه پدرش على(ع) در پيش و برادرانش حسن و حسين (عليهما السلام) در
اطراف او بودند. وقتى هم به نزديك قبر شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم)
مىرسيدند، اميرالمؤمنين(ع) شمعها ى اطراف قبر را خاموش مىكرد. يك روز امام
حسن(ع) علّت اين كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اَخشى اَن يَنظُر اَحَد اِلى شَخصِ
اُختِكَ زَينَبَ؛ از آن مىترسم كه كسى (در روشنى) خواهرت زينب را ببيند.(24)»
راستى كجا رفته اين مرزبانىهاى حيا؟! و چرا در جامعه شيع ه علوى مىبينيم كه مردان
با همسران آرايش كرده و دختران بىبهره از حجاب در پاركها و خيابانها و... ظاهر
مىشوند؟! و به قول «شيخ جعفر نقدى» زينب (سلام اللّه عليها) تربيت شده پنج تن آل
عباء است: «فَالخَمسَةُ اَصحاب العَباءِ هُمُ الَّذِين قامُوا بِتَربيَتِه ا وَ
تَهذِيبِها وَ كَفاكَ بِهِم مُؤَدَّبينَ و مُعَلِّمين ؛ پنج تن آل عباء به تربيت و
فرهنگى سازى و تهذيب زينب همّت گماردند و همين بس كه آنها اَدب كننده و آموزگار
باشند.»(25) 2. حيا در آغاز جوانى
دكتر «عائشة بنت الشاطى»، بانوى نويسنده و اهل تحقيق اهل سنّت، چنين مىگويد: «زينب
در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات
خوددارى مىكنند، زيرا كه او در خانه و رو بسته زندگى مىكرد. ما نمىتوانيم مگر از
پشت پرده روى وى را بنگريم، ولى پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه
بيرون مى آيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مىدهد. و كسى كه او را به
چشم ديده براى ما وصفش مىكند و چنين مىگويد: چنان كه طبرى نقل كرده است: گويا
مىبينم زنى را كه مانند خور شيد مىدرخشيد و با شتاب از خيمهگاه بيرون آمد.»(26)
پرسيدم او كيست؟ گفتند: زينب دختر على (ع) است. و از ديگرى نقل شده، كه: به خدا كه
من صورتى مانند آن نديدم گويا پارهاى از ماه بود، در صورتى كه اين بانوى بزرگ در
آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خود بود، غريب بود، خسته و كوفته بود، مصيبت
زده و داغ ديده بود، پس جمال زينب در آغاز جوانى پيش از آن كه سالمندى، و مصايب
جانگداز خوردش كند و جام داغ ديدگى را تا پايان بَدُو بنوشاند چگونه بود.(27) تاريخ
او را نديده، چرا كه حياى او مانع از آن شده است. مادرش فاطمه ( سلام اللّه عليها)
توصيه كرده است كه: «خَيرٌ لِلنِّساءِ اَن لايَرَينَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ
الرِّجالُ؛(28)براى زنان بهتر است كه آنان مردان را نبينند، و مردان نيز) آنها را
نبينند.» با اين حال از مسائل اجتماعى به دور نبودند بلكه داراى مجلس علمى ارجمندى
بود، زنانى كه مىخواستند احكام دين را بياموزند، در آن مجلس حاضر مىشدند و كسب
دانش مىكردهاند.»(29)
و اگر دستور الهى و آسمانى نبود كه: «انَّ اللّهَ شاء اَن يَراهُنّ سَبايا؛براستى
خدا خواسته كه آنها را اسير ببيند»، حسين (ع) هرگز به خود اجازه نمىداد خواهر را
در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غيب
ورنه اين بىحرمتى را كى روا دارد حسين(ع)
قسمت
دوم
پىنوشتها:
1. محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه (بيروت دارالحديث)، چاپ دوم، 1419، ج 2،
ص 716 ، روايت 4544.
2. همان، ص 717، روايت 4570.
3. همان، روايت، 4565؛ بحارالانوار، ج 78، ص 309.
4. همان، ج78، ص 111، حديث 6، ميزان الحكمه، ج 2، ص 717، روايت 4569.
5. روزنامه جمهورى اسلامى، 23/6/1381.
6. هفتهنامه بصيرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4.
7. وسائل الشيعه،ج 14، ص 143.
8. ميزان الحكمه، ص 716، روايت 4542.
9. همان، ص 716، روايت 4546
10. همان، روايت 4547.
11. فروغكافى، محمدبن يعقوب كلينى(دارالكتب الاسلاميه)، ج5، ص 537 و ر - ك حر
عاملى،وسائل الشيعه (داراحياء التراث العربى)، ج14، ص 174، حديث 2، و روضة
المتقين، ج 8، ص 383.
12. اقتباس از «گل عفاف» جواد محدثى.
13. همان، ج 2، ص 716.
14. سوره قصص، آيه 23 - 25.
15. ميزان الحكمه، ج2، ص 717، روايت 4567.
16. همان، ص 717 ؛ روايت 4556، امالى طوسى، ص 301.
17. ميزان الحكمه، ص 718، خصال صدوق، ص 20.
18. نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 712، حكمت 349.
19. همان، ص 676، حكمت 223.
20. عبدالواحد آمدى، غررالحكم، ترجمه على انصارى، ص 646.
21. ميزان الحكمه، همان، ص 730، روايت 4603.
22. ميزان الحكمه، ج2، ص 717، روايت 4565.
23. بحارالانوار، ج43، ص 130 - 132.
24. شيخ جعفر نقدى، كتاب زينب كبرى، ص 22، و رياحين، ج3،ص 60.
25. كتاب زينب كبرى، ص 20.
26. جرير طبرى، تاريخ طبرى، (بيروت مؤسسة الاعلمى، چاپ چهارم، 1403) ج 4، ص 340
- 341.
27. عائشة بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيد رضا صدر(قم انتشارات دفتر
تبليغات اسلامى، چاپ سوم، 1378) ص 59 - 58.
28. وسائل الشيعه، ج 14، ص 43، حديث 7.
29. بانوى كربلا، ص 60.
منبع: مجله
پاسدار اسلام ، شماره 271 تير 83