زينب (س) آموزگار حيا و پاكدامنى‏
قسمت اول‏

حجةالاسلام سيد جواد حسينى


زينب نام آشنايى است كه دور آن را هاله‏اى از اوصاف نيك و برتر احاطه نموده است. صبر زينب(س) زبانزد دوست و دشمن است؛ و آسمانيان نيز با آن آشنا چرا كه «عَجِبَت مِن صَبرِكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ؛ از صبر زينب ملائكه آسمانى به تعجب آمدند.» وفاى زينب نيز بر كسى پوشيده نيست، چرا كه او بود كه با تحمّل رنج آورترين حادثه‏ها، و دادن جوانان خويش وفاى خود را به برادر و امام خويش ثابت نمود.

دانش و بصيرت زينب(س) هم براى همه مشهود است چرا كه با بصيرت او و خطبه‏ها و پيام‏هاى او بود كه انقلاب كربلا تا درون كاخ يزيد در شام پيشرفت و يزيد و ابن زياد رابه زانو در آورد.
و تدبير او بود كه كاروان اسرا را با سربلندى به مدينه رساند، و در طول اسارت عزّت و سربلندى را، عبادت و عرفان را، حيا و عفّت و پاكدامنى و نجابت را به نمايش گذاشت و... حقاً كه زينب، زينت پدرش اميرمؤمنان (عليه السلام) مى‏باشد با اين همه فضيلت:
دو عالم بر على نازد، على بر همسرش نازد
على و همسرش زهرا(س) به زينب دخترش نازد
در اين مقال برآنيم گوشه‏هايى از حيا، عفت و پاكدامنى زينب را به تصوير كشيم و ره توشه گرانبهايى براى بانوانى كه مى‏خواهند زينب گونه زندگى كنند و به افتخار و سربلندى ابدى برسند، مهيا سازيم.
ضرورت بحث حيا امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصاً كشورهاى اسلامى و على‏الخصوص جامعه تشيّع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگى برآن است كه حيا و عفّت بانوان را نشانه روند و جامعه را از اين راه به بى‏بند و بارى و بى‏دينى سوق دهند و در نتيجه آن به مطامع شيطانى خ ود برسند، چرا كه آن‏ها به خوبى يافته‏اند اگر دين و مذهب تشيّع را بخواهند نابود كنند. بايد حيا، عفت و پاكدامنى را از بين ببرند. هرگاه از جامعه حيا رخت بر بست و عفت در آن لگدكوب شد، دين هم بساط خويش را جمع خواهد كرد. على (عليه‏السلام) به زيبايى مى‏فرمايد: «اَحسَنُ مَلابِس الدِّينِ اَلحَياءُ ؛ نيكوترين لباس دين حيا است.»(1) ؛ امام صادق (ع) فرمود: «لاايمانَ لِمَن لاحَياءَ لَهُ ؛ايمانى نيست براى آن كسى كه حيا ندارد.»(2) و امام باقر (ع) فرمود: «اَلحَياءُ وَ الاِيمان مَقرُونانِ فى قَرنٍ فَاِذا ذَهَبَ اَحَدَهُم ا تَبَعهُ صاحِبهُ ؛حيا و ايمان با هم بر يك شاخه قرار گرفته‏اند، پس هرگاه يكى از آن دو برود، ديگرى نيز از او تبعيت مى‏كند.»(3) و زيباتر از همه، امام حسين (ع) - آن كسى كه زينب (س)، حيا را از مكتب او آموخت - فرمود: «لا حَياءَ لِمَن لادِينَ لَهُ ؛ آن كه دين ندارد، حياء هم ندارد.»(4) از روايات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بين ماندگارى دين در جامعه و وجود حيا، رابطه تنگاتنگى وجود دارد. مهاجمان فرهنگى، بخوبى اين رابطه و ملازمه را دريافته‏اند از اين رو صهيونيست معروف «نتانياهو» اين گونه القاء مى‏كند كه «برنام ه‏هاى ماهواره‏اى به مثابه يك نيروى شورشى بسيار مؤثر عمل مى‏كنند، بچّه‏هاى ايرانى مسلماً لباس هاى زيبايى را خواهند خواست كه در شوهاى تلويزيونى مى‏بينند آن‏ها استخرهاى شنا و شيوه زندگى فانتزى خواهند خواست.»(5)

به گفته يك مقام آگاه در حال حاضر 97 ماهواره متعلق به 15 كشور جهان براى مردم ايران برنامه‏هاى تلويزيونى پخش مى‏كنند كه برخى از اين ماهواره‏ها بيش از 200 كانال تلويزيونى را به طريق ديجيتال پخش مى‏كنند. اين منبع آگاه افزود «از اين تعداد 600 شبكه تلويزيونى در سازمان صدا و سيما و برخى نهادهاى نظامى، فرهنگى و اطلاعاتى مونيتور مى‏شود، بنابر اين گزارش از اين تعداد شبكه 11 شبكه به زبان فارسى است و اكثر آن‏ها عليه نظام جمهورى اسلامى و ناهنجارهاى فرهنگى و اجتماعى برنامه پخش مى‏كنند.»(6)

از طرف ديگر هواداران استكبار جهانى در داخل كشور با قلم‏هاى زهرآگين و رفتارهاى زننده، لباس‏ها و فيلم‏هاى مبتذل، در نابودى حيا و عفت، استعمار را يارى مى‏رسانند. و با كمال بى‏حيايى دم از اختلاط پسر و دختر، و طرح دوستى و رفاقت آن‏ها مى‏زنند، اين‏ها همان‏ها هستند كه در «كنفرانس برلين» آلمان، با عريان رقصيدن اوج بى‏حيايى را به نمايش جهانى گذاشتند، و عدّه‏اى از مدعيان دين و ديانت! نيز به تماشا نشستند.

البته از اين‏ها و اربابانشان گله‏اى نيست چرا كه آنها خود همان گونه‏اند «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» و منافع دنيوى آنها چنان اقتضا مى‏كند امّا آنچه جاى تأسف دارد، و دردمندانه بايد اظهار داشت رفتارهاى بعضى از بى خبران و دوستان ناآگاه است، آن هايى كه دم از دين و ديانت مى‏زنند، چرا فرهنگ ابتذال را با طرح برنامه‏هايى چون «شركت بانوان در ورزشگاه‏ها به صورت مختلط»، «اختلاط در دانشگاه» و... ترويج مى‏كنند و بدين‏سان اساسى‏ترين مسئله دينى را نشانه گرفته‏اند. و يا دوستانى كه در صدا و مخصوصاً سيما هستند با پخش برنامه‏ها و فيلم‏ها و... فرهنگ ابتذال و حرمت شكنى را تبليغ مى‏كنند و بانوان را با آرايش‏هاى آنچنانى و برخورد كذائى در فيلم‏ها به نمايش مى‏گذارند تا حيا و نجابت را تحقير و لكّه‏دار كنند.

راستى نشان دادن آن فيلم‏ها و مصاحبه كردن مردان با زنان و بالعكس چه ضرورتى دارد، مگر امام صادق (ع) نفرمود: «زن با غير شوهر و محارمش بيش از پنج كلمه آن هم در حال ضرورت سخن نگويد»(7) آيا اين‏گونه حركات ترويج ابتذال نيست؟! راستى چه شده است ما را كه فرهنگ اص يل اسلامى را پاس نمى‏داريم آيا فقط «فارسى را بايد پاس داشت» و يا لازم است مرزها و حدود شرعى را نيز پاس داريم؟! اگر بدنبال زيبايى هستيم از حيا و نجابت است، على (ع) فرمود: «الحياء سبب الى كلّ جميلٍ ؛حيا راهى است به تمام زيبايى‏ها»(8) و راز و كليد همه خيرها و خوبى در حيا است: «اَلحَياءُ مِفتاحُ كُلّ الخَير ؛ حيا كليد تمام نيكى است»(9) و پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اَلحَياءُ خَيرٌ كُلُّه ؛ حيا تمامش نيكى است»(10)، راستى كجا رفته حياى فاطمى و نجابت و حياى زينبى، چرا مسئولان به گونه‏اى برنامه ريزى نمى‏كنند كه فيلم ‏ها، لباس‏هاى عرضه شده در بازار، خيابان‏ها، پارك‏ها و... حيا بر و عفّت‏شكن نباشند؟ مگر فرياد مرزبان حياء على (ع) را نمى‏شنوند كه فرمود: «اَما تَستَحيُونَ وَ لاتَغارُونَ نِسائَكُم يَخرُجنَ اِلَى الاَسواقِ وَ يُزاحِمنَ العلُوج ؛ آيا شما (غيرت) و حيا نداريد كه زنانتان را به بازارها سرازير كرديد و با بى‏بند و بارها اختلاط پيدا مى‏كنيد.»(11)
زن را به خاطر عصمتى كه دارد و ميراث دار پاكى مريم و زهرا(س) و زينب نبايد گذاشت بازيچه هوس، و آلوده به "ويروس" گناه گردد، گوهر عفاف و حيا و پاكى كم‏ارزشتر از طلا و پول و محصول و باغ و وسايل خانه نيست، دزدان ايمان و غارتگران حيا نيز فراوانند.

سادگى و خامى است كه زنان را در معرض ديد و تماشاى نگاههاى مسموم و چشم‏هاى ناپاك قرار داد، آن‏گاه خيال شود كه بيمار دلان و راهزنان عفاف و حيا به وسوسه نيفتند، و از زهر نگاهها و نيش پشه‏هاى شهوت در امان بمانند. بعضى از «نگاه»ها ويروس «گناه» منتشر مى‏كند و حيا را آلوده مى‏سازد. و بعضى از چهره‏ها حشره مزاحمت توليد مى‏كند و عفت و نجابت را لكّه‏دار مى‏سازد. بياييم همه ديوارها را خراب نكنيم و همه پرده‏ها را كنار نزنيم و همه پنجره‏ها را باز نكنيم، بياييم ديوار آسيب ديده حيا را ترميم كنيم،(12) چرا كه بى‏حيايى و كم حيايى نشانه تيره انديشى است نه روشنفكرى، علامت جهالت است نه تمدن، على (ع) فرمود: «اَعقَلُ النّاسِ، اَحياهُم ؛ عاقلترين مردم باحياترين آن‏ها است.»(13) نگاهى به جايگاه حيا در فرهنگ غنى اسلام‏
اشارتى مختصر به بيان نكاتى درباره حيا در اين‏جا مناسب مى‏نمايد:
الف: حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم با اين كه غالباً مسائل را به صورت كلّى بيان مى‏دارد، ولى گاهى بجهت حياتى بودن مسأله، جزئيات و نمونه هايى بيان مى‏دارد از اين دست است ماجراى حضرت موسى و برخورد او با دختران حضرت شعيب، در اين‏باره مى‏فرمايد: «و هنگامى كه (موسى) به (چاه) آب مَديَ ن رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‏كنند؛ در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند و به چاه با بودن مردان نزديك نمى‏شوند. موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آن‏ها را آب نمى‏دهيم تا چوپانان همگى خارج شوند... موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد و...» در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب و گفتگوى او با حضرت موسى (ع) مى‏فرمايد: «فَجاءَتهُ اِحدا هُما تَمشى عَلَى اِستِحياء قالَت اِنَّ اَبى يَدعُوك لِيَجزِيَكَ اَجرَما سَقَيتَ لَنا ؛ ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام بر مى‏داشت. گفت: پدرم از تو دعوت مى‏كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.»(14) از اين آيه مى‏توان حيا را به زيبايى دريافت چرا كه:
1- تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند دختران شعيب نزديك چاه نمى‏رفتند.
2- آن‏گاه اقدام به آب دادن گوسفند كردند كه تمام مردان پراكنده شدند.
3- سراپا حيا نزد موسى (ع) آمدند.
4- نگفت: مزد تو را مى‏پردازيم بلكه گفت: پدرم از تو دعوت مى‏كند تا مزد تو را بپردازد. ب: حيا تمام دين است:
على (ع) مى‏فرمايد: «اَلحَياءُ هُوَ الدِّين كُلُّه ؛ حيا تمام دين است.»(15) پ: حيا بازدارنده از زشتى‏ها:
على (ع) مى‏فرمايد: «اَلحَياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبِيح ؛ حيا (انسان را) از كار زشت باز مى‏دارد؟»(16) بى‏حيا به هر كراى دست مى‏زند، در روايات عديده‏اى اين مضمون آمده كه آخرين سفارش پيامبران، سفارش به حياء بود. امام هفتم (ع) مى‏فرمايد: «ما بَقىَ م ِن اَمثالِ الاَنبياءِ (ع) اِلّا كَلِمَةً، اِذا لَم تَستَحى فَاعمَل ماشِئتَ...؛ از مثالهاى (كلمات قصار) انبياء باقى نمانده است مگر يك كلمه (و آن اين است كه) هرگاه حيا نداشتى، هركارى مى‏خواهى انجام بده...»(17) ت: عاقبت بى‏حيايى:
على (ع) فرمود: «... مَن قَلَّ حَياؤُهُ؛ قَلَّ وَرعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ وَ مَن ماتَ قَلبُهُ فَادخَل النّارَ...؛ كسى كه حيا و شرمش اندك شد، پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه ورعش كمتر باشد، قلبش مى‏ميرد و آن كه دلش مرده باشد ، در آتش جهنم داخل خواهد شد.»(18) ث: سرپوش عيب‏ها:
على (ع) فرمود: «من كساه الحياء ثوبه؛لم ير النّاس عيبه؛ آن كس كه با لباس حياء خود را بپوشاند كسى عيب او را نبيند.»(19) ج: سرچشمه خوبى‏ها:
و آن حضرت فرمود: «مَن لاحَياءَ لَهُ لاخَير فِيهِ كسى كه حيا ندارد، خيرى در او نخواهد بود.»(20)
پيامبر اكرم(ص) فرمود:«الحَياءَ عَشرَةُ اَجزاءٍ فَتِسعَة فِى النِّساءِ وَ واحِدٌ فى الرِّجالِ؛ حياء ده جزء دارد، نه سهم آن در زن‏ها است، و يك سهم آن در مردان.»(21)
و بانوى حيا زينب كبرى(س) تمامى آن را در كنار پرورش پدر و مادر دارا مى‏باشد. نمونه‏هايى از حياى زينب(س) 1. فرزند بيت حيا و عفّت:
تأثير وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان ترديد پذير نيست. امروزه به روشنى ثابت شده است كه بخشى از صفات، خوب و بد، از راه وراثت، از نسلى به نسلى منتقل مى‏شوند و به همين جهت خانواده هايى كه پيامبران در آن متولّد شدند، عموماً پاك و اصيل بودند به ه مين جهت در منابع اسلامى نيز از ازدواج با زنان زيبايى كه در خانواده‏هاى ناپاك و عارى از حيا به بار آمده‏اند نهى شده است. در كنار وراثت، تربيت مطرح است، زيرا بخشى از فضايل و كمالات با تربيت صحيح به فرزندان منتقل مى‏شود.
در زندگى زينب(س) اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت، زينب از پستان حيا شير نوشيد و در دامان حيا و پاكى تربيت يافته، چنان كه در زيارت نامه آن بانوى گرانسنگ مى‏خوانيم: «السَّلامُ عَلى مَن رَضَعت بِلُبانِ الاِيمان ؛ سلام بر كسى كه از پستان ايمان شير نوشيد. و ايمان و حيا همراه و ملازم همديگرند. «الحياء و الايمان مقرونان»(22)
آن كه پا تا به سر ايمان و حياست‏
خونش آميخته با خون خداست‏
عشق را همسفر كرببلاست‏
مظهر عصمت و پاكى، تقواست‏
به يقين زينب كبرى‏ باشد
زاده حيدر و زهرا باشد

آرى! زينب كبرى(س) در خانه وحى و ولايت، از پدر و مادر معصوم به دنيا آمد و در آغوش نبوت، مهد امامت و ولايت و مركز نزول وحى الهى نشو و نما نمود و از پستان يگانه مادر معصوم جهان هستى «فاطمه زهرا(س)» شير خورد و از ابتداى شيرخوارگى در آغوش پرمهر مادر، عفت، ح يا، شهامت و عطوفت را فرا گرفت و هم زمان با دوران شيرخوارگى در محضر بزرگترين استادان جهان انسانيت يعنى رسول اللّه (ص) و اميرالمؤمنين و دو برادر بزرگوارش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) تربيت يافت. در نتيجه، گمان نمى‏رود كه تا به حال هيچ دخترى به آن تربيت بلن د كه زينب (س) در آن خانواده بزرگ به آن نايل گرديد، رسيده باشد زينب كبرى اكثر اوقات در كنار جد مهربانش رسول خدا بود، انس زينب (س) به رسول خدا(ص) و نيز محبّت حضرت به اين دختر در وصف و بيان نمى‏گنجد.
فاطمه زهرا(سلام اللّه عليها) در آن مدّت كوتاه نه‏تنها دخترش زينب را از نظر رشد فكرى، اخلاقى، فرهنگى و معنوى تربيت كرد بلكه او را از بسيارى از علوم قرآنى و پيش آمدهاى آينده آگاه نمود. و حيا و عفت را عملاً به او آموخت تا آنجا كه نابينايى بر فاطمه وارد مى ‏شود پشت پرده مى‏رود، اين درسهاى حيا را زينب (س) بخوبى فرا گرفت.
زينب تربيت شده پدرى است كه در اوج شجاعت و قهرمانى، از بالاترين حد حيا برخوردار است. و اوج حيايى آن مادر پاكدامن و اين پدر دلاور را هنگام خواستگارى على (ع) از زهرا(س) مى‏بينيم كه جز سكوت محض هيچ نمى‏گويند.(23)
از اين دو درياى حيا و پاكى شير زنى چون زينب (س) كه مجسمه حيا است به وجود مى‏آيد. و اين والدين معصوم سخت از مرز حيا و عفت او پاسدارى مى‏كردند.
«يحيى مازنى» كه از علماى بزرگ و راويان حديث است، چنين نقل مى‏كند: مدت‏ها در مدينه، در همسايگى على (ع) در يك محلّه زندگى مى‏كردم. منزل من در كنار منزلى بود كه «زينب» دختر على (ع) در آن‏جا سكونت داشت، حتى يك‏بار هم، كسى حضرت زينب را نديد و صداى او را نشن يد. او هرگاه مى‏خواست به زيارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب مى‏رفت، و در حالى كه پدرش على(ع) در پيش و برادرانش حسن و حسين (عليهما السلام) در اطراف او بودند. وقتى هم به نزديك قبر شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى‏رسيدند، اميرالمؤمنين(ع) شمع‏ها ى اطراف قبر را خاموش مى‏كرد. يك روز امام حسن(ع) علّت اين كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اَخشى اَن يَنظُر اَحَد اِلى شَخصِ اُختِكَ زَينَبَ؛ از آن مى‏ترسم كه كسى (در روشنى) خواهرت زينب را ببيند.(24)» راستى كجا رفته اين مرزبانى‏هاى حيا؟! و چرا در جامعه شيع ه علوى مى‏بينيم كه مردان با همسران آرايش كرده و دختران بى‏بهره از حجاب در پارك‏ها و خيابان‏ها و... ظاهر مى‏شوند؟! و به قول «شيخ جعفر نقدى» زينب (سلام اللّه عليها) تربيت شده پنج تن آل عباء است: «فَالخَمسَةُ اَصحاب العَباءِ هُمُ الَّذِين قامُوا بِتَربيَتِه ا وَ تَهذِيبِها وَ كَفاكَ بِهِم مُؤَدَّبينَ و مُعَلِّمين ؛ پنج تن آل عباء به تربيت و فرهنگى سازى و تهذيب زينب همّت گماردند و همين بس كه آنها اَدب كننده و آموزگار باشند.»(25) 2. حيا در آغاز جوانى‏
دكتر «عائشة بنت الشاطى»، بانوى نويسنده و اهل تحقيق اهل سنّت، چنين مى‏گويد: «زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مى‏كنند، زيرا كه او در خانه و رو بسته زندگى مى‏كرد. ما نمى‏توانيم مگر از پشت پرده روى وى را بنگريم، ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مى آيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مى‏دهد. و كسى كه او را به چشم ديده براى ما وصفش مى‏كند و چنين مى‏گويد: چنان كه طبرى نقل كرده است: گويا مى‏بينم زنى را كه مانند خور شيد مى‏درخشيد و با شتاب از خيمه‏گاه بيرون آمد.»(26) پرسيدم او كيست؟ گفتند: زينب دختر على (ع) است. و از ديگرى نقل شده، كه: به خدا كه من صورتى مانند آن نديدم گويا پاره‏اى از ماه بود، در صورتى كه اين بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خود بود، غريب بود، خسته و كوفته بود، مصيبت زده و داغ ديده بود، پس جمال زينب در آغاز جوانى پيش از آن كه سالمندى، و مصايب جانگداز خوردش كند و جام داغ ديدگى را تا پايان بَدُو بنوشاند چگونه بود.(27) تاريخ او را نديده، چرا كه حياى او مانع از آن شده است. مادرش فاطمه ( سلام اللّه عليها) توصيه كرده است كه: «خَيرٌ لِلنِّساءِ اَن لايَرَينَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛(28)براى زنان بهتر است كه آنان مردان را نبينند، و مردان نيز) آنها را نبينند.» با اين حال از مسائل اجتماعى به دور نبودند بلكه داراى مجلس علمى ارجمندى بود، زنانى كه مى‏خواستند احكام دين را بياموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شدند و كسب دانش مى‏كرده‏اند.»(29)
و اگر دستور الهى و آسمانى نبود كه: «انَّ اللّهَ شاء اَن يَراهُنّ سَبايا؛براستى خدا خواسته كه آن‏ها را اسير ببيند»، حسين (ع) هرگز به خود اجازه نمى‏داد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غيب‏
ورنه اين بى‏حرمتى را كى روا دارد حسين(ع)
 

 قسمت دوم


پى‏نوشت‏ها:
1. محمدى رى‏شهرى، ميزان الحكمه (بيروت دارالحديث)، چاپ دوم، 1419، ج 2، ص 716 ، روايت 4544.
2. همان، ص 717، روايت 4570.
3. همان، روايت، 4565؛ بحارالانوار، ج 78، ص 309.
4. همان، ج‏78، ص 111، حديث 6، ميزان الحكمه، ج 2، ص 717، روايت 4569.
5. روزنامه جمهورى اسلامى، 23/6/1381.
6. هفته‏نامه بصيرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4.
7. وسائل الشيعه،ج 14، ص 143.
8. ميزان الحكمه، ص 716، روايت 4542.
9. همان، ص 716، روايت 4546
10. همان، روايت 4547.
11. فروغ‏كافى، محمدبن يعقوب كلينى(دارالكتب الاسلاميه)، ج‏5، ص 537 و ر - ك حر عاملى،وسائل الشيعه (داراحياء التراث العربى)، ج‏14، ص 174، حديث 2، و روضة المتقين، ج 8، ص 383.
12. اقتباس از «گل عفاف» جواد محدثى.
13. همان، ج 2، ص 716.
14. سوره قصص، آيه 23 - 25.
15. ميزان الحكمه، ج‏2، ص 717، روايت 4567.
16. همان، ص 717 ؛ روايت 4556، امالى طوسى، ص 301.
17. ميزان الحكمه، ص 718، خصال صدوق، ص 20.
18. نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 712، حكمت 349.
19. همان، ص 676، حكمت 223.
20. عبدالواحد آمدى، غررالحكم، ترجمه على انصارى، ص 646.
21. ميزان الحكمه، همان، ص 730، روايت 4603.
22. ميزان الحكمه، ج‏2، ص 717، روايت 4565.
23. بحارالانوار، ج‏43، ص 130 - 132.
24. شيخ جعفر نقدى، كتاب زينب كبرى، ص 22، و رياحين، ج‏3،ص 60.
25. كتاب زينب كبرى، ص 20.
26. جرير طبرى، تاريخ طبرى، (بيروت مؤسسة الاعلمى، چاپ چهارم، 1403) ج 4، ص 340 - 341.
27. عائشة بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيد رضا صدر(قم انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ سوم، 1378) ص 59 - 58.
28. وسائل الشيعه، ج 14، ص 43، حديث 7.
29. بانوى كربلا، ص 60.


منبع: مجله پاسدار اسلام ، شماره 271 تير 83