تاملي بر صلح امام حسن (ع)

رضا ابروش


يكي از وظايف مهم رهبران و زمامداران جامعه، هدايت و رهبري مردم است كه اين مهم، بر اساس اهدافي از پيش تعيين شده شكل مي گيرد. در ماجراي پيمان صلح امام حسن(ع) با معاويه نيز ايشان اهداف مشخصي را مدنظر داشتند كه در اينجا به برخي از آن ها اشاره مي كنيم:

الف)شناساندن چهره واقعي بني اميه به مردم
امام حسن(ع) با حركت سياسي پيمان صلح، درصدد شناساندن چهره واقعي بني اميه به مردم بود تا بدينوسيله مردم دريابند كه معاويه هرگز پايبند به مفاد پيمان صلح نبوده بلكه آن را زير پا خواهد گذاشت.
در متن پيمان صلح موارد زير مقرر گرديد:
1- معاويه طبق دستور قرآن و سيره پيامبر (ص) رفتار كند.
2- بعد از معاويه خلافت به امام حسن(ع) يا امام حسين(ع) برسد.
3- اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) ممنوع شود.
4-بيت المال مسلمين زيرنظر امام حسن(ع) مصرف شود.
5- معاويه متعهد مي شود كه مردم و شيعيان شام و عراق و حجاز در امان باشند (1)
مدتي از انعقاد پيمان صلح سپري نشده بود كه معاويه مفاد پيمان صلح را نقض كرد و برخلاف قرآن و سيره پيامبر(ص) رفتار و فرزندش يزيد را به عنوان خليفه و جانشين بعد از خود معرفي كرد و اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) نيز نه تنها منع نشد بلكه تا دوران عمربن عبدالعزيز(سال 99هـ.ق) ادامه يافت، و همواره كينه و دشمني او با شيعيان ادامه داشت و به قتل عام شيعيان مي پرداخت.
زيادبن سميه كه روزي در صف ياران امام علي(ع) قرار داشت، در زمان خلافت معاويه حاكم و فرمانرواي كوفه و بصره شد و چون شيعيان را مي شناخت آنها را به دستور معاويه مورد تعقيب قرار داد و به شهادت رساند، به طوري كه احدي از شخصيت هاي معروف شيعه در عراق باقي نماند.(2)
در حقيقت معاويه با نقض مفاد پيمان صلح چهره واقعي خود را نماياند و مردمي كه فريب دسيسه هاي شيطاني او را خورده بودند با ماهيت پليد و شيطاني او آشنا شدند. و امام حسن(ع) نيز همين را مي خواست.

ب) آزمون ولايت مداري
در آموزه هاي ديني و اسلامي، اطاعت از خدا، رسول و اولياي دين همواره مورد تأكيد بوده و در آيات قرآن نيز بر اين مهم سفارش شده است:
«از خدا و پيامبر و واليان دين اطاعت كنيد» (نساء /59)
ماجراي پيمان صلح امام حسن(ع) آزمايشي بود براي اطرافيان امام (ع) تا مشخص گردد چه كسي مطيع مقام امامت و ولايت است و چه كساني ولايت را تا آنجا قبول دارند كه دنيا و امور آنها بر وفق مرادشان باشد.
امام حسن(ع) با بينش عميق و ژرف نگري كه نسبت به مسائل و حوادث دوران خود داشتند درصدد تبيين درس ولايت مداري و اطاعت از واليان دين بودند.

ج) زمينه سازي واقعه كربلا
هر انسان عاقلي براي انجام مأموريت هاي خطير در ابتدا تدابيري را انديشيده و مقدماتي را فراهم مي نمايد.
ائمه معصوم(ع) كه از عقلاي كامل و صاحبان خرد و انديشه هستند نيز از اين قاعده مستثني نبوده و براي پيش برد اهداف الهي و خطير خود شرايطي را زمينه سازي مي كردند.
بر همين اساس براي مقابله با دستگاه ظلم بني اميه مي بايد به جهاد و حماسه اي عظيم دست يازيد، ليكن از آنجايي كه برخي رسالت ها زمان بر هستند لذا امام حسن(ع) نقش زمينه ساز اين رسالت را ايفا كرد، و برادر بزرگوارش امام حسين(ع) بخش بعدي اين رسالت را كه همان نقش حماسه سازي و قيام عليه استبداد بود به انجام رساند. چنانكه مي بينيم بعد از شهادت امام حسن(ع) وقتي امام حسين(ع) به امامت رسيد، مردم و شيعيان عراق كه از سياست تهديد و كشتار معاويه به ستوه آمده بودند دست بيعت با امام حسين(ع) دراز كردند و خواستار جنگ و مقابله با حكومت ظالم بني اميه شدند.
امام حسن(ع) با پذيرفتن پيمان صلح، نه تنها شانه از زير بار مسئوليت خالي نكرد، بلكه هدف او اين بود كه روند مبارزه با بني اميه را از طريق استراتژي ديگري هدايت كند كه با انجام مقدمات اين استراتژي توسط ايشان، در نهايت به دست امام حسين(ع) در واقعه كربلا به وقوع پيوست.

عوامل پيمان صلح
عوامل پذيرفتن پيمان صلح را از دو جهت كلي مي توان مورد بررسي قرار داد:

1- از جهت سياست خارجي
در زمان امام حسن(ع)، جنگ داخلي مسلمانان به سود جهان اسلام نبود، زيرا امپراتوري روم شرقي، ضربه هاي سختي از اسلام خورده بود و همواره درصدد بود تا در فرصت مناسبي ضربه اي موثر و تلافي جويانه بر پيكره اسلام وارد كند و سرزمين هاي خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتي گزارش صف آرايي جنگ داخلي مسلمانان، بين سپاه امام حسن(ع) در برابر معاويه، به سران امپراتوري روم شرقي رسيد، دريافتند كه فرصت مناسبي كه انتظار آن را مي كشيدند، فرا رسيده و زماني كه سپاه امام حسن(ع) در اردوگاه نظامي درحال آماده باش بود، امپراتوري روم شرقي با سپاهي عظيم عازم حمله به كشور اسلامي شد.

در چنين موقعيتي كه خطر بزرگي از جانب روم شرقي متوجه اسلام بود، آيا امام حسن(ع) جز اين راهي داشت كه با قبول پيمان صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند؟
امام حسن(ع) با بينش عميق خود مصلحت را در اين ديد كه اگر اكنون پيمان صلح پيشنهاد شده را به طور مشروط بپذيرد، معاويه فرصت مي يابد تا در برابر امپراتوري روم شرقي قرار بگيرد و به هر طريقي كه شده با آنها با جنگ يا با روابط ديپلماسي و پرداخت غرامت كنار بيايد.
مورخين نوشته اند وقتي معاويه با امام حسن(ع) پيمان صلح را منعقد كرد براي رهايي از جنگ با سپاه روم شرقي يكصدهزار دينار بابت غرامت به آنها پرداخت و به اين صورت جنگي بين مسلمانان و امپراتوري روم شرقي واقع نشد.(3)

اين سند تاريخي نشان مي دهد كه اگر امام حسن(ع) پيمان صلح را نمي پذيرفت و با سپاه معاويه وارد جنگ مي شد، دشمن مشترك آنها با سپاهي تازه نفس به مسلمانان حمله مي كرد، و در اين حمله، امپراتوري روم شرقي بود كه پيروز مي شد نه سپاه امام حسن(ع) و نه سپاه معاويه. درنتيجه امام حسن(ع) با تدبير و دورانديشي و اتخاذ تصميم حكيمانه اين خطر عظيم را از اسلام دفع كرد.

2- از جهت سياست داخلي
پذيرش پيمان صلح توسط امام حسن(ع) از جهت سياست داخلي، معلول عوامل متعددي بود:
الف) عامل تغيير اجتماعي
در اصطلاح جامعه شناسي، تغيير اجتماعي به اين معناست كه دسته هاي بزرگي از مردم، در روابط گروهي و فعاليت هائي وارد شوند كه از فعاليت ها و روابطي كه زماني خود و والدين آنها در آن بودند، متفاوت باشد. و يا دگرگوني در نحوه نگرش، بينش و ساير مسائل زندگي را تغيير اجتماعي گويند.(4) براي بررسي اين پديده، بايد عاملان تغييرات اجتماعي را شناخت، زيرا آنها نقش مهمي در بروز تغيير اجتماعي دارند. دفلورملوين معتقد است كه نقش دولت و حكومت در تغيير اجتماعي موثرتر از ساير عوامل است(5)، زيرا خط مشي ها و اهداف كلي و استراتژي دولت ها مي تواند باعث بروز تغييرات اجتماعي گردد، و باورها و ارزش ها را در جامعه دست خوش تغيير و تحول قرار دهد و ارزش ها را در جامعه تا سرحد سقوط و انحطاط سوق بخشد.

بر همين اساس با ماجراي سقيفه، نخستين گام از تغييرات اجتماعي محقق گرديد و با رشد و نمو آن توسط نااهلان جامعه به آن جا سوق داده شد كه پس از رحلت پيامبر(ص)، مردم از اطراف اهل بيت(ع) پراكنده شدند و در برابر آنان قرار گرفتند و با دل بستن به دنيا و مظاهرآن، فريب وعده نااهلان را خورده و روشي كاملا متضاد و متفاوت با زمان رسول الله(ص) در پيش گرفتند.
اصحاب سقيفه با ايجاد حكومت در جايگاه عاملان تغييرات اجتماعي، جامعه را دست خوش تغيير كرده و ارزش هاي زمان رسول الله(ص) را بر انداختند. معاويه نيز با احياي ارزش هاي جاهليت و مخدوش نمودن چهره پيامبر(ص) و ترويج احاديث جعلي و ممانعت از نشر فضائل خاندان وحي و حذف نيروهاي ارزشي مانند كشتن حجربن عدي و سوزاندن بسياري از شيعيان و ايجاد اختلاف و چنددستگي بين مسلمانان تغييرات اجتماعي را تداوم بخشيد، و به اين وسيله توانست در راستاي منافع خويش بهره برداري بسياري نمايد. ماجراي انعقاد پيمان صلح امام حسن(ع) نيز يكي از آثار سياست تغيير اجتماعي در زمان معاويه است كه او با استفاده از اين عامل و شگرد شيطاني، دنيا را در برابر چشم و دل اصحاب امام حسن(ع) نيكوجلوه داد. افراد كوته انديش و بي خرد در برابر زرق و برقي كه معاويه به آنها نماياند، دل باختند و دست از ياري امام حسن(ع) برداشته و به سپاه معاويه ملحق شدند.

عبيدالله بن عباس يكي از سرداران سپاه دوازده هزار نفري امام حسن(ع) بود كه در اثر تغييرات اجتماعي به وجود آمده به دست معاويه از ياري امام حسن(ع) دست برداشت و با دريافت يك ميليون درهم از معاويه، شبانه همراه با هشت هزار نفر به وي پيوست. (6)

ب) عامل رواني
اطمينان به نفس و خودباوري كه از ابعاد رواني انسان مي باشد، ابزار مهمي براي ايجاد يك سپاه قدرتمند است. و اگر به هر دليلي، بعد روحي و رواني سربازان تضعيف گردد، آنان دچار عدم اطمينان و خودباختگي دروني مي شوند كه اثر آن تمام سپاه را فرا مي گيرد.
معاويه با استفاده از تضعيف روحيه سربازان و به منظور ايجاد اختلاف و جنگ رواني، با بكارگيري جاسوسان مزدور، در سپاه امام حسن(ع) شايع كرد كه قيس بن سعد از فرماندهان دلير جان بر كف امام حسن(ع) كشته شده است، هنگامي كه سربازان اين شايعه را شنيدند، دچار ترس و خودباختگي شده و پا به فرار گذاشتند.

) عامل فقر ديني و عقيدتي مردم
معاويه با سياست احياي ارزش هاي جاهليت و برانداختن ارزش هاي اصيل اسلامي و ممانعت از نشر فضائل خاندان وحي، مردم را به فقر ديني و عقيدتي مبتلا كرده بود. فقر ديني و عقيدتي مردم منجر به عدم شناخت مقام ولايت امام حسن(ع) و جهل نسبت به كرامت، فضيلت و مقام خاندان عصمت و طهارت(ع) شد كه در نهايت به پيمان شكني و سرپيچي از رهنمودهاي امام حسن(ع) انجاميد.
افرادي كه در سپاه ايشان حضور داشتند، حقيقت را نديده و آن را منحصر در زندگي دنيوي پنداشتند و زماني كه امام حسن(ع) به سپاهان و ياران خود فرمودند: «معاويه پيشنهادي به ما كرده كه برخلاف هدف و عزت ما مي باشد. اكنون اگر آماده شهادت در راه خدا هستيد، اعلام كنيد تا با او وارد جنگ شويم و اگر خواستار زندگي و عافيت هستيد اعلام كنيد، تا پيشنهاد او را پيرامون پيمان صلح بپذيريم و رضايت و خواسته شما را تامين كنيم.»

سخن امام(ع) كه به اين جا رسيد، سپاهيان از هر طرف فرياد برآوردند: «البقيه و الحياه » «ما مي خواهيم زنده بمانيم و زندگي كنيم.» (7)

به راستي با وجودچنين سپاهي، چگونه امام حسن(ع) مي توانست با معاويه وارد جنگ شود؟
معاويه با نيرنگ ها و دسيسه هاي خود باعث شد تا مردم پيامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) را نشناخته و در فقر عقيدتي و ديني گرفتار آيند و زندگي ذلت بار را به شهادت با عزت ترجيح دهند.
يكي از مورخان به نام مسعودي با اشاره به جهل و عدم معرفت مردم نسبت به پيامبر(ص) و خاندان او و فقر ديني و عقيدتي مردم مي نويسد: «يكي از دوستان اهل علم مي گفت: ما درباره ابوبكر، عمر، علي و معاويه بحث مي كرديم و عده اي ناظر مباحثه ما بودند، يكي از آنها كه عاقل تر بود گفت: شما درباره ابوبكر، عمر، علي و معاويه چه مي دانيد؟
من پرسيدم: شما درباره آنها چه فكر مي كنيد؟
جواب داد: آيا علي پدر فاطمه نبود؟
گفتم: فاطمه كيست؟
گفت: همسر پيغمبر و دختر عايشه و خواهر معاويه!
گفتم: حكايت علي چه بوده است؟
گفت: در جنگ حنين با پيغمبر كشته شد» (8)

طبيعي است كه چنين مردمي معارف عالي اسلام را نشناسند و جمع كثيري از آنها روز چهارشنبه با معاويه نماز جمعه اقامه كنند و در ركاب او به جنگ با امامت و ولايت بشتابند.
مردم زمان امام حسن(ع) نسبت به شناخت ائمه معصوم(ع) و معارف اسلامي در فقر به سر مي بردند، و توان درك مقام امامت و ولايت را نداشتند به همين دليل در برابر ايشان قرار گرفته و از پيروي ايشان سرباز زدند و امام(ع) نيز مجبور به پذيرفتن پيمان صلح شدند.


پى‏نوشت‏ها:
1- شيخ راضي آل ياسين. صلح الحسن. ترجمه آيت الله خامنه اي ص 260
2- مهدي پيشوايي. سيره پيشوايان ص 120
3- ابن واضح. تاريخ يعقوبي. ج 2 . ص .206
4- استيون ويگو. تغييرات اجتماعي، ترجمه احمدرضا غروي زاد. ص 15
5- دفلور ملوين. مباني جامعه شناسي
6- ابن ابي الحديد. شرح نهج البلاغه. ج .2 ص.14
7-علامه مجلسي. بحار الانوار. ج.44ص21
8- مسعودي. مروج الذهب. ج .3 ص143


منبع: روزنامه کیهان ، سه شنبه 26 مهر 1384- 14 رمضان 1426- 18 اکتبر 2005 [ لينك ]