ويژگى‏هاى تبليغى پيامبر اسلام(ص) در قرآن

سعيد عطاران


قرآن ماندگارترين اثر آسمانى و جاودانه‏ترين كتابى است كه خداوند به منظور هدايت بشر بر قلب شريفترين بنده‏اش محمد بن عبداللّه (ص) نازل فرمود.
جاودانگى اين كتاب بزرگ آسمانى، اقتضاى اين را دارد كه دربردارنده عميق‏ترين و سودمندترين و جذاب‏ترين نسخه‏هاى هدايت باشد.
قرآن ناطق امام على بن ابى طالب (ع) در وصف قرآن چنين مى‏فرمايد:
«ثم أنزل عليه الكتاب نوراً لاتطفأ مصابيحه و سراجاً لايخبوتوقده و بحراً لايدرك قعره و منهاجاً لايضلّ نهجه و شعاعاً لايظلم ضوؤه و فرقاناً لايخمد برهانه و تبياناً لاتهدم أركانه و شفاءً لاتخشى اسقامه...»(1)

سپس قرآن را بر او نازل فرمود. قرآن نورى است كه خاموشى ندارد، چراغى است كه درخشندگى آن زوال نپذيرد، دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود، راهى است كه رونده آن گمراه نگردد، شعله‏اى است كه نور آن تاريك نشود، جدا كننده حق و باطلى است كه درخشش برهانش خاموش نگردد، بنايى است كه ستون‏هاى آن خراب نشود، شفا دهنده‏اى است كه بيمارى‏هاى وحشت‏انگيز را بزدايد.

بى شك هدايتگرى اين چنين، شايستگى اطاعت و پيروى را دارد و بر هر انسان هوشمند و صاحب نظرى فرض است كه پيروى از برترين راهنما نموده و حياتبخش‏ترين پيام‏ها را دريافت كرده و در قلم و علم و عمل بالاترين بهره‏ها را كسب نمايد.

در اين نوشتار كوشيده‏ايم تا با استمداد از اين اثر جاودانه آسمانى و آخرين سروش هدايت و رحمت الهى، مقوله تبليغ دين را با محوريت ويژگى‏هاى تبليغى رسول مكرم اسلام(ص) و از رهنمودهاى قرآن در اين زمينه بهره‏مند گرديم.

تبليغ، يكى از موضوعاتى است كه در جاى جاى قرآن به آن اشاره شده است. موضوعاتى نظير جايگاه و اهميت تبليغ دين، ويژگيهاى تبليغ دينى، شيوه‏هاى تبليغ دينى، سوژه‏هاى تبليغ دينى، صفات مبلّغ و دهها موضوع ديگر از عناوينى است كه قرآن به آنها پرداخته است و هر كدام از آنها شايسته تأمل و دقت است وبر هر مبلغى لازم و ضرورى است پيش از اقدام به تبليغ از سخن و رأى قرآن دراين باره آگاهى يافته تا تبليغ او به نيكوترين وجهى انجام گرفته و به نتايج سودمندى دست يابد.

از آنجا كه آخرين سفير الهى خود، نخستين مبلغ فرامين انسان ساز و حيات آفرين قرآن است و آن يگانه همه دوران‏ها در اين راه با همه سرمايه بذل جهد فرمود، بى شك آن حبيب اللّه تمام عيار مبلّغ بود و آنچه كه انجام داد، اجراى دقيق فرمان الهى بود و سزاوار است كه به او كه امام مبلغان و مقتداى رسولان است اقتداء كرده و آنچه را كه او در صحنه عمل به انجام آن اهتمام ورزيده، نصب العين خويش قرار داده و در مكتب او به تعليم آداب تبليغ بپردازيم.
در سراسر قرآن، آيات بسيارى به چشم مى‏خورد كه چگونگى تبليغ پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت ختمى مرتبت را باز فرموده و فراز و نشيب‏هاى اين امر خطير را به آنحضرت ارائه فرموده است.
و از آنجا كه در قرآن وظيفه دعوت به خداوند، به رسول مكرمش و هركه به تبعيّت از او اين وظيفه را برعهده مى‏گيرد، نسبت داده است، بر آن شديم تا اشاره‏اى به فضايل و سجايا و مكارم اخلاقى آن بزرگوار در راستاى امر تبليغ با محوريت قرآن داشته باشيم.
در قرآن خطاب به رسول خدا(ص) مى‏فرمايد:
«قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه على بصيرةٍ انا و من اتبعنى».(2)
بگو (اى رسول ما) اين راه من است و من بر اساس بصيرت و هر كسى كه از من تبعيت مى‏كند بسوى خداوند دعوت مى‏كنيم.

علامه طباطبايى در ذيل اين آيه شريفه مى‏فرمايند: مراد از «أنا و من اتبعنى» اين است كه بار اين دعوت تنها به دوش من نيست بلكه بدوش كسانى هم كه مرا پيروى كرده‏اند هست. پس با اين جمله دعوت را توسعه و تعميم داده و مى‏فهماند با اينكه راه راه رسول خدا(ص) است ليكن بار دعوت به آن تنها بدوش آن جناب نيست.(3)
و نيز در ذيل آيه شريفه «واشركه فى امرى»(4) به اين نكته اشاره فرموده‏اند كه منظور از شريك در اينجا شريك در امر تبليغ دين است كه اين امر وظيفه تمام كسانى است كه به نبى ايمان آورده و چيزى از دين ياد گرفته و بر هر عالمى تبليغ جاهل واجب است.(5)
با توجه به اين تفسير و برداشت، هم مى‏توان خطير بودن و اهميت فوق العاده امر تبليغ و دعوت به سوى خداوند را فهميد چرا كه آنان كه اين وظيفه را به عهده گرفته‏اند بى شك وظيفه رسول خدا(ص) را بعهده گرفته‏اند و بر آنان است كه خود را از هر جهت به آن بزرگوار شبيه ساخته و در اين راستا از شيوه و سيره آن حضرت پيروى نمايند و هم اينكه مهمترين ويژگى يك مبلغ را بصيرت و آگاهى در دين و دعوت و تبليغ بر مبناى بصيرت قرار داده است.

1- بصيرت‏
خداوند دعوت رسولش را به سوى خود يك دعوت مبتنى بر آگاهى و بصيرت معرفى فرموده است به اين معنا كه يك دعوت كننده خود بايد به راه و هدفى كه ديگران را به سوى آن فرا مى‏خواند، آگاهى و اطلاع كامل داشته باشد.

اگر يك مبلغ خود را به زينت دانش با پشتوانه قوى عمل بيارايد، بى شك در انجام اين رسالت موفق گرديده و الّا تبليغ از سر بى‏اطلاعى و يا كم اطلاعى چه بسا مضرّات و آسيب‏هاى غير قابل جبرانى داشته باشد، اما آن‏چه كه از واژه «بصيرت» مراد است، چيزى است فراتر از آگاهى و علم بطوريكه در معناى واژه «بصيرة» گفته‏اند: بصيرت معرفتى است كه بوسيله آن بين حق و باطل در دين و دنيا تميز داده شود.(6) و از آنجا كه اين معنا يعنى تميز بين حق و باطل در قرآن از آثار تقوى به شمار آمده: ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقاناً(7) ضرورى بنظر مى‏رسد براى دست يابى به اين ويژگى يك مبلغ بايد از تقواى لازم در اين زمينه برخوردار باشد.

پس آنچه براى يك مبلغ لازم و ضرورى است علاوه بر علم و آگاهى، بصيرت داشتن است يعنى داراى يك ويژگى باشد كه به آن حق را از باطل تشخيص داده و در دعوتش راه بيراهه طى ننمايد و باطل را بجاى حق نگرفته باشد.
اگرچه بصيرت به معناى ديدن با چشم سر هم آمده ولى بين نگاه كردن با چشم سر و نگاه عميق با چشم دل تفاوتى است كه رسول خدا به آن اشاره فرموده است:
«ليس الاعمى من يعمى بصره، انما الأعمى من تعمى بصيرته.»(8) نابيناى واقعى كسى است كه چشم دل او نابينا باشد.

امام على(ع) نيز دراين باره فرموده‏اند: «نظر البصر لايجدى اذا عمى البصيرة.»(9) اگر چشم دل كور شد، بينايى چشم سرفايده‏اى ندارد.
پس مهم اين است كه چشم دل باز باشد و انسان با چراغ معرفت راه را از بيراهه تشخيص دهد چرا كه: فاقد البصيرة سى‏ء النظر.(10) انسان بى‏بهره از بصيرت نظرات و گرايشات نيكويى ندارد.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: عمويم عباس داراى بصيرتى نافذ و ايمانى محكم و پايدار بود. با توجه به معناى بصيرت و احاديث ذكر شده مى‏توان سرّ توصيف امام صادق(ع) حضرت عباس را به داشتن بصيرت نافذ فهميد چرا كه تمام حركات و سكنات حضرت ابوالفضل حاكى از وجود اين وصف در حد اعلى در آن بزرگوار است و اوج اين بصيرت را در ردّ امان نامه شاهديم.
رسول مكرم اسلام نه تنها در دوران بيست و سه سال رسالتش همواره برخوردار از اين فضيلت بودند بطوريكه در تمامى فراز و نشيب‏هاى اين دوران پرماجرا و پرتلاطم نمادهاى آشكارى از بصيرت آن بزرگوار را مى‏بينيم، در جنگ و صلح، در امور داخلى و بين المللى، در برخوردهاى فردى و اجتماعى، در ارتباط با گروههاى مختلف دشمنان چه مشركين و چه كفار و چه منافقين رفتار آن بزرگوار توأم با بصيرت و از سر بصيرت است، آن بزرگوار در دوران قبل از رسالتش نيز از اين ويژگى بهره‏مند هستند، در وقايع و حوادث مختلف چون قرار دادن حجر الأسود بر جاى آن، كه با بصيرت و نيك انديشى از يك جنگ بزرگ و خونريزى جلوگيرى فرمود.

2- شرح صدر
شرح صدر در ميان صفات رسول خدا از برجستگى خاصى برخوردار است بگونه‏اى كه مى‏توان اين صفت را منشأ بسيارى از صفات ديگر دانست و مى‏توان ريشه استقامت و پايدارى در هدف اخلاق نيكو و مهربانى و عطوفت، تواضع و فروتنى، مردمدارى و...هم را در اين ويژگى مهم دانست.
شرح صدر به معناى گشادگى سينه و داشتن ظرفيت وسيع و تحمل و حوصله فراوان داشتن است و كسى كه برخوردار از اين صفت است دلتنگى و دلگيرى از او بر طرف شده داراى تحمل و با حوصله مى‏شود، ضيق صدر موجب كم ظرفيتى و تحيّر در تصميم و درماندگى در كار مى‏شود. آن كه سينه‏اش تنگ است توان اداى حق را ندارد چه از اميرمؤمنان نقل شده است كه آن حضرت فرمود: من ضاق صدره لم يصبر على اداء الحق(11) كسى كه سينه‏اش تنگ شد بر اداى حق تاب نياورد.(12)

آنگونه كه از بررسى آيات بدست مى‏آيد اين است كه شرح صدر از اصلى‏ترين اركان انجام رسالت است. در جريان حضرت موسى هنگامى كه خداوند به او مى‏فرمايد تا به نزد فرعون رفته و او را از ظلمت خارج كرده و به راه رستگارى و فلاح دعوت نمايد در مقابل، حضرت موسى از خداوند درخواست شرح صدر مى‏كند «قال رب اشرح لى صدرى،(13) خدايا به من گشادگى سينه عطاكن» كه گويى اعطاى شرح صدر همان و توفيق در كار همان است پس از آيه فوق اينگونه از زبان حضرت موسى نقل شده است و «يسّر لى امرى.»(14)

و شايد به همين دليل باشد كه رسول مكرم اسلام بخاطر اهمّيت فوق العاده وظيفه رسالتش پيشتر از اينكه اين موضوع را از خداوند تقاضا نمايد خداوند آن را به او ارزانى داشته و او را به اين نعمت متنعم فرموده بود: «الم نشرح لك صدرك، آيا ما سينه تو را گشاده قرار نداديم.»
و در اين باره حديثى رسيده است كه ابن عباس از پيامبر نقل مى‏كند كه پيامبر(ص) فرمود: من تقاضايى از پروردگارم كردم و دوست مى‏داشتم اين تقاضا را نمى‏كردم عرض كردم خداوندا پيامبران قبل از من بعضى جريان باد در اختيارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مى‏كردند، خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم؟ گفتم آرى، فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم؟ عرض كردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده و پشتت سبكبار نكردم؟ عرض كردم: آرى اى پروردگار!(15)

اين نشان مى‏دهد كه نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبياء است و بى شك اعجاز اين امر در مطالعه زندگى پيامبر اكرم(ص) از هنگام بعثت تا پايان زندگى پرافتخار و مباركش آشكار مى‏گردد و اين ميزان شرح صدر در برابر آن مشكلات و فراز و نشيب‏ها جز به تأييد الهى امكان‏پذير نيست.
از نقطه‏هاى بسيار درخشان زندگى پيامبر اسلام اين است كه بر خلاف برخى از انبياء كه در موقعيت‏هايى چند كه سختيهاى بار رسالت بر دوش آنان سنگينى مى‏نمود و توان مقاومت بيش از آن نداشتند بر امت خويش خشم گرفته از خداوند طلب نزول عذاب بر آنان را مى‏كردند، او، آن سايه رحمت و...الهى هيچگاه اين تقاضا را نكرد و هيچ در عذاب خواهى كوشش نكرد و اين نبود مگر به خاطر داشتن شرح صدر كه خداوند از سر امتنان به او ارزانى داشته بود. و با شرح صدر، امر خطير رسالت الهى بر او آسان گشت و به فرموده خودش با شرح صدر نورى در وجود او قرار داده شد.(16) كه تا افق‏هاى دور دست را هموار و آشكار مى‏ديد.
از «الم نشرح» و چشمش سرمه يافت‏
ديد آنچه جبرئيل آن بر نتافت(17)

3- اخلاق پسنديده‏
پيامبر اسلام در قرآن كريم به عنوان انسانى كه داراى اخلاقى عظيم است ستوده شده: «انك لعلى خلق عظيم،(18) تو اى پيامبر، سجاياى اخلاقى عظيمى دارى.»
راغب مى‏گويد: خلق چه با فتحه و چه با ضمه خاء به يك معناست. ولى استعمال بيشتر به اين صورت است كه با فتحه به معناى صورت ظاهر و قيافه و هيئت است كه با چشم (و بصر) ديده مى‏شود. و با ضمه به معناى قوا و سجاياى اخلاقى است كه با بصيرت احساس مى‏شود و مراد از «خلق» در آيه شريفه، اخلاق و سجاياى اخلاقى پيامبر عظيم الشأن اسلام است.
اين آيه هرچند به خودى خود حسن خلق رسول خدا(ص) را مى‏ستايد و آن را بزرگ مى‏شمارد ليكن با در نظر گرفتن سياق آيه، اخلاق پسنديده اجتماعيش را بخصوص مورد نظر دارد. اخلاقى كه مربوط به معاشرت است از قبيل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاريهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اينها.

خداوند پيامبر را به چنين صفاتى ستوده است و اين صفات را پيامبر در ارتباط با مردم برخوردار است يعنى از جايگاه شخصى كه رساننده پيام الهى و دعوت كننده به سوى خداوند است بايد داراى اين صفات باشد پس هر كس اين وظيفه را به عهده مى‏گيرد نيز بايد داراى اين صفات باشد يعنى در معاشرت با مردم داراى اخلاقى نيكو و در مقابل كجرويها، بر حق پافشارى نمودن و در مقابل آزار مردم صبر كردن و از خطاها چشم پوشى نمودن و سخاوتمند بودن و مدارا كردن و متواضع بودن و...
اين‏ها بخشى از مجموعه فضائل و محاسن اخلاقى رسول بزرگوار اسلام (ص) است كه از او شخصيتى اين چنين برجسته ساخته كه عنصر اخلاق نيكوى او از اركان موفقيت او در اين راه سخت و دشوار است. پس اگر جامعه‏اى چون جامعه پيامبر در بدو دعوت وجود داشته باشد كه بخشى از رذائل چنان رسوخ و نفوذى در شخصيت انسانها پيدا كرده بود كه تصور زائل شدن آن‏ها امرى بعيد و بلكه محال مى‏نمود(19) ولى هنگامى كه انسانى بزرگ چون محمد بن عبداللّه (ص) در برخورد با آن جامعه داراى آن صفات پسنديده است مى‏تواند در زمانى نه چندان طولانى صفات برجسته انسانى را جايگزين رذائل اخلاقى نمايد و جامعه نمونه و قابل عرضه به جهان بسازد پس بايد از او آموخت كه چگونه با برخوردارى از اخلاقى عظيم در اين راه ثابت قدم و استوار بسوى هدف متعالى حركت كرد و هيچ مانعى از صدها مانع كه دشمنان بر سر راه دعوت و تبليغ او قرار داده بودند، او را از هدف باز نداشت.

4- نرم خوئى و ملاطفت‏
از ديگر صفات كه پيامبر در قرآن به آن هم وصف و هم توصيه شده است، نرم خوئى و مهربانى و دورى از تندخويى است.
«فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضّوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم.»(20) (اى رسول) رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوى گردانيد و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى‏شدند. پس از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش كن، در جامعه‏اى با انسانهائى تندخو و داراى اخلاقى درشت كه هيچ نشانى از رحمت و ملاطفت و گذشت ديده نمى‏شود پيامبر اسلام مأمور به داشتن اخلاقى نرم و صبر بر بدخوئى و گذشت از ناسپاسى‏ها مى‏شود. چرا كه اگر پيامبر و هر شخصى كه وظيفه هدايت و جذب انسانها به سوى طريق الى اللّه را به عهده دارد، درشت گو و سخت دل باشد زمينه هدايت كه حلقه زدن به گرد شمع وجود او و بهره‏مندى از راهنمائيها و نصايح اوست مهيا نشده و آنانى كه در اطراف او هستند با مشاهده چنين صفاتى از اطراف او دور مى‏شوند.

به نقل مفسرين اين آيات پس از حادثه «احد» نازل شد كه حوادث تلخى چون فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر در ميدان جنگ و مقاومت شخص پيامبر به همراه عده معدودى و مجروح شدن وجود مقدس رسول خدا(ص) روى داد و برسختى‏هايى كه در اين حادثه بر پيامبر و ياران نزديكش رسيد، اشاره شده است. در چنين موقعيتى،هنگامى كه خطاكاران خدمت پيامبر رسيدند و از آن پيامبر رحمت و مغفرت عذرخواهى نمودند، پيامبر امر شدند به اينكه از آنها درگذرد و براى آنان طلب مغفرت نمايد. چرا كه اگر تو با آنان به نرمى رفتار نكنى و در سخنانت به آنان تند و خشن باشى و يا اينكه نسبت به آنان سخت دل و بيرحم باشى، آنان از اطراف تو پراكنده شده و زمينه براى هدايت آنان فراهم نمى‏شود و غرض و هدف بعثت هر آينه نقض گرديده و انسانهايى كه بايد به سوى تو آمده و گوش جان به سخنان حيات بخش تو دهند از اطراف تو پراكنده گرديده و تو از هدف باز مى‏مانى.

هنگامى كه در حادثه‏اى سخت چون «احد» كه خسارات فراوانى به لشكر اسلام و شخص پيامبر از ناحيه دشمنانش و بخاطر كوتاهى دوستانش وارد شد و در عين حال پيامبر مأمور به داشتن اخلاقى اينگونه است بى شك تحمل سختى‏ها و مدارا و ملاطفت با مردم در حوادث ديگر، از مهمترين و ضرورى‏ترين وظايف يك مبلّغ است.
آيات ديگر نيز در قرآن هست كه به اين ويژگى پيامبر اشاره دارد كه ذكر برخى از آن‏ها خالى از بهره و لطف نيست.
در آخرين آيات سوره توبه مى‏فرمايد:
«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم.»(21)
در اين آيه كلمات و عباراتى بكار رفته است كه شدت علاقه پيامبر به مردم و نهايت دلسوزى او را نسبت به تمام انسانها اعم از كافر و مؤمن بيان مى‏كند.

اگر از عبارت «من انفسكم» كه در بردارنده معانى لطيفى در اين باره است، بگذريم و توضيح آنرا به بخش «مردمى بودن» رسول خدا(ص) موكول كنيم، اما عبارات ديگر حاوى معانى عاطفى و اخلاقى بلندى است، عزيز عليه... هرگونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت كننده است يعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمى‏شود بلكه بى‏تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهاى شما رنج مى‏برد و حريص عليكم(حرص) در لغت به معنى شدت علاقه به چيزى است، و جالب اينكه در آيه مورد بحث به طور مطلق مى‏فرمايد:
بر شما حريص است نه سخنى از هدايت به ميان مى‏آورد و نه از چيز ديگر، اشاره به اينكه به هرگونه خير و سعادت شما و به هرگونه پيشرفت و ترقى و خوشبختيتان عشق مى‏ورزد.(22)
در دو عبارت «عزيز عليه ما عنتّم» و «حريص عليكم» از آنجا كه هيچگونه قيدى در كار نيست اين معنا فهميده مى‏شود كه سخت بودن مشكلات افراد بر شخص رسول اللّه و اينكه نسبت به آنان حريص است و بدنبال سعادت آنهاست، اختصاصى به افراد مؤمن ندارد و دليل ديگر اين است كه پس از اين جملات مى‏فرمايد بالمؤمنين رئوف رحيم، يعنى آن عبارات سابق درباره تمام افراد بود و اين عبارت در خصوص مؤمنين است.
پس مستفاد از اين آيه اين است كه پيامبر اسلام در مقام دلسوزى و مهربانى نسبت به تمام انسانها اينگونه‏اند همانگونه كه آيه «و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»(23) اشاره به اين معنا دارد. گرچه نسبت به مؤمنين و افرادى كه به حق ايمان آورده و تسليم اوامر الهى شده‏اند رأفت خاصى دارند.

از آيات ديگر كه بر اين معنا دلالت دارد آيه سوم سوره شعراء است: رسول خدا آنقدر به حال انسانها دلسوزى مى‏فرمودند و براى سعادت و هدايت آنان تلاش مى‏فرمودند كه در اين آيه اينگونه خطاب شدند: شايد تو از اينكه (مشركان) ايمان نمى‏آورند، جان خود را تباه سازى: «لعلّك باخع نفسك الّا يكونوا مؤمنين»(24)

بى شك دلسوزى و به رنج آمدن از سختى و رنج ديگران در رسول خدا(ص) در حدّ و اندازه‏اى معمولى نبوده كه خداوند اينگونه خطاب به او مى‏فرمايد. پس مى‏توان نتيجه گرفت كه هدايت و دعوت انسانها به راه حق و سعادت يك وظيفه صرف نيست بلكه عاشقانه‏ترين كار براى كسى است كه در اين وادى گام مى‏نهد و حقيقتاً بايد به اين معنا اينگونه نگريست كه هدايت و به راه كشاندن يك فرد، مساوى با زنده نمودن اوست سخن از حيات يك شخص و يك جمع است، انسان به آن ميزان كه نسبت به نجات يك غريق و گرفتارى كه جسم او در معرض خطر و هلاكت است مكث و درنگ را روا نمى‏داند بايد نسبت به دعوت او به راه حق سر از پاى نشناخته و در اين راه تمام توان و تلاش خود را صرف نمايد. چرا كه حيات واقعى در هدايت به راه سعادت و موفقيت در اين راه است: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم.»(25)

دعوت رسول خدا و هر دعوت كننده‏اى به سوى خداوند، دعوت به حيات و زندگى و دورى از مهالك است. و البته شايسته خواهد بود در اين راه هيچ مانعى شخص دعوت كننده را از هدفش باز ندارد.
روايات بسيارى در وصف نرم خوئى رسول مكرم اسلام(ص) رسيده است. در اينجا به ذكر روايتى در اين‏باره مى‏پردازيم: از اميرالمؤمنين نقل شده است كه فرد يهوديى چندين دينار از رسول خدا مطالبه كرده بود و پيامبر در جواب او فرمودند: اكنون چيزى ندارم تا به تو بدهم. يهودى در جواب گفت: من تو را رها نمى‏كنم تا طلب مرا به من بازپس گردانى. اين شخص پيامبر را در مكانى محبوس كرده و مجبور نموده تا در همانجا بماند. پيامبر نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در همان جا بجاى آورد ولى آن شخص او را رها نكرد. اصحاب رسول خدا(ص) مرد يهودى را تهديد كرده و وعده مجازات دادند. ولى رسول خدا(ص) آنان را از اين كار منع فرمود و آنان در جواب گفتند: اين مرد اينگونه شما را حبس كرده است. پيامبر(ص) در جواب فرمود: خداوند مرا مبعوث نكرده است تا اينكه كسى را كه در ذمّه اسلام است و غير او را ظلمى كنم. اين يهودى در لحظات اوليه روز مسلمان شد و شهادتين بر زبان جارى كرد.(26)

انس مى‏گويد: من مدت ده سال در خدمت رسول خدا(ص) بودم. در طول اين مدت هيچگاه پيامبر به من كوچكترين توهينى نكرد و هيچگاه به من درباره كارى كه انجام داده بودم نفرمود چرا انجام دادى و درباره امرى كه آن را ترك كرده بودم نفرمود: چرا ترك نمودى.(27)

5 - فروتنى و تواضع‏
در قرآن خطاب به پيامبر مى‏فرمايد: اى پيامبر براى پيروان مؤمن خود، بال مهربانى و فروتنى را بگستران. «واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين»(28) و يا مى‏فرمايد:«ولا تحزن عليهم واخفض جناحك للمؤمنين.»(29)
پيامبر عزيز ما در زمانى مخاطب اين امر است كه مى‏توان گفت هيچ انسانى به ميزان او شرافت و عظمت و شأن نزد خداوند ندارد و در عين حال مأمور به تواضع نسبت به ديگران است. چرا كه اين امر باعث خواهد شد تا مخاطبين از صميم قلب به پيامبر(ص) عشق ورزيده و اوامر و نواهى او را با جان و دل پذيرا گردند.

نمونه‏هاى بسيارى از تواضع آن بزرگوار نقل شده است كه ذكر برخى از آنها ما را با ابعاد اين ويژگى در وجود آن حضرت آشنا مى‏كند:
درباره آن حضرت نقل شده است كه؛ كفش خود را پينه مى‏زد و لباس خودرا وصله مى‏زد، شير مى‏دوشيد و در خدمت كردن به اهل منزل كوتاهى نمى‏فرمود. فقرا و مساكين را دوست مى‏داشت و با آنان همنشينى مى‏كرد و مريضان آنان را عيادت مى‏كرد و به تشييع جنازه آنان مى‏رفت و هيچ فقيرى را كوچك نمى‏شمرد و تحقير نمى‏كرد. معذرت خواهى را مى‏پذيرفت. كسى كه به او بدى كرده بود مقابله به مثل نمى‏كرد. مركب او مركب خاصى نبود؛ گاه بر شتر و گاه بر اسب و گاهى بر قاطر يا الاغ سوار مى‏شد.

ابتداء به سلام مى‏فرمود... با اصحاب شوخى مى‏كردند و با بچه‏ها به بازى مى‏پرداختند. دعوت اشخاص را صرف نظر از اينكه عبد بودند يا نبودند مى‏پذيرفتند.(30)
ابن امامه مى‏گويد: پيامبر در حالى كه بر عصا تكيه داده بودند تشريف آوردند و ما به احترام او از جاى برخاستيم. او فرمود اين كار را نكنيد. انس مى‏گويد بعد از آن ما بخاطر اينكه پيامبر اين كار را نمى‏پسنديدند در جلو او از جاى بلند نمى‏شديم.
پيامبر هرگاه وارد مجلسى مى‏شدند در قسمت پايين آن مى‏نشستند. بر زمين مى‏نشست و بر روى زمين غذا مى‏خوردند و مى‏فرمودند: من بنده‏اى هستم كه همانند بندگان غذا خورده و مانند آنان مى‏نشينم.(31)

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: ما اكل رسول اللّه متكأً منذ بعثه اللّه عزوجل نبياً حتى قبضه اللّه متواضعاً للّه عزوجل.(32) رسول خدا(ص) به جهت تواضع در برابر خداوند از زمان بعثت هيچگاه تكيه داده غذا ميل نفرمودند.
پيامبر فرموده‏اند: پنج چيز را تا هنگام مردن ترك نمى‏كنم: غذا خوردن با بردگان، بر روى زمين، سوار شدن بر الاغ بى پالان، دوشيدن بز با دست خود، پوشيدن پشم زبر، سلام گفتن به كودكان، تا اينها بعد از من سنت باشند.(33)

6- استقامت
از بارزترين خصوصياتى كه پيامبر اسلام(ص) در دوران رسالتش پيوسته از آن برخوردار بود. استقامت بود. دراين باره قرآن خطاب به پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد:
«فاستقم كما امرت و من تاب معك؛(34) پس همانگونه كه فرمان يافته‏اى، استقامت كن و همچنين كسانى كه با تو به استقامت در مقابل انسانهاى عنود و لجباز كه حاضر به تسليم شدن در مقابل دين خدا نبودند.» استقامت در مقابل انواع دشمنان، از كفار و مشركين تا منافقين، استقامت در مقابل انسانهاى جاهل و اذيت و آزار آنان، استقامت و پايدارى در مقابل انواع تهمتها و استهزاءها و استقامت در مقابل تمامى ناملايمات و رنجهاى طاقت فرسايى كه پيامبر اسلام در راه ابلاغ پيام الهى همه را به جان خريد و با استقامت و پايمردى در مقابل آنها، وظيفه هدايت را به نحو احسن به انجام رسانيد. نخستين روزى كه رسول خدا(ص) براى دعوت به اسلام و نجات جهان از گمراهى مأمور گشت يكه و تنها بود، حتى يك نفر از خويشان و دوستانش با وى هم صدا نبودند ولى بواسطه استقامت آهنين خود كه با عاقلانه‏ترين روش توأم بود، روز بروز بر مسلمانان و ياران آن حضرت افزوده مى‏شد، دعوت خود را با برنامه منظم آغاز كرد، قدم بقدم جلو رفت آن نقشه منظم و دقيق را بقدرى خوب اجرا نمود كه در هيچ موقعى عقب نشينى نفرمود، عجله و شتاب زدگى بخرج نمى‏داد به اين صورت كه ابتدا نزديكترين كسان و خويشان خود را دعوت فرمود: «و انذر عشيرتك الاقربين»(35) در اين قدم كه موفقيت پيدا كرد، عموم خويشان خود را به اسلام دعوت فرمود و سپس پارا فراتر نهاد، اهل مكه را بطور مخفى دعوت كرد، پس از اندى دعوتش را در مكه آشكار و در مجالس قريش آنان را به راه خدا مى‏خواند، آنگاه پا را بالاتر گذارد تمام عرب را به راه راست دعوت فرمود، در اين مراحل كه موفقيت يافت همه جهانيان را براه حق و حقيقت دعوت نمود و آنقدر كوشيد تا توانست عالى‏ترين قوانين اصلاحى و اجتماعى كه آسايش بشر را در دنيا و آخرت تأمين مى‏نمود و از طرف خداى تعالى اسلام ناميده شده بود به جهان بشناساند.

موارد بى شمارى از پايمردى و اصرار ورزى آن حضرت به انجام رسالتش در منابع معتبر تاريخ و سيره آمده است كه ميزان استقامت آن حضرت در اين راه را بيان مى‏كند، به گوشه‏اى از اين موارد اشاره مى‏شود:
وقتى در مكه در ميان اجتماعات و بازارها مى‏گفت: اى مردم بگوئيد، لا اله الّا اللّه تا رستگار شويد دو نفر او را دنبال مى‏كردند و بر او خاك مى‏پاشيدندو مى‏گفتند: اى مردم! باور نكنيد، دروغ مى‏گويد. اين دو تن يكى عمويش ابولهب بود و ديگرى ابوجهل.(36)
طارق محاربى گفت در بازار ذى‏المجاز پيغمبر را ديدم مردم را دعوت مى‏كرد و مى‏گفت: بگوئيد لااله الّا اللّه تا رستگار شويد و ابولهب به دنبال او بود و به او سنگ مى‏زد تا ساقهاى پيغمبر خونين شد و مى‏گفت: اى مردم دروغگوست اطاعتش نكنيد.(37)
عربى از پشت سرچنان عباى پيغمبر را كشيد كه برگردنش اثر گذارد و گفت: اى محمد! بگو از مال خدا كه نزد تو است به من بدهند، پيغبر(ص) رو به او كرد و تبسم نمود و فرمود تا به او عطا كنند.(38)

7- حكمت و موعظه و جدال احسن‏
قرآن دعوت را به سه گونه مطرح كرده: يكى حكمت و ديگر موعظه حسن و سوم مجادله بطرز احسن «ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن»(39) (اى رسول ما) خلق را به حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كن و با بهترين طريق (با اهل جدل) مناظره كن.
مراد از حكمت، برهان است كه هم اقناعى است و هم الزامى. برهان به كسانى كه داراى مرتبه عالى از تحصيل و فهم و ادراك هستند، اختصاص دارد. هر كسى شايستگى ندارد كه با او به برهان سخن گفته شود.
مراد از موعظه حسن، خطابه است كه براى دعوت طبقات ديگر مردم بكار برده مى‏شود و گاهى مطالب برهانى به صورت خطابه بيان مى‏شوند. اين قسم عالى‏ترين اقسام دعوت است قرآن خود داراى اينگونه دعوت بسيار است. داستان ابراهيم كه ستارگان را ديد، فرض گرفت خداست و آنگاه كه افول كردند گفت اينها خدا نيستند و آيه شريفه لوكان فيهما الهةٌ الا اللّه لفسدتا(40) از اين قبيل است.
مراد از مجادله احسن، جدل است كه فقط الزامى است، جدل براى رفع شبهات معاندين و كسانى كه مى‏خواهند ايجاد شك و ترديد در انديشه مسلمانان نمايند. بكار برده مى‏شود.
نكته شايان ذكر اين است كه در محيط و جامعه‏اى آنچنان كه شناخته و در تاريخ خوانده‏ايم كه جز با خشونت و جهالت و خوى وحشى‏گرى، تبعيض و بردگى و امتيازات كثيف طبقاتى و... با چيزى مسامحت و مؤانست نداشت رسول خدا(ص) مأمور گشت دعوتش را بر اساس حكمت و موعظه حسن و جدال احسن پيريزى نمايد و شعار و طرحى نوين ارائه فرمود كه در آن هم انسان‏ها و هم نژادها و هم طبقات يكسان و برابر و برادر بودند و شعار انما المؤمنون اخوة(41) و «لافخر لعربى على عجمى» او را هم شنيدند.

8 - اخلاص‏
اخلاص داشتن در دعوت به سوى خداوند از امورى است كه در موارد متعددى در قرآن به آن دستور داده شده است.
اخلاص در عمل رمز موفقيت است چرا كه مؤثر واقعى خداوند متعال است و اگر تبليغ به خاطر خدا انجام گيرد بر دلها اثر خواهد گذاشت.
قيام براى خدا، شيوه تمامى رسولان الهى همچون حضرت نوح، هود، صالح، لوط، شعيب(ع) و... و خاتم رسولان حضرت محمد(ص) بوده است كه همه مى‏گفته‏اند: «و ما اسئلكم عليه من اجران اجرى الّا على رب العالمين.(42)
اگر شعار يك مبلغ «و ما اسئلكم عليه من اجر» و يا «لانريد منكم جزاءً و لاشكورا»(43) باشد. بى توجهى مردم براى او بسيار سخت و جانكاه نخواهد بود و ناسپاسى مردم به هيچ وجه بر وى اثر نخواهد گذاشت و چون به خاطر خدا تبليغ مى‏كند نبايد در مقابل زحماتش بر مردم و بلكه بر خدا منت گذارد.

9- مردمى بودن‏
در قرآن تعابير متعددى به چشم مى‏خورد كه گوياى اين هستند كه رسولان الهى از ميان قوم خود برگزيده مى‏شدند تعابيرى چون «رسول من انفسكم»(44)، «ارسلنا فيهم رسولاً منهم»(45)، «ارسلنا فيكم رسولاً منكم»(46) «قل انما انا بشرٌ مثلكم»(47) و «ما ارسلنا من رسولٍ الّا بلسان قومه»(48) و «ارسلنا نوحاً الى قومه»(49) و نظاير اينها همه دلالت بر اين معنا دارند كه يك مبلغ بايد از اين ويژگى برخوردار باشد كه از مردم و در مردم و مثل مردم باشد تا سخن و عمل او، سخن و عملى باشد در خور و در حدّ فهم و درك مردم.
رسول مكرم اسلام(ص) در چندين مورد بعنوان رسولى كه از خود مردم است و مانند مردم است معرفى شده‏اند.
مردمى بودن مبلغ لازمه توفيق اوست بطوريكه خداوند مى‏فرمايد اگر فرشته‏اى نيز به رسالت بفرستيم او را بصورت بشرى در مى‏آوريم و همان لباسى را بر او مى‏پوشانيم كه مردم مى‏پوشند:
ولو جعلناه ملكاً لجعلناه رجلاً و للبنسا عليهم مايلبسون.(50)

10- خدا ترسى و نهراسيدن از غير خدا
در قرآن در وصف مبلغان دين خدا مى‏فرمايد:
الذين يبلغون رسالات اللّه و يخشونه و لايخشون احداً الا اللّه و كفى باللّه حسيباً(51).
شرط اساسى براى پيروزى در تبليغ عدم وحشت از هيچكس جز خداست. اگر خشيت از خدا در جان كسى جاى گرفت جايى براى ترس از ديگران و مكر و حيله و تلاش آنان وجود ندارد. كارهاى بزرگى كه رسولخدا در طول دوران رسالتش به آن‏ها اقدام كرده كارهايى بود كه هيچكس قبل از او به آن اقدام نكرده بود و اين نبود جز اينكه خشيت الهى در قلب پيامبر عظيم الشأن اسلام جاى هر ترس و واهمه از غير خدا را گرفته بود و اين قلب پر از خشيت الهى از يك سو و از سوى ديگر پر از اميد به لطف و كمك خداوندى موجبات موفقيت او را در انجام وظيفه الهى فراهم كرده بود.
يك مبلغ تا برخوردار از اين ويژگى نباشد و تا خشيت الهى ملكه نفسانى او نگرديده باشد به دواعى مختلف و در موقعيتهاى گوناگون كه قدرتى سلطه جو و يا سنتى غلط او را از انجام وظيفه‏اش باز مى‏دارد، در رسيدن به هدفش ناكام خواهد ماند و آنها كه در برابر فرمانهاى الهى خواسته‏هاى اين و آن و تمايلات بى رويه گروهها و جمعيتها را در نظر مى‏گيرند و با توجيهاتى، حق و عدالت را تحت الشعاع آن قرار مى‏دهند هرگز نتيجه اساسى نخواهند گرفت.
در تبليغ و دعوت به سوى خداوند موقعيتهايى خطرناك پيش مى‏آيد كه يك مبلغ با اتكا به قدرت الهى و با اميد به لطف و عنايت او بايد تصميم‏هاى قاطعى بگيرد و چنانچه ترس و واهمه او را از امر تصميم‏گيرى بازدارد قطعاً در انجام وظيفه كوتاهى كرده و به اهداف خود دست نخواهد يافت. از نمونه‏هاى بارز و ملموس در عصر حاضر، حركت اعجاب برانگيز امام خمينى(ره) بر عليه تمامى قدرتهايى است كه از برقرارى حكومت اسلامى جلوگيرى نمودند ولى امام با شجاعت كامل و با اتكا به قدرت لايزال الهى و ايمان راسخ به هدفش در مقابل تمامى آنان ايستادگى و بسيارى از امورى كه در ظاهر ناممكن مى‏نمود در مقابل چشمان ناباوران عملى ساخت و تصميمات بزرگ را هميشه پس از خلوت با خداوند و اظهار خشيت به درگاه الهى و اعتماد به استمداد الهى مى‏گرفت و عمل مى‏نمود.


پى‏نوشتها:
1. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 198.
2. سوره يوسف، آيه 108.
3. الميزان، ج 11، ص 277.
4. سوره طه، آيه 32.
5. الميزان، ج 14، ص 147.
6. التبيان، ج 6، ص 205.
7. سوره انفال، آيه 29.
8. كنزالعمال، ح 1220 به نقل از ميزان الحكمة.
9. غررالحكم.
10. غررالحكم.
11. كنزالفوائد، ج 1، ص 278.
12. سيره نبوى، مصطفى دلشاد تهرانى، دفتر سوم، ص 149.
13. سوره طه، آيه 25.
14. همان، آيه 26.
15. الميزان، ج 20، ص 314.
16. هنگامى كه آيه الم نشرح نازل شد از پيامبر پرسيدند شرح صدر چيست پيامبر فرمود: نورٌ يقذفه اللّه فى قلب من يشاء فينشرح له صدره و ينفسح، نورى است كه خدا در قلب هر كس بخواهد مى‏افكند و در پرتو آن...قلب او وسيع و گشاده مى‏شود.
17. مثنوى معنوى، دفتر ششم، بيت 2863.
18. سوره قلم، آيه 4.
19. وصف جامعه قبل از بعثت در كلمات اميرالمؤمنين به وضوح آمده، دراين باره رجوع كنيد به: نهج البلاغه، خطبه اول و دوم.
20. سوره آل عمران، آيه 159.
21. سوره توبه، آيه 128.
22. نمونه، ج 8، ص 207 و 206.
23. سوره انبياء، آيه 107.
24. سوره شعراء، آيه 3.
25. سوره انفال، آيه 24.
26. كحل البصر فى سيرة سيد البشر، ص 67.
27. همان.
28. سوره شعراء، آيه 215.
29. كحل البصر فى سيرة سيد البشر، ص 58.
30. سوره حجر، آيه 88.
31. بحارالانوار، ج 16، ص 229.
32. كحل البصر فى سيرة سيدالبشر، ص 73.
33. بحارالانوار، ج 16، ص 215.
34. سوره هود، آيه 112.
35. سوره شعراء، آيه 214.
36. سيره شامى، ج 1، ص 461 به نقل از خاتم النبيين، كمالى دزفولى.
37. همان، ص 60.
38. همان، ج 3، ص 83.
39. سوره نحل، آيه 125.
40. سوره انبياء، آيه 22.
41. سوره حجرات، آيه 10.
42. سوره شعراء، آيه 214.
43. سوره شعراء، 109 و 127 و 164 و 180 و هود، 51 و فرقان، 57 و ص 86 با اندكى تفاوت.
44. سوره دهر، آيه 9.
45. سوره توبه، آيه 128.
46. سوره مؤمنون، آيه 32.
47. سوره بقره، آيه 151.
48. سوره فصلت، آيه 6.
49. سوره ابراهيم، آيه 4.
50. سوره هود، آيه 25.
51. سوره انعام، آيه 9.
52. سوره احزاب، آيه 39.


منبع: پاسدار اسلام ـ ش 285 - شهريور 84