رسول ا... (ص)؛ الگوي زندگي

محسن قرائتي


عذرخواهي از رسول خدا(ص)
از اين كه سيره پيامبر اكرم(ص) را مي نويسم شرمنده ام. زيرا پيامبر(ص) را بايد شخصيتي چون اميرمؤمنان(ع) توصيف كند؛ پيامبري كه خداي متعال او را مدح كرده، پيامبري كه خدا او را به آسمانها برده و جايگاه ملائكه را به قدمهاي او مبارك گردانيده است.
پيامبري كه مركب آسماني، او را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصي برد: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجدالحرام الي المسجدالاقصي...» (1) پيامبري كه جهاني از عاطفه است و گاهي در امور عادي و پيش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مي دهد كه به راستي انسان را مبهوت مي كند.

با دشمن محكمتر از كوه و با دوست، نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصي خود، از سرسخت ترين دشمن خود به راحتي مي گذرد، ولي در مقام اجراي قانون كاملاً قاطع است.
در زماني كه كمتر كسي خواندن و نوشتن مي دانست، فرمود: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة»(2) و هنوز با گذشت چهارده قرن درباره اهميت علم، شعاري رساتر از اين شعار نيامده است.

در شرايطي كه به خاطر كشته شدن يك نفر از يك قبيله، تمام افراد آن قبيله به خونخواهي قيام مي كردند و چندين نفر از قبيله قاتل را بي گناه مي كشتند و بي رحمي در حد اعلاي خود بود، پيامبر(ص) دستور مي دهد كه اگر كسي حيوان خود را- گرچه در سفر مكه- آزار دهد، گواهي آن شخص، از اعتبار مي افتد. زيرا كسي كه حيوان را خسته كرده، قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنين كسي نارواست. آري، اين دستورها و لطفي كه در آنها موج مي زند، رمز حيات آن ملت مرده شد: «دعاكم لما يحييكم»(3)

خداوند مي فرمايد: «هر كه از پيامبر(ص) اطاعت كند، در حقيقت از من اطاعت كرده است»(4)
مگر مي توان در نوشته اي اندك، اخلاق كسي را منعكس كرد كه خدا در باره اش فرموده است: «انك لعلي خلق عظيم» (5) (تو بر خلق بزرگي هستي).
او كسي است كه تولدش شعله هاي آتشكده فارس را خاموش كرده و بعثتش شعله هاي فساد را. تولدش پايه هاي كاخ كسري را تكان داد و بعثتش قلب و مغز افراد آماده را.
كسي است كه از يك سو به معراج رفت و مهمان خدا شد و از سوي ديگر اگر برده اي او را براي غذاي ساده اي در فاصله دوري دعوت مي كرد، مي پذيرفت.
در عظمتش بايد بگوييم جبرئيل از طرف خدا به او سلام مي رساند و در تواضعش بايد بگوييم به كودكان مكه سلام مي كرد.

به هنگام سجده، پيشاني و قلب خود را تسليم خدا مي كرد و در همان حال، اگر كودكان خانه بر پشت او سوار مي شدند، آن حضرت، سجده را طولاني مي كرد تا بازي بچه ها بر هم نخورد.
در غم از دست دادن كودكش ابراهيم، اشك مي ريخت، ولي هرگز سخني برخلاف حق نمي گفت. براي كودكان اصحاب، مسابقه ترتيب مي داد و براي برنده مسابقه، جايزه تعيين مي كرد. اما چه مسابقه اي؟ مسابقه اي كه اسب سوار و تيرانداز آن، فردا براي دفاع از مكتب و مبارزه با ستمگر به كار آيد، نه مسابقه اي كه دردي از جامعه دوا نكند و گرهي را نگشايد. اما چه جايزه اي مي داد؟ درخت خرما، كه از چوب و برگ و ميوه و سايه اش استفاده كنند. (جايزه اي توليدي نه مصرفي)

عبادت پيامبر(ص)
خداوند با دستورهاي روشن و گاهي مكرر كه به پيامبرش مي داد، برنامه و سيره زندگي آن حضرت را معين مي كرد. و سيره عملي آن حضرت، مطابق دستورات الهي بود. دستور ياد خدا در هر صبح و شام، فرمان سجده، تسبيح و تهجد و تلاوت قرآن، سيره عبادي او را مشخص مي كرد.
چون پاسي از شب مي گذشت، رسول خدا(ص) از بستر برمي خاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواك و تلاوت آياتي چند از قرآن كريم، در گوشه اي به عبادت مي پرداخت و اشك مي ريخت. بعضي همسرانش كه او را به اين حال مي ديدند، مي گفتند: تو كه گناهي نداري، چرا اين قدر اشك مي ريزي؟ مي فرمود: آيا بنده شاكر خدا نباشم؟
ام سلمه مي گويد: شبي پيامبر(ص) در خانه من بود، نيمه شب، او را نيافتم. به سراغش شتافتم، ديدم در تاريكي ايستاده، دستها را بلند كرده، اشك مي ريزد و مي گويد: «خدايا! نعمتهايي كه به من داده اي از من مگير، دشمنم را خوشنود مكن. به بلاهايي كه مرا از آنها نجات دادي گرفتار مكن، حتي به اندازه چشم بر هم زدني مرا به خود وا مگذار.»
به او گفتم: پدر و مادرم فدايت شوند، شما كه بخشوده شده اي! فرمود: «هيچ كس از خدا بي نياز نيست. حضرت يونس آني به خود واگذار شد، در شكم ماهي زنداني گرديد.» (6)
به هنگام نماز مي لرزيد و هر گاه نماز را به تنهايي مي خواند، ركوع و سجود آن را طول مي داد، ولي هر گاه به جماعت نماز مي خواند، بسيار عادي و ساده برگزار مي كرد. به يكي از يارانش كه امام جماعت ساير مسلمانان شده بود، سفارش فرمود: «هر گاه با مردم به نماز مي ايستي، سعي كن بعد از حمد، سوره كوچكي قرائت كني و نماز را طول ندهي».

دلسوز و مهربان
اگر كسي براي اصلاح و متحول كردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد، محال است بتواند جامعه اي را مشتعل سازد. يكي از صفات برجسته انبياي الهي، سوز و گداز آنها براي هدايت و سعادت انسانها بود. يكي از حرفهايي كه قديمي ها به بعضي افراد مي گفتند، اين بود: «اي بي درد!» پيداست كه داشتن درد و سوز، خود يك كمال است و بي دردي يك درد بزرگ است.
خداوند در اوصاف پيامبرش مي فرمايد: «حريص عليكم» (7) او نسبت به شما سوز دارد و براي ايمان شما حرص مي خورد و در جاي ديگر خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايد: شايد خويش را هلاك كني كه چرا آنها ايمان نمي آورند.(8) همچنين، در آغاز سوره طه مي فرمايد: «اي پيامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه اين همه خود را به زحمت بيندازي!» آري، سوز و گداز ديني از اوصاف انبيا و اولياست و نه تنها بر آنها، بلكه براي هر مسلماني لازم است. يك طلبه و يك دانشجو اگر بسوزد، جامعه را متحول مي كند.

البته سوز هم بايد از روي اخلاص باشد، دكان نباشد! هر كس بايد ببيند چه كاري معطل مانده است، آستينها را بالا بزند و كار را انجام دهد. به نوع كار، پستي وشرافت ظاهري آن نبايد نگاه كرد. كاري را كه بر زمين مانده است، بايد با نيت پاك و خالص انجام داد.
يكي از خصوصيات انبيا از جمله پيامبر خدا(ص)، پرهيز از تكلف بود. خداوند از پيامبرش مي خواهد كه به مردم بگويد: «من اهل تكلف نيستم و خود و ديگران را به سختي نمي اندازم.»
پيش از بعثت پيامبر(ص)، زندگي بر مردم سخت شد و كم كم كار به قحطي كشيد. مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله ابوطالب پدر بزرگوار حضرت علي(ع) كه پيرمردي عيالمند و كم درآمد بود، نياز شديدي به كمك داشت. رسول خدا(ص) با عموي خود (عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر يك، يكي از فرزندان او را به خانه خود بياورند و بدين ترتيب مخارج زندگي او را سبك كنند.
اين تصميم عملي شد. عباس، بعضي را به خانه برد و پيامبر(ص) علي(ع) را به منزل آورد و از همان آغاز كودكي، مربي او گرديد.

پيشگام در مبارزه
در جنگ احزاب كه تمام نيروهاي ضد اسلامي يعني مشركان و كافران و منافقان با طرحي گسترده قصد كودتا عليه اسلام را داشتند، پيامبر(ص) با مشورت اصحاب بنا گذاشتند دور مدينه را خندق بكنند. در اين جا نيز رسول خدا(ص) اولين كسي بود كه شروع به كندن خندق نمود و با اين كه برخي مسلمانان با كسب اجازه و گروهي هم بدون آن، كار را رها مي كردند، اما پيامبر(ص) تا پايان كار ايستاد و همچنان مشغول كندن خندق بود.
برخلاف رهبراني كه هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مي برند و پا به فرار مي گذارند و مردم و هواداران را در گرفتاريها رها مي كنند، پيامبر(ص) در مكه ماندند و به برخي هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر كردند و به هنگام هجرت به مدينه نيز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت فرمودند.

مشورت با مردم
در كارهايي كه از طرف خدا فرمان مخصوصي صادر نشده و كار به خود امت واگذار شده بود، گاه پيامبر(ص)، با مردم مشورت مي كرد و حتي در مواردي رأي ديگران را بر نظر خود مقدم مي داشت. در جنگ احد، پيامبر(ص)، شورايي تشكيل داد و درباره اين كه براي جنگيدن از مدينه بيرون بروند يا در مدينه سنگر بگيرند، مشورت نمود. نظر شخص پيامبر(ص) و عده اي ديگر سنگربندي در مدينه بود، ولي بيشتر جوانهايي كه از ياران پيامبر(ص) بودند، به بيرون رفتن از مدينه تمايل نشان دادند و گفتند: يا رسول ا... ما تابع شما هستيم، ولي چون از ما نظر خواستيد، عقيده ما بيرون رفتن است.

در اينجا رسول خدا(ص)، رأي جوانان پرشور و مؤمن را بر رأي ديگران و حتي بر رأي خود مقدم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب اين كه فرمان «و شاورهم في الامر» پس از شكست احد نازل شد و با اينكه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند، ولي خداوند فرمان مي دهد: «باز هم با آنان مشورت كنم.» البته تصميم گيري نهايي با رهبر است. زيرا قرآن در پايان همين آيه به پيامبر(ص) مي گويد: هر گاه تصميم گرفتي بر خدا توكل كن و كار را شروع كن.(9)

قاطعيت رسول ا...
عده اي خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: ما به تو ايمان مي آوريم، به شرط اين كه نماز نخوانيم. اما پيامبر(ص) نپذيرفت، زيرا حاضر نبود به قيمت زياد شدن پيروان، گوشه اي از مكتب آسيب ببيند. اين ديگرانند كه براي به دست آوردن پيروان زيادتر، هر لحظه به شكلي و نامي تغيير روش مي دهند و همچون تاجران دنبال پيدا كردن مشتري هستند.
پيامبر(ص) به كفار مي فرمود «دين شما براي شما باشد و دين من براي خودم». (10) در صورتي كه غير انبيا در دين خود چندان استوار نيستند و راه سازش و نرمش را پيش مي گيرند، دشمنان انبيا همواره مي خواهند پيامبران و پيروان آنها را به سازش بكشانند؛ اما قرآن مسلمانان را از اين نقشه آگاه ساخته و مي فرمايد: «ودوا لو تدهن فيدهنون» (11)

سيره تبليغي پيامبر(ص)
پس از آنكه آيه 214 سوره شعرا نازل شدكه «انذر عشيرتك الاقربين»، پيامبر اكرم(ص)، بستگانش را به مهماني فراخواند و پس از پذيرايي، سخن خود را آغاز و آنان را از شرك و بت پرستي نهي فرمود.
آري، دعوت بايد همراه با عواطف و مهرباني باشد و از نزديكان شروع شود، زيرا اولاً پذيرش دعوت از طرف نزديكان، زمينه را براي پذيرش ديگران فراهم مي كند و ثانياً انسان در برابر بستگان نزديك، مسؤوليت بيشتري دارد و روابط فاميلي نبايد مانع نهي از منكر باشد.
پيامبر اسلام(ص) در دعوت مردم به وحدت پيشگام بود و عقيده داشت اگر به تمام اهداف حق خود در مرحله اول دست نيافتيم، از تلاش و دعوت براي رسيدن به بعضي از آنها خودداري نكنيم. بايد به عقايد صحيح ديگران و مقدسات طرف مقابل تا آن جا كه ممكن است احترام گذاشت و يكي از مراحل تبليغ، دعوت به مشتركات است.
بر اين اساس، رسول خدا(ص) مأمور مي شود كه اهل كتاب را به مشتركات دعوت كند: «بگو اي اهل كتاب، به سوي سخني بياييد كه ميان ما و شما مشترك است. جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او قرار ندهيم.» (12)

نگرانيهاي پيامبر(ص) و تسلي خداوند
او نگران فتنه هاي بعد از خود بود كه خداوند در آيه 41 سوره زخرف به پيامبرش فرمود. «نگران مباش، ما از آنان انتقام لجاجتها و توطئه هايشان را خواهيم گرفت.» آن حضرت نگران جمعيت مخالفان بود. قرآن مي فرمايد گر چه كثرت افراد خبيث تو را به تعجب انداخته، اما نگران مباش. نگران شكنجه ها بود. قرآن مي فرمايد قبل از تو آزارها ديدند، ولي نصرت ما فرا رسيد. (13)
«نگران كفر آنان نباش، آنان آن قدر ارزش ندارند كه تو براي آنان محزون شوي.(14) نگران ريزش مؤمنان بود كه خداوند به او فرمود: «در برابر اين ريزشها، رويش داريم و گروهي اگر رفتند، در عوض گروهي خواهند آمد.» (15)

نگران تحريف كتاب مباش كه ما خود آن را نازل كرده ايم و آن را حافظيم.» (16) و خلاصه اين كه نگران قهر الهي بر مردم مباش كه تا تو در ميان مردم هستي، من آنان را عذاب نمي كنم و تا مردم استغفار كنند، قهر من به آنان نمي رسد.

راستي انسان همين كه سر سفره قرآن مي نشيند و نگرانيهاي پيامبر(ص) و تسلي و دلداريها و تسكين خداوند را مي بيند، به فكر فرو مي رود كه چقدر هدايت مردم سخت است كه كسي كه داراي خلق بزرگ و سعه صدر است، اين همه دغدغه دارد.
و چقدر گره هاي كور و تقاضاها و توقعها و طرحها و توطئه هاي گوناگون كه در مسير رسالت پيامبر(ص) قرار مي دادند و مسلمانان مي توانند از اين طرحهاي كفار و رهنمودهاي قرآن و سيره نبوي (ص) براي موضع گيري فكري و سياسي و اخلاقي خود استفاده كنند.
و به راستي، آيا نشناختن چنين پيامبري با آن همه معجزات و كمالات محروميت نيست؟ آيا غير از قرآن، مكتب شفابخشي آمده است؟ آيا بعد از حق، جز ضلالت راه ديگري هم هست؟


پى‏نوشتها:
1- سوره اسراء، آيه1
2- بحارالانوار، ج 97، ص 68
3- سوره انفال، آيه 24
4- سوره نجم، آيه3
5- سوره زخرف، آيه 43
6- بحارالانوار، ج 16، ص 217
7- سوره توبه، آيه 128
8- سوره شعرا، آيه 3
9- فروغ ابديت، ج2 ص 443 و تفسير نمونه، ذيل آيه 159 آل عمران
10- سوره كافرون، آيه6
11- سوره قلم، آيه 9
12- سوره آل عمران، آيه 64
13- سوره انعام، آيه 34
14- سوره بقره، آيه 23
15- سوره انعام آيه 89
16- سوره حجر، آيه9


منبع: مركز اطلاع رساني سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي