اشاره
از مهمترين رموز موفقيّت در زندگى، تلاش و پايدارى در راه هدف مىباشد.
تحرّك و پويايى كه از اعتقاد راسخ انسان سرچشمه مىگيرد، در راه رسيدن به مقصود
ضرورىترين عامل به شمار مىآيد.
مطالعه سيره و زندگى ائمه اطهار (ع) و توجه به تلاشهاى فرهنگى آنان نشان
مىدهد كه آن بزرگواران چشمههاى جوشان معرفت و گنجينههاى حكمت الهى هستند كه
چون چراغى پر فروغ و خاموش نشدنى فراسوى علم را با پرتو افشانى خود روشن
مىكنند. آنان با انديشهها و تلاشهاى فرهنگى خود، تاريكىها را از بين برده و
در هر زمان اميد حق ستيزان را نوميد مىساختند.
امام صادق (ع) همانند ديگر امامان معصوم (ع) داراى كمالات و فضايل انسانى در
مرتبه اعلى است كه بعد از شهادت پدر بزرگوارش امامت و رهبرى شيعيان را به عهده
گرفت و به رغم مشكلات حادّ جامعه مسلمين در مدت 34 سال امامت پر بركت خويش، نقش
شايستهاى در گسترش فرهنگ حيات بخش اسلام انجام داد.
مقالهاى كه از نظر خوانندگان عزيز و محترم مىگذرد، گامى است در بيان تلاشهاى
فرهنگى و علمى آن گوهر نبوى. اميد است كه ره توشهاى باشد براى پويندگان راه
امامت و ولايت.
1- دعوت به ولايت پذيرى
بزرگترين ظلمى كه بعد از رحلت پيامبراسلام (ص) نسبت به جهان اسلام و
بشريّت شد، اين بود كه امامت و ولايت را از مسير حق منحرف كردند. كم كم كار به
جايى رسيد كه از زمان معاويه آن را به سلطنت تبديل نمودند و مردم را چون بردگان
به خدمت مىگرفتند.
آنان مىخواستند كه ديگر از امامت و جانشينى خاتم پيامبران و رهبرى حقيقى و
دينى اثرى نماند. وقتى نوبت به امامت امام صادق (ع) رسيد در مناسبتهاى گوناگون
با بيانات شيواى خود، اهميت اين مسأله را بيان فرمود.
«عيسى بن سرى» مىگويد: به امام صادق (ع) عرض كردم پايههايى كه دين اسلام بر
آن بنا شده است، به من بفرما. آن حضرت فرمود: «گواهى به يگانگى خداوند و اين كه
محمد(ص) رسول و فرستاده اوست: اقرار نمودن به آن چه از جانب خداوند آورده
(قرآن) و ولايتى كه خداوند به آن امر فرموده و آن ولايت آل محمد است.»(1)
يكى از انتظارات واقعى امام صادق (ع) از شيعيان واقعى
اين است كه نسبت به امامان خويش معرفت و شناخت داشته باشند و با دل و جان ولايت
آنها را بپذيرند نه اين كه فقط مدّعى ولايت مدارى باشند، آن حضرت با تبيين
علايم و نشانهها، ولايت پذيران اصلى را از غير اصلى جدا نموده به طورى كه
مىفرمايد: «شيعيان سه دسته هستند: گروهى به وسيله ما زينت مىيابند و ما را
وسيله عزّت و آبروى خويش قرار مىدهند، گروهى ما را وسيله درآمد زندگى دنيايى
خويش قرار داده و از اين طريق زندگى مىكنند و گروهى از ما و به سوى ما هستند
با امنيت ما آرامش مىيابند و با ترس ما ترسان هستند، در برابر جفاكاران
خودنمايى ندارند، اگر پنهان باشند كسى سراغ آنها را نمىگيرد و اگر آشكار
باشند به آنها اعتنا نمىشوند. گروه سوم به حقيقت شيعيان واقعى و راهنمايان
مردم هستند.»(2)
امام صادق(ع) علاوه بر سفارشهاى مكرّر به ولايت پذيرى و امامشناسى در مكتب
تربيتى خويش، شيعيان ولايى تربيت نمود و آنان را ولايت مدار بار مىآورد. در
اين زمينه داستان «عبدالله بن يعفور» يكى از شيعيان با اخلاص و فداكار كه در
پذيرش ولايت ائمه اطهار (ع) اسوهاى كامل و نمونهاى بارز براى تمامى شيعيان
مىباشد، قابل تأمّل و دقت است او با همه عظمت علمى و موقعيت اجتماعى در برابر
فرمان امام خويش تسليم محض بود.
2- استناد به قرآن
جايگاه و نقش ائمه اطهار (ع) در ترويج و توسعه فرهنگ قرآنى به ويژه
تفسير قرآن كريم، نقش كليدى و اساسى در تبيين حقايق قرآنى است. با اندكى تأمّل
در زندگانى حضرت امام جعفر صادق (ع) روشن مىشود كه قرآن در سيره و سخن آن امام
بزرگوار جايگاه ويژهاى داشته و زندگى روزمرّه خود را با آيات قرآن آن چنان
آميخته بود كه در تمام ابعاد پرتو افشانى مىكرد.
آن حضرت با حالت ملكوتى خاصى آيات قرآن را در نماز تلاوت مىكرد، به طورى كه از
حالت عادى خارج مىشد. روزى يكى از حاضران از او پرسيد: اين چه حالى بود كه به
شما دست داد؟ فرمود: «پيوسته آيات قرآن را تكرار كردم تا اين كه به حالتى رسيدم
كه گويى آن آيات را به طور مستقيم از زبان نازل كنندهاش مىشنيدم.»(3)
«مسعدة بن صدقه» مىگويد: شنيدم كه از امام صادق (ع) پرسيده شد: آيا امر به
معروف و نهى منكر بر تمام مردم واجب است؟ حضرت فرمود: خير! به حضرت عرض شد چرا؟
فرمود: بر كسى واجب است كه توانمند، داراى جايگاه علمى و عالم به معروف و منكر
باشد و بر انسان ناتوان واجب نيست، دليل آن قرآن كريم است كه مىفرمايد: «و
لتكن منكم امّةٌ يدْعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر؛(4)
بايد از ميان شما گروهى باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از
منكر نمايند.»
تعبير (منْكم) عدهاى خاص را بيان مىكند، نه عموم مردم را چنان كه در اين آيه
شريفه آمده است: «و من قوْم موسى امّةٌ يهدون بالحقّ و به يعدلون ؛(5) و برخى
از قوم موسى به راه حق هدايت مىكنند و به آن باز مىگردند.» يعنى عدهاى از
قوم موسى به حق هدايت مىكنند نه همه. در اين جا امام صادق (ع) به حرف «من» در
(منكم) و (من قوم موسى) استدلال كرد كه امر به معروف و نهى از منكر بر همه
افراد واجب نيست، بلكه بر كسانى كه توانايى و آگاهى نسبت به معروف و منكر داشته
باشند، واجب است.(6)
3- تأسيس دانشگاه و تربيت شاگردان
امام صادق (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام محمد باقر(ع) در طول 34
سال امامتش با پنج طاغوت اموى و دو طاغوت عباسى روبرو بود. در اين ايام بر اثر
جنگ و ستيزهاى بنى عباس براى براندازى حكومت بنى اميه و درگيرى شديدى كه آنها
با يكديگر داشتند، فضاى بازى براى آن حضرت فراهم شد. آن امام همام در اين فرصت
توانست وسيعترين دانشگاه اسلامى را پى ريزى كند و در اين راستا توفيقات سرشارى
به دست آورد، به طورى كه حدود چهار هزار نفر شاگرد از مجلس درس او با واسطه و
بدون واسطه استفاده مىكردند و بسيارى از آنان به مقامات عالى علمى و فقهى نايل
شدند. برجستگان و فرزانگانى همچون: «زرارةبن اعين»، «هشام بن حكم»، «جابربن
حيان»، «ابان بن تغلب»، «مفضّل بن عمر»، «مؤمن الطالق»، «هشام بن سالم»، «معلّى
بن خنيس» و... از اين دانشگاه فارغ التحصيل شدند كه هر كدام استاد برجسته و
پايه گذار علوم و صاحب كرسى تدريس در فنون گوناگون علوم شدند و كتابهاى مختلفى
براى آگاهى بخشى به نسلهاى آينده تأليف نمودند و منشأ آثار و بركات و تحولات
عظيمى در تاريخ اسلام و تشيّع شدند.
حضور در دانشگاه جعفرى مخصوص شيعيان نبود، بلكه افراد زيادى همچون «ابوحنيفه»
رئيس مذهب حنفى، «مالك ابن انس» رئيس مذهب مالكى، سفيان بن ثورى، يحيى بن سعيد
و... از شاگردان اين دانشگاه بودند.(7)
آن حضرت شاگردان خود را براساس ذوق و استعداد تعليم مىنمود و در همان رشته
تشويق و تعليم مىداد و اين گونه بود كه مكتب تشيع در اثر تلاشهاى فرهنگى امام
صادق (ع) به صورت چشمگيرى گسترش يافت و به اكثر قلمروهاى اسلامى رسيد و بسيارى
از مسلمانان در آن دوران طلايى به مكتب اهل بيت (ع) گرويدند.
4- شكوفايى علم فقه
امام صادق (ع) در پرورش و شكوفايى علم فقه تلاش فراوان مىكرد، بنابراين
عظمت علمى آن امام بزرگوار در اين علم در اوج قرار دارد و شاگردان بى شمارى را
در زمينه فقه و نشر آن تربيت نموده است.
در علم فقه بهترين نظريات را ارائه نموده كه هم اكنون روايات فقهى او در كتب
اربعه (تهذيب و استبصار شيخ طوسى، كافى كلينى و من لايحضره الفقيه شيخ صدوق،
گردآورى شده است و شاگردانى همچون «جميل بن دراج»، «عبدالله بن مسكان»، «حمّاد
بن عثمان» و... در فقه تحويل جامعه اسلامى داده است.
آن حضرت براى حل مشكلات جامعه در عصر غيبت مىانديشيد و براى مردم مسلمان كه از
امام خود دور هستند و دسترسى به حجّت خدا ندارند، تقليد و پيروى از مجتهدان و
فقهاى جامع الشرايط را سفارش مىكرد.
امام صادق (ع) در مورد شرايط يك فقيه كامل و جايگاه او مىفرمود: «هر كس از
ميان شما حديث ما را روايت و در حلال و حرام ما دقت كند و احكام ما رابشناسد،
پس بايد او را به عنوان حاكم شرع و مجتهد پذيرفت و هرگاه طبق نظر ما حكم كند و
كسى آن را نپذيرد بدرستى (رد كننده) حكم خدا را سبك شمرده و فرمان ما را رد
كرده است و هر كس فرمان ما را رد كند فرمان خدا را رد كرده است.»(8)
5- نشر علم حديث
آثار به جاى مانده در زمينه حديث از امام صادق (ع) بيشتر از ساير
معصومين (ع) است. هيچ كتاب فقهى، حديثى و تفسيرى شيعه نمىتواند از كلام امام
صادق (ع) خالى باشد.
امام صادق (ع) در حوزه علم حديث و آيات الاحكام بيشترين فرصت را يافت و توسط
چهار هزار نفر از شاگردان خود، تفكرات شيعى رادر دورترين نقاط جهان منتشر نمود.
هر يك از شاگردان آن حضرت نيز خدمات بزرگ فرهنگى و علمى را در مناطق مختلف عهده
دار شد و حتى رهبران برجسته اهل سنّت در عرصه حديث از محضر آن گرامى بهرهمند
شدهاند: به طورى كه ابوحنيفه بارها مىگفت: «اگر آن دو سال كه نزد امام صادق
(ع) درس خواندم نبود، من هلاك مىشدم.»(9)
6- كشف علم شيمى
يكى از علومى كه از محضر پيشواى ششم نشأت گرفته و بعداً در ساير مناطق
رشد و توسعه يافت، «علم شيمى» است.
از آن جايى كه امام صادق (ع )هر دانشى را به اهل آن مىآموخت و شايستگى و
استعداد افراد را معيار تعليم علوم قرار مىداد، علم شيمى را به شاگرد شايسته و
ممتاز خود، «جابربن حيّان كوفى» آموخت.
او در اين علم مهارت يافت و به پدر شيمى موسوم گرديد. جابربن حيّان چنان در اين
عرصه درخشيد و تعاليم صادق آل محمد(ع) را به دنيا عرضه كرد كه پيشرفت علوم و
تكنولوژى جهان غرب امروزه مديون انديشههاى اوست.
امروزه تأليفات جابربن حيّان در كتابخانههاى مهم دنيا نگهدارى مىشود. نسخهاى
از كتاب «الخواص الكبير» در موزه انگلستان و نسخهاى از كتاب «الاحجار» در
كتابخانه ملى پاريس موجود است .
معروفترين كتاب وى، «مجموعه كامل اسرار طبيعت» است كه بار اول در سال 1490
ميلادى به چاپ رسيد و در سال 1668 ميلادى به انگليسى و در سال 1672 به فرانسه
ترجمه شد او همه اين مهارتها و فنون را از محضر حضرت صادق (ع) به دست
آورد.(10)
7- نشر آثار جاويدان
شاگردان حوزه شيعى آن حضرت آثار گران بهايى را از خود آن بزرگوار نقل
نمودهاند و يا خود تأليف كردهاند. برخى از كتابهاى منسوب به حضرت امام صادق
(ع) به شرح زير است:
1- كتاب «التوحيد» كه آن حضرت املا كرد و مفضّل بن عمر آن را تحرير نمود.(11)
2- «رسالةٌ فى وجوه معايش العباد» كه در زمينه انواع شغلها، تجارت و صنعت
مىباشد.(12)
3- «رسالةٌ فى الغنائم» كه پاسخهاى آن حضرت پيرامون خمس و غنايم است.(13)
4- «الجعفريّات» كه مجموعه رواياتى است به ترتيب ابواب فقه كه امام كاظم (ع) آن
را نقل نموده است.(14)
5- «نثر الدرر» صحيفهاى است در كلمات قصار آن حضرت(ع) كه گويا به صورت
مجموعهاى واحد بوده و «ابن شعبه حرّانى» آن را در كتاب «تحف العقول» يك جا
آورده است.(15)
6- «رسالة الامام الى اصحابه» كه راهنمايى براى سلوك يارانش مىباشد.(16)
7- «الرسالة الاهوازيّه» كه در پاسخ والى اهواز نوشته شده است.(17)
8- «كتاب الحجّ» كه «ابان بن عبدالملك» آن را نقل كرده است.(18)
به جز اينها نوشتههاى ديگرى نيز به آن حضرت منسوب است.
8 - تشويق به تفكّر
پيشرفتهاى جوامع و افراد بر اثر بهره ورى از توان عقل و تفكّر و قدرت
عمل و تلاش است. پيامبران، امامان و بندگان صالح خدا همگى اهل فكر و تعقّل
بودهاند. در منزلت ابوذر غفارى امام صادق(ع) فرمود: «كان اكثر عبادة ابى ذرٍّ
التفكّر و الاعتبار؛(19) بيشترين عبادت ابوذر، انديشه و عبرت اندوزى بود.»
امام صادق(ع) در سيره رفتارى و عملى خود براى انديشه و تفكّر ارزش والايى قايل
هست و زيباترين و رساترين سخنان را درباره ارزش تعقّل و تفكّر در مسائل دينى
بيان فرموده است.
آن حضرت مىفرمايد: «لا خير فى من لايتفقّه من اصحابنا. انّ الرّجل منهم اذا لم
يستغن بفقهه احتاج اليهم فاذا احتاج اليهم ادخلوهُ فى باب ضلالتهم و هو لايعلمُ
؛(20) از دوستان ما كسى كه در دين خود انديشه و تفقّه نكند، ارزش ندارد. اگر
يكى از دوستان ما در دين خود تفقّه نكند و به مسايل و احكام آن آشنا نباشد، به
ديگران (مخالفينما) محتاج مىشود، هر گاه به آنها نياز پيدا كرد، آنان او را
در خط انحراف و گمراهى قرار مىدهند در حالى كه خودش نمىداند.»
ضرورت يادگيرى احكام دينى در منظر پيشواى ششم آن قدر مهم است كه مىفرمايد:
«اگر به جوانى از جوانان شيعه برخورد نمايم كه در دين تفقّه نمىكند، او را
تأديب خواهم كرد.»(21)
9- بهرهگيرى از افراد توانا
ششمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت با ارزيابى قابليّتها و
توانمندىهاى شاگردان خود، برخى از آنها را براى پاسخ به سؤالات و گفتگوهاى
علمى پرورش داده بود. به عنوان مثال در مباحث كلام و مباحث اعتقادى به ويژه
مسائل امامت، افراد ممتاز و برگزيدهاى همچون «هشام بن سالم»، «هشام بن حكم»،
«حمران بن اعين» و... را تربيت كرده و به موقع از آنها استفاده مىكرد.
«يونس بن يعقوب» مىگويد: نزد امام صادق (ع) بودم كه مردى از سرزمين شام به
ديدن آن حضرت آمد و اظهار داشت كه من مردى هستم صاحب فقه و كلام، اكنون آمدهام
تا با يارانت بحث و گفتگو كنم: حضرت فرمود: اين علم كلامى كه تو درباره آن صحبت
مىكنى از كلام رسول خداست يا ساخته ذهن خودت است؟ مرد گفت: بخشى از آن كلام
پيامبر(ص) است و بخشى از آن كلام خودم. امام فرمود: پس تو شريك رسول خدا هستى؟
گفت: نه، حضرت فرمود: پس به تو وحى رسيده است؟ گفت: نه، اينجا بود كه امام صادق
(ع) به من روى كرد و فرمود: اى يونس! اين مردى است كه پيش از آن كه سخن بگويد،
خود را محكوم كرده است. سپس فرمود: اى يونس! اگر كلام مىدانستى با او مناظره
مىكردى! اكنون بيرون رو و ببين چه كسانى از صاحبان كلام را پيدا مىكنى، آنها
را نزد من بياور. يونس مىگويد: بيرون رفتم و تعدادى از متكلمين همچون: حمران
بن اعين ، هشام بن سالم، قيس بن ماصر و... را ديدم. آنها را به حضور امام بردم
و آن حضرت دستور داد تا با مرد شامى مناظره كنند. آنها هر كدام با مرد شامى
بحث و گفتگو كردند و بر او در زمينه ى علم كلام غالب گشتند.(22)
10- دعوت به پيروى از اخلاق حسنه
نياز به اخلاق حسنه يك نياز بشرى و انسانى است و به جامعه خاصّى اختصاص
ندارد. به همين جهت پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اگر انسان بداند چه چيزى براى او در
اخلاق نيك وجود دارد، حتماً متوجه مىشود كه او به داشتن اخلاق نيكو نيازمند
است.»(23)
حسن خلق آن قدر عظمت و ارزش دارد كه هر كسى به عمق و ژرفاى آن نمىرسد و به
هركس عنايت نمىشود، چنان كه امام صادق (ع) فرمود: «ولا يكون حُسنُ الخُلق الّا
فى كلّ ولىٍّ و صفىٍّ و لا يعلم ما فى حقيقة حُسن الخُلق الّا اللّه تعالى؛(24)
و حسن خلق يافت نمىشود مگر در وجود دوستان و برگزيدگان خداوند و آن چه در
حقيقت خلق نيكوست، جز خداوند متعال كسى نمىداند.»
رئيس مكتب جعفرى نه تنها به بيان اهميت و ارزش اخلاق بسنده نكرده، بلكه در سيره
خود براى ثمر بخش بودن آن در جامعه به بيان موارد و مصداقهاى عينى آن نيز
پرداخته است تا مسأله مذكور ملموستر و محسوستر شود. از آن حضرت در مورد مكارم
اخلاق سؤال شد، فرمود: «العفوُ عمّن ظلمك وصلةُ من قطعك و اعطاءُ من حرمك و
قولُ الحقّ و لو على نفسك؛(25) گذشت از كسى كه به تو ستم روا داشته است و
ارتباط داشتن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است و عطا نمودن به كسى كه تو را
محروم ساخته و گفتن سخن حق هر چند به ضرر تو باشد.»
آن حضرت در ادامه اين موضوع به ثمرات و فوايد اخلاق نيك اشاره نموده است و
مىفرمايد: «حُسنُ الخُلق يزيدُ فى الرّزق؛(26) خوى نيك باعث افزايش روزى
مىشود.»
در روايتى ديگر شيعيان را به خوش رفتارى با خانواده سفارش نموده و آن را موجب
طولانى شدن عمر مىداند و مىفرمايد: «من حسُن بِرُّهُ فى اهل بيته زيد فى
عمرهِ؛(27) هر كس با خانواده خود، خوش رفتارى كند، عمرش طولانى مىشود.»
هم چنين رعايت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى و خوش برخوردى را از
ويژگىهاى مكتب تشيّع دانسته و آن را بر شيعيان راستين لازم شمرده و بر اجتناب
از بدخلقى تأكيد نموده است.
فرجام سخن
امام صادق(ع) طى 34 سال امامت بابركتش شور و نشاط علمى و فرهنگى خاصى در
جامعه اسلامى گسترش داد كه در تاريخ زندگى بشر كم سابقه بوده است. وى در ميدان
مبارزه با همه جريانات فكرى به مخالفت برخاست تا عقايد باطل را بكوبد و
انديشههاى منحرف را اصلاح كند و عقايد ناب اسلامى را به تشنگان حقيقت هديه
نمايد. ولى سرانجام اين بزرگ مرد تاريخ انسانيت، مورد خشم دستگاه غاصب عباسى
قرار گرفت، زيرا هرگز منصور را خوش نمىآمد كه شاهد پيشرفت علمى و شهرت
روزافزون امام باشد. او ترس آن را داشت كه شايد روزى امام (ع) كرسى خلافت را از
زير پايش بيرون بكشد و حكومتش را واژگون سازد، بنابراين در پى ضربه زدن به وجود
مبارك آن حضرت بود تا اينكه سرانجام با انگور زهرآگين امام را به شهادت رساند.
امام صادق (ع) در روز دوشنبه 25 شوال سال 148 هجرى قمرى در مدينه منوره وفات
يافت و در خاك پاك قبرستان بقيع كنار پدرش و اجدادش به خاك سپرده شد.
پىنوشتها:
1. اصول كافى، كلينى، ج 3، ص34.
2. ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 264، آذرماه 1382، ص27.
3. بحارالانوار، مجلسى، ج 84، ص 248.
4. سوره آل عمران، آيه 104.
5. سوره اعراف، آيه 159.
6. تفسير نور الثقلين، على بن جمعة الحويزى، ج 1، ص380.
7. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، ج 2، ص 139.
8. تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج 6، ص 218.
9. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبى، ج 6، ص 257.
10. ماهنامه مبلغان، شماره 72، شوال 1426 ه.ق، ص 31-30.
11. الفصول المهمّه، ابن صباغ مالكى، ص 222.
12. تحف العقول، ابن شعبه حرانى، صى 331.
13. همان، ص 331.
14. الذريعة الى تصانيف الشيعه، علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 109.
15. مأخذ قبل، ص 324-315.
16. اصول كافى، ج 8، ص 14-2.
17. بحارالانوار، ج 77، ص 189.
18. رجال نجاشى، ابوالعباس نجاشى، ص 14.
19. مأخذ قبل، ج 22، ص 431.
20. اصول كافى، ج 1، ص 25.
21. بحارالانوار، ج 1، ص 261.
22. الارشاد، شيخ مفيد، ص 261.
23. ميزان الحكمة، رى شهرى، ج 2، ص 799.
24. بحار الانوار، ج 68، ص 393.
25. معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 191.
26. بحارالانوار، ج 71، ص 395.
27. كشف الغمّه فى معرفة الائمه، على بن عيسى اربلى، ج 2، ص 208.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام،شماره 299