اين شكوه و جلال كه در بارگاه امامان مىبينى!
اين دلهاى مشتاق كه شيفته زيارت اهلبيت رسول صلىاللهعليهوآله مىيابى!
اين چشمان خسته و رمد ديده كه با نگاه به ضريح على بن موسى الرضا عليهالسلام
بىاختيار به بارش مىنشيند و نشاط و معنويت مىآفريند.
اين پاهاى خسته كه مسافتهاى طولانى راه پيموده و چون به حريم حرم رضوى مىرسد،
خستگى از ياد مىبرد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام مىايستد و شاهد
گفتگوهاى بىريا و خالصانه زائران، با مهربانِ غريب نواز مىشود.
هيچكدام بىدليل نيست!
شايد براى آنان كه امام را نمىشناسند، و حكمت زيارت را در نمىيابند. آنان كه
راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را كشف نكردهاند، اين همه ابراز احترام و
محبّت شگفتانگيز به نظر آيد! حتّى ممكن است براى برخى از آشنايان و زائران كه خود
به زيارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولايت و محبّت رضوى قرار
گرفتهاند، سرّ اين شيفتگى آشكار نباشد! ولى اين واقعيتى است آشكار و غير قابل
انكار.
عترت، سرآمد امّت
آنچه بديهى مىنمايد، اين است كه در مجموعه امّت اسلامى، همه اهل ايمان در
پايدارى بر ايمان و پاسدارى از شايستگيها و مقابله با كجيها، همسان نيستند، بلكه
برخى از آنان بر گروهى ديگر در اين ميدان سبقت جسته و برترى و كمال و فضيلت را از
آنِ خود ساختهاند.
از آيات قرآن و منابع روايى معتبر استفاده مىشود: همانگونه كه امّت اسلامى بر
ساير امّتها برترى يافته و عهدهدار دفاع از بايستهها و مبارزه با زشتيها شده است،
در ميان امّت اسلامى، عترت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بالاترين امتياز را در
اين زمينه دارا هستند و بر ساير افراد و مجموعههاى اسلامى برترى يافتهاند.
شگفت نيست اگر كسانى نخواستهاند اين امتياز را براى عترت پيامبر
صلىاللهعليهوآله قايل شوند، چرا كه پيش از آنان و پس از آنان كسانى مدّعى
بودهاند كه پيامبر اسلام و قرآن بر ديگر انبيا و كتابهاى آسمانى برترى نداشته،
بلكه معتقد شدهاند كه از صدق و راستى برخوردار نبودهاند! غافل از اينكه انكار
آفتاب، انكار خود است و محروم گذاشتن خويش از نور و رحمت به شمار مىآيد.
اكنون شايسته است، در تبيين مقام عترت و جايگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد
صلىاللهعليهوآله حضرت رضا عليهالسلام بهره گيريم، آنجا كه در جمع بزرگى از
عالمان عراق و خراسان آيه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِن
عِبادِنا»(1) مطرح گرديد و اين پرسش به ميان آمد كه وارثان كتاب الهى و برگزيدگان
از ميان بندگان خدا چه كسانى هستند؟
عالمان عراق و خراسان كه در مجلس مأمون گردآمده و از مكتب اهلبيت بهرهاى نبرده
بودند، اظهار داشتند كه همه امّت اسلامى برگزيدگان خداوند و وارثان كتاب الهى
هستند. امّا امام على بن موسى عليهالسلام كه در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و
تحليل انظار شناخته مىشد، فرمود: من اين نظر را كه عالمان عراقى وخراسانى اظهار
داشتند، صحيح نمىدانم، زيرا منظور آيه از وارثان كتاب و برگزيدگان، فقط عترت طاهره
پيامبر صلىاللهعليهوآله است و نه همه امّت.
امام عليهالسلام در ارائه دليل براى اين وجه تفسير، از خود قرآن بهرهجست و
فرمود: در آيه بعد خداوند فرموده است:
«جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها...».(2)
يعنى وارثان كتاب و برگزيدگان الهى همه اهل بهشت بوده و از نعمتهاى بهشتى
برخوردار خواهند بود، اين در حالى است كه خداوند در آيه قبل ـ آيه 32 ـ امّت اسلامى
را به سه گروه 1 ـ ظالم به خود 2 ـ ميانهرو 3 ـ پيشتاز نيكيها معرّفى كرده است و
شك نيست كه اين سه گروه با يكديگر برابر نبوده همه بىچون و چرا اهل بهشت نخواهند
بود، بلكه پيشتازان راه خير و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهى از اين
امتياز برخوردارند.
در ادامه اين حديث امام عليهالسلام به ارائه دلايلى از قرآن پرداخت كه هر كدام
از آنها عترت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را سرآمد امّت اسلامى و پاكيزهترين
و شايستهترين امّت براى تداوم بخشيدن به راه نبىّاكرم صلىاللهعليهوآله و
وراثت كتاب الهى و تبيين و تفسير آن براى رهپويان ايمان و اسلام معرّفى كرده
است.(3)
هم محبّت، هم معرفت
شيفتگان و ارادتمندانى كه به زيارت على بن موسى عليهالسلام مىآيند به دو گروه
تقسيم مىشوند:
1 ـ زائرانى كه در قلب خويش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستى و احترام
دارند، ولى نمىتوانند دليل اين محبّت و ارادت را توضيح دهند.
2 ـ زائرانى كه همراه با اين شيفتگى و محبّت، داراى معرفتى شايسته نسبت به مقام
امام و جايگاه امامت هستند و مىتوانند دليل آن را بيان كنند و اگر از آنان سوءال
شود كه دليل توجّه و روى آورى مردم به بارگاه امامان چيست و اساساً زيارت امام چه
نسبتى با باورهاى دينى و اسلامى دارد، به راحتى و روشنى مىتوانند آن را شرح دهند.
كسانى كه در گروه نخست جاى دارند، شيفتگانى با احساسند، ولى كسانى كه در گروه
دوّم قرار دارند، شيفتگانى با احساس و نيز با معرفت؛ مىباشند. و شيعه واقعى كسى
است كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زيرا آنگاه
كه محبّت و معرفت در كنار هم قرار گيرند و به يكديگر يارى رسانند، زائر امام، زائرى
واقعى مىشود و زيارت مقدمهاى براى معرفت بيشتر و مايه استحكام ارتباطهاى درونى و
معنوى است.
كدام زائر، ارجمندتر است؟
محبّت به پاكان و نيكان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نيك است،
ولى آنچه بدان ارزش مىبخشد، و دوستداران را شايسته برخوردارى از الطاف محبوب
مىسازد، اين است كه محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زيارت جامعه مىخوانيم:
«اللّهم... اسئلك اَنْ تُدْخِلَنى فى جُملة العارفين بهم وبحقّهم».
خداوندا! از تو مىخواهم كه مرا در شمار عارفان به خاندان پيامبر
صلىاللهعليهوآله و آشنايان به حقّ آنان قرار دهى.
در بخش ديگرى از اين زيارت كه شيخ صدوق رحمهالله از امام هادى عليهالسلام نقل
كرده است، امام عليهالسلام معارفى را تحت عنوان زيارت، بيان فرموده است كه يك زائر
بايد بدانها توجّه داشته و آگاه باشد:
«اُشْهِدُ اللّهَ واُشْهِدُكم انّى موءمنٌ بكم وبِما امَنْتُمْ به».
خداى را به گواهى مىطلبم و نيز شما ـ خاندان رسالت ـ را شاهد مىگيرم كه من به
شما و نيز به باورهاى مورد قبول شما ايمان دارم.
«كافرٌ بعدوّكم وبما كَفَرْتُم به»
دشمنان شما را انكار منكنم و آنچه شما قبول نداريد، من نيز قبول ندارم.
«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنكم وبضلالةِ مَنْ خالَفَكُمْ»
نسبت به شأن و منزلت شما بصيرت دارم و مىدانم كه مخالفان شما در گمراهى به سر
مىبرند.
«مُوالٍ لكم وَلاَِوْليائكم مُبْغِضٌ لاَِعْدائكم ومُعادٍ لهم».
شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما كينه مىورزم و آنان را دشمن
مىدارم.
«سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ».
هر كس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر كس با شما از درِ جنگ
و ستيز درآيد، با او ستيز خواهم داشت.
«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطيعٌ لكم، عارفٌ
بِحَقِّكُمْ».
آنچه را شما حق بدانيد من نيز حق مىدانم و آنچه را شما باطل شماريد، من نيز
باطل شمارم، رهنمودهايتان را اطاعت مىكنم و به حق شما عارف و آگاهم.
اين عبارتها گرچه به صورت دعا و زيارت بيان شده است، امّا هر جمله آن، در
بردارنده معارفى است كه در بسيارى از روايات و آيات قرآن مورد اشاره يا تصريح قرار
گرفته است.
اقرار به اين فضايل، براى شيعيان و اهل ولايت آسان است، امّا كسانى كه با
اهلبيت و مكتب آنان آشنايى ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حيرت شوند و از خود
بپرسند كه: بهراستى اهلبيت عليهمالسلام چه كسانى هستند و چه جايگاهى دارند كه
بايد به آنان ايمان داشت، مطيع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان
ايشان دورى گزيد؟
حتّى گاه ديده شده است كه برخى از ناآشنايان با مكتب اهلبيت، به شيعه اعتراض
كردهاند كه چرا شما اين همه احترام و مقام را براى امامان خود قايل هستيد! مگر
آنها با ساير علما و مسلمانان چه فرقى دارند، چرا براى آنان بارگاه مىسازيد و چرا
از راههاى دور و نزديك به زيارت ايشان مىشتابيد!
زائران حضرت رضا عليهالسلام در پاسخگويى به اين پرسشها و اعتراضها به دو گروه
تقسيم مىشوند:
الف ـ برخى از پاسخ گفتن باز مىمانند و نمىدانند به اين سوءالها و اعتراضها
چگونه بايد پاسخ داد.
ب ـ گروهى هم با بصيرت و آگاهى و معرفتى كه نسبت به ساحت پاك امامان دارند، با
گشاده رويى و شكيبايى و با دلايل قانع كننده، به اين پرسشها پاسخ مىدهند.
آنچه از زائر شايسته حضرت رضا عليهالسلام انتظار مىرود، اين است كه بتواند در
برابر منكران و مخالفان و ناآشنايان با مكتب اهلبيت عليهمالسلام ، سخن و دليلى
داشته باشد و با سكوت خود، منكران را جسور و گستاخ نسازد.
البته لازم به يادآورى است كه هرگز انسان نمىتواند با خواندن يك يا چند كتاب
مختصر، به مرتبهاى از دانش و معرفت برسد كه هرگونه سوءال يا اشكالى را پاسخ دهد و
به بحث و گفتگو با منكران بپردازد. روش صحيح اين است كه ناآشنايان با مكتب اهلبيت
عليهمالسلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده دينى كه عمرى را صرف فهم و مطالعه
مباحث دينى كردهاند راهنمايى كنيم و خود از بحث با آنان بپرهيزيم، زيرا بحث و
مناظره نياز به تخصّص و اطلاعات كافى دارد.
امّا اينكه توصيه مىشود، زائر بايد اهل مطالعه و معرفت و فهم دينى باشد به خاطر
اين است كه در برابر برخى سوءالها، گرفتار سردرگمى و حيرت نشود و دستكم براى خودش
حجّت و دليل داشته باشد.
پاسخ اين سوءال را از كلام امام على بن موسى الرضا عليهالسلام مىآوريم:
«الامامُ كالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»
امام چونان خورشيد نورافشانى است كه با نور خود روشنگر جهان است.
«وهى فى الافق بحيث لا تنالَها الاَيْدى والأبصار»
در جايگاهى قرار دارد كه دستها و چشمها بدان نايل نمىشود.
«الامام الماء العذب على الظَّمآء»
امام، آب گوارايى است از پس تشنگى و عطش.
اين تعابير بلند در باره امام، عبارتهايى شاعرانه، ادبى و مبالغهآميز نيست،
بلكه بازگوكننده جايگاه و منزلت واقعى امام است، و به همين دليل امام رضا
عليهالسلام پس از اين تعابير بلند، به اين سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ مىدهد
كه: بهراستى نورافشانى امام در چه زمينهاى است و امام براى كدام تشنگى، مانند آب
گوارا است؟
«والدّال على الهدى والمنجى مِنَ الرّدى»
امام، رهنماى بشريّت به سوى هدايت و نجاتدهنده آنان از پستى و فرومايگى است.
«الامام الانيس الرفّيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق»
امام براى انسانها، همدمى رفيق، و پدرى مهربان و برادرى همانند است.
«والامّ البرّة بالولد الصغير، ومفزع العباد فى الداهية النَّآد»
امام به امّت خويش مهر مىورزد، همانند مادرى كه به فرزند خردسال خود مهربان و
نيكوكار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصيبتها و دشواريهاى عظيم است.
«الامامُ امينُ اللّه فِى خَلْقهِ و حُجَّتُه على عبادهِ و خليفَتُه فى بلادهِ
والدّاعى الى اللّهِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه».
امام، امين الهى در ميان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خليفه پروردگار در
جامعه بشرى است. امام مردم را به سوى خدا دعوت مىكند و از حريم ارزشهاى الهى و
ساحت قدس خداوندى، پاسدارى مىكند.
«الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العيُوب».
امام از هر گناه، پاكيزه و از هر عيب و كاستى به دور است.
«المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّين».
امام داراى علم ويژه و حلم و بردبارى است و وجود او مايه استوارى دين است.
«وعزّ المسلمين، و غيظ المنافقين، و بَوار الكافرين».
امام مايه عزّت و سربلندى مسلمانان، و باعث ناخشنودى و نگرانى عميق منافقان و
عامل شكست و حقارت كافران است.
«الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لايُدانيهِ اَحَدٌ ولا يُعادِلُه عالمٌ، ولا يُوجَد منه
بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظير».(4)
امام، يگانه عصر خويش است، بهطورى كه هيچ كس در شرافت و فضيلت به پاى او نرسد و
در دانش به مرتبه او راه نيابد، همانندى براى او يافت نمىشود و مثل و نظير ندارد.
«لِلاِْمام علاماتٌ: يكونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْكَمُ النّاس، واَتْقَى الناس
واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخى الناس.»(5)
امام داراى نشانههايى است: امام آگاهترين، استوارترين، با تقواترين و
بردبارترين مردم و از همه شجاعتر و عابدتر و با سخاوتتر است.
نگاهى دوباره
آنچه آورديم، گوشهاى از فضايل و ويژگيهاى امام بود، در حالى كه از كمالات
امامان عليهمالسلام ، در روايات به شكل گستردهترى ياد شده است. در عين حال همين
موارد كه به صورت خلاصه يادآور شديم، بسيار شگرف و عظيم است.
اين ويژگيها را در سه زمينه مىتوان خلاصه كرد:
1 ـ منزلت امام نزد خدا؛
2 ـ ارتباط امام با مردم ؛
3 ـ شخصيّت معنوى و علمى امام.
منزلت امام نزد خدا
ـ امين الهى در ميان خلق .
ـ حجّت و دليل خداوند بر مردم.
ـ خليفه الهى در جامعه بشرى.
ـ دعوت كننده مردم به سوى خدا.
ـ پاسدار حريم ارزشهاى الهى.
ارتباط امام با مردم
ـ راهنماى مردم به سوى هدايت.
ـ انيس مردم، چونان پدرى دلسوز و مهربان.
ـ پناهگاه مردم در مشكلات و دشواريها.
ـ مايه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوايى كافران.
شخصيت معنوى و علمى امام
ـ برترى نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضيلت.
ـ بركنارى از هر گناه و كاستى.
ـ برخوردارى از علم ويژه و دانش مخصوص.
ـ برازندهترين به لحاظ شكيبايى، تقوا، شجاعت و سخاوت.
ـ عابدترين انسانها به درگاه خداوند.
انتخاب امام به اختيار خدا يا مردم؟
با توجه به مشخصّات و ويژگيهايى كه براى امام برشمرديم، تعيين امام و شناسايى و
انتخاب امام نمىتواند به انتخاب مردم باشد، زيرا انسانها نمىتوانند تشخيص دهند كه
چه كسى داراى برترين مقام علمى و معنوى است و مبرّا از هر گناه، چه آشكار و چه
پنهان. مردم نمىتوانند با انديشه و تجربههاى خود دريابند كه چه كسى صلاحيّت خلافت
الهى را دارد. تنها خداوند است كه از دل همه انسانها با خبر است و مىداند كه
شايستهترينِ انسانها براى بردوش كشيدن بار امانت و خلافت الهى كيست.
پاسخ به اين سوءال را نيز از كلام امام على بن موسى عليهالسلام مىآوريم، چه
اينكه وقتى آن حضرت وارد مَرو شدند، در ميان مردم بحث از امامت مطرح گرديد و اختلاف
نظريهها به وضوح پيدا بود.
شخصى به نام عبدالعزيز پيش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره
امامت خبر آورد! امام رضا عليهالسلام لبخندى زد و فرمود: اى عبدالعزيز! اين گروه
گرفتار ناآگاهى هستند و با نظريهپردازيهاى گوناگون، خود را گول زدهاند!
سپس امام درباره اين نظريه كه «امام را بايد خود مردم انتخاب كنند» فرمود:
«هل يعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَيَجُوز فيها اختيارُهم».
آيا اينان اساساً اهميّت و جايگاه امامت را در ميان امّت اسلامى مىدانند و
ويژگيهاى امام و رسالتى كه بر دوش اوست تشخيص مىدهند تا بتوانند براساس آن
معيارها، كسى را براى امامت انتخاب كنند!
«اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامكاناً واَمْنَعُ جانباً
واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ يبلغها النّاس بعقولهم».(6)
امامت، ارزشى والاتر، شأنى بزرگتر، جايگاهى برتر، موقعيتى فراتر و ژرفايى
فزونتر از آن دارد كه مردم بتوانند با ملاكهاى عقلى خويش، آن را اندازه گيرند و به
آن برسند.
امامان عليهمالسلام به اين مقام چگونه رسيدهاند؟
وقتى سخن از جايگاه و منزلت امامان به ميان مىآيد، بهطور طبيعى اين سوءال به
ذهن مىرسد كه: بهراستى امامان عليهمالسلام اين مرتبه عالى و اين شايستگى و
صلاحيّت را چگونه و به چه دليل يافتهاند؟
قبل از پاسخ به اين پرسش، يادآورى اين نكته لازم است كه اين پرسش اختصاص به
امامان ندارد، بلكه درباره همه انبياى بزرگ الهى مانند نوح عليهالسلام ، ابراهيم
عليهالسلام ، موسى عليهالسلام ، عيسى عليهالسلام و محمدبن عبداللّه
صلىاللهعليهوآله نيز همين مطرح بوده است كه چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را
به آنها داده و از ميان خلق، آنان را برگزيده است؟
بنا بر اين، پاسخ به اين سوءال تنها متوجّه شيعه نيست؛ بلكه همه مسلمانان كه به
رسالت و مقام نبى اكرم صلىاللهعليهوآله اعتراف و ايمان دارند، حتّى يهوديان و
مسيحيان كه به رسالت حضرت موسى عليهالسلام و عيسى عليهالسلام معتقدند بايد به اين
سوءال پاسخ گويند.
و امّا پاسخ اين است كه چون خداوند داراى علم بىپايان و گسترده است، هنگامى كه
انسانها را آفريد، از همان آغاز مىدانست كه مطيعترين، عابدترين، و پرهيزگارترين
بندگان چه كسانى هستند و براساس علم برتر خود، آنان را براى رسالت و امامت برگزيد،
تا ديگر بندگان خود را به سوى نور و پاكى هدايت كند.
«وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) يعنى؛ و قرار داديم آنها را
امامان و پيشوايانى كه مردم را به امر ما هدايت كنند.
بنا بر اين بىشك، دليل انتخاب شدن انبيا و امامان از سوى خداوند، لياقت و
شايستگى آنان بوده است. چنان كه در طول زندگى اين شايستگى را به اثبات رساندهاند،
ابراهيم عليهالسلام گام در آتش مىگذارد و براى اطاعت از امر الهى به انجام
سختترين آزمايش خداوند تن مىدهد و تا مرحله ذبح فرزند عزيز خويش پيش مىرود.
موسى عليهالسلام با قدرت فرعونى درگير مىشود و براى هدايت بنى اسرائيل
سختترين مرحلهها را مىگذراند و دشوارترين رنجها را تحمل مىكند.
عيسى عليهالسلام براى اجراى رسالت خود، چندان مقاومت مىورزد كه تا پاى دار پيش
مىرود.
پيامبر خاتم صلىاللهعليهوآله در راه رسالتش بيش از همه انبياى الهى ستم
مىبيند و تا بدان پايه به هدايت مردم اهتمام مىورزد و براى آنان دل مىسوزاند كه
خداوند در نص آيه كريمه قرآن به او دستور مىدهد كه تا اين اندازه خود را در مشقّت
مينداز.(8)
على بن ابىطالب عليهالسلام در طول زندگى خود اثبات مىكند كه جز به خدا و دين
و خلق نمىانديشد و زندگى و مرگ خود را در راه حق و براى حق قرار مىدهد. تا آنجا
كه يك ضربت او در جنگ با خشنترين چهره كفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس
معرفى مىشود.
خداوند كه شايستگى و صلاحيت انبيا و امامان را از آغاز خلقت مىداند، آنان را به
عنوان معلمان و راهنمايان خلق بر مىگزيند و به ايشان كرامت خاص و توفيق ويژه
مىبخشد و از آنان مسوءوليتهاى بيشترى مىخواهد.
راههاى اثبات امامت امامان
جهان پر است از نداهاى حق و باطل و ادعاهاى الهى و شيطانى، زيرا همچنان كه
پيامبران الهى و امامانِ راستين، مردم را به سوى خود خواندهاند تا آنان را به سوى
خدا هدايت كنند، همزمان با ايشان و در عصر آنان نيز مدعيان دروغينى بودهاند كه
خود را پيشوا و راهنما معرّفى كرده و مردم را به پيروى از خويش فراخواندهاند و
مايه گمراهى آنان شدهاند.
خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پيشوايانى كه مردم را به امر الهى هدايت
مىكنند ياد كرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش فرا
مىخوانند نام برده است.
«وجَعَلْناهم ائمةً يَدْعُونَ الى النّار».(10)
براين اساس، هر كس كه در جامعه بشرى ادّعاى امامت و پيشوايى را داشته باشد،
نمىتوان بدون دلايل و نشانههاى لازم، ادّعاى او را پذيرفت و از او پيروى كرد،
بلكه بايد مدّعى امامت و نبوت، دلايلى داشته باشد تا بتوانيم به او اعتماد كنيم.
دلايلى كه انبيا براى مردم آوردهاند به چهار بخش قابل تقسيم است:
1 ـ گواهى و تأييد آنان از سوى انبياى پيشين.
2 ـ ارائه مطالب صحيح و منطقى و معقول همراه با دلايل قانع كننده و هماهنگ با
فطرت و نياز آدمى و نيز هماهنگ و همساز با معارف انبياى گذشته.
3 ـ برخوردارى آنان از اخلاقى ممتاز و رفتارى انسانى و متعالى.
4 ـ ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ويژهاى كه با خداى هستى
دارند.
هرگاه اين چهار نشانه در كنار هم قرار گيرد، اين اطمينان براى ما حاصل مىشود كه
مدّعى نبوت، بهراستى مورد تأييد خداوند است و ما را به سوى خداوند متعال هدايت
مىكند.
اكنون بايد ديد كه آيا امامان هم براى اثبات امامت خود نياز به اين دلايل دارند؟
پاسخ اين است كه «امامت» به عنوان پيشوايى خاص الهى و دينى ـ با ويژگيهايى كه در
صفحات قبل ياد كرديم ـ مقامى والاست و امام معصوم واجد همه ويژگيهاى پيامبر ـ بجز
وحى قرآن ـ و داراى تمامى اختيارات و مسوءوليتهاى رسول خدا و برخوردار از علم
لَدُنّى و در يك كلمه امام يعنى، خليفه خدا و خليفه رسول اللّه
صلىاللهعليهوآله . با توجّه به اين ويژگيهاى امام و نيز با توجّه به اينكه تنها
خداوند با علم برتر خود، شايستگى انسانها را مىداند و براساس شايستگى، مقام امامت
را به آنان عطا مىكند؛ ناگزير امامان و جانشينان خاص انبيا نيز بايد مانند خود
انبيا عليهمالسلام از دلايل و شواهدى برخوردار باشند تا ما بتوانيم به آنان اعتماد
داشته باشيم و از ايشان پيروى كنيم.
امام على بن موسى الرضا عليهالسلام در اين باره فرموده است:
«لمّا كانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم يكن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ عليه و
يتميّزه بها من غيره».(11)
يعنى؛ چون امام كسى است كه اطاعت كردن از او واجب است، ناگزير بايد بر امامت او
دليلى اقامه شود تا در پرتو آن دليل بتوان امام را از غير امام تشخيص داد.
دلايلى از قرآن و حديث
در كتاب بحارالانوار حدود هشتاد آيه از قرآن آمده است كه به شكلى به مسأله امامت
مربوط مىشود.(12) ولى به سبب آنكه آوردن همه آن آيات در اين مختصر نمىگنجد به چند
نمونه اكتفا مىكنيم:
امام رضا عليهالسلام در يكى از مناظرات خود مىفرمايد:
1 ـ «هم الذّين وَصَفَهم اللّهُ فىِ كتابِهِ فقال: «انّما يُريد اللّهُ
لُيِذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ اَهْلَالبيت ويُطَهِّرَكم تطهيراً»»
يعنى؛ اهلبيت همان كسانى هستند كه خداوند ايشان را در قرآن توصيف كرده و درباره
آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده كرده است تا هرگونه گناه و آلودگى از شما
اهلبيت به دور باشد و شما را بهگونهاى خاص پاك و منزّه از گناه بدارد».
سپس آن حضرت در پاسخ به اين سوءال كه اين آيه درباره چه كسانى است و منظور از
اهلبيت پيامبر چه كسانى هستند؟ فرمود:
«هم الذّين قال رسول اللّه صلىاللهعليهوآله : انّى مُخَلَّف فيكم
الثَّقَلين كتاب اللّه وعترتى اهلبيتى، لَنْ يَفْتَرِقا حتّى يردا عَلَىَّ
الحوض».(13)
اهل بيت در اين آيه همان كسانى هستند كه رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از
خود دو يادگار گرانبها ميان شما مىگذارم، كتاب الهى و عترتم كه اهلبيت من هستند و
اين دو از يكديگر جدا نمىشوند تا در روز قيامت نزد حوض كوثر بر من وارد شوند.»
2 ـ «يا ايّها الذّين امَنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرّسول و اولى الامر
منكم»(14).
يعنى: «اى اهل ايمان، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و نيز آنان كه
صاحب فرمان هستند».
در فهم اين آيه اگر از معارف دين و روايات استفاده نكنيم، چه بسا گرفتار بد فهمى
شويم، زيرا منظور از «اولى الامر» كسانى نيستند كه تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان»
بر مردم فرمان مىرانند، زيرا بسيارى از فرمانروايان ـ مانند فرعون ـ براساس هواى
نفس و قدرتطلبى و فزونخواهى فرمان مىرانند و خداوند آنان را طاغوت ناميده است و
از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگارى نداشته باشند.
بنا براين، منظور از «اولىالامر» ـ صاحب فرمان ـ بايد كسان خاصى باشند كه امام
رضا عليهالسلام آنان را معرفى كرده و فرموده است:
«يعنى الذّين اَوْرَثَهم الكتاب والحكمةَ وحُسِدُوا عَلَيهم بِقَوْلِهِ «ام
يحسدون الناس على ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة
وآتيناهم ملكاً عظيماً... والملك ههنا الطاعة لهم».
در اين آيه «اولى الامر» همان كسانى هستند كه وارث كتاب و حكمتاند و مورد حسادت
قرار گرفتهاند، چنان كه خداوند در قرآن فرموده است: «آيا مردمان به خاطر آنچه
خداوند از فضل خود به ايشان عطا كرده است، به آنان حسد مىورزند! با اينكه به
آلابراهيم ما كتاب و حكمت را عطا كردهايم و نيز ملكى عظيم بخشيدهايم».
سپس امام توضيح مىدهد كه «ملك عظيم» در اين آيه به معناى فرمانروايى بر
سرزمينها نيست، بلكه منظور فرمانروايى بر دلهاست كه بر مردم واجب شده است از
برگزيدگان الهى اطاعت كنند.
3 ـ «قُل لا أسألكم عليه اَجْراً الاّ المودّة فى القُرْبى».(15)
«بگو! من در برابر رسالتى كه انجام دادهام، از شما مردم اجرو پاداشى نمىطلبم،
مگر دوستى خويشاوندان و نزديكانم را.»
امام رضا عليهالسلام در توضيح اين آيه و دلالت آن بر منزلت اهلبيت
عليهمالسلام فرموده است:
در قرآن نظير اين آيه درباره برخى انبياى ديگر مانند نوح عليهالسلام ، هود
عليهالسلام ، صالح عليهالسلام ، لوط عليهالسلام و شعيب عليهالسلام نيز آمده است
با اين تفاوت كه فقط اين جمله آمده است كه «پاداش انبيا با خداست» ولى مسأله «دوستى
ذىالقربى» در مورد آنان مطرح نشده است.
خداوند درباره نوح مىفرمايد كه او به مخاطبان خود گفت:
«وما اسألكم عليه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْرى الاّ على ربِّ العالمين»(16)
يعنى ؛ «من هيچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم، زيرا پاداش من فقط با پروردگار
جهانيان است.»
قرآن درباره حضرت هود فرموده است:
«لا أسألكم عليه اجراً اِنْ اجرى الاّ على الذى فَطَرنى».(17)
يعنى ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتى كه انجام دادهام، مزدى نمىطلبم، زيرا
پاداش من بر هيچ كس نيست، جز آن كس كه مرا آفريده و وجودم را سرشته است.
امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلىاللهعليهوآله فرموده است كه اجر رسالت
پيامبر صلىاللهعليهوآله ، دوستى خويشان نزديك اوست.
سپس امام رضا عليهالسلام مىفرمايد:
«وَلَمْ يُفْرض اللّه مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لايرتدّون عن الدّين ابداً
ولا يرجعونَ اِلى ضلالةٍ ابداً».(18)
يعنى؛ خداوند دوستى اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله را به اين سبب واجب كرده
است كه مىدانسته است اهلبيت پيامبر اسلام، هرگز از دين الهى روى برنمىتابند و
هرگز به جانب گمراهى و كجروى كشيده نمىشوند.
آنگاه امام رضا عليهالسلام مىفرمايد: پس از نزول اين آيه و قبل از اينكه آيه
براى مردم خوانده شود رسول خدا صلىاللهعليهوآله در ميان پيروان خود به حمد و
ثناى الهى پرداخت و فرمود: اى مردم! خداوند تكليفى را بر شما واجب كرده است، آيا
اين وظيفه را انجام خواهيد داد؟
به اين پرسش پيامبر صلىاللهعليهوآله هيچ كس پاسخى نداد! زيرا گمان مىكردند
كه اين تكليف به پرداخت وجه مادّى مربوط است!
روز دوم و روز سوم نيز همين مسأله تكرار شد و مخاطبان پيامبر سكوت كردند تا
اينكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: اين تكليف مربوط به پرداخت طلا و نقره و
خوردنىها و نوشيدنيها نيست!
مردم پرسيدند: اگر درباره اين امور نيست، پس درباره چيست؟
در اين هنگام رسول خدا، آيهاى را كه بر او نازل شده بود براى مردم بازخواند و
فرمود اجر رسالت من، دوستى اهلبيت من است.
مردم با شنيدن اين آيه گفتند ما اين فرمان الهى را مىپذيريم و اين واجب را به
جاى خواهيم آورد.
در ادامه اين حديث، امام رضا عليهالسلام مىفرمايد: «امّا بيشتر مردم به اين
تكليف الهى عمل نكرده و به اين پيمان وفا ننمودهاند!»
وجوب محبّت اهلبيت عليهمالسلام براى چيست؟
از ديدگاه شيعه اماميه، مطابق با تعاليم قرآنى و نيز روايات رسيده از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله و اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام ، هيچ حكمى از احكام الهى
بدون دليل و مصلحت نيست.
بنابر اين اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهلبيت پيامبر اسلام
صلىاللهعليهوآله » را دوست بدارند، حتماً اين بيان الهى، داراى دليل و حكمت و
مصلحت بوده است.
اگر سوءال شود كه آيا ممكن است همانگونه كه انسانها فرزندان و خويشاوندان خود
را به دليل نسبتهاى خانوادگى بر ديگران ترجيح مىدهند و گاه در اين راه حقوق و
فضايل ديگران را ناديده مىگيرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خويشاوندى «اهلبيت
عليهمالسلام » با پيامبرش، آنان را مورد توجّه ويژه قرار داده و محبّت ايشان را بر
مردم واجب كرده باشد!
پاسخ اين است كه نسبت دادن چنين مطلبى به خداوند، دور از ساحت قدس الهى است؛
زيرا خداوند با هيچ انسانى خويشاوندى ندارد. همه آدميان، بندگان او هستند و لطف و
رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و اين انسانها هستند كه در استفاده از
رحمت الهى و عنايات او با يكديگر تفاوت دارند. برخى شايستگى بيشترى از خود نشان
مىدهند و در ميدان عبوديت بر ديگران سبقت مىگيرند و برخى با سستى و كندى به طرف
رحمت الهى حركت مىكنند.
خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اكرمكم عنداللّه اَتْقيكُمْ»(19).
يعنى؛ «همانا با كرامتترين و با فضيلتترين شما انسانها نزد خداوند، آن كس است
كه با تقواتر باشد [و بيش از ديگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهى را رعايت كرده
باشد]».
دليل اينكه خداوند نزديكان و خاندان پيامبر صلىاللهعليهوآله را تا اين
اندازه مورد تكريم و عنايت قرار داده، تا آنجا كه محبّت آنان را پاداش رسالت رسول
خاتم صلىاللهعليهوآله تعيين كرده است؛ آن است كه اهلبيت پيامبر از همه انسانها
و از همه امّت پيامبر با تقواتر بوده و در ميدان بندگى و عبادت و اداى حقوق و انجام
وظايف الهى بر همگان پيشى گرفتهاند.
بهترين گواه بر اينكه در نظر خداوند، برترى و فضيلت آدميان بر يكديگر، منوط به
فضايل و شرافتهاى اخلاقى و دينى است و صِرف خويشاوندى و ارتباط نسبى، يك ارزش به
حساب نمىآيد، اين است كه خداوند فرزند نوح را با اينكه از نسل نوح بود، مورد عنايت
قرار نداد و زمانى كه نوح به درگاه خداوند دعا كرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاك شدن
نجات يابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنى مِنْ اَهْلى واِنَّ وَعْدَكَ الْحَقّ»(20).
يعنى؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب مىآيد [و تو وعده دادهاى كه اهل مرا
نجات دهى] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال يا نوح اِنَّه
لَيْسَ من اهلك».(21)
يعنى؛ اى نوح [آن جوان كافر با اينكه فرزند تنى تو به حساب مىآيد، امّا] او از
اهل تو نيست [و وعده الهى شامل او نمىشود].
از مجموع اين مطالب نتيجه مىگيريم كه اگر خداوند بدون قيد و شرط و بدون استثنا
از موءمنان خواسته است تا «اهلبيت عليهمالسلام » را دوست بدارند، معنايش اين است
كه خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از كرامت ويژهاى برخوردارند و دليل
كرامت و برترى آنان در تقوا و خداشناسى و معنويت و شرافت علمى و عملى آنان است و
خداوند وقتى از موءمنان خواسته است تا اهل بيت را دوست بدارند، معنايش اين است كه
مقام و منزلت و عصمت آنان را تأييد و امضا كرده است.
محبّت، هموارترين راه درسآموزى
خداوند متعال براى هدايت انسانها، ابزار و امكانات معرفتى و فطرى و راههاى
مختلفى را در اختيار آنان قرار داده است. پيامبران را مبعوث و كتاب آسمانى را بر
آنان نازل كرده تا شريعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. يكى از هموارترين راهها
براى درسآموزى از مكتب اولياى الهى، راه محبّت و دوستى است.
اطاعت از قانون و پيروى از صالحان به دو صورت امكانپذير است:
1 ـ اطاعت از روى اجبار و پيروى ناخواسته و بدون رغبت.
2 ـ اطاعت از روى انتخاب و پيروى با ميل و اشتياق.
مادر براى فرزندش وظايف مادرى را انجام مىدهد، امّا اين وظايف كه مشكلات فراوان
نيز دارد، با عشق و محبّت آميخته است و مادر از انجام وظايف مادرى لذّت مىبرد،
زيرا فرزندش را دوست دارد.
بنابر اين اگر انجام وظايف و پيروى از الگوهاى دينى و الهى، همراه با محبّت و
مودّت نسبت به آنان باشد، درسآموزى و پيروى از آنان نه تنها سخت و دشوار
نمىنمايد، بلكه لذّتبخش و بهجت آفرين نيز هست.
خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنين بيان فرموده است:
«قل اِنْ كُنْتُمْ تُحبّونَ اللّهَ فاتّبعونى يُحْبِبْكُم اللّه».(22)
يعنى؛ «اى پيامبر بگو: اگر شما خدا را دوست داريد از من كه پيامبر او هستم پيروى
كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.»
از اين آيه استفاده مىشود كه در فرهنگ قرآنى اطاعت و پيروى از صالحان و مردان
الهى، با دو محبّت همراه است. يك محبّت به عنوان مقدمّه و انگيزه و يك محبّت به
عنوان دستاورد و نتيجه.
پس مىتوان نتيجه گرفت كه اگر خداوند محبّت و مودّت اهلبيت پيامبر
صلىاللهعليهوآله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با
محبّت و دوستى، راه اطاعت از معلّمان الهى را بپيمايند و معرفت خدا و اطاعت از
دستورات دين را با زمزمه محبّت فراگيرند و اين به سود خود مردم است، چنان كه قرآن
به صراحت اين نكته را بيان داشته است:
«قُلْ ما سَألْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لكم اِنْ اَجْرِىَ الاّ على
اللّه».(23)
يعنى؛ [اى پيامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظيفه رسالت
پاداشى خواستم، به خاطر منافع و نتايج ارزشمندى است كه براى خود شما دارد وگرنه
پاداش [حقيقى] من بر خداوند است.
بهراستى اگر كسى جوياى حق باشد، درمىيابد كه تا چه اندازه معارف اماميه، به
روشنى و آسانى از قرآن فهميده مىشود؛ زيرا پيامبر در سراسر قرآن ـ به فرمان الهى ـ
فقط يك پاداش از امّت خود درخواست كرده و آن هم «محبّت اهلبيت عليهمالسلام » بوده
است و سپس درباره همان يك درخواست هم مىفرمايد، هدف و منظور، سودرسانى به امّت
بوده است. و اين سود در فرهنگ قرآنى و نبوى عبارت است از هدايتيابى اهلايمان به
معرفت صحيح و اخلاق و معنويت و پاكى در گفتار و رفتار و انديشه.
نتيجه
1 ـ محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآله ريشه در متن
آيات قرآن و فرمايشات رسول اكرم صلىاللهعليهوآله دارد.
2 ـ اظهار دوستى نسبت به اولياى الهى و انبيا و امامان عليهمالسلام هر چند خود
مورد خواست و فرمان الهى است، امّا از آنجا كه فرمانهاى الهى و امر و نهى او داراى
حكمتها و مصلحتهاى مختلفى براى تكامل بشر مىباشد؛ مىتوان از فرهنگ قرآنى و نبوى
استفاده كرد كه يكى از نتايج مهمّ اين دوستى، دريافت معارف صحيح درباره توحيد، وحى،
رسالت، قرآن، وظايف انسان، مسأله معاد و... از مكتب درسى و سيره و سنّت آنان است.
3 ـ اساس توجّه مسلمانان به اهلبيت عليهمالسلام رهنمود خود قرآن و پيامبراكرم
صلىاللهعليهوآله مىباشد، از اين رو ابراز دوستى و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز
به معناى شرك و كمتوجّهى به ساحت قدس الهى نيست. همچنان كه اطاعت از پيامبر
صلىاللهعليهوآله و «اولىالامر» به معناى شرك در اطاعت از خداوند نيست، زيرا
خداوند خود دستور داده است:
«اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول واولى الامر منكم».
يعنى؛ اطاعت كنيد از خدا واطاعت كنيد از رسول خدا و اولىالامر از ميان خودتان.
لازم به يادآورى است كه براساس دليل معتبر عقلى و نقلى، تعبير «اولى الامر» شامل
فرمانروايان ناصالح و غيردينى و آلوده به گناه نمىشود، بلكه فقط فرمانروايان صالح،
دينشناس و باتقوا را در بر مىگيرد. كسانى كه جز براساس دين الهى حكم نمىكنند و
آنان امامان معصوم از اهلبيت رسول صلىاللهعليهوآله مىباشند. و پس از آنان،
كسانى كه تأييدهاى لازم را از نظر دينى دارا باشند.
4 ـ دوستى و محبّت اهلبيت عليهمالسلام زمانى در وجود يك مسلمان ريشه دارد و
مودّتى راستين به حساب مىآيد كه او به لوازم و شرايط دوستى پايبند باشد. و با
رفتار و اعمال خود خشنودى خداوند و پيامبر صلىاللهعليهوآله و امامان را جلب
نمايد. در انجام واجبات دينى و تكاليف الهى كوشش و در ترك گناهان همّت نمايد و
همواره آرزو داشته باشد كه معارف قرآنى و مكارم اخلاقى اهلبيت عليهمالسلام در
جامعه بشرى گسترش يافته و حاكميّت يابد و حكومت مادّى و معنوى از آنِ خاندان رسول
اكرم صلىاللهعليهوآله شود.
«اللّهم اِنّا نَرْغَبُ اليك فى دولةٍ كريمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ
وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِك
والقادةِ اِلى سبيله وتَرْزُقُنا بِها كِرامَةَ الدّنيا والاخِرَة».
خداوندا! از درگاه تو آرزومنديم تا شاهد دولت با كرامت حضرت مهدى عليهالسلام
باشيم. دولتى كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت يابند.
خداوندا! از تو مىخواهيم كه ما را در آن دولت كريم و حكومت جهانى در زمره كسانى
قرار دهى كه مردم را به طاعت و بندگى تو فرا مىخوانند و به راه تو هدايت مىكنند.
خداوندا! در پرتو آن حكومت با عزّتِ دينى، كرامت دو جهان را به ما عنايت كن.
منابع و مآخذ: