برخوردهاي تربيتي امام رضا ـ عليه السلام

جواد محدّثي


 «کلامکم نورٌ، و امرکم رشدٌ، و وصيّتکم التقوي

و فعلکم الخير، و عادتکم الأحسان و سجيّتکم الکرم،

و شأنکم الحق و الصّدق و الرّفق، و قولکم حُکم و حتمٌ،

و رأيکم علمٌ و حِلمٌ و حزمٌ...» 1

مقدّمه

امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ ، اسوه و الگوي فکري، اعتقادي، عملي و اخلاقي هستند و راه نجات، در پيروي از آنان است و ائمّه، در تمام جهات، براي ما مقتدا و نمونه و «امام‌» اند؛در قول و فعل، در اخلاقيّات و اجتماعيات، و بالاخره در همه چيز.

به فرموده امام علي ـ عليه السلام ـ :2

«انظروا اهل بيت نبيّکم فالزموا سمتهم و اتّبعوا اثرهم.»

از بين همه مسايل حيات حضرت علي بن موسي الرّضا ـ عليهم السلام ـ و ابعاد گوناگون زندگي وي، بُعد «اخلاقي» را براي بحث انتخاب کرده‌ايم.

آن حضرت، از نظر بعد روحي و معنوي؛ معجزات و کرامات؛ علوم و فضايل؛ مباحث کلامي با پيروان فرق و مذاهب؛ شيوه برخورد با سياستمداران و دولتمردان عباسي؛ ارتباط تشکيلاتي با شيعه و هواداران؛ مسأله ولايتعهدي مأمون؛ برخورد با گروه‌هاي مختلف اجتماعي؛ مکتب فقهي و اعتقادي؛ فعاليت سياسي و رهبري شيعه؛ و بسياري جنبه‌هاي ديگر شايسته بررسي دقيق و گسترده است. به خصوص که در برخي از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کم‌تر کار منسجم و دقيق و مدوّني انجام گرفته است.

از مسايل اخلاقيِ آن حضرت هم، روي موضوعاتي همچون عبادت، کرم و بخشش، عفو و گذشت، تفقّد اصحاب و مواليان، قضاء حاجت محتاجان،‌ شيوه مناظره‌ها و احتجاج‌هاي وي، و مکارم اخلاقي ديگر مي‌توان تکيه کرد.

امّا آن چه براي بررسي انتخاب شده «برخوردهاي تربيتي امام رضا ـ عليه السلام ـ» است. به عبارت ديگر: اخلاق عملي وي در ارتباط با مردم، و برخوردهاي سازنده. در اين بررسي توجّه عمده روي رفتارهاي اخلاقي آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعاليم اخلاقي آن حضرت که در رواياتِ منقول از وي مطرح مي‌باشد.

از خلق و خوي و سياست اخلاقي آن حضرت نمي‌توان يک تابلوي کامل و تمام عيار ارايه داد و از بوستان فضايل اخلاقي و شيوه‌هاي تربيتي امام رضا ـ عليه السلام ـ طرحي جامع الاطراف تصوير و ترسيم کرد. زيرا يک سري از برخوردها و نکات ريز، در آن‌ها نقل نشده است.

در بسياري از آن چه هم که بيان شده، با دقت لازم در نقل همراه نبوده است. ... امّا از مجموعه آن چه نقل شده و در دست مي‌باشد، مي‌توان گوشه‌اي از اين تابلو را نشان داد و گُلي از اين بوستان معطّر را به عنوانِ نمونه ارائه نمود و هديه آورد؛ زيرا نمونه‌ها هم مي‌تواند آن خط کلّي را نشان دهد و شاهدي بر «طرح جامع و کامل» باشد.

زبانِ عمل، زبانِ قول

نمي‌توان منکر شد که «زبان عمل» و شيوه برخورد، تأثيري افزون‌تر از سخن و کلام دارد و اگر عمل انسان، آيينه فکرش و زبانِ کلامش باشد،‌دگرگون کننده‌تر و دلنشين‌تر و تأثيرگذارتر است.

از اين رو، به شيوه رفتار و «سيره اخلاقي و معاشرتي» حضرت رضا ـ عليه السلام ـ توجّه مي‌کنيم تا در آيينه اخلاقِ تجسّم يافته در رفتارش، سيماي حق و «راه رشد» را بيابيم. اين تعليم خود ائمّه است که:

«کونوا دُعاة الناسِ باعمالكم و لاتكونوا دعاة‌ الناس بالسِنتكم.»3

و سخن علي ـ عليه السلام ـ که:

«کونوا دعاة الناس بغير السنتكم ... .»4

و بالأخره «تأديب به سيره» و «آموزشِ رفتاري» و «برخوردهاي تربيتي». چيزي است که ىر اين بحث در پي بررسي آنيم و نمونه‌هايي را از سيره حضرت رضا ـ عليه السلام ـ ارايه خواهيم کرد.

هدف داري، در برخورد و معاشرت

هدف‌داري يک انسان، در تمام شؤون زندگي او اثر مي‌گذارد،‌و معتقد بودن به يک سلسله «مبادي» و «اصول»، فرد را در نحوه برخورد با مردم، چنان در چهارچوب آن اهداف و مباني مقيّد مي‌سازد که از تمام موضع‌گيري‌ها و سخنان و رفتار، مي‌توان آن را فهميد.

اصولاً برخوردهاي هدف‌دار، از خصايص يک انسان هدف‌دار و اصولي است و در همه مسايل فکري، برنامه‌ريزي، تبليغ، آموزش و تربيت، تشکيلات و ارتباطات، پيوندها، تولّي و تبرّي‌ها، دوستي و دشمني‌ها، موافقت‌ها و مخالفت‌ها، مکاتبه‌ها، و خطاب‌ها، نشست و برخاست و معاشرت و حتّي نگاه و احترام گذاشتن و ... . او، تأثير مي‌گذارد، و هم حرکات، در رابطه با آن هدف، تنظيم مي‌شود و معني و جهت پيدا مي‌کند.

اگر آن اصول و مبناها را در تفکّر و زندگي کسي بشناسيم آسان‌تر مي‌توانيم اعمال و گفتار او را تفسير و تبيين کنيم. روشن است که هدف‌داري در زندگي و تحرّک‌ها و رفتارها، نيازمند «دقّت» است. بدون دقّت، نمي‌توان همه سخن‌ها و رفتارها را در رابطه با آن هدف، تنظيم نمود. دقّت، خمير مايه برخوردهاي مکتبي و رفتارِ هدفدار يک انسان است.

در مورد امامانِ شيعه، که معصومند و کلام و عمل و تقريرشان، به عنوانِ «سنّت»، براي ما «حجّت شرعي» و ملاک محسوب مي‌شود، اين دقّت، بيشتر مشهور و مورد توجّه است.

کلمات و تعبيراتِ ائمّه، پاسخ‌هايشان به سؤالات افراد، عنواني که در خطاب به کسي انتخاب مي‌کنند، لحنِ جواب دادن، تأکيدات کلامي و احاديثي که براي اصحاب بيان مي‌کنند، همه از دقّت خاصّي برخوردار است.

«کلام ائمّه»، در مورد اشخاص گوناگون؛ شرايط مختلف اجتماعي؛ مقتضياتِ زمان؛ ظرفيت و آمادگيِ طرفِ سخن؛ ذهنيّت موجود در مسايل و مخاطب؛ جبهه سياسي و جناح و تيپ اجتماعي او؛ همه و همه در نوعِ کلامي که امام معصوم در آن موارد مختلف به کار مي‌برد، مؤثر است.

دقّت‌هاي شگفت ائمّه در تعبيرات و لحن کلامشان جاي بسي بررسي و ملاحظه5 است. وقتي ائمّه، در «کلام» اين اندازه دقت در تعبير به کار مي‌برند، طبيعي است که در برخوردهاي اجتماعي و معاشرت، دقّت بيشتري داشته باشند.

گاهي در لحن کلام و طرز رفتار امام رضا ـ عليه السلام ـ نوعي تندي و قاطعيّت و شدّت عمل و برخورد صريح ديده مي‌شود، گاهي هم ملايمت و نرمش و انعطاف و تسامح.

اين بستگي به موارد مختلف دارد:

در مورد مسايلي که جنبه اصولي دارد و با مبناها و خطّ فکري و عقيده در تضادّ باشد، (مثل مسايل توحيد، امامت، و... ) در اين گونه موارد، امام رضا ـ عليه السلام ـ سازش ناپذير، حسّاس، دقيق، بي‌گذشت، و بدون اغماض است.

ولي در غير اين موارد اصولي و مبنايي، آن‌جا که به معاشرت‌هاي انساني و حقوق شخصي و زمينه‌هاي صرفاً برخوردي مربوط مي‌شود، اهل عفو و گذشت و اغماض و تسامح و برخورد بزرگوارانه است. اين است راز و ملاک تفاوت در برخوردهاي گوناگون آن حضرت.

برخوردهاي تربيتي و سازنده

منظور از اين عنوان، مواردي است که حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در معاشرت‌ها  و مقاطع گوناگوني که با افراد مختلف، برخورد داشت، گاهي در برخورد، به شيوه‌اي عمل مي‌کرد، يا تذکّري مي‌داد، يا نکته‌اي را از اسلام مطرح مي‌ساخت و کلّاً به نحوي عمل مي‌کرد که سازنده و تربيت کننده باشد و با عمل خود اسلام را در «صحنه عينيّت» و در رفتار خويش نشان مي‌داد.

بخشي از اين حوادث را به عنوان نمونه با عناوين مختلف ذکر مي‌کنيم تا نشان دهنده «هدف تربيتي» و «روش سازنده» اي باشد که در رفتار آن حضرت وجود داشته است.

1ـ ارزش گذاري براي انسان

در چشم امام رضا ـ عليه السلام ـ همه افراد، از نظر انساني مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت مي‌گذاشت و برابري انسان‌ها را در حقوق ملاحظه مي‌کرد. از تحقير انسان‌ها و پست شمردنِ آنان و توهين و استهزا، سخت جلوگيري مي‌کرد و شکل و شمايل و رنگ و ثروت و... نزد او ملاک نبود، بلکه «انسان» در نظر او محترم و عزيز بود. حتّي غلامان و سياهان هم مورد عنايت و توجّه او بودند و با آنان هم به عنوانِ يک انسان برخورد مي‌کرد.

رعايت حقوق بشر، در رفتار امام رضا ـ عليه السلام ـ در حدّ اعلاي آن بود. ذکر نمونه‌هايي از اين گونه برخوردها مفيد است.

ياسر،‌ خادم امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل مي‌کند که امام رضا ـ عليه السلام ـ به ما فرمود:

«اگر من بالاي سر شما ايستادم و شما در حال غذا خوردن بوديد، بلند نشويد، تا اين که از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي حضرت، يکي از ما را، (براي انجام کاري) صدا مي‌کرد. وقتي گفته مي‌شد: مشغول غذا خوردن است، مي‌فرمود: بگذاريد تا غذايش را بخورد، بعد... .»6

نادر، خادم آن حضرت:

«هرگاه يکي از ما مشغول صرف غذا بود، امام رضا ـ عليه السلام ـ او را پي کاري نمي‌فرستاد و به کار نمي‌گرفت، تا از غذا خوردن فارغ شود.»7

آنان که خادم، سرايدار، محافظ، دربان، دفتردار، منشي، شاگرد، وردست، همسر و ... دارند، در نحوه برخورد با اين افراد، بايد براي آنان هم «حق» قايل شوند و بدون رعايتِ حال آنان، از آنان کار نکشند و دنبال کارها نفرستند.

مردي از اهل بلخ:

«در سفر امام رضا ـ عليه السلام ـ به خراسان همراه وي بودم. روزي سفره غذايي طلبيد و همه خدمت کاران و غلامان را (از سياهان و ديگران) سر سفره جمع کرد. گفتم: جانم به فدايت، کاش براي اينان سفره‌اي جدا قرار مي‌دادي!

فرمود: دست بردار! (مَه) خدا يکي است، پدر و مادر همه يکي است، پاداش (در قيامت) به اعمال است.»8

ابراهيم بن عبّاس در حديثي مفصل از اخلاقيات آن حضرت مي‌گويد:

«... و هرگاه که تنها مي‌شد و سفره‌اي گسترده مي‌گشت، تمام بردگان و غلامانش و حتّي دربان و کارپردازخانه (سائس) را هم بر سر سفره مي‌نشاند.»9

ياسر، خادم حضرت:

«امام رضا ـ عليه السلام ـ هرگاه تنها مي‌شد (فارغ از کارهاي رسمي و تشريفات) تمام دور و بري‌هاي خود را ـ از کوچک و بزرگ ـ پيرامون خود، جمع مي‌کرد، با آنان حرف مي‌زد، با آنان انس مي‌گرفت، آنان هم با وي مأنوس مي‌شدند. و هرگاه بر سفره مي‌نشست، هم کوچک و بزرگ‌ها را صدا مي‌کرد، حتّي کارپرداز (سائس) و حجّام را، و همه را بر سفره خويش مي‌نشانيد ... .»10

نشست و برخاست با مستضعفين و غلامان، در عمل درس برابري به انسان‌ها دادن است، و اين که خود را از مردم جدا نمي‌کرد و تافت جدا بافته نمي‌دانست و زندگي و اخلاقِ مردمي داشت. و اين هم با الهام از سير رسول خدا بود که چنين مي‌کرد.

مجلسي در بحار مي‌نويسد:

«حضرت رضا ـ عليه السلام ـ وارد حمام شد. فردي (که او را نمي‌شناخت) به وي گفت: مرا کيسه بکش. حضرت شروع کرد به کيسه کشيدن او. امام رضا ـ عليه السلام ـ را به آن مرد معرّفي کردند. او ناراحت شده و شروع به عذرخواهي کرد، امّا امام رضا ـ عليه السلام ـ همچنان او را کيسه مي‌کشيد و او را دلداري مي‌داد. (يطيّب قلبه).»11

هم چنين مي‌نويسد:

«مهماني به خانه حضرت رضا ـ عليه السلام ـ آمد. شب بود. حضرت با او به گفتگو نشسته بود که چراغ، خراب شد. آن مرد، دست دراز کرد که آن را درست کند، حضرت جلوگيري کرد و خودش اقدام به اصلاح چراغ نمود.

سپس فرمود: ما قومي هستيم که از مهمان خود کار نمي‌کشيم.»12

محمد بن عبيدالله قمّي:

«نزد حضرت رضا ـ عليه السلام ـ بودم و بسيار تشنه‌ام بود. نخواستم از حضرت آب بطلبم.

خود آن حضرت آبي طلبيد و از آن چشيد و به من داد و فرمود: اي محمد! بنوش، که آبِ خنکي است. من هم نوشيدم.»13

ابو هاشم جعفري:

«در مجلس امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم. بسيار تشنه‌ام شده بود. هيبت آن حضرت مانع شد که در مجلس و حضور او آب بطلبم. خود آن حضرت آبي طلبيد و يک جرعه از آن نوشيد و فرمود:

اي ابا هاشم! بنوش که آب خنک و گوارايي است. و من هم نوشيدم. پس از مدّتي باز هم تشنه‌ام شد.

حضرت، نگاهي به خدمتکار کرد و فرمود: شربتي از آبِ خاکه قند! سويق را تر کن و بعد از آن شکر بر آن بپاش.

و فرمود: اي ابا هاشم! بنوش، که اين تشنگي را برطرف مي‌کند.» 14

دو حديث فوق هم نشان دهنده علم غيب و کرامت حضرت رضا ـ عليه السلام ـ است که از حالتِ دروني افراد باخبر است، هم به فکر مهمان بودن و رفع حاجت او را مي‌رساند، و هم تواضع وي را، که تا اين حدّ در پذيرايي از مهمان، اهتمام مي‌ورزد.

يسع بن حمزه:

«در مجلس امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم و با وي صحبت مي‌کردم و جمع بسياري گرد آمده بودند و از حلال و حرام، از او مي‌پرسيدند. مرد بلند قدّ و گندمگوني آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفي کرد و اظهار نمود که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواستِ کمک کرد تا به شهرش برسد و آن مقدار را از طرف حضرت، صدقه دهد. حضرت فرمود تا بنشيند.

اکثر مردم رفتند و من و دو نفر ديگر مانده بوديم و آن مرد. حضرت، رخصت خواست و به اندرون رفت و پس از زماني آمد و در را بست و دستش را از بالاي در بيرون آورد و فرمود:

ـ آن خراساني کجاست؟

ـ گفت: من،‌ اين جا هستم.

فرمود: اين دويست دينار را بگير و خرج کن و از آن تبرّک بجوي. و از طرف من هم صدقه نده. بيرون برو که همديگر را نبينيم.

وقتي بيرون رفت، سليمان (يکي از حاضرين) پرسيد: فدايت شوم. بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندي؟

فرمود: از ترس اين که مبادا خفّت و خواري سؤال را در چهره‌اش ببينم، به خاطر اداي اين حاجت او. آيا حديث پيامبر را نشنيده‌اي که: آن که نيکيِ خود را بپوشاند، برابر با هفتاد حجّ است و آن که افشا کند سيّئه را، خوار مي‌شود، و آن که سيّئه را بپوشاند آمرزيده است؟! آيا نشنيده‌اي قول آن را که گفته است:

متي آته يوماً لأطلب حاجتي رَجعت الي اهلي ووجهي بمائه»15

حفظ آبروي اشخاص، و جلوگيري از احساس حقارت و خورد شدن شخصيّت يک انسانِ نيازمند و درمانده، وظيف الهي کسي است که به وي کمک مي‌کند.

حسين بن موسي بن جعفر:

ما عدّه‌اي از جوانانِ بني هاشم بوديم که پيرامون امام رضا ـ عليه السلام ـ نشسته بوديم. جعفر بن عمر علوي به ما گذر کرد، در حالي که آشفته حال و پريشان بود (رثّ الهيئة). ما به يكديگر نگاه کرديم و به ريخت و قيافه او خنديديم.

امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود: به زودي خواهيد ديد که ثروتمند و معتبر خواهد شد. چند ماهي نگذشت که والي مدينه شد و حالش نيکو گرديد و بر ما مي‌گذشت، در حالي که همراهش، غلامان و مرکب‌ها بودند.16

2ـ ارشاد معنوي اصحاب

امام رضا ـ عليه السلام ـ آن گونه که شأن امامت است، نسبت به اصحاب خويش و چهره‌هاي ممتاز شيعه، حالت سازندگي اخلاقي و تذکّرات سازنده را دارا بود و چنان توجّه داشت که اصحابش حتّي اندکي هم در دام شيطان و وسوسه‌هاي نفساني نيفتند.کنترل معنويّت اصحاب، از برخوردها و تذکرات سازنده‌اش، از جمله با «بزنطي»18 و ديگران برمي‌آيد. اينک مواردي از اين دست.

بزنطي (احمد بن محمد بن ابي نصر البَزَنطي):

«امام رضا ـ عليه السلام ـ مرکبي را نزد من فرستاد، سوار بر آن شدم و به حضور آن حضرت رسيدم و شب، پيش او بودم. مقداري که از شب گذشت، وقتي خواست برخيزد، فرمود: فکر نمي‌کنم که الان بتواني به شهر برگردي!

گفتم: آري، جانم به فدايت.

فرمود: پس امشب پيش ما بمان و فردا صبح، به برکت خداي متعال برو.

گفتم: چشم،‌جانم به فدايت.

آن گاه به کنيزش فرمود: اي کنيز! رختخوابِ خودم را برايش بگستر و ملحف مرا بر روي او بکش و بالش مرا زير سرش بگذار.

پيش خودم گفتم: چه کسي به افتخاري که امشب نصيب من شد دست يافته است؟ خداوند موقعيت و منزلتي را براي من نزد امام رضا ـ عليه السلام ـ قرار داد که براي هيچ يک از اصحاب ما قرار نداده است؛ امام، مرکب خود را برايم فرستاد که سوار شدم، رختخواب مخصوص خويش را برايم گسترد و من در بستر او خوابيدم و متکّاي خويش را برايم نهاد. هيچ يک از اصحاب ما، به اين شرف، نايل نشده است.

در همين حال، که امام با من نشسته بود و من در دلم اين سخنان را مي‌گذراندم، به من گفت: اي احمد! اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ روزي به عيادت زيد بن صوحان که مريض بود رفت، زيد، به واسطه آن به مردم فخر مي‌کرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بکشد! فروتني کن در برابر خدا (به خاطر خدا فروتن باش).

و به دستانش تکيه داد و بلند شد... .»19

چون ممکن بود که بزنطي از اين موهبت و موقعيّت، دچار غرور و خودخواهي شود و به فخر فروشي آلوده گردد، امام ـ عليه السلام ـ که از دل او خبر داشت، در دَم، اين تذکّر را داد تا او به گناه و خودستايي و... گرفتار نشود و سالم بماند.

لازم به يادآوري است که اين ماجرا، به شکل‌هاي گوناگون و عبارات مختلف و به خصوص استناد امام رضا ـ عليه السلام ـ به عيادت حضرت امير ـ عليه السلام ـ نسبت به زيد بن صوحان، يا صعصعة بن صوحان «طبق نقل‌هاي بيشتر) روايت شده است. و به نظر مي‌رسد که همه اين‌ها يک واقعه را بازگو مي‌کند که به صور مختلف نقل شده است.

براي تکميل فايده، صورتِ نقل ديگري را هم در اين جا مي‌آوريم:

بزنطي:

«من از واقفيّه بودم و در امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ شکّ داشتم. نامه‌اي به حضورش نوشتم و از مسائلي سؤال کردم و مهم‌ترين سؤالم را (درباره امامت خود آن حضرت) فراموش کردم. از سوي حضرت، جواب براي همه سؤال‌ها آمد و امام اضافه کرده بود: مهم‌ترين چيزي را که نزد تو «مسأله» بود فراموش کرده‌اي!

من با همين جواب، مستبصر شدم (به امامت وي معتقد گشتم). پس از زماني، به حضرت عرض کردم: يا بن رسول الله! دوست دارم در فرصتي، ـ که از آمدن ما به حضورتان هم، از سوي دشمنان براي ما مفسده‌اي نباشد ـ مرا به حضور طلبي.

يک روز امام، هنگام غروب بود که مرکبي را پيش فرستاد. بيرون شدم و نماز مغرب و عشا را هم در حضور وي خواندم. حضرت نشست و علوم را ابتداءً بر من اِملاء نمود و من نوشتم. آن گاه، من مي‌پرسيدم و او جوابم را مي‌داد تا آن که پاسي از شب گذشت ـ و دير وقت شد ـ. به غلامش فرمود: رختخواب مرا که در آن مي‌خوابم بياور تا «احمد بزنطي» در آن بخوابد.

به دلم خطور کرد که حال هيچ کس در دنيا به حال من نمي رسد امام، مرکب خود را پيش من فرستاد و خودش آمد و پيش من نشست و سپس دستور اکرام و احترام داد.

امام رضا ـ عليه السلام ـ که به دست‌‌هاي خود تکيه داده بود تا برخيزد، نشست و فرمود: اي احمد! به واسطه اين، بر اصحاب خودت فخر مکن. همانا «صعصعة بن صوحان» مريض بود، اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ از او عيادت کرد و اکرام نمود. سپس دستش را بر پيشاني او نهاد و با او ملاطفت و مهرباني کرد، همين که خواست برخيزد، فرمود: اي صعصعه! به اين کاري که کردم، بر برادرانت فخر مفروش! آن چه را که من انجام دادم، فقط وظيفه‌ام بود... .»20

احمد بن عمر الحلبّي:

«در مني، خدمت امام رضا ـ عليه السلام ـ رسيدم و عرض کردم: ما خانواده‌ بخشش و خوشي و نعمت بوديم. خدا همه آن‌ها را برد، تا آن جا که اينک محتاج کساني هستيم که به ما نيازمند بودند.

فرمود: اي احمد بن عمر! چه حال خوبي داري!

گفتم:‌ فدايت شوم، حال من چنان بود که خبر دادم.

فرمود: آيا دوست داري که تو بر حالتي باشي که اين جبّاران هستند و حال و وضعيّت آنان را داشته باشي و دنياي پر از طلا مال تو باشد؟

گفتم: نه، يا بن رسول الله.

حضرت خنديد و فرمود: از همين جا باز مي‌گردي، چه کسي حالش بهتر است از تو؟ در دستِ تو صنعت (و هنري) است که آن را به دنيايي پر از طلا نمي‌فروشي، آيا بشارتت دهم؟

گفتم: آري، يا بن رسول الله،‌ خداوند مرا به تو و پدرانت شاد کند... .»21

وقتي وضع زندگي و معيشت انسان، خوب نباشد، گاهي جنبه‌هاي معنوي و ارزش‌هاي والا را فراموش مي‌کند و دنيا در نظرش جلوه مي‌کند.

امام رضا ‌ـ عليه السلام ـ براي پيش گيري از اين مسأله، احمد بن عمر را به ارزش واقعي فکر و ايمان و خطّ فکري و ارتباطش با اهل بيت و... متذکّر مي‌شود و به ياد مي‌آورد که دشمنان، با همه ثروت و امکاناتي که دارند، وقتي بي‌راهه مي‌روند، فاقد ارزش مي‌شوند. برعکس، ارزش، در خط فکري سالم و مکتبي است، که بسيار ارزشمندتر از ثروت دنيا و ماديّات است. ... تا زرق و برق دنيا، ديده را نزند و دل را نبرد... .

3ـ موضع گيري در مقابل بستگان فاسد

از نکات مهم، يکي هم آن است که حضرت رضا ـ عليه السلام ـ اگر در يکي از بستگان خويش، ‌خلاف و انحراف را در مسايل اخلاقي يا سياسي يا اعتقادي مي‌ديد، تذکّر مي‌داد، ‌انتقاد مي‌کرد،‌ موضع مي‌گرفت و صرف خويشاوندي باعث نمي‌شد که آن حضرت،‌ از تذکّر و نهي از منکر و موضع گيري،‌ خودداري کند.

بستگان آن حضرت،‌ هرگز نمي‌توانستند از خويشاوندي با او سوء استفاده کنند؛ چون حضرت، اين اجازه و مجال را به آنان نمي‌داد. حتّي بعضي را طرد مي‌کرد و افشا مي‌نمود تا امر بر مردم مشتبه نشود و مردم بدبين نشوند و خلاف‌هاي آنان را به حساب امام نگذارند. به برخي از اين گونه برخوردها توجّه کنيد.

ياسر خادم آن حضرت:

«زيد بن موسي (برادر امام رضا ـ عليه السلام ـ ) در مدينه خروج کرد و دست به کشتار و آتش سوزي (در خانه‌هاي بني عباس) زد. از اين جهت به «زيدالنّار» معروف بود.

مأمون کساني را در پي او فرستاد. او را گرفتند و پيش مأمون آوردند. مأمون گفت:

او را پيش امام رضا ـ عليه السلام ـ ببريد.

چون او را نزد آن حضرت بردند، حضرت به او فرمود:

اي زيد! آيا سخن سفلگان کوفه مغرورت کرده است که گفته‌اند: فاطمه ـ عليها السلام ـ چون عفاف ورزيد، خداوند، ذريّه او را بر آتش حرام کرد؟، اين سخن فقط درباره حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ‌ است.

اگر خيال مي‌کني که گناه کني و وارد بهشت شوي و موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ هم که اطاعت خدا را کرده وارد بهشت شود،‌ پس با اين حساب، تو نزد خدا گرامي‌تر از موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ‌ هستي!

به خدا سوگند‌، هيچ کس به پاداش خدا نمي‌رسد مگر با طاعتِ او. اگر خيال مي‌کني که تو با معصيت خدا به پاداش مي‌رسي،‌ گمان بدي کرده‌اي!

زيد گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم.

حضرت فرمود:

تو تا وقتي برادر مني که خداي متعال را اطاعت کني. نوح ـ عليه السلام ـ به خدا عرض کرد پسرم از خانواده من است و وعده تو راست مي‌باشد، خداوند فرمود:

اي نوح! او از خاندان تو نيست، او عملِ غير صالح است: (يا نوحُ اِنّه ليسَ مِن اَهلِك اِنّه عملٌ غيرُ صالحٍ)23، خداوند او را به خاطر معصيتش از خاندان نوح اخراج کرد.»24

مي‌بينيم که حضرت، با برادرش که دست به ارتکاب خلاف زده، اين گونه برخورد تند مي‌کند تا هم موضع خود را روشن کرده باشد،‌ هم خطاي انديشه برادر را گوشزد کند و هم «ملاک»‌ها را بيان نمايد.

برخورد حضرت با «زيدالنّار» به چند صورتِ ديگر هم نقل شده که نمونه‌اي ديگر را هم تقديم مي‌داريم.

حسن بن جحم:

«نزد امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم که زيد بن موسي ـ‌ برادر آن حضرت ـ هم بود و امام رضا ـ عليه السلام ـ به او گفت‌:

اي زيد! از خدا بترس (اتقّ الله) ما به هر مقامي که رسيده‌ايم در سايه تقوا رسيده‌ايم. هرکس که تقوا داشته باشد و از خدا مراقبت نداشته باشد از ما نيست، و ما هم از او نيستيم.

اي زيد! بپرهيز از اين که توهين به بعضي از شيعيان ما کني که صولت و حمله تو به سبب آنان است و در نتيجه، نورِ تو برود (ايّاک ان تهين من به تصول من شيعتنا فيذهب نورک).

اي زيد! شيعيان ما را، مردم از آن جهت مورد خصومت و دشمني قرار مي‌دهند و مال و جانشان را حلال مي‌شمارند که نسبت به ما محبت و دوستي دارند و به ولايت ما معتقدند. اگر تو هم به اينان بدي کني، به خود ستم کرده‌اي و حق خود را باطل کرده‌اي.

حسن بن جحم مي‌گويد آن گاه حضرت رو به من کرد و فرمود:

اي پسر جحم! هرکس با دينِ خدا مخالفت کند من از او بيزاري مي‌جويم؛ هرکس و از هر قبيله‌اي که باشد. و هرکس با خدا دشمني کند، با او دوستي و موالات مکن، هرکس و از هر قبيله‌اي که باشد.

گفتم: يا بن رسول الله! چه کسي با خدا دشمني مي‌کند؟

فرمود: هرکس که خدا را معصيت مي‌کند.25

عمير بن بريد:

«نزد امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم. سخن از عموي آن حضرت (محمد بن جعفر) به ميان آمد و حضرت او را ياد کرد (از او ياد شد). فرمود:26

بر خودم عهد کرده‌ام که من و او را، سقفِ خانه‌اي سايه نيفکند (يعني هرگز او را ديدار نکنم).

پيش خود گفتم: او (امام رضا ـ عليه السلام ـ) ما را به نيکي و صله رحم فرمان مي‌دهد، ولي خودش درباره عموي خود چنين مي‌گويد!

حضرت نگاهي به من کرد و فرمود:

اين، از نيکي و صِله است. هروقت که او نزد من آيد و من به خانه‌اش بروم و درباره من سخناني بگويد،‌ مردم او را (به خاطر اين ديدار و رابطه با من) تصديق مي‌کنند و حرف‌هايش را مي‌پذيرند، ولي اگر پيش من نيايد و من به خانه او نروم مردم حرف‌هايش را نخواهند پذيرفت.»

اين حديث،‌ علاوه بر کرامت حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در دانستنِ آن چه در قلب عمير بن بريد گذشته، و علاوه بر اصلاحِ فکر و رأي او، دقت حضرت در پيوندها و رابطه‌ها و آثار جنبي و تأثيراتِ اجتماعيِِ نوعِ رابطه‌ها و رفت و آمدهايش را مي‌رساند و هم نشان دهنده هدف‌داري حضرت، در هم برخوردهايش مي‌باشد.

4ـ ارزش گذاري براي «تقوا»

محمد بن موسي بن نصر رازي، از پدرش نقل مي‌کند که:

«مردي به امام رضا ـ عليه السلام ـ گفت به خدا سوگند، در روي زمين، کسي از نظر پدر، به شرافت تو نمي‌رسد.

حضرت فرمود:

تقوا به آنان شرافت بخشيده و طاعت خدا آنان را بالا برده است.27

مرد ديگري به آن حضرت گفت:

به خدا،‌ تو بهترين مردمي! حضرت فرمود:

فلاني! قسم مخور. بهتر از من کسي است که در برابر خداوند، باتقواتر و مطيع‌تر باشد. به خدا سوگند، اين آيه نسخ نشده است: (وَ جَعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا اِنّ اکرمکم عِندالله اتقاکم) [ملاک ارزش را در تقوا دانستن].»28

5ـ برخورد منطقي

تکيه بر منطق و کلامِ عقل‌پسند، در دل‌هاي مستعد و بي‌مرض و غرض، مؤثر مي‌افتد. احتجاج‌هاي مفصّل حضرت رضا ـ عليه السلام ـ با پيروانِ فرق و مذاهب و مخالفان گوناگون، و استدلال‌ها و برخوردهاي منطقي او، بسياري را به «راه» آورده و در برابر «حق»، قانع و خاضع ساخت و اين شيوه مؤثر اخلاقي، حتي گاهي دشمناني چون خوارج را هم رام مي‌کرد.

به اين نمونه توجّه کنيد.

محمّد بن زيد رازي:

«در خدمت امام رضا ـ عليه السلام ـ بودم، در ايّامي که مأمون او را به وليعهدي معرّفي کرده بود. مردي از خوارج، در حالي که در دستش خنجري زهرآگين بود وارد شد. در حالي که به دوستانش مي‌گفت:

به خدا سوگند، پيش اين شخصي که مدّعي است فرزند پيامبر است مي‌روم. او اين گونه وارد بر اين طاغوت (يعني مأمون) شده است! از او دليل کارش را خواهم پرسيد. اگر دليلي داشت که هيچ، وگرنه مردم را از دستِ (امام رضا ـ عليه السلام ـ ) راحت خواهم کرد.

پيش امام آمد و اجازه طلبيد. امام، اذن داد و فرمود:

به سؤالت به اين شرط جواب مي‌دهم که اگر پاسخم را پسنديدي و قانع شدي آن چه که در آستين داري (= خنجر) را بشکني و دور اندازي!

آن مرد که از خوارج بود، حيرت زده ماند،‌ خنجر را بيرون آورد و شکست. آن‌گاه پرسيد:

چرا به حکومت اين طاغوت داخل شده‌اي، در حالي که اينان در نظر تو کافرند و تو پسر پيامبري، چه چيز تو را به اين کار واداشته است؟ امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود:

آيا به نظر تو اينان کافرترند، يا عزيز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه اين که اينان، خود را موحّد مي‌شمارند، ولي حکّام مصر، نه يکتاپرست بودند و نه خداشناس؟

يوسف، پسر يعقوب ـ عليه السلام ـ ، پيامبر و پسر پيامبر بود که به عزيز مصر گفت: مرا مسؤول خزاين مملکت قرار بده... و با فرعون‌ها نشست و برخاست مي‌کرد.

حال آن که من يکي از اولاد پيامبرم (نه پيامبر) و مأمون هم مرا بر اين کار، اجبار و اکراه کرده است. چرا بر من خشم مي‌گيري و اين را زشت مي‌شماري؟

آن مرد گفت:

بر تو ايرادي نيست. گواهي مي‌دهم که تو فرزند پيامبري و صادق هستي.»29

6ـ‌ نظارت بر کار خادمان

زير نظر داشتن رفتار و اعمال غلامان و زيردستان، و تذکرات و هشدارهاي لازم به آنان، از جمله دقّت‌هاي ديگر امام رضا ـ عليه السلام ـ بود؛ چه در مورد اعمال فردي‌شان، چه در مورد رفتار با ديگران. به اين دو مورد توجّه کنيد.

ياسر، خادم حضرت:

«غلامان يک روز ميوه خورده بودند، ولي بدون اين که آن را کامل بخورند، دور انداخته بودند.

حضرت رضا ـ عليه السلام ـ به آنان فرمود:

سبحان الله! اگر شما از آن بي‌نيازيد، کساني هستند که به آن محتاجند. آن را به کسي بدهيد که نيازمندِ آن است.

[اين روايت در مورد نهي از اسراف هم مناسب است].»30

سليمان بن جعفر جعفري:

«... طبق فرموده حضرت رضا ـ عليه السلام ـ بنا شد شب پيش وي بمانم.

غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شديم. حضرت، نگاهي به غلامانش کرد، که با گِل، اسطبل چهارپايان را درست مي‌کردند و سياه پوستي هم که جزء آنان نبود، مشغول به کار بود.

پرسيد: اين کيست که با شماست؟

گفتند: ما را کمک مي‌کند،‌ ما هم در آخر چيزي به او مي‌دهيم.

پرسيد: آيا اجرت و کارمزد او را معين کرده‌ايد؟

گفتند: نه،‌ هر چه بدهيم او راضي مي‌شود.

حضرت با شلّاق، در حالتي غضب‌آلود و به قصد زدن رو به آنان حرکت کرد.

گفتم: فدايت شوم، چرا خود را ناراحت مي‌کنيد؟

فرمود: من چند بار اينان را از اين کار نهي کرده‌ام و گفته‌ام که کسي را به کار نگيريد مگر اين که قبلاً مزد و اجرت او را با او قرارداد ببنديد.

بدان که هيچ وقت کسي را بدون اجرت معيّن به کار نمي‌گيري مگر اين که اگر سه برابر اجرت هم به او بدهي، باز خيال مي‌کند که کم داده‌اي.

ولي اگر قبلاً قرارداد ببندي، و بعد، همان اجرتش را بدهي، تو را خواهد ستود بر اين وفاي به عهد. و اگر هم چيزي اضافه بدهي، آن را مي‌شناسد و مي‌داند که زيادتر به او داده‌اي (و در نظرش خواهد بود).»31

7ـ خلق و خوي والا

ابراهيم بن عباس:

«هرگز نديدم که جضرت رضا ‌ـ عليه السلام‌ ـ به احدي با کلامش جفا کند.

هرگز کلام کسي را قطع نمي‌کرد تا از سخن، فارغ شود.

هرگز ـ اگر قدرت داشت ـ از برآوردن حاجتِ کسي روي برنمي‌گرداند.

هرگز پايش را پيش همنشين، دراز نمي‌کرد.

هرگز پيش همنشينان، تکيه نمي‌داد.

هرگز غلامان و خدمت‌کاران را فحش و ناسزا نمي‌گفت.

هرگز تف نمي‌کرد.

هرگز قهقه سر نمي‌داد و خنده‌اش تبسّم بود.

در خلوت و تنهايي، سفره‌اش را مي‌گسترد و همه غلامان، حتّي دربان و کارپردازخانه را هم بر سفره مي‌نشانيد.

شب‌ها کم مي‌خوابيد و بسيار بيدار بود و بيشتر وقت‌ها شب‌ را تا صبح بيدار مي‌ماند.

روزه زياد مي‌گرفت. هميشه در هر ماه، سه روز ـ اوّل و وسط و آخر ماه ـ را روزه مي‌گرفت و مي‌فرمود: اين، روزه همه دهر است.

حضرت بسيار، کار خير و صدقه پنهاني داشت،‌ و بيشتر در شب‌هاي تاريک ... .»32

8ـ چند حديث تربيتي

عن الرضا ـ عليه السلام ـ :

« من لقي فقيراً مسلماً فسلّم عليه خلافَ سلامِهِ علي الأغنياء لقي الله عزوجلّ يومَ القيامة و هو عليه غضبان.»

«هركس به يک مسلمان فقير طوري سلام دهد که متفاوت باشد با سلامش بر ثروتمندان،‌ خداوند او را در روز قيامت به گونه‌اي ملاقات مي‌کند که خدا بر او خشمناک است.»33

* * *

«لا تبذل لأخوانك مِن نفسِك ما ضَررهُ عليك اكثرُ مِن نفعِه لهم.»

«از خود، به اندازه‌اي براي برادرانت بذل مکن که زيانش بر تو،‌ بيش از سودش براي آنان باشد (مايه گذاشتن از آبرو و امکانات).»34

* * *

«مؤمن تا سه صفت در او نباشد مؤمن نيست، اين‌ها يک صفت از پروردگار و ديگري از پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ‌ و سومي از امام ـ عليه السلام ـ است؛ امّا صفتي که از اوصاف پروردگار مي‌باشد رازداري يا کتمان سرّ است چنان که فرموده است: (عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً إلاّ من ارتضي من رسول)34 امّا صفت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مدارا و سازگاري با مردم است؛ زيرا خداوند عزّوجلّ پيامبرش را به مدارا با مردم دستور داده و فرموده است: (خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين)35 و امّا صفت امام عبارت است از شکيبايي در سختي و رنجوري چنان که خداوند عزّوجلّ فرموده است: (والصابرين في البأساء والضرّاء)36.»37

به نقل آن حضرت از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ :

«من حقّ الضّيفِ اَن تَمشِيَ مَعه فَتخرجَهُ مِن حَريمک اِلي الباب.»

«از جمله حقوق مهمان بر تو آن است که (هنگام رفتنش) او را تا دم در همراهي کني... .»38

در مورد نعمت شناسي و نيکي به مردم

علي بن شعيب:

«خدمت امام رضا ـ عليه السلام ـ رسيدم. به من فرمود:

ياعلي! مَن احسن الناسِ معاشاً؟

قلت: انتَ يا سيّدي اعلم به منّي.

فقال ـ عليه السلام ـ : من حسن معاش غيره في معاشه.

يا علي! مَن اسوءُ الناسِ معاشاً؟

قلت: انت اعلم.

قال: من لم يعِش غيره في معاشه.

ياعلي! اَحسِنوا جوار النِّعم فانَّها وحشيّةٌ، ما نَأت عن قومٍ فعادت اليهم.

ياعلي! اِن شرّ الناس من مَنع رفده واَكل وحدَه و جَلّد عبدَه.»

«اي علي! چه کسي از نظر زندگي بهتر است؟

گفتم: شما به آن‌ها داناتريد. سرورم!

فرمود: هرکس که زندگي ديگري در زندگي او نيکو باشد.

اي علي! چه کسي از نظر زندگي بدتر است؟

گفتم: شما داناتريد.

فرمود: کسي که ديگري، در معاش او زندگي نداشته باشد.

اي علي! همسايگي نعمت‌ها را نيکو سازيد، زيرا نعمت‌ها وحشي و گريزپاي‌اند،‌ هرگز از قومي دور نشدند که برگردد.

اي علي!‌ بدترين مردم کسي است که بخشش خود را از ديگران منع کند. و تنها بخورد و برده خود را تازيانه بزند.»39

پى‏نوشت‏ها:

1. زيارت جامعه کبيره.
2. ميزان الحکمة، ج1، ص 192.
3. حديث از امام صادق ـ عليه السلام ـ است. الحياة، ج1، ص29.
4. الکافي، ج2، ص78.
5. علي ـ عليه السلام ـ : «من نصب نفسه للناس اماماً فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره. و ليكن تأديبه بسيرته قبلَ تأديبه بلسانه،‌ و معلم نفسه و مؤدبها احق بالأجلال من معلم الناس و مؤدبهم» ـ تأديب به سيره ـ نهج البلاغة، صبحي صالح، حكمت 73؛ بحارالأنوار، ج2، ص 56.
6. بحارالأنوار، ج49، ص 102؛ به نقل از الکافي، ج6، ص298.
7. همان.
8. بحار، ج49، ص101، به نقل از الکافي، ج4، ص23.
9. بحار، ج49، ص91، به نقل از عيون الأخبار الرضا، ج2، ص184.
10. بحار، ج 49، ص 164؛ به نقل از عيون الأخبار الرضا، ج2، ص159.
11. ج 49، ص99، ح16، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب.
12. ج 49، ص102، به نقل از کافي، ج6، ص283.
13. بحار، ج 49، ص 31، ح5؛ به نقل از عيون اخبار الرضا، ج2، ص204.
14. سويق، کوبيده گندم يا جو و امثال آن است. آن را خيس مي‌کرده‌اند و با شکر و آب، معجوني گوارا درست کرده و مي‌خوردند.
15. بحار، ج49، ص48، ح 47؛ به نقل از خرائج و جرائح.
16. بحار، ج49، ص101؛ به نقل از الكافي، ج4، ص24.
17. بحار، ج49، ص220و33؛ به نقل از عيون، ج2، ص209.
18. بَزَنطي، اهل کوفه، و يکي از اصحابِ والا مقام ائمّه ـ عليهم السلام ـ است که فقيهي بزرگ و راوي‌اي عظيم الشأن بود و زمان امام رضا و امام سجّاد ـ عليهما السلام ـ را درک کرد. وي از کساني است که به اجماع علماي شيعه، آن چه را که به طور صحيح از او نقل مي‌شود معتبر مي‌شمارند. وي در سال 221 درگذشته است؛ سفينة البحار، ج1، ص81.
19. بحار، ج49، ص36، ح18؛ به نقل از عيون، ج2، ص212؛ و مشابه اين در مسند الأمام الرضا ـ عليه السلام ـ، ج2، ص427؛ رجال کشي، ص491.
20. يعني بر امامت حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ توقّف کرده بود.
21. بحار، ج49، ص48، ح48؛ نقل از الخرائج و الجرائح، ص237.
22. مسند الإمام الرضا ـ عليه السلام ـ ،ج2، ص428؛ به نقل از رجال کشي، ص 497.
23. سوره هود (11)،‌آية 46.
24. بحار، ج49، ص217، ح2؛ به نقل از عيون، ج2، ص234.
25. بحار، ج49، ص219؛ به نقل از عيون الأخبار، ج2، ص235.
26. بحار، ج49، ص30، ح3و ص 220،ج6: به نقل از عيون، ج2، ص204.
27. بحار، ج49، ص95؛ به نقل از عيون، ج2، ص236.
28. بحار، ج49، ص55؛ به نقل از الخرائج و الجرائح، ص245.
29. بحار، ج49، ص 102؛ به نقل از الکافي، ج6، ص297.
30. بحار، ج49، ص 106؛ به نقل از الکافي، ج5، ص288.
31. بحار، ج49، ص90، ح4؛ به نقل از عيون، ج2، ص184.
32. مسند الإمام الرضا ـ عليه السلام ـ ، ج1، ص299؛ به نقل از عيون، ج2، ص52.
33. مسند الإمام الرضا ـ عليه السلام ـ ، ج2، ص 314؛ به نقل از من لا يحضره الفقيه، ج3، ص103.
34. سوره جن (72)، آي? 26.
35. سوره‌ اعراف (7)، آي? 199.
36. سوره بقره (2)، آية 177.
37. تحليلي از زندگي امام رضا ـ عليه السلام ـ ، محمّد جواد فضل الله، ترجمه سيّد محمّد صادق عارف، بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي، 1372، ص224.
38. مسند الإمام الرضا ـ عليه السلام ـ ، ج2، ص331، به نقل از عيون، ج2، ص69.
39. مسند الإمام الرضا ـ عليه السلام ـ ، ج2، ص 315، به نقل از تحف العقول، ص330.


منبع: ‏فرهنگ جهاد ـ ش18