تبارشناسى حضرت مهدى (ع) و پاسخ به دو شبهه

عزالدين رضانژاد (1)


چكيده:
انسانهاى سترگ، هرچند شهره عام و خاصند و احوال و افكارشان، در معرض ديد و كنكاش سايرين قرار دارد اما محسود حاسدان و مورد بغض بيماردلان نيز هستند . بزرگ موعود بشريت هم از اين قاعده مستثنا نيست اما زهى شادى و سرور كه غبار ظلمت و فسانه از بلور حقيقت پاك شدنى است نه ماندنى .

تشكيكى كه در نسب «مهدى آل محمد» شده است نويسنده را بر آن داشت كه آستين همت‏بالا زده و به اثبات تولد، حيات فعلى، علوى، فاطمى و حسينى بودن حضرتش بپردازد و با استناد به كتب خواص اهل سنت، راه انكار را بر عارف و عامى ببندد .

مساله «مهدويت‏» قضيه‏اى شخصى و ويژه گروه يا فرقه‏اى خاص از فرقه‏هاى اسلامى نيست، بلكه عقيده‏اى است كه عموم مسلمانان در آن اشتراك دارند و اكثر مسلمانان (اعم از شيعه و سنى) بر اين باورند كه حضرت مهدى عليه السلام مردى از «اهل بيت‏» پيامبر صلى الله عليه و آله و از «ذريه‏» آن حضرت است . چنان‏كه ايمان به آن امام به عنوان «منجى بشريت‏» از جمله مسائل مقبول نزد ساير امت‏هاست‏به گونه‏اى‏كه مى‏توان گفت: حضرت مهدى عليه السلام، موعود «امت‏» هاست تا زمين را از عدل و داد پر كند و در هم كوبنده نظامهاى فاسدى باشد كه انسان و انسانيت را لگدمال كرده‏اند . همچنين حكومت جهانى وى شامل همه جنبه‏هاى زندگانى بشر است و از بزرگترين و درخشنده‏ترين پيروزيها و دست آوردهايى خواهد بود كه انسانيت در طول تاريخ، به آن دست‏خواهد يافت .

از انگيزه‏هاى پژوهش و نگارش در مورد «تبارشناسى حضرت مهدى عليه السلام‏» اين است كه بعضى از نويسندگان سنى مذهب همچنان در موضوع هويت و شناخت‏خانوادگى نسب آن حضرت، شبهه افكنى مى‏كنند . برخى مى‏گويند: آن حضرت از فرزندان عباس (عموى پيامبر صلى الله عليه و آله) است، برخى ديگر مدعى‏اند كه وى از نسل امام حسن مجتبى عليه السلام است و نام پدرش، عبدالله بوده و هنوز به دنيا نيامده است . گروهى ديگر سكوت اختيار كردند و بالاخره، گروه چهارم از ميان اهل سنت - مانند عرفا و اهل كشف (2) - با اعتقاد شيعه اثنى عشريه موافقت كرده، بر اين باورند كه آن حضرت، نهمين فرزند حسين بن على عليهما السلام است كه به دنيا آمده و در غيبت‏به سر مى‏برد . (3)

مقصد اصلى اين مقال، تبيين نسب حضرت مهدى عليه السلام است و اين كه آن حضرت:

از «آل محمد» صلى الله عليه و آله و «امت‏» اوست;

بلكه از «ذوى القربى‏» و «عترت‏» و «اهل بيت‏» پيامبر صلى الله عليه و آله است;

بالاتر اين كه از «فرزندان امام على عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام‏» و از فرزندان امام حسين عليه السلام و بالاخره نهمين فرزند آن حضرت است .

چنان كه روايات متواتر شيعه و احاديث مستفيض اهل سنت‏بر آن دلالت دارد و نيز به آن گونه كه اماميه اتفاق دارند بر كسى كه پيامبر اسلام به ظهورش در آخر الزمان وعده داده، همان وجود مباركى است كه فرزند امام حسن عسكرى فرزند امام على نقى فرزند امام محمدتقى فرزند امام على الرضا فرزند امام موسى كاظم فرزند امام جعفرصادق فرزند امام محمدباقر فرزند امام على‏سجاد فرزند امام حسين شهيد فرزند امام على اميرمؤمنان عليهم السلام مى‏باشد .

تبيين نقلى و اثبات تاريخى چنين نسبى مقصود ماست . بنابراين، پذيرش بعضى از روايات جعلى كه آن حضرت را از نسل عباس، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كرده، وجهى ندارد چنان‏كه اين سخن كه وى از فرزندان امام حسن مجتبى عليه السلام است‏بى‏اساس است (مگر بنابر توجيهى كه خواهد آمد) و يا توقف و دادن راى ممتنع در نسب آن حضرت، نادرست و غير قابل قبول است . به همين جهت، به نظر مى‏رسد پس از اثبات اين واقعيت، در رد آن هيچ بهانه‏اى بها ندارد و ادعايى بى‏دليل و فاقد برهان به شمار مى‏رود و كافى است كه به سخن پرمغز ابن حجر (از عالمان معروف اهل سنت) در اين مورد توجه كنيم كه آورده است:

بر همه لازم است كه نسبت‏به اين «نسب شريف‏» غيرت و تعصب ورزند و آن را به درستى ضبط كنند تا مبادا كسى، به ناحق، به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت داده شود . نسبت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله همواره در طول زمان، ثابت و محفوظ است، «حسب‏» نوادگان آن حضرت كه وسيله تمايز از ديگران است، همچنان از ادعاهاى جاهلان و مردمان پست محفوظ است . [چه اين كه] خداوند در هر زمان به عده‏اى الهام داشته كه به تصحيح آن پردازند و به حفظ كامل آن گردن نهند . (4)

ياد سپارى
1 - جهت دستيابى بهتر به نتايج اين نوشتار و دسته‏بندى روايات رسيده در مورد نسب حضرت مهدى عليه السلام، هر گروه از آنها شماره‏گذارى و تنها به ذكر يك يا چند نمونه از متن روايات اكتفا شده است .

2 - از آنجا كه هدف اصلى مقاله، تبيين وحدت ديدگاه اكثريت اهل سنت‏با نظريه اتفاقى اماميه در باره نسب حضرت مهدى عليه السلام است، در بيشتر موارد به ذكر منابع و مصادر روايى اهل سنت‏بسنده كرديم .

3 - ذكر تفصيلى و تفكيكى روايات مربوط، به جهت‏شبهه زدايى و تاكيد بر پيام اصلى مقاله است .

4 . در پايان نوشتار به نقد و بررسى دو نظريه، در مورد نسب حضرت مهدى عليه السلام مى‏پردازيم تا مجموعه روايات در اين باره، مورد ملاحظه قرار گرفته، از اتهام گزينش كردن اسناد تاريخى به دور باشد . براى وصول به اين مقصود، نوشته حاضر در سه بخش تنظيم شد:

بخش اول: دسته‏بندى رواياتى كه در مورد تبارشناسى حضرت مهدى عليه السلام‏از فريقين نقل شده است .

بخش دوم: تحليل و بررسى نظريه ختم تبار آن حضرت به عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله .

بخش سوم: تحليل و بررسى نظريه ختم نسب آن حضرت به امام حسن‏مجتبى عليه السلام .

بخش يكم: دسته‏بندى روايات باب نسب حضرت مهدى از كنانه (5) تا امام حسن عسگرى عليه السلام

1 - مهدى از نسل كنانه (جد چهارم پيامبر صلى الله عليه و آله)

ابوعمرو عثمان بن سعيد مقرى در كتاب «سنن‏» از قتاده نقل كرده است كه وى از سعيد بن مسيب پرسيد: آيا (قضيه) مهدى حقيقت دارد؟ وى گفت: آرى . قتاده پرسيد: او از نسل چه كسى است، سعيد گفت: از نسل كنانه و ... (6)

2 - مهدى عليه السلام از قريش
حافظ ابوعبدالله بن حماد در كتاب «الفتن‏» از طريق اسحاق بن يحيى بن طلحه از طاووس نقل كرد كه چنين گفت: عمر بن خطاب طواف وداع كعبه را انجام داد، سپس گفت: سوگند به خدا (صلاح) نمى‏بينم گنجينه‏هاى خانه خدا و سلاح و مال موجود در آن را واگذارم و در راه خدا تقسيم نكنم .

امام على بن ابيطالب عليه السلام به وى فرمود: اى خليفه (از آن بگذر چه اين كه) تو صاحب آن نيستى . همانا صاحب آن جوان برومندى از قريش است كه همه آن را در آخر الزمان در راه خدا تقسيم مى‏كند . (7)

همچنين از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است:

«بشارت دهيد به مهدى عليه السلام; مردى از قريش، از عترت من ...» (8)

3 - مهدى عليه السلام از بنى هاشم
از امام على عليه السلام پرسيدند: مهدى شما چه كسى است؟ فرمود: از بنى هاشم، از والاترين تبار عرب ... (9) و نيز در روايت ديگر از آن حضرت نقل قول شد كه فرمود: [در آخر الزمان] پرچمهاى سياه بر افراشته و سفيانى كشته مى‏شود . در ميان آنان جوانى از بنى هاشم كه در كتف سمت چپ وى خالى نمودار است ... (10)

4 - مهدى عليه السلام از فرزندان عبدالمطلب
عده‏اى از راويان حديث، از انس بن مالك نقل كردند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

ما، هفت تن از فرزندان عبدالمطلب، از بزرگواران اهل بهشتيم; من و برادرم على و عموهايم حمزه و جعفر و (ذريه‏ام) حسن و حسين و مهدى عليهم السلام . (11)

5 - مهدى عليه السلام از فرزندان ابوطالب
سيف بن عمير مى‏گويد: نزد منصور (خليفه عباسى) بودم . بدون آن كه چيزى گفته باشم، به من گفت: «اى سيف! بايد صدايى از آسمان بلند شود به نام مردى از فرزندان ابوطالب ...»

سيف با استبعاد از صحت‏حديث، پرسيد: «آيا واقعا چنين است؟» منصور گفت: «بله، مردى از فرزندان فاطمه . اى سيف! اگر اين خبر را از ابوجعفر; محمد بن على (امام باقر عليه السلام) نمى‏شنيدم، هرچند همه ساكنان روى زمين نقل مى‏كردند، باور نمى‏كردم اما محمد بن على عليهما السلام چنين گفت (و قابل انكار و استبعاد نيست). (12)

6 - مهدى عليه السلام از امت محمد صلى الله عليه و آله
از طريق ابوسعيد خدرى نقل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

در ميان امت من، مهدى است . چه عمر درازى داشته باشد يا كوتاه ... زمين را پر از عدل و داد مى‏كند چنان كه از ظلم و ستم پر شده است ...» . (13)

همانند اين روايت را ابن ماجه (14) ، ترمذى (15) ، حاكم نيشابورى (16) و امام بغوى (17) نقل كرده‏اند .

7 - مهدى عليه السلام از آل محمد صلى الله عليه و آله
امام على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: «آيا مهدى از آل محمد است‏يا از غير ما؟» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آرى، وى از ما است . خداوند همچنان كه به خاطر ما آغاز كرد، به واسطه او به پايان مى‏رساند ...» (18)

شبيه اين روايت را ابوداود از عبدالله بن مسعود و ابوسعيد خدرى از پيامبر نقل كرده است . (19) علاوه بر آن، نويسندگان ديگر هم به نقل مضمون آن پرداخته‏اند . (20)

8 - مهدى عليه السلام از ميان امت مسلمانان
از آنجا كه انتظار منجى بشريت در آخر الزمان، از اعتقادات مشترك اديان به شمار مى‏رود، به جهت ذكر مشخصات آن منجى و نيز به خاطر شبهه زدايى در اين امر، در روايات تصريح شده است كه مهدى از ميان امت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و همان كسى است كه پس از ظهورش، عيسى بن مريم به وى اقتدا مى‏كند . نمونه‏هايى از اين طيف روايات را ذكر مى‏كنيم:

ابو سعيد خدرى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد كه آن حضرت فرمود:

در امت من «مهدى‏» است . (21)

در روايت ديگرى پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

مهدى از ميان اين امت است و اوست كه عيسى بن مريم به وى اقتدا مى‏كند . (22)

9 - مهدى عليه السلام از «عترت‏» پيامبر صلى الله عليه و آله
ابوسلم از پدرش عبدالرحمن بن عوف، نقل كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«ليبعثن الله من عترتي رجلا ... يملا الارض عدلا ...» (23)

يعنى: حتما خداوند از عترت من، مردى را بر مى‏انگيزد كه زمين را پر از عدل مى‏كند .

حرث بن يزيد مى‏گويد: از عبدالله بن زرير غافقى شنيدم كه گفت: از امام على عليه السلام شنيدم كه فرمود:

«... يخرج رجل من عترة النبي صلى الله عليه و آله يصلح الله على يديه امرهم .» (24)

يعنى: مردى از عترت پيامبر صلى الله عليه و آله، ظهور خواهد كرد كه خداوند به دست او كار مردم را اصلاح مى‏كند .

در اين باره، روايات متعدد ديگرى از طرق مختلف، رسيده است . (25)

10 - مهدى عليه السلام از اهل بيت
ترمذى، در روايتى كه آن را حديث‏حسن و صحيح خوانده است‏به نقل از ابوهريره آورده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم طول الله ذلك اليوم حتى يلى رجلامن اهل بيتي ...» (26)

يعنى: هر گاه از عمر دنيا، زمانى جز به اندازه يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى‏كند تا مردى از اهل بيت من، به ولايت (و عهده دارى امر امت) دست‏يابد .

ابو داود هم از امام على عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود:

«لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله تعالى رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا كما ملئت جورا .» (27)

يعنى: هرگاه از روزگار، زمانى جز به اندازه يك روز باقى نماند خداوند، مردى از خاندان مرا خواهد فرستاد تا همان‏گونه كه زمين پر از ظلم و ستم شده بود، آن را پر از عدل و داد كند .

11 - مهدى از فرزندان امام على عليه السلام
هارون بن سعيد گفت: از امير مؤمنان صلى الله عليه و آله شنيدم كه - در سخنى مفصل - به عمر بن خطاب فرمود:

«... يظهر رجل من ولدي يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما ...» (28)

در روايتى سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى‏كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

ان عليا امام امتي من بعدي و من ولده القائم المنتظر الذي اذا ظهر يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت جوراو ظلما ...» (29)

يعنى: به درستى كه على، بعد از من پيشواى امت است و از نسل اوست، قيام‏كننده‏اى كه همه منتظر اويند كه هرگاه ظهور كند زمين را پر از عدل‏وداد مى‏كند همان‏طورى كه از ظلم‏وستم پر شده‏بود .

12 - مهدى عليه السلام از فرزندان حضرت فاطمه عليها السلام
ام سلمه مى‏گويد: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:

«المهدي من عترتي من ولد فاطمة ...» (30)

على بن هلال، از پدرش نقل كرد كه گفت: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيمار بود، بر آن حضرت وارد شدم، حضرت فاطمه نزد آن حضرت بود و گريه مى‏كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: دخترم! چرا گريه مى‏كنى؟ حضرت فاطمه عليها السلام عرضه داشت: از فقدان و وضعيت پس از شما نگرانم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«والذي بعثني بالحق نبيا ان المهدي من ولدك يملا الارض قسطا كما ملئت جورا .» (31)

يعنى: قسم به خدايى كه مرا به حق پيامبر قرار داد، مهدى از نسل توست كه زمين را پر از عدل و قسط مى‏كند همان طورى كه از ظلم و جور پر شده بود .

13 - مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسين عليه السلام
حافظ ابونعيم در كتابش «صفة المهدي‏» از حذيفة بن يمان، نقل كرد كه گفت: روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى كرد و از وقايعى كه بعد از او رخ مى‏داد، سخن گفت . سپس فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من ولدي، اسمه اسمي .»

در اين هنگام، سلمان فارسى از جاى برخاست و عرض كرد: «اى پيامبر خدا! وى از كدامين فرزند توست؟» پيامبر صلى الله عليه و آله دستش را بر [شانه] حسين عليه السلام نهاد و فرمود: «هو من ولدي هذا .» (32)

جمع بندى
از آنچه گذشت‏به دست آمد كه مهدى موعود عليه السلام از كنانه، سپس از قريش، سپس از بنى هاشم سپس از امت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و از اهل بيت عليهم السلام و ذريه و عترت آن حضرت، سپس از فرزندان على و فاطمه عليها السلام و از فرزندان امام حسين عليه السلام و نهمين فرزند از نسل آن حضرت است . روايات متواتر از طريق شيعه، و روايات مستفيض از اهل سنت، بر چنين تبارشناسى دلالت دارد كه نمونه‏هايى از آن ذكر گرديد .

نگاهى ديگر
با توجه به روايات رسيده در موضوع نسب حضرت مهدى (ع) با بيانى كه گذشت، جا دارد نگاهى ديگر به دسته‏بندى كمى رواياتى بپردازيم كه از طريق فريقين (شيعه و سنى) وارد شده است . اين آمار، با نگاهى به دو فصل از كتاب ارزشمند «منتخب الاثر» [فصل اول و دوم] اثر آيت‏الله صافى گلپايگانى به اين شرح است:

1 - رواياتى كه دلالت دارند امامان، دوازده نفرند: 271 روايت .

2 - رواياتى كه دلالت دارند عدد امامان به تعداد نقباى بنى اسرائيل است: 40 روايت .

3 - رواياتى كه دلالت دارند امامان، دوازده نفرند كه اول آنان حضرت على عليه السلام است: 133 روايت .

4 - رواياتى كه دلالت دارند امامان، دوازده نفرند كه اول آنان حضرت على عليه السلام و آخر آنان مهدى عليه السلام است: 91 روايت .

5 - رواياتى كه دلالت دارند امامان دوازده نفرند و آخر آنان مهدى عليه السلام است: 94 روايت .

6 - رواياتى كه دلالت دارند امامان دوازده نفرند و 9 نفر آنان از فرزندان امام حسين عليه السلام هستند: 139 روايت .

7 - رواياتى كه دلالت دارند امامان دوازده نفرند و 9 نفر آنان از فرزندان امام حسين عليه السلام هستند و نهمين آنان «قائم‏» عليه السلام است: 107 روايت .

8 - رواياتى كه دلالت دارند بر ذكر نام‏هاى امامان دوازده‏گانه: 50 روايت .

9 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى از اهل بيت عليهم السلام است: 389 روايت .

10 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه اسم مهدى، اسم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و كنيه وى، كنيه آن حضرت و او شبيه‏ترين مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله است: 48 روايت .

11 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى عليه السلام از فرزندان اميرمؤمنان على عليه السلام است: 214 روايت .

12 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى عليه السلام از فرزندان فاطمه عليه السلام است: 192 روايت .

13 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى عليه السلام از فرزندان سبطين عليهما السلام است: 107 روايت .

14 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى عليه السلام از امامان نه گانه از فرزندان امام حسين عليه السلام است: 160 روايت .

15 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام نهمين فرزند از فرزندان امام حسين عليه السلام است: 148 روايت .

16 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام از فرزندان على بن حسين عليه السلام است: 185 روايت .

17 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام از فرزندان امام محمد باقر عليه السلام است: 103 روايت .

18 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام از فرزندان امام صادق عليه السلام است: 103 روايت .

19 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام ششمين فرزند از فرزندان امام صادق عليه السلام است: 99 روايت .

20 - رواياتى كه دلالت دارند حضرت مهدى از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است: 101 روايت .

21 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى، پنجمين فرزند از فرزندان موسى بن جعفر عليه السلام است: 98 روايت .

22 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى چهارمين فرزند از فرزندان على بن موسى عليه السلام است: 95 روايت .

23 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى سومين فرزند از فرزندان محمد بن على عليه السلام است: 90 روايت .

24 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام از فرزندان امام هادى عليه السلام است: 90 روايت .

25 - رواياتى كه دلالت دارند حضرت مهدى فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام است: 146 روايت .

26 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه اسم پدرش حسن است: 147 روايت .

27 - رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حضرت مهدى، دوازدهمين امام و «خاتم‏» امامان است: 136 روايت .

با توجه به اين همه روايات، آيا شكى نسبت‏به نسب حضرت مهدى عليه السلام باقى مى‏ماند؟!

بخش دوم: بررسى رواياتى كه مهدى عليه السلام را از نسل عباس، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى مى‏ك
ند
برخى از شبهه‏افكنان و نويسندگان اهل سنت، به نقل بعضى از رواياتى پرداختند كه امام مهدى عليه السلام را از فرزندان عباس معرفى مى‏كند . اين دسته از روايات، مانعى در راه تشخيص نسب امام مهدى عليه السلام به شمار مى‏رود . در اين بخش به بررسى و تحليل چنين رواياتى مى‏پردازيم .

الف) احاديثى كه به صورت غيرواضح و مجمل، مهدى را از فرزندان عباس به شمار آورده است .

اين دسته، منحصر در روايات «پرچمها» [رايات] است . مانند رواياتى كه احمد در مسند از ثوبان از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل كرده است:

هرگاه پرچمهاى سياه را ديديد كه از طرف خراسان مى‏آيند، پس به سوى آنها بشتابيد، هر چند كه بر روى يخ و برف بخزيد، به يقين خليفه خدا، مهدى در ميان آنهاست . (33)

ابن ماجه نيز مشابه آن را در سنن خود نقل كرده است . (34) همچنين ترمذى به اسناد خود از ابو هريره نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

پرچمهاى سياهى از خراسان، ظهور خواهد كرد و چيزى مانع آنها نخواهد شد تا اين كه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند و نصب شوند . (35)

هر چند در اين احاديث‏به اين كه مهدى از فرزندان عباس است، تصريح نشده، ولى برخى چنين مطلبى را از آن استنباط كرده‏اند: به اين بيان كه احتمال دارد اين پرچمهاى سياه، همان پرچمهايى باشد كه ابو مسلم خراسانى با برافراشتن آنها قيام خود را از خراسان آغاز و با همين شعار و نشان، حكومت‏بنى العباس را تثبيت كرد و بر اين اساس، احاديث مزبور درباره مهدى عباسى وارد شده است . (36)

تحليل و بررسى
رواياتى كه ذكر شد، هر چند بر اين كه مهدى موعود عليه السلام از فرزندان عباس است، دلالت صريح ندارد و چنين استفاده‏اى از اين روايات، قابل قبول نيست; چه اين كه عده‏اى از علماى اهل سنت، دلالت اين روايات را ضعيف شمرده‏اند . علاوه بر آن، اين روايات با روايات متواتر و مستفيضى كه پيش از اين گذشت ناسازگار است و قوت آنها، چنين روايات سست و ضعيف را طرد مى‏كند .

از نشانه‏هاى ضعف دلالت اين روايات آن است كه دو حديث مسند احمد و سنن ابن ماجه را عده‏اى از علما ضعيف شمرده‏اند، مانند ابن قيم كه مى‏گويد:

اين حديث و حديث پيشين، اثبات نمى‏كنند كه مهدى عباسى كه به حكومت رسيد، همان مهدى موعودى است كه در آخر الزمان ظهور خواهد كرد . (37)

اساسا مهدى عباسى، نه در آخر الزمان بوده، نه بيعتى با عباسيان در ميان ركن و مقام صورت گرفته است، نه دجال را به قتل رسانده‏اند، نه عيساى مسيح عليه السلام از آسمان فرود آمده و در پشت مهدى آنان نماز گزارده است، نه صحرا، سپاهى را در زمان ايشان در كام خود كشيده است و نه كوچكترين علامتى از نشانه‏هاى ظهور موعود، در عصر آنان رخ داده است .

اما درباره حديث ترمذى، بايد گفت ابن كثير آن را «غريب‏» شمرده و گفته است:

اين پرچمهاى سياهى كه در روايت آمده، آن پرچمهايى نيست كه ابو مسلم برافراشت، بلكه پرچمهاى سياه ديگرى است كه به همراه مهدى خواهند آمد ... و مقصود از اين حديث آن است كه مهدى توصيف شده‏اى كه ظهورش در آخرالزمان وعده داده شده است، ابتداى ظهورش از مشرق زمين خواهد بود .

به نظر مى‏رسد كه مبلغان و داعيه‏داران خلافت عباسى، چنين احاديثى را جهت ترويج و تحكيم موقعيت‏خود به اين شكل، تحريف معنوى كرده باشند . احاديث صريحى كه بدين منظور جعل كردند، مؤيد اين فرض است . (38)

ب) احاديثى كه به صراحت دلالت دارد كه مهدى از نسل عباس است .

دسته‏اى ديگر از روايات كه در نسب حضرت مهدى عليه السلام «به گونه‏اى كه شيعه معتقد است‏» مانع به شمار مى‏رود، چهار دسته از روايات نقل شده در برخى مصادر و منابع اهل سنت است كه هر يك از آنها را ذكر كرده، مورد تحليل و بررسى قرار مى‏دهيم:

1 - «المهدي من ولد العباس عمي .» (39)

سند اين روايت چنين است: «نعيم بن حماد: حدثنا الوليد، عن شيخ، عن يزيد بن الوليد الخزاعى، عن كعب ...»

اين حديث‏به خاطر فرد مجهولى كه در سلسله سند قرار گرفته، ضعيف به شمار مى‏رود . فرد مجهول، «شيخ‏» است .

دارقطنى گفته است كه محمد بن وليد از بنى هاشم در اين حديث دست‏برده است . وى اين حديث را به عنوان حديث آحاد [الافراد] روايت كرده، و ابن جوزى درباره آن گفته است:

«در سند اين حديث، محمد بن وليد مقرى قرار دارد كه ابن عدى در شان او آورده است: وى احاديث را جعل مى‏كند و به يكديگر متصل مى‏سازد و از آنها مى‏دزدد و سندها و متون روايات را تحريف و متبدل مى‏سازد .» (40)

سمهودى در مورد حديث مذكور چنين گفته است:

حديث قبلى و حديث‏بعدى از آن صحيحترند و اين حديث معتبر نيست; چون در طريق آن محمد بن وليد قرار دارد كه وضاع و جعل‏كننده حديث است . (41)

سيوطى (42) و ابوالفيض خمارى (43) و مجدى بن منصور (44) و جاسم البانى (45) و ابن حجر (46) اين حديث را ضعيف شمرده‏اند .

2 - حديث «يا عمي بي فتح الله هذه الامة و سيختمه برجل من ولدك .» (47)

اين حديث، اگر چه دلالت دارد بر اين كه مردى از فرزندان عباس قيام خواهد كرد، اما از ديدگاه سيوطى، ساختگى است . ابن وردى اين حديث را به صورت مرسل از ابن عمر نقل كرده كه موقوف است . (48)

3 - حديث «يا عباس! قال: لبيك يا رسول الله! فقال: يا عم النبي! ان الله ابتدا بي الاسلام و سيختمه بغلام من ولدك و هو الذي يتقدم لعيسى بن مريم .» (49)

يعنى: خداوند اسلام را با من آغاز كرد و با پسرى از فرزندان تو پايان مى‏بخشد و او همان كسى است كه عيسى بن مريم به او اقتدا خواهد كرد .»

سيوطى اين حديث را ساختگى دانسته و «غلابى‏» متهم به جعل آن است . (50)

اين حديث‏به نقل خطيب بغدادى است كه شخصى به نام محمد بن مخلد در سند آن قرار دارد . (51) ذهبى در مورد وى آورده است:

«حديث، از محمد بن مخلد عطار نقل شده است . او سبب ناسالم بودن اين حديث است و عجيب است كه خطيب در تاريخ خود آن را حكايت كرده، ولى ضعيف نشمرده است و گويا سكوت او در توصيف اين شخص، به جهت رسوايى آشكار حال وى بوده است .» (52)

4 - حديث‏خبردهنده از حكومت عباسيان در قرن دوم

خطيب بغدادى (53) و ابن عساكر (54) از ام الفضل نقل كرده‏اند كه گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله به عمويش عباس فرمود: «اى عباس! هنگامى كه سال يكصد و سى و پنج فرا رسد، آن سال به تو و فرزندانت - از جمله سفاح و منصور و مهدى - تعلق خواهد داشت .»

عده‏اى خواستند از اين روايت استفاده كنند كه مهدى از عباس است . در حالى كه اين حديث ضعيف و ساختگى است . ذهبى در مورد اين حديث مى‏گويد:

در سند اين حديث، احمد بن راشد هلالى قرار دارد كه وى از سعيد بن خيثم، خبر باطلى را از روايت‏خيثم از طريق حنظله نقل كرده است ... احمد بن راشد كسى است كه اين حديث را از روى نادانى جعل كرده است . (55)

خوانندگان محترم توجه دارند كه نادانى احمد بن راشد، چه اندازه است! وى غافل از اين است كه حكومت عباسيان در سال 135 هجرى قمرى آغاز نشده، بلكه در سال 132 آغاز شده است . از سوى ديگر، در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تاريخ هجرى به عنوان تاريخ رسمى مسلمانان اعلام نشده بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن خبر داده باشد . قرار دادن هجرت، به عنوان مبدا تاريخ مسلمانان، پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به پيشنهاد اميرمؤمنان عليه السلام در دوره خليفه دوم بوده است .

علاوه بر آن، نظير همين حديث را ابن كثير به نقل از ضحاك از ابن عباس روايت كرده و مى‏گويد:

اين طريقه، اسناد ضعيفى است . زيرا ضحاك به طريق صحيح چيزى از ابن عباس نشنيده است . بنابراين، حديث مذكور، منقطع است . (56)

و نيز حاكم از طريق ديگرى كه در آن اسماعيل بن مهاجر واقع شده، حديث مزبور را نقل كرده است (57) و ابوالفيض از ذهبى حكايت مى‏كند كه اسماعيل از كسانى است كه علما بر ضعفشان اجماع دارند . (58)

جمع‏بندى
كسانى كه بى توجه به احاديث متواتر و قطعى، نگاهشان را به روايات چهارگانه مذكور دوخته‏اند و خواستند اينها را مانعى جدى در راه تشخيص نسب امام مهدى (عج) قرار دهند، سخت در اشتباهند و بايد از استناد به احاديث‏ساختگى بپرهيزند . از سوى ديگر، اگر احاديثى در مجامع روايى اهل سنت‏يافت‏شود كه برخى آنها را صحيح الاسناد بدانند (59) و در آنها از ابن العباس بودن مهدى عليه السلام سخن رفته باشد، با روايات مستفيض و صحيح الاسناد ديگر اهل سنت متعارض خواهد بود و نمى‏توان به آنها استناد كرد . پس چنان كه پيش از اين بيان شد، نتيجه صحيح بررسى احاديث مربوط به نسب امام مهدى (عج) اين است كه آن حضرت از فرزندان ابوطالب است .

علاوه بر آنچه كه گفته شد، توجه به اين نكته لازم است كه از جمله دلايل بطلان احاديث ابن‏العباس بودن حضرت مهدى (ع)، رواياتى است كه به صراحت اين نسبت را نفى مى‏كند . از اين دسته روايات، احاديثى در كتب روايى آمده است (60) كه به عنوان نمونه يك روايت را مى‏آوريم:

عن ابي قبيل قال: «لم يزل الناس بخير في رخاء ما لم ينقض ملك بنى العباس، فاذا انتقض ملكهم، لم يزالوا في فتن حتى يقوم المهدي .» (61)

يعنى: تا زمانى كه حكومت فرزندان عباس پايان نپذيرد، مردم در راحتى و خوبى به سر مى‏برند و هرگاه حكومت آنان به پايان رسيد، مردم همواره در آشوب و ناآرامى زندگى مى‏كنند تا مهدى عليه السلام ظهور كند .

البته، خوانندگان محترم توجه دارند كه اين روايت مستند نيست و براى تعريف و تمجيد عباسيان است ليكن اين نكته، نزد عده‏اى از راويان مسلم بوده است كه حكومت‏حضرت مهدى عليه السلام غير از حكومت عباسيان است.

بخش سوم: تحليل و بررسى نظريه ختم نسب حضرت مهدى (عج) به امام حسن مجتبى عليه السلام
تعداد اندكى از نويسندگان سنى مذهب، به سه روايت استدلال كردند كه حضرت مهدى (عج) از ذريه حسن بن على بن ابى‏طالب است . هر چند - چنان كه خواهد آمد - پذيرش اين دسته از روايات، قابل توجيه و تفسير است ولى شايد برخى مخالفان با طرح آنها، در صدد تضعيف اعتقاد اماميه باشند و از آنها چنين نتيجه بگيرند كه حضرت مهدى عليه السلام از فرزندان امام حسن عسكرى عليه السلام نيست . از اين رو، در اين بخش با اشاره به سه روايت مورد استناد، آنها را مورد تحليل و بررسى قرار مى‏دهيم .

روايت اول: نعيم بن حماد به نقل از اعمش از ابو وائل [عبدالله بن بحير صنعانى] نقل مى‏كند كه حضرت على عليه السلام به امام حسن عليه السلام نگريست، سپس فرمود: اين فرزندم «سيد» [و بزرگ و آقا] است چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را چنين ناميده است و از نسل او، مردى به دنيا خواهد آمد كه هم نام پيامبرتان است . در اخلاق، شبيه آن حضرت است ولى در خلقت [و شكل ظاهرى] به وى شباهت ندارد . او زمين را از داد پر مى‏كند . (62)

روايت دوم، شبيه روايت اول است كه آن را ابو داود سجستانى از هارون بن مغيره از عمر بن ابى قيس از شعيب بن خالد از ابو اسحاق سبيعى نقل كرده است . (63)

روايت‏سوم: به نقل متقى هندى، روايتى را «تمام‏» در كتاب فوائد و ابن عساكر از عبدالله بن عمرو بن عاص، نقل كرده است كه:

«يخرج رجل من ولد حسن من قبل الشرق لو استقبل بها الجبال لهدمها و اتخذ فيها طرقا .» (64)

يعنى: مردى از فرزندان حسن از سوى مشرق زمين ظهور خواهد كرد كه اگر در برابر كوهها قرار گيرد، آنها را از بين مى‏برد و در آن راه (عبور) بر مى‏گزيند .

بطلان اين روايات
اين روايات به دلايل مختلف مورد قبول نيست:

1 - در حديث اول، اولا، از جمله راويان، عبدالله بن بحير صنعانى مكنى به «ابو وائل‏» است كه از ياوران معاويه در جنگ صفين بوده است . ثانيا: ناقل از او، شخصى است‏به نام ابن لهيعة، عبدالله بن عقبة حضرمى كه از ديدگاه ذهبى «ضعيف‏» است . (65) ثالثا، وى از ابو قبيل حى بن هانى معافرى نقل كرده است كه «بخارى‏» در موردش مى‏گويد: «فيه نظر» و احمد هم مى‏گويد: «احاديثه مناكير» . (66) رابعا، راوى از ابن لهيعه، رشدين بن سعدين مفلح مهرى است كه ابو زرعه و ديگران او را تضعيف كردند و «حرب‏» مى‏گويد: از احمد در مورد او، پرسيدم، احمد وى را تضعيف كرده است و ابن معين مى‏گويد: «لا يكتب حديثه‏» (67) و خامسا، اين روايت، معارض است‏با روايت ديگرى از ابو قبيل از عبدالله بن عمر كه در آن آمده است: «يخرج رجل من ولد الحسين ...» (68)

2 - سند حديث اول منقطع است; زيرا ابو اسحاق كه حديث را از زبان اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت كرده است، نامش اسحاق سبيعى است . وى چنان كه منذرى در شرح اين حديث‏خاطر نشان مى‏سازد، (69) حتى يك حديث هم از امام على عليه السلام نشنيده است; چون در هنگام شهادت آن حضرت، شش يا هفت‏سال داشته است، چه آن كه، بنابر نقل ابن حجر (70) او دو سال از خلافت عثمان باقى مانده، به دنيا آمده است و طبق قول ابن خلكان، (71) سه سال و به همين جهت «مزى‏» قول آنان را به اين صورت نقل كرده كه وى امام على عليه السلام را ديده، ليكن از حضرتش حديث استماع نكرده است . (72)

3 - اين‏دسته احاديث، معارض با روايات بسيارى‏است‏كه از طرق‏اهل‏سنت‏رسيده و در آنها تصريح شده كه حضرت‏مهدى (عج) از فرزندان امام‏حسين عليه السلام است . (73) نمونه‏اى‏ازآنها، در بخش اول‏گذشت .

4 - در مورد حديث دوم، بايد گفت اختلاف در نقل اين حديث از ابو داود وجود دارد . به اين بيان كه جزرى شافعى، اين حديث را به اسناد خود از ابو داود نقل كرده و به جاى نام حسن عليه السلام، لفظ حسين عليه السلام در آن آمده است . جزرى مى‏گويد:

صحيح اين است كه مهدى از نسل حسين بن على است، به جهت تصريح امير مؤمنان على بر آن، طبق خبرى كه از شيخ اجازه ما از عمر بن حسن الرقى به دستمان رسيده است; ابوالحسن بن بخارى از عمر بن محمد دارقزى از ابو بدر كرخى از ابوبكر خطيب از ابو عمر هاشمى از ابو على لؤلؤى از حافظ ابو داود از هارون بن مغيرة از عمر بن ابى قيس از شعيب بن خالد از ابو اسحاق خبر داد كه على به سوى فرزند خود نگريست و سپس فرمود: اين پسرم سرور و آقاست، همچنان كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله او را اين گونه ناميد و از نسل وى فرزندى ظهور خواهد كرد، همنام با پيامبرتان كه در خلق و خوى شبيه اوست، ولى در خلق (چهره و اندام) شبيه او نيست و سپس حكايت عدالت‏گسترى وى را نقل كرد . ابو داود حديث را اين چنين در سنن خود آورده و در قبال آن سكوت كرده است . (74)

همين روايت را «مقدسى شافعى‏» در عقد الدرر (75) آورده است و در آن نام امام حسن عليه السلام آمده است، اما محقق كتاب در پانوشت‏به نسخه بدلى اشاره مى‏كند كه در آن نام امام حسين عليه السلام آمده است . نام بردن مرحوم سيد صدر الدين صدر از چنين نسخه‏اى نيز وجود آن را تاييد مى‏كند، چه اين كه وى از عقد الدرر همين حديث را حكايت مى‏كند و در آن اسم امام حسين عليه السلام به چشم مى‏خورد . (76)

پس، اين اختلاف، اعتقاد به هر يك از دو اسم و ترجيح يكى از آن دو را - تا زمانى كه دليل خارجى يكى را تاييد نكند - بى اساس مى‏سازد . اين دليل خارجى در مورد امام حسن عليه السلام مفقود، و در مورد امام حسين عليه السلام موجود است . (77)

5 - يكى از احتمالات اين است كه چنين رواياتى، توسط مبلغان محمد بن عبدالله بن حسن مثنى ملقب به «نفس زكيه‏» جعل شده باشد چه اين كه گفته‏اند: وى گاهى مخفى مى‏شد و ادعاى مهدويت مى‏كرد . يكى از شاعران كه از پيروان وى بود به اين مطلب پرداخته است:

ان الذين يروى الرواة لبين

اذا ما ابن عبدالله فيهم تجردا (78)

آرى، «حسنيون‏» و اتباع آنان، گمان كردند كه مهدى همان محمد بن عبدالله بن حسن بن امام مجتبى است كه در سال 145 هجرى و در زمان منصور عباسى كشته شد . مانند آنچه، بعد از ايشان اتفاق افتاد و عباسيان مدعى شدند كه موعود، همان محمد بن عبدالله منصور عباسى ملقب به مهدى (كه از سال 158 تا 169 هجرى حكومت كرد) است . ادعايى كه با هدف نيل به مقاصد سياسى بزرگى كه در سر داشتند عنوان شد، در حالى كه دستيابى به اين مقاصد، به شيوه‏هاى ديگر تقريبا ناممكن مى‏نمود . (79)

6 - احتمال «تصحيف‏» و تغيير شكل كلمه حسين و ثبت‏شدن به شكل حسن در اين نوع از احاديث، به هيچ روى بعيد نيست‏بويژه آن كه افراد مختلف، اين نوع از احاديث را به چند شكل نقل كرده‏اند، با آن كه احتمال عكس اين حديث; يعنى از فرزندان امام حسين عليه السلام بودن مهدى موعود (عج) نيز بسيار قوى است; زيرا روايت ابو داود و شبيه آن، «خبر واحد» است و با روايات متواترى كه حضرت مهدى (عج) را از فرزندان امام حسين عليه السلام معرفى كرده است، نمى‏تواند معارضه كند .

7 - توجيه و تفسير اين روايات به گونه‏اى كه با روايات ابن‏الحسين بودن مهدى عليه السلام تعارض نداشته باشد نيز صحيح است . توضيح آن كه: با فرض صحت‏سه حديث مذكور - على رغم همه مشكلات پيش گفته - باز هم اين حديث‏با روايات متواتر ابن‏الحسين بودن مهدى موعود تعارضى نخواهد داشت و مانعى بر سر راه آنها ايجاد نخواهد كرد; زيرا مى‏توان ميان اين دو دسته روايات به اين صورت، جمع كرد كه امام مهدى (عج) حسينى الاب و حسنى الام است; چون همسر امام سجاد عليه السلام يعنى مادر امام باقر عليه السلام فاطمه بنت الحسن - دختر امام مجتبى عليه السلام بوده است . بنابراين، امام باقر عليه السلام حسينى الاب و حسنى الام بوده و فرزندان ايشان نيز همگى ذريه سبطين محسوب مى‏شوند . به همين جهت، رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام از سبطين است‏با حسين الاب بودن حضرت مهدى عليه السلام ناسازگارى ندارد .

مؤيد جمع پيش گفته، اين آيات قرآن مجيد است:

«و وهبنا له اسحق كلا هدينا و نوحا هدينا من قبل و من ذريته داود و سليمان ... و عيسى و الياس كل من الصالحين‏» . (80)

يعنى: و به او [ابراهيم] اسحاق را بخشيديم و هر دو را هدايت كرديم و نوح را از قبل [از آن زمان] هدايت كرديم و از نسل اوست داوود و سليمان ... و عيسى و الياس كه همه از درستكارانند .

در اين آيات، حضرت عيسى عليه السلام از طرف مادرش مريم عليها السلام به فرزندان انبيا ملحق گشته است . پس اشكالى نخواهد داشت كه فرزندان امام باقر عليه السلام از طرف مادر به امام حسن مجتبى عليه السلام منتسب گردند .

با فرض صحت‏سه حديث‏ياد شده، چاره‏اى جز اين جمع نخواهيم داشت، و اين مساله خدشه‏اى نسبت‏به اخذ روايات متواتر در نسب حضرت مهدى عليه السلام (كه از نسل امام حسين عليه السلام است) وارد نخواهد ساخت .

پس، روشن شد كه احتمال دوم - يعنى ابن الحسين بودن مهدى موعود عليه السلام - در حقيقت صرف يك احتمال نيست، بلكه عين واقعيت است، خواه «ابن الحسن بودن‏» ايشان را بپذيريم يا نپذيريم ليكن بر فرض پذيرش آن، نه تنها در مسير انتساب حضرتش به امام حسين عليه السلام اشكالى ايجاد نمى‏شود، بلكه از يك نظر آن را تاييد نيز مى‏كند و اما اگر به جهت وجود اشكالات نامبرده آن را نپذيريم، آنگاه مساله كاملا واضح خواهد بود; چون اثبات بطلان يكى از دو احتمال، به تنهايى دليل خدشه‏ناپذيرى بر حقانيت و صحت احتمال ديگر است; زيرا بر پايه يقين، ابن الفاطمه بودن مهدى عليه السلام ثابت است . بنابراين، هر دو فرض، با هم نمى‏توانند باطل باشند . (81) (رواياتى كه دلالت مى‏كرد مهدى عليه السلام از فرزندان اميرمؤمنان و فاطمه عليهما السلام است، در بخش اول گذشت).


پى‏نوشتها:
1) مدرس حوزه، استاديار، عضو هيات علمى مركز جهانى علوم اسلامى .
2) نام عده‏اى از دانشمندان اهل سنت كه به نسب حضرت مهدى (عج) و ولادت آن حضرت در نيمه شعبان 255 . ق تصريح كرده‏اند، همراه با اسامى كتبشان چنين است:
1 . شيخ محى الدين، ابن عربى، الفتوحات المكية، باب 463 .
2 . محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ج 2، ص 79 .
3 . ابو المظفر سبط ابن جوزى حنفى، تذكرة الخواص، ص 365 - 363 .
4 . شيخ ابراهيم بن سعد الدين جوينى، فرائد السمطين، ج 2، حديث 572 - 571 .
5 . نورالدين على بن محمد، ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، فصل 12 .
6 . شمس الدين محمد بن على (ابن طولون) حنفى، الائمة الاثنى عشر، باب 12 .
7 . عبدالوهاب بن احمد شعرانى شافعى، اليواقيت و الجواهر، ج 2، صص 411 - 410، مبحث 65 .
8 . ابن خلكان، اخبار الدول، ص 117 .
9 . شيخ شبلنجى، نور الابصار، ص 152 .
10 . شيخ صلاح الدين صفدى، ينابيع المودة، ص 471 .
11 . شيخ سراج الدين محمد رفاعى، صحاح الاخبار، بخش ترجمه الامام ابن الحسن الهادى .
12 . ذهبى، تاريخ دول الاسلام، ج 5، ص 155 .
13 . حافظ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى، ينابيع المودة، صص 491 و 452 .
و ... بالاخره مرحوم محدث نورى در كتاب كشف الاستار، اسامى دهها نفر ديگر از بزرگان و نويسندگان اهل سنت را كه به ولادت حضرت مهدى عليه السلام تصريح كرده‏اند، ذكر كرده است .
جا دارد كه از شعر محمد بن طولون حنفى تاريخ نويس دمشق (م 953 هجرى) ياد كنيم كه پس از ذكر اسامى دوازده امام عليهم السلام مى‏گويد: «من نام‏هاى ايشان را اين گونه به نظم در آورده‏ام‏» ترجمه آن چنين است:
بر تو باد كه ملازم دوازده امام باشى
آنان كه از خاندان بهترين انسان يعنى حضرت مصطفى هستند
ابو تراب و حسن و حسين
و دشمنى زين العابدين عيبى است‏بزرگ
محمد باقر چه پايه از علوم آگاه بود
و جعفر را در ميان تمام مردمان راستگو بخوان
موسى همان كاظم است و فرزندش على است
او را به رضا ملقب ساز كه منزلتش بس رفيع است
محمدتقى قلبش آباد است
و على النقى در سخنانش منتشر است
و حسن عسكرى كه پاك و مطهر است
و محمدمهدى كه ظهور خواهد كرد .
الائمة الاثنى عشر، ابن طولون حنفى، ص 118; سيد ثامر العميدى، در انتظار ققنوس، ترجمه مهدى عليزاده، مؤسسه امام خمينى، قم، چاپ اول، 1379، ص 168 .
3) فقيه حافظ، ابوبكر بيهقى صاحب كتاب «السنن‏» به ذكر دو گروه اخير پرداخته، چنين آورده است: «مردم درباره «مهدى‏» اختلاف كرده‏اند، عده‏اى در داورى سكوت پيشه كردند و آگاهى‏به آن را به عالمان و آگاهان واقعى واگذاردند و به همين مطلب بسنده كردند كه وى، يكى از فرزندان حضرت فاطمه، دختر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است و هر گاه خداوند بخواهد او را مى‏آفريند و وى را جهت نصرت دينش بر مى‏انگيزد .
گروهى ديگر، بر اين باورند كه مهدى موعود عليه السلام روز جمعه، نيمه شعبان سال 255 هجرى زاده شد و وى امام محمد بن حسن عسكرى عليهما السلام ملقب به «حجت‏» ، «قائم‏» و «منتظر» است . وى از ديدگان مردم پنهان و در انتظار ظهورش است . وى به زودى ظهور خواهد كرد و زمين را كه ظلم و ستم فرا گرفته، از عدل و داد پر خواهد كرد . هيچ امتناع عقلى براى عمر طولانى آن حضرت نيست چنان‏كه حضرت عيسى و خضر از عمر طولانى برخوردارند ...
وى سپس افزوده است: گروهى از اهل كشف و معرفت اين عقيده را پذيرفته‏اند .»
ر . ك: ابوبكر بيهقى، شعب الايمان، به نقل از سيد محسن امين، البرهان على وجود صاحب الزمان، نشر الوطنيه، سوريه، 1333 ق . ص 79 .
4) ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقة، باب 11، ص 185 .
5) مقصود از كنانه; كنانه فرزند خزيمه فرزند مدركه فرزند الياس فرزند نضر فرزند نزار فرزند معد فرزند عدنان است . اجداد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و قريش به او مى‏رسند به اين صورت: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب بن مرة بن كعب بن حوى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (كه همان قريش است) بن كنانه .
6) مقدسى شافعى، عقد الدرر، باب اول، ص 22 .
7) همان، باب هفتم، ص 154 .
8) ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 99; و نيز ر . ك: محمد الصبان، اسعاف الراغبين، ص 136 .
9) ابو عبدالله نعمانى، الغيبة، ص 212; بحار الانوار، ج 51، ص 115 .
10) هندى، كنز العمال، ج 14، ص 588، حديث 39666; سيوطى، الحاوى، ج 2، ص 69; جمع الجوامع، ج 2، ص 103; موسوعة احاديث اميرالمؤمنين، ج 1، ص 49 .
11) مقدسى شافعى، باب هفتم، ص 144; كنجى، البيان في اخبار صاحب الزمان عليه السلام باب سوم، ص 101; محمد بن طلحه شافعى، پيشين، جزء دوم، باب 12 .
12) مقدسى شافعى، پيشين، باب چهارم، فصل سوم، ص 110 .
13) ابن ابى شيبه، المصنف في الاحاديث و الآثار، ج 15، ص 196، حديث 19484، جامع الاصول، ج 11، ص 49، حديث 7813 .
14) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 23، شماره حديث 4083 .
15) ترمذى، سنن ترمذى، جزء چهارم، باب 53، حديث 2232 .
16) المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ج 4، ص 558 .
17) مصابيح السنة، ج 1، ص 192 (باب اشراط الساعة) .
18) هندى، پيشين، ج 14، صص 599 - 598، حديث 39682 .
19) ابو داود سجستانى، صحيح ابن‏داود، ج 4، ص 106، كتاب المهدى، حديث 4282 و ص 107، حديث 2483 .
20) ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 164; و نيز ر . ك: محمد الصبان، پيشين، ص 133; الجامع الصغير، ج 6، ص 279; مقدسى شافعى، پيشين، ص 18; فردوس الاخبار: ج 4، ص 496، حديث 6940; كنجى شافعى، پيشين، باب هشتم، ص 118 .
21) ينابيع المودة، ص 434 .
22) مقدسى شافعى، پيشين، باب دهم، ص 231 . در ساير منابع روايى هم از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «مردى از امت من ...» يا «در ميان امت من مهدى ظهور خواهد كرد .» ر . ك: ابن صباغ مالكى، پيشين، ص 176; ترمذى، پيشين، ص 270 .
23) مقدسى شافعى، پيشين، باب اول، ص 16 .
24) سيد ابن طاوس، الملاحم و الفتن، ص 22; عقد الدرر، ص 57; موسوعة اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 1، ص 59 .
25) ر . ك: ابو داود سجستانى، پيشين، ص 107; محمد الصبان، پيشين، ص 133; ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 164 .
26) ترمذى، پيشين، ج 2، ص 270; و نيز با اندكى اختلاف، رجوع شود به: محمد الصبان، پيشين، ص 133; ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 165; جامع الاصول، ج 11، صص 49 - 48 .
27) ابو داود سجستانى، پيشين، ج 4، ص 107 .
28) حلية الابرار، ج 2، ص 602 .
29) ينابيع المودة، باب 64، ص 494 .
30) ابو داود سجستانى، ج 4، ص 107 و نيز ر . ك: محمد الصبان، پيشين، ص 133; ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 237 .
31) ينابيع المودة، باب 56، ص 223 .
32) مقدسى شافعى، پيشين، باب اول، ص 24 و نيز ر . ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 282; كنجى شافعى، پيشين، باب نهم، ص 120 .
33) احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 277، حديث 1336 .
34) ابن ماجه، سنن، ج 2، ص 1336، حديث 4082 .
35) ترمذى، پيشين، ج 4، ص 531، حديث 2269 .
36) سيد ثامر العميدى، پيشين، ص 95 .
37) ابن قيم، المنار المنيف، صص 138 - 137 . (ذيل دو حديث 338 و 339)
38) سيد ثامر العميدى، پيشين، ص 96 .
39) ابن حماد، پيشين، ص 265 .
40) سيد ثامر العميدى، پيشين، ص 97 .
41) منادى، فيض القدير في شرح الجامع الصغير، ج 6، ص 278، حديث 9242 .
42) الجامع الصغير، پيشين، ج 2، ص 552 .
43) سيوطى، الحاوي للفتاوى، ج 2، ص 85 .
44) ابن حماد، پيشين، ص 265 .
45) البرهان، ج 2، ص 591 .
46) ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 166 .
47) اللئالى المصنوعة في الاحاديث الموضوعة، ج 1، ص 397 .
48) ابن وردى، خريدة العجائب، ص 199 .
49) ذخائر العقبى، ص 206; ابن حجر هيتمى، پيشين، ص 237; هندى، پيشين، ج 21، ص 271، حديث 38693 .
50) اللئالى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة، ج 1، ص 397 (و صص 435 - 434) .
51) خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 3، ص 323 و ج 4، ص 117 .
52) ذهبى، ميزان الاعتدال، ج 1، ص 89، حديث 328 .
53) خطيب بغدادى، پيشين، ج 1، ص 63 .
54) ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 4، ص 178 .
55) ذهبى، پيشين، ج 1، ص 97 .
56) ابن كثير، البداية و النهاية، ج 6، ص 246 .
57) حاكم نيشابورى، پيشين، ج 4، ص 14 .
58) ابراز الوهم المكنون، ص 543 .
59) مانند حديثى كه حاكم نيشابورى در جلد چهارم مستدرك، ص 514 ذكر كرده است .
60) ر . ك: معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 1، صص 197 - 194 .
61) همان، ص 195 به نقل از: مقدسى شافعى، پيشين، ص 48، باب 4، حديث 1 .
62) قلائد الدرر في اخبار المهدي المنتظر، ص 82 .
63) ابو داود سجستانى، پيشين، ص 108، حديث 4290 .
64) -
65) ذهبى، پيشين، ج 2، ص 475 .
66) ابن حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 3، ص 72، ذهبى، المغني في الضعفا، التقريب، ج 1، ص 209 .
67) ابن حجر عسقلانى، پيشين، ج‏3، ص 277; ذهبى، پيشين، ج 1، ص 232 .
68) كنجى شافعى، پيشين، ص 513 . وى گفته است اين حديث را طبرانى و ابو نعيم هم نقل كردند .
69) منذرى، مختصر سنن ابو داود، ج 6، ص 162، حديث 4121 .
70) ابن حجر، پيشين، ج 8، ص 56، حديث 100 .
71) ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 459، حديث 502 .
72) مزى، تهذيب الكمال، ج 22، ص 106، حديث 4400 .
73) ر . ك: ابن قيم، پيشين، ص 148، حديث 339; ابراهيم جوينى، پيشين، ج 2، ص 325، باب 61، حديث 575; ينابيع‏المودة، ج 3، باب 94; السيرة الحلبية، ج 1، ص 193 .
74) جزرى دمشقى شافعى، اسمى المناقب فى تهذيب اسنى المطالب، صص 168 - 165 .
75) عقد الدرر، ص 45، باب اول .
76) سيد صدر الدين صدر، المهدي، ص 68 .
77) سيد ثامر العميدى، پيشين، صص 106 - 105 .
78) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، صص 165 - 164 .
79) سيد ثامر العميدى، پيشين، ص 108 .
80) انعام/85 - 84 .
81) سيد ثامر العميدى، پيشين، صص 109 - 108 .


منبع: رواق انديشه، شماره 21