آموزه‏هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى(عج)
ارزش هدايت و استقامت‏

حجةالاسلام و المسلمين محمد محمدى اشتهاردى‏


در ششمين فراز از دعاى امام عصر(عج) چنين مى‏خوانيم: «و اكرمنا بالهدى والاستقامة؛ خدايا به وسيله هدايت شدن و استقامت در راه هدايت، ما را گرامى بدار.»
در اين فراز از مسأله مهم و كليدى يعنى كرامت هدايت و استقامت كه منشأ و سرچشمه فضايل و كمالات عظيم و اساس ترقى و تعالى است سخن به ميان آمده كه بدون آن هرگز انسان به فلاح و رستگارى نمى‏رسد.

مسأله هدايت و استقامت همان است كه ما هر روز در نمازهاى خود در سوره حمد مى‏گوييم: «اهدنا الصّراط المستقيم؛ خدايا ما را به راه راست هدايت فرما.»
در اين فراز، دو موضوع مورد توجه قرار گرفته: 1- مسأله هدايت 2- مسأله صبر و استقامت در مسير هدايت كه نظر شما را به توضيح هر كدام جلب مى‏كنيم:
عظمت و توفيقات سرشار الهى انسان بستگى به شناخت تكريم انسانى، و گام نهادن در راستاى اين كرامت دارد. كه در اين فراز، مسأله هدايت به عنوان كرامت شامخ انسانى از سوى خدا براى انسان ذكر شده كه بايد آن را شناخت و به آن عمل كرد.
كرامت بر دو گونه است: 1- ذاتى مانند: عقل، فطرت پاك، مقام خليفة اللّهى براى بشر، و برخوردارى از داشتن ظرفيت وسيع براى فرا گرفتن علم و كمالات، و اين كه خداوند آسمان‏ها و زمين را در تحت تسخير انسان قرار داده است و... 2- كرامت اكتسابى، مانند كسب راه هدايت، تحصيل علم و تقوا و هرگونه مواهب الهى.

در قرآن به هر دو نوع از كرامت اشاره شده، در مورد كرامت ذاتى مى‏فرمايد: «ولقد كرّمنا بنى آدم... و فضّلنا هم على كثيرٍ ممّن خلقنا تفضيلاً؛(1) ما انسان‏ها را كرامت بخشيديم (و تاج كرامت بر سر آنها نهاديم)...و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى بخشيديم.»
به گفته بعضى منظور از واژه كثير در اينجا جميع است، چنان كه قرائن و روايات اين مطلب را تأييد مى‏كند.(2) مانند رواياتى كه بيانگر برترى انسان از فرشتگان است، و در اين راستا امام باقر(ع) فرمود: «ما خلق اللّه عزّ و جلّ خلقاً اكرم على اللّه عزّ و جلّ من مؤمنٍ لانّ الملائكة خدّام المؤمنين؛(3) خداوند متعال مخلوقى را در پيشگاهش گرامى‏تر از انسان با ايمان نيافريد، زيرا فرشتگان خدمت گذاران مؤمنان هستند.»

و در مورد كرامت اكتسابى، قرآن مى‏فرمايد: «انّ اكرمكم عند اللّه اتقاكم؛(4) قطعاً گرامى‏ترين شما در پيشگاه خداوند پاك‏ترين شما است.» و يا در مورد علم و معرفت كه ركن اساسى كرامت انسان است، مى‏فرمايد: «يرفع اللّه الّذين آمنوا منكم والّذين اوتوا العلم درجاتٍ؛(5) خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند، و كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى مى‏بخشد.»
نتيجه اين كه خداوند هدف از آفرينش انسان را كرامت بخشى به او، و كسب مراحل و مراتب كرامت كه همان كمالات و ارزش‏ها است قرار داده است، و اين كرامت طبق دعاى مذكور در پرتو انوار هدايت و استوارى و استقامت در مسير هدايت، به دست مى‏آيد. خداوند همه زمينه‏ها و استعدادهاى كرامت و هدايت را در اختيار بشر نهاده، و اينك اين بشر است تا با اراده و اختيار و همّت و ابتكار خود از اين مواهب كمال استفاده را بكند، و قلّه رفيع كرامت را فتح نمايد.

هدايت و راه‏هاى تحصيل آن
هدايت به معنى راهنمايى و نشان دادن راه از چاه، و ارائه طريق حق از باطل است، و آن داراى مراحلى است كه از هدايت ناقص و ضعيف گرفته تا هدايت كامل و قوى، كه هر كدام در درجه‏اى قرار دارند، روشن است كه بعضى مانند پيامبر(ص) و معصومين(ع) به درجه عالى هدايت رسيده‏اند، و بعضى در درجه ضعيف هدايت هستند، همچون نور چراغى كه داراى يك وات از روشنى است و چراغى كه از ميليون‏ها وات نور و روشنايى برخوردار است. كرامت كامل انسان به اين است كه تا مى‏تواند با استقامت و استوارى نيرومند، در اين راستا گام‏هاى راسخ بردارد و روز به روز بر كمال هدايت خود بيفزايد.

در ارزش هدايت همين بس كه قرآن نتيجه و هدف از ارسال رسل و انزال كتاب‏هاى آسمانى را همان هدايت قرار داده است و مى‏فرمايد: «... و انزل فيه القرآن هدى للنّاس؛(6) و در ماه رمضان قرآن نازل شد كه مايه هدايت مردم است.» و نيز مى‏فرمايد: «و انزل التوراة و الانجيل من قبل هدى للنّاس؛(7) خداوند تورات و انجيل را پيش از قرآن، براى هدايت مردم فرستاد.» و در مورد پيامبران مى‏فرمايد: «و جعلنا هم ائمّةً يهدون بامرنا؛ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى‏كنند.»

و بالاتر از همه اينها اين كه خداوند در قرآن ذات پاك خود را به عنوان نور و هادى (هدايتگر) ناميده آنجا كه مى‏فرمايد: «اللّه نور السماوات و الارض؛(8) خداوند مايه نور و روشنايى و هدايت آسمان‏ها و زمين است.» و نيز مى‏فرمايد: «و كفى بربّك هادياً و نصيراً؛(9) و براى تو همين بس كه پروردگارت هدايت كننده و ياور است.»

اوج ارزش هدايت‏
با توجه به محتواى هدايت و آثار آن، و ضديت آن با ضلالت و گمراهى كه عامل همه بدبختى‏ها است، مى‏توانيم مسأله هدايت را در رأس ارزش‏ها بدانيم، چرا كه همه ارزش‏ها در پرتو انوار آن تحقّق مى‏يابد، و كرامت كامل انسان در راستاى آن به دست مى‏آيد. مثال آن همانند آن است كه شخصى در شب ظلمانى پر از وحشت در بيابانى پر خطر، راه را گم كرده و هرلحظه خطرهاى گوناگون او را تهديد مى‏كند، اگر او با همين وضع به راه خود ادامه دهد، روشن است كه با شديدترين وضع به هلاكت مى‏رسد، ولى هرگاه ناگهان يك نفر با چراغى تابان نزد او آمد، و او را به راهى راهنمايى كرد، و همراه او در آن راه كه پايانش بهشتى پر از نعمت‏ها است رسيد، به راستى آن شخص به چه سعادت عظيمى نائل شده است؟ با توجه به اين مثال در فرق بين هدايت و ضلالت. آيا كدام بهتر است؟ آيا شما كدام را مى‏پسنديد؟ چنان كه قرآن مى‏فرمايد: «افمن يهدى الى الحقّ احقّ ان يتّبع ام من لايهدى الّا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون؛(10) آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى‏كند، براى پيروى شايسته‏تر است، يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏كنيد؟.»

براى توضيح بيشتر در درك ارزش هدايت نظر شما را به چند روايت جلب مى‏كنيم:

1- امام صادق(ع) اين آيه را تلاوت كرد: «من قتل نفساً بغير نفسٍ فكانّما قتل النّاس جميعاً و من احياها فكانّما احيا النّاس جميعاً؛(11) هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين، بكشد چنان است كه گويى همه انسان‏ها را كشته است، و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است.»
آنگاه فرمود: «يعنى هرگاه موجب گمراهى انسانى شود، او را كشته است و اگر او را از گمراهى به سوى هدايت بكشاند، گويى همه مردم را زنده نموده است.» و در نقل ديگر فرمود: «اين تفسير، تأويل اعظم اين آيه است.»(12) و از امام باقر(ع) در معنى اين آيه آمده، يعنى: اگر شخصى را از غرق و يا سوختن نجات داد، و يا بزرگتر از اين‏ها او را از گمراهى به سوى هدايت، زنده كرد، گويى همه مردم را زنده نموده است. و در عبارت ديگر فرمود: «يعنى كسى كه انسان را از كفر به سوى ايمان هدايت كرد...»(13)

2- اميرمؤمنان على(ع) فرمود: پيامبر(ص) مرا از مدينه به سوى يمن(براى تبليغ) فرستاد، در بدرقه فرمود: «و ايم اللّه لان يهدى اللّه على يديك رجلاً خيرٌ لك ممّا طلعت عليه الشّمس او غربت؛(14) سوگند به خدا هرگاه خداوند به دست تو يك نفر از آنها را هدايت كند، براى تو بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى‏تابد، يا غروب مى‏كند.»

3- روايت شده: روزى حضرت داود(ع) تنها از شهر به سوى كوه‏ها و بيابان‏ها خارج شد، خداوند به او وحى كرد: «چرا از خلق بريده‏اى و تنها سر به بيابان‏ها نهاده‏اى؟» داود (ع) عرض كرد:«اشتياق و علاقه شديد به تو مرا به اين كار وا داشت، تا بيشتر با تو رابطه برقرار سازم.» خداوند به او وحى كرد: «به سوى شهر و مردم باز گرد، كه اگر در ميان مردم با هدايت‏هايت، يك نفر منحرف را به سوى راه راست هدايت كنى، نام تو را در لوح محفوظ به عنوان «حميد» (پسنديده و ستوده) ثبت مى‏كنم.»(15)

4- رسول خدا(ص) فرمود: سخت‏تر از زندگى يتيمى كه پدرش را از دست داده، يتيمى است كه امامش را نمى‏شناسد و بين او و امامش فاصله افتاده است، و در احكام دين سرگردان است كه چه كند؟ آگاه باشيد هر كس از شيعيان ما به مسايل ما آگاهى دارد، و چنين يتيمى سرگردان از احكام ما را بنگرد و او را ارشاد و هدايت نمايد و شريعت ما را به او بياموزد، كان معنا فى الرّفيق الاعلى؛ آن راهنما،در بهشت با گروه ما و همدم پيامبران در جايگاه رفيع و ارجمند خواهد بود.»(16)

5 - در جنگ احد با اين كه پيامبر(ص) و مسلمين صدمات بسيار ديدند و شهدايى همچون حضرت حمزه دادند و سرتا پاى پيامبر(ص) و امام على(ع) مجروح شد، و آنان در شديدترين وضعيت قرار گرفتند، در اين بحران سخت يكى از مسلمانان به پيامبر عرض كرد: «چرا نفرين نمى‏كنى؟ بر دشمن نفرين كن» پيامبر(ص) در پاسخ او، دست به درگاه الهى بلند كرده و عرض كرد: «اللّهم اهد قومى فانّهم لايعلمون؛(17) خدايا قوم مرا به راه راست هدايت كن، چرا كه آنان نادان هستند.»
آرى مسأله هدايت قوم، حتى در بحرانى‏ترين رويكردها براى پيامبر(ص) بر همه چيز برترى داشت.

6- ابن ابى الحديد روايت مى‏كند: هنگامى سپاه اميرمؤمنان على(ع) در جنگ صفّين بر شريعه آب مسلّط شدند و چند روزى موقعيت جنگ به نفع آن حضرت به پيش مى‏رفت، در چنين فرصتى، حضرت على (ع) از فرستادن لشگر به ميدان دست نگه داشته بود، به طورى كه بعضى از يارانش به آن حضرت عرض كردند: «آيا ما را از كوفه به نزديك شام كشانده‏اى كه اينجا را وطن خود سازيم؟ تا آنجا كه بعضى گمان مى‏كنند شما از جنگيدن اكراه دارى، از اين رو كه از مرگ مى‏گريزى؟ و بعضى مى‏پندارند تو در مورد صحت جنگ با سپاه معاويه به شك و ترديد افتاده‏اى؟» امام على(ع) در پاسخ فرمود: من در چه زمانى از جنگ و مرگ ابا و هراس داشتم؟ آيا هرگز چنين چيزى در قاموس وجود من بوده است؟ من در آن هنگام كه نوجوان بودم كه معمولاً نوجوانان از جنگ و مرگ هراس دارند؟ هراس نداشتم، بلكه به آن علاقه داشتم. آيا اكنونى كه سايه عمرم به لب ديوار رسيده اكراه دارم؟ اما در مورد شك و ترديد، اگر چنين بود در جنگ جمل در بصره شك مى‏كردم كه تصميم‏گيرى در اين جنگ از نظر نزديك بودن عايشه و طلحه و زبير و...سخت‏تر بود. سوگند به خدا موضوع جنگ با سپاه معاويه را، زيرو رو كرده و با دقت بررسى نمودم، و چنين نتيجه گرفتم كه راهى جز جنگ وجود ندارد، و گرنه خدا و رسولش را مخالفت نموده‏ام، «و لكنى استأنّى بالقوم عسى ان يهتدوا او تهتدى منهم طائفةٌ...؛ ولى اين كه اينك از جنگ دست برداشته‏ام به اين اميد است كه بلكه در اين فرصت دشمنان استفاده كرده و هدايت شوند، و يا گروهى از آنها به راه هدايت گرايش يابند، چرا كه رسول خدا (ص) در ماجراى جنگ خيبر به من فرمود: هرگاه خداوند به وسيله تو يك نفر را هدايت كند، براى تو برتر است از آنچه كه خورشيد بر آن مى‏تابد.»(18) آرى به خاطر هدايت، دست از جنگ برداشته‏ام.

7 - مردى به محضر امام سجّاد(ع) آمد در حالى كه مرد ديگرى را همراه خود نزد آن حضرت آورده بود و به امام عرض كرد:«اين مرد پدرم را كشته است»، آن مرد نيز اعتراف كرد كه قاتل پدر او است، و در نتيجه بايد قصاص شود. قاتل درخواست عفو داشت. امام سجّاد(ع) به مدعى خون و خوهان قصاص فرمود: «اگر به ياد دارى كه اين قاتل بر گردن تو در گذشته حقى داشته، به خاطر آن حق او را ببخش و قصاص نكن.» مدعى عرض كرد: «او حقى بر گردن من دارد، ولى آن حق به اندازه‏اى نيست كه به جاى آن از قتل پدرم صرف نظر كنم و او را ببخشم. بلكه مى‏خواهم او را قصاص كنم، و در برابر كشتن پدرم، او را بكشم. در عين حال حاضرم كه به خاطر آن حقى كه بر گردن من دارد از قصاص بگذرم و به جاى آن خونبهاى پدرم را از او بگيرم.» امام سجّاد(ع) از مدعى پرسيد: آن حق قاتل بر تو چه بوده است؟ مدعى گفت: اى فرزند رسول خدا! او توحيد الهى و نبوّت پيامبر خدا محمّد(ص) و امامت على(ع) و امامان(ع) را به من آموخته است، و مرا به اين امور اعتقادى هدايت نموده است. امام سجاد(ع) با تعجّب فرمود: «آيا چنين حق بزرگى كه او برگردن تو دارد كفايت و جبران قصاص را نمى‏كند؟ آرى اين حق (هدايت) به قدرى مهم است كه سوگند به خدا كفايت و جبران خون همه انسان‏ها از پيشينيان و آيندگان - غير از پيامبران و امامان (ع) - را مى‏كند، زيرا هيچ چيزى جبران خون پيامبران و امامان را نمى‏كند. بنابراين به جاى قصاص، از او ديه (خونبها) بگير.»
مدعى خون، پيشنهاد امام سجّاد(ع) را پذيرفت. آنگاه امام با نصايح خود كارى كرد كه آن مدعى، نه تنها قصاص قاتل را بخشيد، بلكه خونبها را نيز بخشيد.(19)
آرى مسأله هدايت و حق هدايت كردن در پيشگاه پيامبر(ص) و امامان(ع) اين گونه در اوج ارزش و عظمت قرار داشت. بنابراين بايد سعى و تلاش كرد تا هم خود به مرحله عالى هدايت برسيم، و تاج كرامت هدايت را بر سر نهيم، و هم ديگران را هدايت كرده، تا به آن همه پاداش دست يابيم.

8 - از امام صادق(ع) روايت شده: در عصر حضرت موسى(ع) زنى روسبى و آلوده دامن زندگى مى‏كرد، يكى از عابدهاى معروف و مورد قبول آن عصر بر اثر اغواى شيطان عابدنما و فريفتن او مبنى بر اين كه اگر با آن زن روسبى زنا كنى، از ترس اين گناه، بيشتر عبادت خدا خواهى كرد. آن عابد سراغ آن زن آمد و از او درخواست كامجويى كرد، زن او را شناخت و به او چنين گفت: 1- اى بنده خدا ترك گناه آسان‏تر از توفيق به توبه است. 2- از كجا توفيق توبه يابى؟ 3- وانگهى توبه هر كسى كه قبول نمى‏شود... همين چند جمله آن زن موجب هدايت عابد شد، و عابد منصرف شده و به جايگاه خود بازگشت.از قضا آن زن همان شب از دنيا رفت، صبح مردم ديدند بر بالاى در خانه او چنين نوشته شده: «احضروا فلانة فانّها من اهل الجنّة؛ براى تشييع جنازه اين زن اجتماع كنيد، او اهل بهشت است» مردم در شك و ترديد بودند و تا سه روز براى دفن جنازه او اقدام نكردند، خداوند به حضرت موسى(ع) يا يكى از پيامبران وحى كرد: «نزد جنازه آن زن برو و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر كن كه در نماز شركت كنند،زيرا من او را به خاطر آن كه بنده‏ام فلان عابد را از گمراهى گناه بازداشت (و هدايت كرد) بخشيدم و او را اهل بهشت نمودم.»(20)
اين احاديث كه چند نمونه از صدها حديث است بيانگر ارزش و پاداش عظيم هدايت و گام نهادن در پرتو انوار هدايت است و حكايت از آن دارد كه هدايت خميرمايه كرامت انسان، و چراغ فروزان كرامت خواهد بود.

استقامت يا اكسير اعظم‏
در دنباله دعاى مذكور سخن از استقامت به ميان آمده، استقامت يعنى استوارى و مقاومت در راه هدف، پرواضح است كه تداوم هرچيزى بستگى به پى‏گيرى و پشتكار و استقامت دارد، و ضد آن يعنى بى حوصلگى و خستگى و سستى، انسان را از حركت در صراط مستقيم باز مى‏دارد، و بزرگترين ضربه را بر او زده و دست آوردهاى او را تباه و نابود مى‏سازد. محققان و صاحب نظران گفته‏اند و تجربه ثابت كرده كه نگهدارى و تداوم كار نيكى كه انسان ايجاد كرده، از خود ايجاد آن، مهم‏تر و سخت‏تر است. از اين رو دورانديشى و عاقبت به خيرى، و مقاومت در مسير آرمان‏ها موجب پرورش و افزايش و رونق خواهد شد، و زايش بدون رويش، و رويش بدون افزايش نتيجه بخش نيست، بنابراين چراغ مفاهيم عالى انسانى، و ارزش‏هاى والاى بشرى و الهى در پرتو صبر و استقامت روشن است و لحظه به لحظه موجب رشد مراحل هدايت خواهد شد، و اگر استقامت نباشد. اين چراغ خاموش مى‏شود، چنان كه در صفحات تاريخ بسيار ديده شده كه افرادى پس از سال‏ها حركت در وادى هدايت، ناگهان بر اثر سستى و تهى شدن از استقامت وامانده شده و به عقب بازگشته‏اند. پس اگر بگوييم استقامت، اكسير اعظم و كبريت احمر (ياقوت سرخ ناب كمياب) است گزاف نگفته‏ايم چنانكه مولانا گويد:
صد هزاران كيميا حق آفريد
كيميايى همچو صبر آدم نديد

و قرآن چقدر زيبا فرمود: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة الّا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة الّتى كنتم توعدون؛(21) به يقين كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يكتا است، سپس در اين راه استقامت كردند. فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند و به آنها مى‏گويند كه نترسيد و غمگين مباشيد،و بشارت باد به شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است.»
و پيامبر اكرم(ص) فرمود: «الصّبر خير مركبٍ مارزق اللّه عبداً خيراً له ولا اوسع من الصّبر؛(22) صبر و استقامت، مركب نيكى است، خداوند به بنده‏اى چيزى كه برتر و نيرومندتر از صبر و استقامت باشد نداده است.» آرى بايد همواره دعاى امام عصر(عج) را تكرار كرد كه: «خدايا ما را به وسيله هدايت و استقامت گرامى بدار.»


پى‏نوشت‏ها:
1. سوره اسراء، آيه 70.
2. تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 429.
3. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 189.
4. سوره حجرات، آيه 13.
5. سوره مجادله، آيه 11.
6. سوره بقره، آيه 185.
7. سوره آل عمران، آيه 4.
8. سوره نور، آيه 35.
9. سوره فرقان، آيه 31.
10. سوره يونس، آيه 35.
11. سوره مائده، آيه 32.
12. اصول كافى، ج 2، ص 210.
13. بحار، ج 2، ص 21.
14. همان، ج 21، ص 361.
15. بحارالانوار، ج 14، ص 40.
16. همان، ج 2، ص 2.
17. اعلام الورى طبرسى، ص 92.
18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 4، ص 13 و 14.
19. اقتباس از بحار الانوار، ج 2، ص 12 و 13.
20. روضة الكافى، ص 384، بحار، ج 14 ، ص 495 و 496.
21. سوره فصلت، آيه 30.
22. بحارالانوار، ج 82، ص 139.


منبع: پاسدار اسلام ـ ش 290 - بهمن 84