آموزه‏هاى اخلاقى در دعاى حضرت مهدى (عج)
رعايت حريم‏ها و مرزهاى قوانين و اخلاق‏‏‏

حجةالاسلام و المسلمين محمد محمدى اشتهاردى‏


اهميت حريم‏ها و مرزهاى قوانين و اخلاق
در پنجمين فراز از دعاى امام عصر(عج) با تعبير «و عرفان الحرمة؛ خدايا توفيق شناخت حرمت‏ها و حريم‏ها را به من عنايت كن.» سخن از احترام به حريم‏ها، و شناخت آنها، و نگهبانى از مرزها و خط قرمزها به ميان آمده است كه در جاى خود از اهميت ويژه‏اى برخوردار است.
براى توضيح اين مطلب لازم است امورى در اين راستا مورد بررسى قرار گيرد، كه در ذيل تحت چند عنوان تبيين مى‏گردد:

1- مسأله شناخت‏
مسأله معرفت و شناخت، به ويژه معرفت دينى و شناخت قوانين و حريم‏ها و مرزها، و به اصطلاح شناخت خط قرمزها، از امور بسيار مهمى است كه بايد در سرلوحه برنامه‏ها و ارزش‏ها قرار گيرد، چرا كه موجب نگهدارى دين و جامعه و انضباط اجتماعى شده، و از انحرافات و كژى‏ها و هرج و مرج جلوگيرى مى‏نمايد. و فرد فرد انسان‏ها را از حرمت شكنى، و تحريم حريم كه عامل بزرگترين خسارت دينى و اجتماعى است باز مى‏دارد. از اهميت شناخت همين بس كه پيامبر(ص) فرمود: «انّ لكلّ شى‏ءٍ دعامةً، و دعامة هذا الدّين الفقه، و الفقيه الواحد اشدّ على الشيطان من الف عابدٍ؛(1) هر چيزى داراى زير بنا و پايه است، زيربنا و پايه اسلام، علم و شناخت است، به طورى كه يك فرد داراى شناخت در ضدّيت با شيطان (الگوى هر بدى) از هزار عابد(انسان خداپرست ولى بى‏شناخت) خطرناك‏تر است.» و نيز فرمود:«من عمل على غير علمٍ كان ما يفسد اكثر ممّا يصلح؛(2) كسى كه بدون شناخت كارى انجام دهد فساد و تباهى او بيش از اصلاح و سامان دهى او خواهد بود.» اهميت شناخت از نظر اسلام در درجه‏اى است كه امام صادق(ع) در ضمن گفتارى فرمود: «هرگاه قاضى بدون آگاهى حتى قضاوت بر حق كند، اهل دوزخ است.»(3)

براى دريافت اهميت كاربردى شناخت كافى است كه آن مثال معروف مولانا را در مثنوى يادآور شويم كه مى‏گويد: در هندوستان شبانه در تاريكى فيلى را به روستايى آوردند، و در اصطبل تاريكى جاى دادند، مردم آن روستا اصلاً نمى‏دانستند كه فيل چه شكلى دارد، در همان شب مى‏خواستند بدانند كه فيل چگونه است، كنار آن اصطبل اجتماع كردند و در تاريكى هر كدام داخل اصطبل مى‏شدند، تا بيرون بيايد و شكل فيل را براى حاضران تعريف كنند. يكى به داخل رفت دستش به پشت فيل رسيد، سپس بيرون آمد و گفت: فيل مثل تخت است. دومى رفت و دستش به دم فيل رسيد و بيرون آمد و گفت فيل مانند ريسمان ضخيم است، سومى رفت و دستش به خرطوم فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند ناودان است، چهارمى رفت و دستش به گوش‏هاى فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند بادبزن است، پنجمى رفت و دستش به پاى فيل رسيد و بيرون آمد و گفت فيل مانند ستون است. و چون چراغ شناخت در دستشان نبود، اختلاف نظرشان به اوج رسيد و همه به اشتباه افتادند، آنها اگر با چراغ وارد اصطبل مى‏شدند مى‏دانستند كه فيل آن‏گونه نيست كه آنها مى‏گويند، بلكه مجموعه‏اى از اعضاء جوارح با شكل‏هاى مختلف به هم پيوسته است:

از نظرگه گفتشان بد مختلف‏
آن يكى دالش لقب داد، آن الف‏
در كف هر كس اگر شمعى بُدى‏
اختلاف از گفتشان بيرون شدى‏
چشم حس همچون كف دست است و بس‏
نيست كف را بر همه آن دست رس‏
چشم دريا ديگر است و كف دگر
كف بِهِل وزديده در دريا نگر(4)

2- احترام به حريم‏ها پس از آگاهى از آنها
در جمله «عرفان الحرمة» كه در دعاى مورد بحث آمده، امام عصر(عج) سفارش كرده كه ما حرمت‏ها را بشناسيم، يعنى هم از جهت نظرى حريم‏ها و حدود و مرزها و خط قرمزها را بشناسيم، و هم در عمل آن را رعايت كنيم، يعنى چنان كه جهل به حريم‏ها و ناآگاهى از حرمت‏ها، گناه است، آگاهى به آنها بدون عمل به آنها كه احترام حريم‏ها باشد نيز گناه است. به عنوان مثال مرز بين ذلّت و تواضع، و بين عزّت و تكبّر، و بين سياست و دنياپرستى، و بين قناعت و بخل، و بين سخاوت و اسراف، و بين سكوت و كنترل زبان، و بين شجاعت و بى‏باكى، و بين عفّت و تعطيل خواست‏هاى غرائز و بين زهد و ترك دنياى خوب و... مرزهاى نزديكى - البته به نظر سطحى - وجود دارد، كه بسيارى بر اثر عدم شناخت به اشتباه خطرناكى مى‏افتند. مثلاً به عنوان حفظ عزّت، تكبر مى‏ورزند، و يا به عنوان قناعت، بخل مى‏ورزند، و يا به عنوان تواضع دچار ذلّت و تملّق مى‏گردند. چنين انحراف خطرناك بر اثر عدم شناخت حريم‏ها و مرزها پديد مى‏آيد. بنابراين بايد ضابطه‏ها، معيارها، و حريم‏ها را شناخت تا ناخواسته به دره هولناك گناه و صفات زشت اخلاقى نيفتاده، و كار نيك را به عنوان كار بد ترك نكرد، و يا كار زشت را به عنوان كار نيك انجام نداد.

و نيز بايد توجه داشت كه در راستاى شناسايى ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، و در مرحله عمل، بايد به استثناها و تبصره‏ها توجه كرد، چرا كه در بسيارى از موارد انجام گناهان كبيره در بعضى از موارد بصورت استثنا جايز بلكه واجب است و يا بعضى از واجبات و امور مباح در مواردى حرام يا مكروه مى‏باشند، در اين بخش نيز اگر استثناءها و تبصره‏ها شناخته نشوند، ممكن است انسان مؤمن به طور ناخودآگاه، واجبى را به عنوان حرام ترك كند، و يا حرامى را به تصور واجب انجام دهد، به عنوان مثال سوگند دروغ از گناهان كبيره است، ولى اگر حفظ جان مظلومى از دست ظالم. بستگى به آن داشته باشد، در اين مورد سوگند دروغ واجب است، و يا مثلاً غيبت و بدگويى در پشت سر افراد از گناهان كبيره است، ولى در بعضى از موارد - به صورت استثناء - غيبت كردن جايز بلكه واجب است. چنان كه فقيه بزرگ شيخ انصارى بيش از ده مورد از استثنائات غيبت را برمى‏شمرد، يكى از آنها غيبت از بدعت گذار است، كه براى آگاهى بخشى و جلوگيرى از فريب او واجب خواهد بود.(5)
بنابراين بايد حريم‏ها و خط قرمزها را شناخت، ولى به استثنائات و تبصره‏ها نيز توجه داشت كه در اين موارد، حرمتى وجود ندارد، و يا اگر حرمتى هست، به دلايل مهم‏تر، شكستن آن جايز و يا لازم است، چنان كه امام معصوم(ع) فرمود: «سه شخص حرمت و احترامى ندارد: 1- هوى پرست بدعت گذار 2- حاكم ستمگر 3- فاسقى كه آشكارا گناه مى‏كند.»(6)

مطلب مهم ديگر در راستاى شناخت حرمت‏ها اين است كه درشناخت عناوين بايد به همه ارزش‏ها و جوانب توجه عميق داشت. و بر اساس قانون اهم و مهم، مسأله عنوان اولى و ثانوى مطرح مى‏شود، كه دامنه وسيعى در فقه اسلامى دارد، مثلاً گاهى كار نيكى آن چنان مهم است كه كارهاى ناشايسته ديگر را تحت الشّعاع قرار داده و به ورطه فراموشى مى‏سپارد. در صورتى كه بايد به آن كارهاى ناشايسته نيز توجه كرد و آن را ترك نمود، و گرنه آثار درخشان كار نيك را خنثى خواهند ساخت، در جنگ احد يكى از ياران پيامبر(ص) با كمال دلاورى در ركاب پيامبر(ص) با دشمنان نبرد قهرمانانه كرد تا به شهادت رسيد، مادرش به بالينش آمد، خاك از چهره شهيدش پاك كرده و به او گفت: «فرزندم بهشت برتو گوارا باد» رسول اكرم(ص) به آن مادر فرمود: «چه مى‏دانى كه بهشت براى او گوارا است؟ شايد او سخنان بيهوده مى‏گفته، و يا در مورد چيزى كه باعث كمبودش نمى‏شد، بخل ورزيده باشد.»(7) و نيز روايت شده پيامبر(ص) پس از جنگ خيبر، در يكى از سفرهاى نظامى، همراه ياران براى جلوگيرى از اشرار به منطقه جنگ رفتند، يكى از ياران آن حضرت به نام مِرعَم، وسائل جنگى را از پشت شترى گرفت و به زمين گذاشت، تا آماده براى جنگ شود، در اين هنگام ناگهان از ناحيه دشمن، تيرى به بدن او اصابت كرد، و او در خون خود غلطيد و به شهادت رسيد. حاضران فرياد زدند: «خوشا به حالش، بهشت بر او گوارا باد» پيامبر(ص) كه با شناخت حرمت‏ها و حريم‏ها، به همه جوانب توجه داشت به ياران خطاب كرد و فرمود: «سوگند به كسى كه جان محمّد(ص) در دست او است، اكنون لباسى كه در تن مِرعَم است از آتش شعله‏ور است، همان لباسى كه در ماجراى پيروزى در جنگ خيبر از غنائم مسلمين به خيانت برده است.» اصحاب تعجب كردند و تحت تأثير شديد گفتار پيامبر(ص) قرار گرفتند، يكى از ياران از پيامبر(ص) پرسيد: «من دو بند كفش از غنائم برداشته‏ام، آيا من نيز مسؤولم؟ پيامبر(ص) در پاسخ فرمود:«براى تو همانند آن دو بند كفش، در آتش دوزخ بريده مى‏شود.»(8)
آرى مسؤوليت حريم شكنى اين گونه خطير است كه حتى شهيد راه خدا، از اين رو كه حريم حفظ بيت المال را به اندازه يك لباس، شكسته آن گونه كيفر مى‏گردد. و حتى مقام شهادت با آن همه عظمت، نمى‏تواند از كيفر آن جلوگيرى نمايد.

نيز در روايات آمده:روزى پيامبر اكرم(ص) پس از اقامه نماز جماعت، به مسلمانان رو كرد و فرمود: آيا از طايفه بنى‏النجّار كسى در اينجا هست؟ كه يكى از افراد برجسته آنها شهيد شده و به خاطر بدهكارى سه درهم حق‏النّاس، (مراحل را طى كرده تا به كنار بهشت رسيده ولى) پشت در بهشت مانده، و در را به روى او باز نمى‏كنند. براى آن كه آن در به روى او باز شود، آيا كسى هست كه اين حق‏الناس را از طرف او بپردازد؟(9) شخصى براى اداى اين حق‏الناس داوطلب شد،و در نتيجه در بهشت براى آن شهيد گشوده گرديد. چنان كه ملاحظه مى‏كنيد حريم شكنى در رابطه با حق‏الناس باعث شد، كه حتى شهيد راه خدا، پس از گذر از همه مراحل، مانند پل صراط، اعراف و...تا به در بهشت رسيد، ولى در بهشت به رويش باز نشد، اما شفاعت پيامبر(ص) و اداى حق‏النّاس به نيابت از او، باعث نجات او گرديد.

3- اقسام حرمت‏ها و حريم‏ها
به طور كلى حدود الهى، و مرزهايى كه خداوند براى برنامه‏هاى عملى انسان قرار داده همان حرمت‏ها و حريم‏ها هستند، به ويژه محرّمات و امورى كه به عنوان حرام شناخته شده، مشخص كننده همان خط قرمزهاى اسلام است كه بايد از آن حفاظت كرد، و حرمت آن را نشكست، بهترين تعبير اين است كه بگوييم قانون الهى، همان حريم است كه بايد حرمت و احترام آن را هم از نظر فكرى، و هم از نظر عملى نگه داشت. و از نظر ديگر مى‏توان حريم را تقسيم كرد، مانند: حريم الهى، حريم نبوت، حريم ولايت و امامت، حريم دستورهاى الهى از سياسى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى و فردى، و در اين راستا بايد توجه داشت همان‏گونه كه گناهان گوناگون هستند و به گناهان بزرگ و كوچك و هر كدام به مراحل شدت و ضعف تقسيم مى‏شوند، حريم‏ها نيز گوناگون است، بايد همه را به ويژه حريم‏هاى مهم را شناخت و رعايت كرد. به عنوان مثال شراب خوارى از گناهان كبيره است و بايد نزديك آن نرفت، ولى از آن بزرگ‏تر شرابخورى در ماه رمضان است، و از آن بزرگ‏تر شرابخورى در ماه رمضان در مسجد است، و از آن بزرگ‏تر شرابخوارى در ماه رمضان در مسجد الحرام در كنار كعبه است. و به همين ترتيب، حريم‏ها داراى مراحل شديدتر خواهند بود، و قطعاً آن كه شديدتر است، بايد بيشتر رعايت شود. يا مثلاً انسان‏ها داراى حرمت و كرامت هستند، ولى حرمت مؤمن بيشتر است، و حرمت دانشمند مؤمن از آن بيشتر مى‏باشد، و حرمت همسايه دانشمند مؤمن از آن نيز بيشتر است، مثلاً در مورد رعايت حرمت انسان مؤمن، امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «من استخفّ مؤمناً فبنا استخفّ، وضيّع حرمة اللّه عزّ و جلّ؛(10) كسى كه مؤمنى را تحقير كند و حرمت او را سبك بشمرد، ما را تحقير كرده و حرمت ما را سبك شمرده، و حرمت الهى را تباه ساخته است.»

4- سفارش قرآن به حفظ حريم‏ها
قرآن در مورد احترام به قوانين الهى، و حدود و مرزهاى آن تأكيد فراوان كرده، از جمله مى‏فرمايد: «تلك حدود اللّه فلاتقربوها؛(11) اين دستورها، مرزهاى الهى است، پس (براى شكستن آن) به آن نزديك نشويد.»و در مورد ديگر مى‏فرمايد: «تلك حدود اللّه فلا تعتدوها و من يتعد حدود اللّه فاولئك هم الظّالمون؛(12) اين‏ها حدود و مرزهاى الهى است، از آن تجاوز نكنيد(آنها را نشكنيد) و هر كس از آن تجاوز كند ستمگر است.»
قرآن در موارد ديگر قانون شكنان را به عنوان كافر، ظالم و فاسق معرفى كرده و مى‏فرمايد: «آنان كه بر طبق قانون الهى حكم نمى‏كنند، كافرند و... ظالمند و... فاسق مى‏باشند.»(13) وقتى كه ما پذيرفتيم حاكميت مطلق از آن خدا است، پس بايد چهارچوب قانون ما فراتر از حدود الهى نباشد و گرنه سر از انحراف و ستم بيرون مى‏آورد. چنان كه خداوند مى‏فرمايد: «تلك حدود اللّه و من يتعدّ حدود اللّه فقد ظلم نفسه؛(14) اين حدود خداست و هر كس از حدود خدا تجاوز كند به خود ستم كرده است.»

براى روشن شدن بيشتر در مورد شدت كيفر قانون شكنان و مخالفت با حريم‏هاى الهى نظر شما را به داستان اصحاب سبت، كه قرآن به آن اشاره كرده (15) جلب مى‏كنم.
عصر حضرت داود(ع) بود، در ساحل درياى سرخ واقع در خاورميانه، شهرى به نام ايله وجود داشت كه دهها هزار نفر در آن سكونت داشتند. خداوند توسط پيامبرش به آنها فرمان داده بود كه در روزهاى شنبه صيد ماهى نكنند. مدتى به اين قانون الهى عمل شد، و همين باعث شده بود كه ماهيان در روزهاى شنبه احساس امنيت مى‏كردند، و در كناره‏هاى دريا ظاهر مى‏شدند، ولى در روزهاى ديگر به قعر دريا مى‏رفتند. دنياپرستان از خدا بى خبر حيله و ترفندى پيش خود طرح كردند، كه در حقيقت قانون شكنى بود، ولى در ظاهر يك نوع كلاه شرعى و نيرنگ بود، و مى‏خواستند وانمود كنند كه قانون شكنى نمى‏كنند. ترفند آنها چنين بود كه حوضچه‏ها و جدول‏هايى در كنار دريا درست كردند، و راه‏هايى براى ارتباط بين دريا و آن حوضچه‏ها و جدول‏ها ساختند، به طورى كه ماهى‏ها در روزهاى شنبه وارد آن حوضچه‏ها و جدول‏ها شده، هنگام غروب كه مى‏خواستند به دريا بازگردند، راه‏ها را مى‏بستند و در نتيجه ماهى‏ها در آن حوضچه‏ها و جدول‏ها حبس مى‏شدند، آنگاه در روزهاى ديگر (كه صيد ماهى حرام نبود) آنها را صيد مى‏كردند، و از اين راه نامشروع ثروت‏هاى كلانى به دست مى‏آوردند. و مدتى زندگى را با مخالفت حريم الهى، و قانون شكنى گذراندند. و به نهى از منكر ناصحان و پيام‏هاى پيامبران گوش نكردند، و با شكستن خط قرمزها، به گناه بزرگ خود ادامه دادند. مطابق بعضى از روايات، هشتاد و چند هزار نفر در شهر ايله سكونت داشتند، و آنها در رابطه با اين قانون شكنى سه دسته بودند، حدود هفتاد هزار نفر آنها به اين نيرنگ خشنود بودند، و به آن دست زدند، ولى حدود ده هزار نفر از آنها دو قسمت شدند يك قسمت آنها نهى از منكر مى‏كردند، و با نصايح خود، حريم شكنان را از اين كار حرام نهى مى‏كردند، ولى يك قسمت از آنها خاموش بودند و راه سكوت را برگزيدند، و حتى به ناصحان مى‏گفتند: «چرا اين قوم قانون شكن را نصيحت مى‏كنيد؟ چكار به آنها داريد؟ خداوند خودش به موقع آنها را عذاب شديد خواهد كرد.» ناصحان در پاسخ مى‏گفتند: «ما از اين رو كه در پيشگاه خداوند معذور باشيم، آنها را نصيحت و نهى از منكر مى‏كنيم.» كوتاه سخن آنكه سخن ناصحان در آنها اثر نكرد، حتى ناصحان با خود گفتند اينك كه چنين است خوب است از شهر ايله خارج شويم و به جاى ديگر كوچ كنيم زيرا هر لحظه ممكن است عذاب عمومى سختى بر اين قوم قانون شكن وارد شود. آنها از
شهر خارج شدند، طولى نكشيد كه عذاب سختى بر مردم ايله وارد شد، و آنها بر اثر آن به صورت ميمون‏هاى گوناگون مسخ شدند و پس از سه روز با كمال ذلّت تسليم مرگ شده و نابود گشتند، آرى چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «فلمّا عتوا عن مانهوا عنه قلنا لهم كونوا قردةً خاسئين؛(16) هنگامى كه در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سركشى كردند، به آنها گفتيم به شكل ميمون‏هاى طرد شده درآييد.»

عجيب اين كه شيطان آن چنان اين قانون شكنان را به وادى نيرنگ و تزوير افكنده بود كه بعضى از آنها روز شنبه ماهى مى‏گرفت و نخى به دم سوراخ شده ماهى مى‏بست، و طرف ديگر نخ را در بيرون آب به ميخى بند مى‏كرد، و ماهى را در ميان آب رها مى‏ساخت، ماهى در ميان همان قسمت آب، زندانى مى‏شد، فرداى آن روز، او مى‏آمد و ماهى را صيد مى‏كرد و مى‏گفت من در روز شنبه ماهى را صيد نكرده‏ام.(17) روايت شده امام سجّاد (ع) فرمود: پس از آن كه آنها به صورت ميمون مسخ شدند، اهالى روستاهاى اطراف كنار قلعه ايله آمدند، و از ديوار آن بالا رفتند ديدند همه اهل ايله از زن و مرد، ميمون شده‏اند، اهالى روستا، خويشان و دوستان خود را مى‏شناختند، نزد آنها رفته و از تك تك آنها مى‏پرسيدند، كه آيا تو فلانى نيستى. او گريه مى‏كرد و با سرش اشاره مى‏كرد و مى‏گفت: آرى. آنها سه روز به همين شكل ماندند، و روز سوم طوفان شديدى برخاست و همه آنها را به درياى سرخ افكند، و به اين ترتيب همه آنها نابود شدند.(18) آرى همان‏ها كه مدت‏ها ماهيان حرام را مى‏خوردند، و با ارتزاق از راه قانون شكنى، زندگيشان را آلوده كرده بودند، سرانجام خوراك ماهيان شدند، و كيفر شكستن خط قرمز الهى را چشيدند. بايد بدانيم مسأله قانون و حرمت آن از نظر اسلام در رأس ارزش‏ها است، موجب نظم و عدالت و امنيت و حفظ حريم‏هاى مختلف شده و جامعه را به صلح و صفا و مدينه فاضله و ايده‏آل تبديل مى‏سازد.
همه ما وظيفه داريم كه قانون مدار باشيم، هم قانون را به خوبى بشناسيم و هم به آن عمل كنيم. حضرت امام خمينى (قدّس‏سرّه) به حفظ حريم قانون بسيار حساس بود، و در همه جا مى‏فرمود: «بايد طبق مقررات رفتار شود.» يكى از علماى مورد اطمينان مى‏گفت: از امام اجازه خصوصى خواستم تا گاهى كه از ماشين‏هاى دولتى استفاده كنم جايز باشد امام فرمود: «طبق مقررات رفتار شود.» نيز مى‏گفت: آنگاه كه امام در پاريس بود، بعضى از دوستان گوسفندى تهيه كرده و به حياط خانه استيجارى امام آوردند، تا هم گوشت حلال با ذبح اسلامى فراهم شود، و هم به خاطر سلامتى امام به اصطلاح خونى ريخته گردد، پس از آن كه گوسفند ذبح شد، و با گوشت آن غذا تهيه گرديد، امام از آن غذا نخوردند از علت آن سؤال شد فرمود: «شما برخلاف قانون فرانسه كه براى حفظ بهداشت محيط زيست نبايد گوسفند را در اينجا ذبح نمود، چرا خلاف قانون رفتار نموديد؟!»

آخرين سخن اين كه يكى از طرفداران حضرت على(ع) به نام نجاشى كه شاعرى دلير بود و در جنگ‏ها در ركاب على(ع) اشعارش را به صورت شعار مى‏خواند و با دشمن مى‏جنگيد، در ماه رمضان، حريم شكنى كرد و شراب خورد،اين موضوع براى على(ع) ثابت شد، به عنوان اجراى حد شرابخوارى هشتاد ضربه به او شلّاق زد، سپس دستور داد تا او را يك شب زندانى كنند و فردا نزدش بياورند، فردا او را نزد حضرت على(ع) آوردند، آن حضرت بيست ضربه ديگر به او شلاق زد. او پرسيد: ديروز شلاق مرا زدى، پس اين بيست ضربه براى چيست؟ در پاسخ فرمود:هذا لتجرّيك على شرب الخمر فى شهر رمضان؛(19) اين بيست ضربه براى آن است كه با كمال گستاخى حريم قداست رمضان را شكستى و در ماه رمضان شراب خوردى.»
آرى قداست حرمت‏ها را بايد شناخت، و كمال احترام را در حفظ آن‏ها كرد، و دانست كه گستاخى و بى‏باكى در شكستن حريم آن‏ها از نظر اسلام، مجازات بسيار سخت دارد.


پى‏نوشت‏ها:
1. نهج الفصاحة، حديث 90.
2. اصول كافى، ج 1، ص 44.
3. فروع كافى، ج 7، ص 407.
4. ديوان مثنوى، دفتر سوم، به خط ميرخانى، ص 233.
5. مكاسب، ص 44 و 46.
6. همان .
7. المحجّةالبيضاء، ج 5، ص 200.
8. سيره ابن هشام، ج 3، ص 353.
9. بحارالانوار، ج 17، ص 295.
10. وسائل الشيعه، ج 8، ص 592.
11. سوره بقره، آيه 187.
12. سوره بقره، آيه 229.
13. «و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون - هم الظّالمون - هم الفاسقون» (سوره مائده، آيات 44 و 45 و 47.)
14. سوره طلاق، آيه 1.
15. آيات 163 تا 166 سوره اعراف.
16. سوره اعراف، آيه 166.
17. بحارالانوار، ج 14، ص 62.
18. همان، ص 58.
19. فروغ كافى، ج 7، ص 216.


منبع: پاسدار اسلام ـ ش 289 - دى 84