انتظار آميخته با جان و روح آدمى

حجة الاسلام و المسلمين مهدى مهريزى‏


قال امام الصادق(ع): «ان لنا دولة يجيى‏ء بهاالله اذا شاءثم‏قال: من سر ان يكون من اصحاب القائم(ع) فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» (1)

به نظر مى‏رسد براى تفسير بحث انتظار كه در منابع دينى ماآمده بايد توجه داشته باشيم به زندگى خودمان تا دريابيم كه زندگى انسان هميشه توام با انتظار است. هر كسى در هر سنى و هر موقعيتى با انتظار زندگى مى‏كند. صبح كه از خواب بيدار مى‏شود منتظر شب است . شب كه مى‏خواهد بخوابد منتظر روز است. در دوران نوجوانى در انتظار جوانى است. همين كه ازدواج كرد منتظر تولد بچه است. به همين ترتيب همه لحظات زندگى ما سرشار از انتظار است. و اين انتظار به زندگى ما تزريق نشده بلكه در آن موجود است و چون بازندگى ما عجين است قاعدتا بايد از آن تعريف روشنى داشته باشيم.

به نظر مى‏رسد كه انتظار با سه ركن تحقق پيدا مى‏كند . ركن اول نارضايتى يا قانع نبودن به وضع موجود است . ركن دوم اميد داشتن به آينده بهتر و ركن سوم حركت و تلاش است . آن كه در دوره دبيرستان تحصيل مى‏كند و مى‏خواهد به دانشگاه برود يا از وضع موجود ناراضى است و يا به آن قانع نيست - كه البته هميشه نارضايتى عامل نيست‏بلكه قانع نبودن و بهتر و بيشتر خواستن مطرح است - قانع نيست كه ديپلم داشته باشد و اميد دارد كه بتواند به دوره عاليترى از تحصيل راه يابد. ديگر اينكه اين توانايى را در خود مى‏بيند پس حركت و تلاش را ادامه مى‏دهد و مقدماتش را فراهم مى‏كند. انتظار همين است و انتظار يعنى اين سه ركنى كه عرض كردم . تصور من اين است كه كار دين و ديانت تعميق و توسعه آن چيزى است كه انسانها در زندگى دارند. به اين معنى كه دين كمتر چيزى را كه در زندگى انسان نيست ايجاد مى‏كند و شايد اصلا نتوانيم پيدا كنيم چيزى را كه خلاف اين باشد. به عبارت ديگر دين تفسير انسان را از حيات توسعه مى‏دهد و به او مى‏فهماند كه گمان نكن كه زندگى تا اينجاست، نه ، زندگى وسيعتر است. و سپس به دريافت انسان عمق مى‏بخشد. يعنى; فكر نكن كه زندگى در همين لايه رويى و صورى خلاصه شده است.

مثلا انسان در زندگى شكرگزار و سپاسگزار است. دين نمى‏آيد كه شكر كردن را به او بياموزد بلكه دين اين دريافت انسان را توسعه مى‏دهد و عميقتر مى‏كند. عبادت هم همين‏طور . اطاعت هم همين‏طور . در مساله انتظار هم دين يك چنين كارى كرده است . انسانها با انتظار زندگى مى‏كنند. دين ، اين انتظار را كه جوهره زندگى آدمى است وسعت مى‏بخشد و سپس آن را تعميق مى‏دهد. يعنى چيزى را كه انسان دارد، كاملتر مى‏كند.

ما خود منتظر بوديم . مثلا منتظر بوديم‏كه پسرمان داماد شود. دخترمان عروس‏شود. خودمان رشد كنيم . همه رشد كنند. همه عالم شوند . همه صالح شوند. اينها انتظار است اما در حيطه زندگى فردى. اما دين مى‏آيد و اين انتظارى را كه در من است توسعه مى‏دهد، يعنى كه تو فقط منتظر بهبودى براى خود و اطرافيانت نباش! بلكه اين انتظار را نسبت‏به همه افراد داشته باش ! يعنى براى همه نگران باش ! اگر كامل نيستند براى همه اميد به كمال داشته باش و براى كمال همه حركت كن! اين توسعه دادن به وسيله دين است . اما، آنجا كه تعميق مى‏بخشد اين است كه به انسان مى‏گويد كه انتظارت فقط در حيطه مسائل زندگى ظاهرى نباشد. تو انتظار ظهور حقيقت مطلق را داشته باش! تو انتظار تحقق عدالت مطلق را داشته باش! بنابراين اگر مى‏بينيم اين همه روايت و جود دارد درباره انتظار كه «منتظر فرج باشيد!» (2) يا «افضل اهل هر زمان منتظران آن دورانند» (3) و بسيارى ديگر از تعبيرات كه از پيامبر(ص) به ما رسيده و در آنها اشاره به امام زمان(ع) هم نشده است ، همين معنى كلى را به ما القا مى‏كند (4) كه ما به بهبود زندگى انسانها اميد داشته باشيم و در آن زمينه تلاش كنيم. جانمايه و روح همه اين روايتها اشاره به وجود مبارك امام زمان(ع) است، و گر نه اين مبحث پيش از دوران غيبت هم مطرح بوده و بسيارى از آن روايات انتظار را مطرح مى‏كردند و در سخنان منقول از ائمه: هم اين تعابير موجود است.

اين تعبيرهاى كلى در هر دوره‏اى قابل تحقق‏اند. اما مرحله عالى و كامل آن با ظهور منجى موعود محقق مى‏شود و در هر سال مى‏توان در اين انتظار ماند و نتايجش راديد. تاكيد بر اين است كه مرحله عالى و كامل آن با امام عصر(ع) به انجام مى‏رسد. پس دين انتظار را ايجاد نكرده بلكه آن را توسعه بخشيده و تعميق داده است. به عبارت ديگر دين با فطرت انسانى مخالفت نمى‏كند، بلكه، فطرت انسانى را مى‏پروراند و آن را در مسير تكاملى قرار مى‏دهد حال برگرديم به اينكه ما براى انتظار در فطرت انسان سه وجه قائل شديم:

1- نارضايتى از وضع موجود يا قانع نبودن به آن

2- اميد داشتن به وضع مطلوب

3- حركت و تلاش براى رسيدن به وضع مطلوب

حال اگر بخواهيم اين انگيزه‏ها را در ارتباط با ظهور حضرت در زندگى خود همراه كنيم، اول معرفت مى‏خواهد دوم باور و سوم حركت.

نخست ما بايد به يك آگاهى برسيم. آگاهى از اينكه اين وضع خشنودكننده نيست‏يا قانع كننده نيست كه اين امر نياز به مقايسه دارد . يعنى انسان زندگى خود و همگنان خود را ببيند و آنها را مقايسه كند و برسد به اينكه اين وضع قانع‏كننده يا راضى كننده نيست. به اين معنى كه اگر به اين آگاهى نرسيده باشد و برسد به اينكه چيزى كم ندارد، مشكلى ندارد، او ديگر منتظر چه چيزى مى‏تواند باشد!؟

بنابراين در مساله انتظار ركن اول كسب معرفت و آگاهى است . آگاهيى كه از مقايسه حاصل مى‏شود.

ركن دوم باور است . همانكه در همه اديان وجود دارد . چه آنها كه اهل كتابند و چه آنان كه اهل كتاب نيستند . باور به اينكه جهان به يك نهايت‏خوبى ختم خواهد شد. حال اين عقيده را ما در دين خودمان اسلام و بطور خاص در مذهب تشيع نسبت‏به يك فرد خاص داريم و معتقديم كه وضع بهتر با ظهور او بروز خواهد كرد برخى ديگر معتقدند كه بالاخره منجى و نجات دهنده‏اى خواهد آمد و عدالت را با همه ابعادش بدون هيچ ملاحظه‏اى در تمام صحنه‏هاى زندگى انسانها پياده خواهد كرد.

ركن سوم حركت و تلاش است‏يعنى هر كس به ميزان توانايى خود در اين زمينه و براى تحقق آن وضع گام بردارد . از اين حركت و تلاش در روايات ما به صورت سه دستور يا سه وظيفه ياد شده است . امام صادق(ع) مى‏فرمايند:

«ان لنا دولة يجيى‏ء بهاالله اذا شاء...;من سر يكون من اصحاب القائم(ع) فلينتظر...»

«ما دولت و حكومتى داريم و خدا هر گاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد و اگر كسى خوشحال و خشنود مى‏شود كه از ياران مهدى(ع) باشد پس منتظر باشد.»

و سپس انتظار را تفسير مى‏كنند. انتظار يعنى چه؟

«وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»

طبق دستور زبان عربى جمله «هومنتظر» جمله حاليه است‏براى فعلهاى قبلى، يعنى اين كارها را انجام بدهد در حالى كه منتظر است.

بنابراين مى‏بينيم در اين حديث دو توصيه وجود دارد يعنى اولين كارى كه در راستاى حركت انتظارى، انسان بايد داشته باشد پرداختن به خود است و اين حديث‏بيان مى‏كند كه انسان بايد از خود آغاز كند. اگر منتظر مصلح است، بايد در راستاى صلاح گام بردارد و اگر منتظر عدالت مطلق است، بايد خودش در راستاى عدالت گام بردارد، و اهل ورع و پاكى باشد. اهل پارسايى باشد اهل محاسن و مكارم اخلاق باشد. خود را بيارايد به خوبيها و محاسن اخلاق و همچنين خودش را و وجودش را تخليه كند از آنچه كه مانع مى‏شود تا خوبيها در او تحقق پيدا كند چون تا ظرف وجوديش تخليه نشود جايى براى ورود محاسن اخلاق در او نيست. اول ورع و تقوى بعد محاسن اخلاق. بنابراين شخص منتظر اولين وظيفه‏اش و حركتش حركت در مسير صلاح خودش است. در زندگى فردى و در سلوك شخصى. انسان وقتى به كسى علاقه دارد، تلاش مى‏كند تا مثل او باشد و حال اگر او مظهر خوبيهاست، مظهر عدالت و مظهر حقيقت و حقانيت است، منتظر هم بايد يك انس و مشابهتى به او در خودش ايجاد كند . ما وقتى مى‏خواهيم به مجلس سوگوارى برويم سعى مى‏كنيم لباس تيره‏تر بپوشيم تا يك سنخيتى با صاحبان عزا در خود ايجاد كنيم. اگر بخواهيم به مجلس جشن برويم سعى مى‏كنيم لباس شاد بپوشيم تا با آن مجلس يك سنخيتى ايجاد كنيم. به همين ترتيب هم انسانى كه انتظار عدالت و صلاح مطلق را دارد بايد آن سنخيت را در خود ايجاد كند. جايى كه مجلس عروسى است كه پرچم عزا نمى‏زنند . جايى كه مجلس ختم است چراغانى نمى‏كنند. شخصى هم كه در دلش اميد ظهور آقا را دارد و انتظار عدالت ايشان را مى‏كشد كه نبايد پرچمش، پرچم ظلم باشد. كسى كه در خانه دلش اميد به عدالت دارد سر در خانه‏اش را كه نبايد پرچم ظلم نصب كند. كسى كه در دلش آرزوى حقيقت و حقانيت و انتظار موعود را دارد نبايد زبان و رفتار و سلوك و كارهايش خلاف حق و حقيقت‏باشد. پس شخص اول بايد در زندگى فردى خود با مطلوبش ايجاد سنخيت كند.

دومين وظيفه انسان منتظر، حركت جمعى است. روايتى هست در فضيلت‏شهر قم و كه مى‏گويد:

«يك زمانى دانش دين از كوفه رخت‏بر مى‏بندد و از شهرى به نام قم سر مى‏زند و سپس از آنجا همه جا منتشر مى‏شود.»

«حتى لايبقى فى‏الارض مستضعف فى‏الدين حتى المخدرات فى‏الحجال‏» (5)

«مستضعف دينى نخواهيد يافت‏حتى آنانى كه پشت پرده هستند.»

يعنى حتى پيرزنهايى كه به مكتب نرفته و درس نخوانده‏اند، با دين آشنا مى‏شوند. پس تلاش مى‏خواهد . يك تلاش فرهنگى و يك تلاش علمى . اگر وظيفه اول جهاد اكبر و جهاد نفس است، دومى جهاد كبير است و جهاد فرهنگى و علمى. برخى جهاد را سه قسم مى‏كنند. اكبر، كبير و اصغر، جهاد اكبر آن سلوك و خودسازى نفسى است كه گفتيم. جهاد كبير آن جهاد علمى و فرهنگى است كه انسان در مسير صلاح و رشد ديگران گام بر مى‏دارد . جهاد اصغر هم براى دين ما يك ضرورت و يك اضطرار است. در دينى كه پيامش عدالت و صلح و انسانيت و مسالمت است ; جنگيدن اصل نيست. اما، گاهى اضطرار اقتضا مى‏كند كه انسان يك عضو از دست‏خود را قطع كند. چون بقيه‏جاها را فاسد مى‏كند. بنابر اين جهاد اصغر يا جنگيدن در دين ما يك اصل نيست، بلكه يك اضطرار است كه گاهى جامعه انسانى به آن مبتلا مى‏شود.

به هر حال بايد ديد جهاد كبير به عهده چه كسى است و آيا غير مسلمانان مى‏آيند تا سخن دين ما را منتشر كنند!؟

يهوديان مى‏آيند اسلام را تبليغ كنند!؟

چه كسانى مبادرت به اين كار مى‏ورزند؟ البته آنها كه باور دارند و دوست دارند . پس اين جهاد علمى و فرهنگى در مسير اشاعه دين و اشاعه سخنان كسى كه انتظارش را مى‏كشيم به عهده آنانى است كه باور دارند و دوست دارند. بنابراين جهاد كبير دومين گام در مسير حركت است.

روايت ديگرى هم هست:

«يخرج ناس من المشرق و يوطئون للمهدى سلطانه‏» (6)

«گروهى از مشرق زمين قيام مى‏كنند و زمينه ساز حكومت امام مهدى(ع) مى‏شوند»

اين زمينه‏سازى به معنى جنگ نيست. زمينه‏سازى نظامى نيست. زمينه‏سازى فرهنگى، علمى است. يعنى مردم در آن دوران به يك نوع باور مى‏رسند كه وقتى حق مطلق بيايد آن را مى‏پذيرند.

بنابراين دين ما كمال را در صلاح خويش و اصلاح ديگران ، رشيد شدن و مرشد بودن ، عالم شدن و معلم بودن مى‏داند.

در سوره عصر مى‏خوانيم:

«والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاالذين امنوا و عملوالصالحات و تواصوابالحق و تواصوا بالصبر»

راجع به كلمه «عصر» كه در اين سوره آمده چند احتمال گفته شده است: يكى اينكه، عصر يعنى يك زمان خاص كه بعد از ظهر است ، احتمال دوم اينكه مراد از عصر زمان پيامبر(ص) است و احتمال سوم هم اين است كه عصر در اينجا ، عصر امام زمان(ع) است.

عصاره يعنى فشرده . عصر و يا فشرده همه خوبيها، همه انسانها ، همه دوره‏ها كيست ؟ يا امام زمان(ع) است‏يا دوره پيامبر(ص). لذا هر دو صادق است.

پس «والعصر ان الانسان لفى خسر»; يعنى سوگند به آن عصاره كمال و انسانيت، كه انسان ضرر مى‏كند، مگر آنهايى كه كامل و مكمل باشند. چهار مطلب در سوره عصر آمده است كه دو مطلب از آنها فردى و دو مطلب ديگر جمعى است.

«آمنوا و عملواالصالحات‏»; يعنى خودش عالم و عامل شود، «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» خودش معلم و مصلح براى ديگران شود. زيرا رشيد تنها در دين ما مطلوب نيست . زيرا رشيدى كه مرشد باشد به كمال دست‏يافته است. عالمى كه معلم باشد، كاملى كه مكمل باشد. فرق عابد و عالم هم همين است عابد خودش را مى‏خواهد به مقصد برساند ولى عالم ديگران را هم مى‏خواهد با خود ببرد. پس براى تحقق ركن سوم انتظار بايد اول به خود پرداخت دوم در راه اصلاح ديگران تلاش كرد.

روايت ديگرى است از امام صادق(ع) كه مى‏فرمايند:

«قيام امام زمان(ع) نشانه‏هايى دارد.»

راوى مى‏پرسد:

«قلت و ماهى جعلت فداك.»

«آنها چيستند؟»امام صادق(ع) مى‏فرمايند:

«ذلك قول‏الله عزوجل: ولنبلونكم بشى‏ء من الخوف و الجوع و...» (7)

«اين سخن خداوند كه: شما را با گرسنگى و ترس آزمايش مى‏كنيم.»

اگر جهاد اكبر و جهاد كبير جزء وظايف منتظران عصر غيبت است، مشكلات بهمراه دارد. هم جهاد اكبر اين مشكلات را دارد و هم جهاد كبير. كسى كه مى‏خواهد خود را بسازد با اين مشكلات روبرو مى‏شود. و كسى كه مى‏خواهد ديگران را بسازد با اين مشكلات درگير است.

اين بلايى است كه پايدارى مى‏خواهد اما اجر خوبى هم دارد، خداوند به آنهايى كه گرفتار مصيبت مى‏شوند وعده داده:

«تتنزل عليهم الملائكه‏» (8)

«فرشتگان بر آنها نازل مى‏شوند.»

در قرآن خداوند دو جا به دو گروه سلام و درود فرستاده است. يكى به انبياء و فرستادگان خودش (9) و ديگر به صابران و مقاومان (10) .يعنى آنهايى كه در مسير ايفاى مسؤوليت‏خودشان پايدارى و مقاومت مى‏كنند.

اميدواريم خداى متعال همه‏ما را از منتظران واقعى قرار دهد. ان شاءالله


پى نوشتها:
1- لطف‏الله صافى گلپايگانى، منتخب‏الاثر، ص‏497 ، فصل 10، باب 2، حديث‏9.
2- شيخ صدوق ، كمال‏الدين و تمام النعمة، ج 2 ، ص 645، ح 4.
3- منتخب‏الاثر، ص‏499 ، ح‏16.
4- ر.ك:منتخب‏الاثر، ص‏493-500; كمال‏الدين، ج 2، ص‏647 - 644.
5 - محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار . ج 14 ، ص 338 ; منتخب‏الاثر ، ص‏443.
6- منتخب‏الاثر، ص 304 ، فعل 2، باب 40 ، ح 1.
7- كمال‏الدين . ج 2 ، ص‏649 .
8 - سوره فصلت، آيه 30 .
9- سوره احزاب ، آيه‏56.
10- سوره بقره ، آيه‏157.


منبع: موعود، فروردین و اردیبهشت 1376، شماره 1