در كنار رفتارهاى قرآنى امام حسن مجتبىعليه السلام، از
ديدگاههاى حضرت پيرامون قرآن هم نبايد غافل ماند. حسن بن علىعليهما السلام
گاه از نقش راهنمايى قرآن سخن مىگويد، زمانى از تفسير و شيوهها و نبايدهايش
سخن مىگويد. از تأثير آن در جلاى سينهها، تأثيرش در قيامت و احوال مؤمنان و
شرايط تمسّك به قرآن و... سخن دارد. گوشههايى از اين بخشها را مىخوانيم:
الف) قرآن؛ ثقل اكبر
امام حسنعليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: ما حزب پيروز خداييم.
نزديكترين خاندان پيامبريم. اهلبيت پاكيزه و پاك اوييم و «احدالثقلين الّذين
خلّفهما رسول اللّهصلى الله عليه وآله وسلم فىامّته والثانى كتاب اللّه فيه
تفصيل كل شىء «لايأتيه الباطل من بين يديه و لامن خلفه»1؛ و يكى از آن دو
گرانسنگ هستيم كه رسول خدا در امّت خود به يادگار نهاد و دومى آن، كتاب خداست
كه «در آن بيان هر چيز است و از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش
نمىآيد.»
ب) قرآن؛ امام هدايت
امام حسنعليه السلام فرمود:
«ما بقى فىالدنيا بقيّة غيرهذا القرآن فاتّخذوه اماماً يدلّك على هداكم و إنّ
احقّ النّاس بالقرآن من عمل به و إن لم يحفظه و أبعدهم منه من لم يعمل به و إن
كان يقرأه2؛ در دنيا غير از اين قرآن چيزى نمانده است. پس آن را امام خود قرار
دهيد تا شما را به هدايت راهنمايى كند. سزاوارترين مردم به قرآن كسى است كه به
آن عمل كند، هرچند آن را حفظ نكرده باشد و دورترين فرد از قرآن كسى است كه به
آن عمل نكند، هرچند آن را بخواند.»
ج) قرآن در قيامت
امام حسنعليه السلام فرمود:
«إنّ هذا القرآن يجىء يوم القيامة قائداً و سائقاً يقود قوماً الى الجنّة
أحلّوا حلاله و حرّموا حرامه و آمنوا بمتشابهه و يسوق قوماً الى النّار ضيّعوا
حدوده و احكامه و استحلّوا محارمه3؛ اين قرآن در روز قيامت در حالى كه راهبر
است مىآيد؛ مردمى را كه حلال قرآن را، حلال و حرام آن را، حرام گرفتهاند و به
متشابه آن ايمان آوردهاند، به بهشت رهنمون مىشود و مردمى را كه حدود و احكامش
را ضايع كردهاند و حرامهايش را روا شمردهاند، به آتش مىاندازد.»
د) قرآن؛ شفاى سينهها
از امام حسنعليه السلام است كه فرمود:
«إنّ هذا القرآن فيه مصابيح النّور و شفاء الصّدور فليجل جال بضوءه و ليلجم
الصّفة قلبه، فانّ التّفكير حياة القلب البصير كما يمشى المستنيرفى الظلمات
بالنّور4؛ چراغهاى نور و شفاى سينهها در اين قرآن است. پس بايد سالك، در نور
آن راه بپيمايد و با اين ويژگى، دل خود را لگام زند؛ زيرا اين انديشيدن حيات دل
بيناست، همان گونه كه آدمى در تاريكىها با نور روشنايى مىگيرد.»
ه.) قرآن؛ طرف محاسبه و حجّت
كسى از امام حسنعليه السلام تقاضاى اندرز كرد... امام فرمود: با نعمتهاى
خداوندى خود را بازداريد و از اندرزها سود بريد كه خدا براى پناهجوئى و ياورى
كافى است. «وكفى بالكتاب حجيجاً و خصيماً و كفى بالجنّة ثواباً و...5؛ و قرآن
حجّت و طرف محاسبهاى تمام است و بهشت براى ثواب و...»
و) شرط آويختن به قرآن
امام حسنعليه السلام در ضمن موعظهاى طولانى پيرامون تمسّك به قرآن فرمود:
«واعلموا علماً يقيناً أنّكم لن تعرفوا التقى حتّى تعرفوا صفة الهدى و لن
تمسّكوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الذى نبذه و لن تتلوا الكتاب حقّ تلاوته
حتّى تعرفوا الذى حرّفه فاذا عرفتم ذلك عرفتم البدع والتكلّف و رأيتم الفرية
على اللّه و التحريف و رأيتم كيف يهوى من يهوى و...6؛ يقين داشته باشيد تا
ويژگى هدايت را نشناسيد، تقوا را نخواهيد شناخت و تا آنانى را كه قرآن را پشت
سر انداختيد، نشناسيد، به پيمان قرآن نتوانيد آويخت و تا تحريف كنندگان قرآن را
نشناسيد، آن را چنان كه حقّ تلاوت آن باشد، نخواهيد خواند. پس وقتى اينها را
شناختيد، بدعتها و پيرايهها را نيز خواهيد شناخت و افتراها بر خدا و تحريف را
مىبينيد و پى مىبريد آن كه سقوط كرد، چگونه سقوط نمود.»
ز) حرمت تفسير به رأى
از نگاه امام حسنعليه السلام «تفسير» بايد روشمند باشد. بر اين اساس، «تفسير
به رأى» حرام است. «من قال فى القرآن برأيه فأصاب فقد أخطاء7؛ هركسى درباره
قرآن با رأى خود سخن گويد و به حق باشد، باز گناه كرده است.»
ح) پيرامون تلاوت قرآن
از امام حسنعليه السلام است كه: «من قرأ القرآن كان له دعوة مجابة امّا معجّلة
و امّا مؤجّلة8؛ هركس قرآن بخواند، يك دعاى مستجاب دارد؛ دير يا زود.» و فرمود:
«من قرأ ثلاث آيات من آخر سورة الحشر اذا أصبح فمات من يومه ذلك طبع بطابع
الشّهداء و إن قرأ اذا أمسى فمات فىليلته طبع بطابع الشهداء9؛ هركسى هنگام صبح
سه آيه آخر سوره حشر را بخواند، و در آن روز بميرد، مُهر شهدا خواهد خورد و چون
شب شود و بخواند و بميرد، نيز ممهور به مهر شهدا مىشود.»
نقش اهلبيتعليهم السلام نسبت به قرآن
الف) نزول قرآن بر خاندان رسالت
از نظر امام حسنعليه السلام خانه اهلبيت، محلّ نزول فرشتگان الهى و وحى
آسمانى است. از اين روى امام حسنعليه السلام بعد از جنگ جمل، به خاطر مريضى،
يعنى امام علىعليه السلام خطبههاى نماز را خواند و در آن فرمود: «ايّها
النّاس إنّ اللّه اختارنا بالنّبوة... و انزل علينا كتابه و وحيه...10؛ اى
مردم! خدا ما را به نبوّت برگزيده (نبوّت در خاندان ماست)... و كتاب وحى خود را
بر ما نازل كرد...»
ب) علىعليه السلام، جامع قرآن
امام حسنعليه السلام فرداى روزى كه امام علىعليه السلام به شهادت رسيد، در
ميان مردم كوفه سخنرانى كرد. وى در آنجا فرمود: «يا اهل الكوفة لقد فارقكم
بالأمس سهم من مرامى اللّه... اعطى الكتاب خواتيمه و عزائمه11؛ اى اهل كوفه!
ديروز كسى از شما جدا شد كه تيرى از تيرهاى خدا بود... خواتيم و عزائم قرآن
(همه دانشهاى دور از دسترس و احكام ظاهرى) به او داده شده بود.»
ج) اهلبيتعليهم السلام، اهل قرآنشناسى
امام حسنعليه السلام فرمود: «لايجهلنّكم الذين لايعلمون والتمسوا ذلك عند اهله
فانّهم خاصّة نورً يستضاء بهم و ائمّة يقتدى بهم...12؛ نادانان، شما را به
جهالت نكشانند و اين (قرآنشناسى و حقشناسى) را از اهلش (اهلبيت) بجوييد.»
د) اهلبيتعليهم السلام تأويل كنندگان قرآن
امام حسنعليه السلام در ضمن نقل حديث ثقلين مىفرمايد: «فالمعوّل علينا فى
تفسيره لانتظنّى تأويله بل نتيقّن حقائقه فأطيعونا13؛ در تفسير آن، ما مورد
اعتماديم و از روى خيال تأويل نمىكنيم؛ بلكه از روى يقين حقايق آن را بيان
مىكنيم. از ما پيروى كنيد.»
و براساس قائل بودن به چنين جايگاهى براى اهلبيتعليهم السلام است كه وقتى
ابوسعيد عقيصا از دليل «صلح» مىپرسد، امام مىفرمايد: اباسعيد! علّت صلح من با
معاويه، همان علّت صلح رسول خدا با بنى صخره و بنى اشجع و اهل مكّه است، وقتى
كه از حديبيه برگشت. آنان طبق تنزيل، كافرند و معاويه و يارانش طبق تأويل
قرآن.14
استشهاد به آيات الهى
امام حسن مجتبىعليه السلام در سخنانش همواره از كلام الهى استفاده مىكرد و به
خاطر عشق و علاقه، سخنش را مزيّن به آن مىساخت و مواقعى هم به شاهد آوردن از
آيات در ذيل كلام خود مىپرداخت. اين دسته از سخنان حضرت را مىتوان تحت عنوان
«استشهاد و استفاده از آيات» گردآورد كه البته حجّم وسيعى هم دارند و ما تنها
به ذكر نمونه بسنده مىكنيم:
الف) صبر بر جهاد
امام حسنعليه السلام بعد از اطلاع از حركت لشكر معاويه، خطبهاى خواند و
فرمود: به راستى خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار
ناميد. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود:
«واصبروا انّ اللّه مع الصّابرين»15؛ «صبر پيشه كنيد كه خدا با صابران است.» اى
مردم! شما به آنچه مىخواهيد نمىرسيد مگر با صبر بر آنچه ناگوار است؟16
ب) تقوا، عامل نجات
امام حسنعليه السلام در نصيحتى طولانى به عامل تقوا اشاره مىكند و مىفرمايد:
«... خدا شما را به تقوا سفارش كرد و آن را نهايت خشنودى خود قرار داد كه تقوا
درِ هر توبه و سرآمد هر حكمت و شرف هر كارى است: به سبب تقوا پارسايان رستگار
شدند. خداوند متعال فرمود: «انّ للمتّقين مفازاً»17؛ به راستى كه پرهيزكاران را
رستگارى است. و فرمود: «ويُنجى اللّه الذّين اتقوا بمفازتهم لا يمسّهم السّوء و
لاهم يحزنون»18؛ و خدا كسانى را كه پارسايى پيشه كنند، به كارهايى كه مايه
رستگارى آنها شد، نجات مىدهد. بدى به آنان نمىرسد و غمگين نمىشوند.
پس اى بندگان خدا! از خدا پيروى كنيد و بدانيد هركه از خدا پروا كند، خدا راهى
براى بيرون رفتن از فتنهها به رويش مىگشايد و در كارش درستى بخشد و هدايتش را
فراهم كند و حجّت او را پيروز كند و رو سفيدش سازد.»19
ج) اخلاص، رمز اجابت
از امام حسنعليه السلام است كه فرمود: اى مردم!... با ذكر فراوان خود را از
خدا (غضب و عذاب) بازداريد و با پارسايى از او بترسيد و با فرمانبردارى به خدا
تقرّب جوييد كه او نزديك و پاسخگو است. خداوند مىفرمايد: «و اذا سألك عبادى
عنّى فانّى قريب اجيب دعوة الدّاعى اذا دعان فليستجيبوا لى و ليؤمنوا بىلعلّهم
يرشدون»20؛ هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، من نزديكم و دعاى دعاكننده
را چون مرا بخواند، اجابت مىكنم. پس بايد فرمان مرا برند و به من ايمان آورند،
باشد كه راه يابند. پس خدا را فرمان ببريد و به او ايمان آوريد.21
استناد و احتجاج با آيات
در موارد متعدّدى امام حسنعليه السلام سخنان و اقدامات خود را مستند به آيات
الهى مىكرد و دليل ادّعاهايش را از قرآن كريم استخراج و اعلام مىنمود؛ گاهى
هم در برابر مخاطبان توسّط آيات قرآن كريم احتجاج مىكرد و آنان را با
پاسخهايى نهايى و قاطع رو به رو مىساخت. اين قسم از احاديث حسنىعليه السلام
نيز فراوانند22 و ما تنها به تعدادى اشاره مىكنيم.
الف) مشاركت شيطانى
يزيد به امام حسنعليه السلام گفت: از روزى كه به دنيا آمدهام، تو را دشمن
مىدارم. امام فرمود: بدان اى يزيد! شيطان در آميزش پدر تو مشاركت داشت و هر دو
نطفه به هم آميختند و در وجود تو دشمنى مرا نهادند. زيرا خداى متعال مىفرمايد:
«وشاركهم فىالاموال والاولاد»23؛ در مالها و فرزندانشان شركت جوى. و نيز در
آميزش «حرب» شركت كرد و «صخر» از آن زاده شد. از اين رو، او جدّم رسول خداصلى
الله عليه وآله وسلم را دشمن مىدارد.24
ب) پيروى از امام عادل
امام حسنعليه السلام در ضمن يك سخنرانى مردم را به پيروى از اهل معرفت و خدا
ترسى فراخواند و به آيه «فبهداهم اقتده» اين گونه استناد كرد: خدا شما را رحمت
كند. از اينان پيروى كنيد كه خداى متعال، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و
پدران او ابراهيم و اسماعيل و فرزندانش را ستود و فرمود: «فبهداهم اقتده» و
بدانيد كه به پيروى ايشان مكلّف هستيد.25
تفسيرهايى از امام حسنعليه السلام
امام حسنعليه السلام به تناسب مسائلى كه پيش مىآمد، از آيات الهى تفسيرهايش
را ارائه مىكرد. اين كار، گاهى در قالب سخنرانى و مخاطبه بود و زمانى در شكل
پاسخ به سؤالات قرآنى. امام حسنعليه السلام همواره به عنوان قافله سالار
خاندان علوى و اهلبيتعليهم السلام در دوره امامتش مورد پرسشهاى مختلف قرآنى
بود و در سايه آن حجم زيادى از پاسخهاى حضرت هم به يادگار مانده است كه به
بازخوانى برخى مىپردازيم.
الف) منظور از سجود
قطب راوندى در فقه القرآن، درباره «وادبار السّجود»26؛ «و به دنبال سجود، او را
تسبيح بگوى.» مىگويد: امام حسنعليه السلام فرمود: منظور، دو ركعت مستحبّى پس
از نماز مغرب است.27
ب) اصحاب اُخدود
از ابن ابىحاتم نقل است كه حسن بن علىعليهما السلام درباره اصحاب اُخدود
«اصحاب الأخدود»28 فرمود: آنان اهل حبشهاند.29
ج) تفسير اولىالامر
امام حسنعليه السلام بعد از بيعت مردم، فرمود: از ما پيروى كنيد كه اطاعت ما،
چون همراه اطاعت خداى سبحان و پيامبرش باشد، واجب است. خدا فرمود: «يا
ايهاالذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم
فى شىءٍ فردّوه الى اللّه و الرّسول»30؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را
اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را نيز اطاعت كنيد، هرگاه در امرى اختلاف
كرديد، آن را به خدا و پيامبر عرضه داريد». «ولو ردّوه الى الرّسول و اولى
الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»31؛ و اگر آن را به پيامبر و اولياى
امرشان برگردانند، قطعاً در بين آنان كسانى هستند كه آن را دريابند و شما را بر
حذر مىدارم از گوش دادن به داد و فرياد شيطان كه دشمن آشكار شماست...32
د) سؤال از شاهد و مشهود
ابوالحسن على بن احمد واقدى مىنويسد: مردى گفت: نزد جوانى رسيدم كه صورتش چون
طلاى سرخ مىدرخشيد و از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سخن مىگفت، از تفسير
«شاهد و مشهود» پرسيدم، فرمود: امّا شاهد، محمّد است و مشهود، روز قيامت. آيا
نشنيدى كه مىفرمايد: «يا ايّها النّبىّ انّا ارسلناك شاهداً»33؛ و «ذلك يوم
مجموع له النّاس و ذلك يوم مشهود»34؛ پرسيدم: اين جوان كيست؟ گفتند: حسن بن على
بن ابىطالبعليه السلام.35
ه.) سؤال از خلقنا بقدر
از امام حسنعليه السلام درباره فرموده خدا «انّا كل شىءِ خلقناه بقدرٍ»36؛
سؤال شد. فرمود: خدا مىگويد: «انّا كلّ شىء خلقناه لأهل النّار بقدر
اعمالهم»37؛ ما هر چيزى را براى دوزخيان به اندازه اعمالشان آفريدهايم.
و) سؤال از اولى الالباب
امام كاظمعليه السلام فرمود: حسن بن علىعليهما السلام فرمود: هر وقت نيازى
داشتيد، آن را از اهلش بخواهيد. سؤال شد: اى فرزند رسول خدا! اهل نياز چه كسى
است؟ فرمود: آن كسانى كه خدا در قرآن از آنان ياد مىكند: «انّما يتذكّر اولى
الالباب»38؛ «تنها ژرف نگرها پند پذيرند» ژرف نگرها، همان خردمندانند.39
تطبيق و شأن نزول آيات
الف) تطبيق مشكات و... بر اهلبيتعليهم السلام
امام حسنعليه السلام در نامهاى به عبداللّه بن جندب نوشت: ... مَثَل ما در
كتاب خدا، همچون مشكات است. مشكات، قنديل است و در ما، چراغ است و چراغ، محمّد
و خاندان او هستند و چراغ در شيشه است. «الزّجاجة كانّها كوكب درّىّ يوقد من
شجرة مباركة» على بن ابىطالبعليه السلام، «لا شرقية ولاغربية» معروفة
لايهودية و لانصرانية «يكاد زيتها يضىء و لولم تمسسه نار نور على نور يهدى
اللّه لنوره من يشاء»40؛ آن شيشه، گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته
زيتونى - على بن ابىطالب - كه نه شرقى و نه غربى است - نه يهودى و نه نصرانى
است - افروخته مىشود. نزديك است كه روغن آن - هرچند بدان آتش نرسيده باشد -
روشنى بخشد. نورى بر روى نورى ديگر است. خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت
مىكند.»
«سپس ما نجيبان و پيشگامان پيامبران و جانشينان خدا در زمين و همان خالص
شدههاى براى خدا در كتاب خداييم و ما نزديكترين مردم به پيامبر خداييم و ما
آن كسانى هستيم كه خدا دين خود را براى ما تشريع كرد و در كتاب خود فرمود: «شرع
لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً والّذى اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و
موسى و عيسى ان اقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه»41؛ «از دين آنچه را كه به نوح
درباره آن سفارش كرده براى شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را
درباره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم كه دين را به پا داريد و در آن
جدايى نكنيد.» و بر امّت محمّد باشيد. آرى «كبر على المشركين»42؛ «بر مشركان
گران مىآيد.»43
ب) تطبيق ابرار به اهلبيتعليهم السلام
حسن بن علىعليه السلام فرمود: هرجا در كتاب خداى سبحان «انّ الابرار»44 آمده
است، سوگند به خدا، از آنها جز على بن ابىطالب و فاطمه و من و حسين را اراده
نكرده است. زيرا ما به سبب پدران و مادران خود «ابرار» هستيم و دلهاى ما با
عبادات و نيكىها بالا رفته و از دنيا و دوستى آن بيزار شده است و ما در همه
فرائض الهى از او اطاعت مىكنيم و به وحدانيّت او ايمان داريم و پيامبرش را
تصديق مىكنيم.45
ج) تطبيق مروان به شجره ملعونه
مروان بن حكم در مجلس معاويه سخنان ناشايستى عليه امام حسنعليه السلام به زبان
آورد. امام فرمود: مروان! سپاس خدايى را كه با اين تهديد تو، جز بر طغيان تو
نيفزايد، همان طور كه خدا فرمود: «و نُخَوّفهم فما يزيد هم الاّ طغياناً
كبيراً»46؛ «و ما آنان را بيم مىدهيم ولى جز طغيان بيشتر آنان نمىافزايد.»
مروان! آيا تو و فرزندانت همان درخت لعنت شده در قرآن نيستيد؟ سه بار از رسول
خداصلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه تو را لعنت كرد.47
د) بيان شأن نزول
امام حسنعليه السلام به عمرو بن عاص فرمود: اى عمر! من تو را نمىشناسم، جز از
عمل نامشروعى كه پنج نفر دربارهاش اختلاف داشتند... به سخن آمدى، و گفتى: من
دشمن محمّدم؟! و خدا در كتاب خود نازل فرمود: «انّ شانئك هوالابتر»48؛ «حقاً كه
دشمن تو خود بىنسل است.»49
پىنوشتها:
1.بحارالانوار،ج 43، ص 359؛ شيخ طوسى،
ص691.
2. كشف الغمّه، ج 1، ص 573؛ ارشادالقلوب، ص 79.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32؛ كشف الغمّه، ج 1، ص 573.
4. بحارالانوار، ج 78، ص 112 و ج 92، ص 32.
5.تحف العقول، ص236؛ بحارالانوار،ج 78،ص109.
6. تحف العقول، ص 227.
7. كشف الغمّه،ج 1، ص 573؛ ارشاد القلوب، ص 79.
8. بحارالانوار، ج 92، ص 204.
9. همان، ص 310.
10. همان، ج 32، ص 228.
11.همان، ج 44، ص 42. درباره عدم تحريف قرآن و جمع آن توسّط امام على ر.ك:
همان،ج36، ص 231.
12. همان، ج 78، ص 104.
13. همان ج 43، ص 359.
14. علل الشرايع، ص 211.
15. انفال / 46.
16. مقاتل الطالبيين، ص 59، نمونههاى ديگر: ر.ك: همان، ص 55؛ المناقب، ج
4، ص 24 و 18؛ امالى، طوسى، ص 691؛ اصول كافى، ج 1، ص 300.
17. نبأ / 31.
18. زمر / 61.
19. تحف العقول، ص 232.
20. بقره / 186.
21. تحف العقول، ص 227.
22. مانند: كشف الغمّه، ج 1، ص 573 و 574؛ تحف العقول، ص 234؛ الاحتجاج، ج
2، ص 67؛ بحارالانوار، ج 44، ص 1.
23. اسراء / 64.
24. بحارالانوار، ج 44، ص 104.
25. ارشاد القلوب، ص 76، نمونه ديگر، ر.ك: كافى، ج 7، ص 289 (درباره احياى
نفس).
26. ق / 40.
27. مستدرك الوسايل، در باب مربوطه، و ر.ك: الميزان، ج 18، ص 360.
28. بروج / 4.
29. كنزالعمّال، ج 2، ص 549.
30 و 31. نساء / 59.
32.امالى، شيخ طوسى، ص691 ر.ك: همان،ص269.
33 و 34. احزاب / 45.
35. كشف الغمّه، ج 1، ص 543.
36. قمر / 49.
37. التوحيد، ص 382، ر.ك: الميزان، ج 19، ص 85.
38. زمر / 9.
39. اصول كافى، ج 1، ص 19؛ نمونه ديگر، در باره علم غيب امامحسن(ع) ر.ك:
دلائل الامامة، ص 171 و درباره قربى، بحارالانوار، ج 23، ص 232.
40. نور / 35.
41 و 42. شورى / 13.
43. تفسير فرات كوفى، ص 285، ح 385.
44. مانند: انفطار / 12.
45. المناقب، ج 4،ص 2.تاريخ يعقوبى، ج2، ص136.
46. اسراء / 60.
47. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
48. كوثر / 3.
49. مقتل الحسين(ع)، ج 1، ص 114.
منبع:
كوثر شماره ( 62 )
,
از طر يق
شبكه اطلاع رسانى حوزه (شارح)