نقش امام هادى (ع) در هدايت امت

محمد جواد طبسى


شرايط زماني و مکاني هر امام معصومي يکي از القاب آنها را عينيت مي‌بخشد؛ اگر چه همه آنها جامع تمام صفات کمال انساني بوده‌اند.

از ميان القاب فراوان امام دهم يک لقب از درخشش خاصي برخوردار بوده و آن هم لقب هادي است که به راستي او هادي امت، هادي گمراهان از ضلالت، و به گفته رسول خدا(ص)، هادي به سوي خدا بود[1]. حال بايد به تاريخ حضور امام(ع) در مدينه برگرديم و علت اشتهار به اين لقب را در آنجا ريشه‌يابي کنيم.
امام هادي(ع) دومين امامي است که در سن کودکي به امامت رسيد. او در سال 212 در اطراف مدينه در محلي به نام صريا[2] چشم به جهان گشود و در پي شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام محمد تقي(ع) در سال 220 هجري[3] در هشت سالگي هدايت امت را بر عهده گرفت.
امامت آن حضرت بر دشمنان اهل بيت خاصه حاکمان عباسي بسيار سخت و گران آمد و بدين جهت، از همان روز‌هاي نخستين سعي در جدا سازي امام از امت داشتند.

امام و هدايت زندانبان

حاکمان بني عباس چاره‌اي نداشتند، جز اينکه از دوران کودکي، امام هادي را در حصار آهنين قرار دهند و راه نفوذ در دل‌ها را از ايشان بگيرند. بدين جهت، از عالم‌ترين دانشمندان شهر مدينه کمک گرفتند تا به بهانه تعليم و تربيت امام، او را در صريا زنداني کنند و مانع ارتباط مردم با او شوند، اما در اندک زماني امام هادي آن چنان بر او اثر گذاشت که اين عالم مدني به نام عبدالله جنيدي، به عظمت او اعتراف کرد و در نهايت به امامت وي اعتقاد يافت.

مسعودي مي‌نويسد: پس از رحلت امام جواد(ع)، عمر بن فرج رخّجي پس از اداي مناسک حج به مدينه آمده، عده‌اي از اهل مدينه و مخالفان و دشمنان اهل بيت رسول خدا(ص) را جمع کرده، به آنها گفت: فردي که اهل کمال و ادب و دانش قرآني او فراوان و عالم باشد، به من معرفي کنيد. ضمناً کسي باشد که ولايت اهل بيت را نيز نداشته باشد، تا اين غلام را جهت تعليم به او بسپرم و به اين بهانه، تماس رافضه را با او قطع کنم.
آنان دانشمندي به نام عبدالله جنيدي را که در فضل و دانش بر اهل مدينه برتري خاصي داشت، به او معرفي کردند.
عمر بن الفرج او را احضار و حقوقي را از طرف سلطان براي او تعيين کرد و نيز به او فهماند که سلطان همانند او را براي چنين کاري انتخاب کرده است.
وي گويد: جنيدي پيوسته ملازم و همراه امام هادي(ع) در کاخي واقع در صريا بود و شب هنگام درب را به روي امام مي‌بست و کليد‌هاي آن را همراه خود مي‌برد؛ به گونه‌اي که پيروان حضرت از شنيدن سخنان او محروم شده بودند.
محمد بن سعيد گويد: روز جمعه مرد جنيدي را ديدم. به او گفتم: آن غلام هاشمي که تربيتش را به عهده گرفته‌اي، چه مي‌گويد؟
او نگاه تندي به من کرد و گفت: کودک مي‌گويي و شيخ هاشمي نمي‌گويي؟! تو را به خدا سوگند مي‌دهم، آيا داناتر از من در مدينه سراغ داري؟ گفتم: نه.
گفت: به خدا سوگند، گاه سخني به او مي‌گويم و به نظر خودم تلاش بسياري کرده‌ام، امّا به گونه‌اي به من پاسخ مي‌دهد که از او استفاده مي‌کنم. مردم نيز گمان مي‌کنند که من به او مي‌آموزم، در حالي که به خدا سوگند، من از او بهره مي‌برم.
محمد بن سعيد گويد: سخن او را نشنيده گرفتم و در وقت ديگري او را ملاقات کردم و از حال آن حضرت پرسيدم و اظهار داشتم: حال آن جوان هاشمي چگونه است؟ در پاسخ به من گفت: از اين سخن بگذر. سوگند به خدا که او بهترين فرد روي زمين است و او برترين کسي است که پروردگار آفريده است. او گويد: پس از گذشت چند روز بار ديگر جنيدي را در حالي ملاقات کردم که هدايت يافته و به امامت امام هادي(ع) اعتقاد پيدا کرده بود.[4]

اگر در تمام زندگي امام هادي(ع) جز همين مورد اتفاق نيفتاده بود، همين واقعه به خوبي نقش هدايتگرانه امام همام را روشن مي‌کند.

هشت سال تلاش در مدينه

شايد بسياري از ناآگاهان از تاريخ اسلام باور نکنند که امام هادي(ع) در سال‌هايي که در مدينه منوره حضور داشت، چه تأثيري بر مردم گذاشته بود که دوست و دشمن را به حيرت واداشت.

امام به گونه‌اي بر دل‌هاي مردم حکومت مي‌کرد که حسد حسودان را بر مي‌انگيخت. از جمله کساني که بر مقام امام هادي حسد ورزيدند، عبدالله بن محمد امام جماعت مسجد پيامبر(ص) بود که از نفوذ مردمي امام هادي(ع) به شدت خشمگين شده بود. او براي تحريک حاکم وقت تلاش وسيع و مستمري کرد و نامه‌اي براي متوکل نوشت و در آن از هيچ تهمتي عليه امام خودداري نورزيد. امام که از جريان نوشتن نامه او با خبر شد، بي‌درنگ به متوکل نامه نوشت و به دفاع از خود پرداخت، اما متوکل کينه‌توز که نمي‌توانست موقعيت اجتماعي امام را در مدينه تحمل کند، يحيي بن هرثمه را به همراه سيصد نفر براي احضار امام هادي به سامرا به مدينه فرستاد.
سبط ابن جوزي از ماجراي حضور يحيي بن هرثمه در مدينه چنين ياد مي‌کند: يحيي مي‌گويد: وقتي که به مدينه وارد شدم، مردم فرياد و ضجه‌اي زدند که هرگز مانند آن را تا آن روز کسي نشنيده بود و اين فرياد و ضجّه چيزي جز براي ترس از جان امام هادي(ع) نبود. گويا آن روز قيامت بر پا شده بود.[5]

مهم‌ترين پيام اين جريان

بي‌ترديد اين جريان امر ساده‌اي نيست و ‌بايد دقت و تأمل بيشتري در آن بشود؛ چرا که متوکل عباسي با آن همه شرارتي که داشت، براي جدا کردن امام هادي(ع) از مردم مدينه بسيار محتاطانه و حيله‌گرانه عمل کرد؛ زيرا:

1.در پاسخ نامه امام هادي(ع)، نامه‌اي به امام مي‌نويسد و با اعتراف به مقام والاي آن حضرت از او مي‌خواهد تا به شهر سامرا سفر کند؛ چرا که اميرمؤمنان به شدت مشتاق ديدارش است.
2. براي دلجويي امام(ع)، فوراً عبدالله بن محمد را که عليه امام هادي سعايت کرده بود، از منصب خويش بر کنار مي‌کند.
3. به محمد به فضل که جايگزين عبدالله شده بود، دستور مي‌دهد تا به اکرام و احترام امام پردازد و فرمانبر او باشد.[6]
4. فرستادن سيصد نفر به همراه يحيي بن هرثمه.

اگر امام اين جايگاه را در مدينه نداشت، هرگز متوکل عباسي اين اقدامات محتاطانه را انجام نمي‌داد و اگر ترس از درگير شدن نيروهاي طرف‌دار امام با نماينده اعزامي از سوي خليفه نبود، هرگز سيصد نفر را به همراه يحيي نمي‌فرستاد و اين هزينه سنگين را متحمل نمي‌شد. در غير اين صورت، رساندن نامه به دست امام اين همه نيرو نياز نداشت.
اينها نشانه نقش هدايت امام هادي و نفوذ او در دل مردم مدينه است؛ در حالي که در شانزده سالگي آن چنان مردم شيفته اخلاق او شده بودند که دشمن را به وحشت انداخته بود.

خورشيد در زندان

امام هادي(ع) از روزي که به اجبار در سامرا اقامت گزيد، هجده سال تحت نظارت و مراقبت شديد مزدوران حکومت عباسي‌ها قرار گرفت. با وجود اين کنترل شديد، او هرگز دست از هدايت امت اسلامي به ويژه پيروان و شيعيان برنداشت و نقش هدايت خود را با شدت بيشتري ايفا کرد. او بدين منظور، اقداماتي را انجام داد که در ذيل آنها را بر مي‌شماريم.

1. تعيين وکلا

کثرت و پراکندگي پيروان در شهر‌هاي دور و نزديک و کثرت مراجعات و عدم دسترسي به امام به خاطر محدوديت‌ها و مراقبت‌ها عليه امام هادي(ع)، او را بر آن داشت تا در مراکز شيعه نمايندگان و وکلايي از طرف خود تعيين کند و مردم را از وجود چنيين وکلا و نمايندگاني با خبر سازد.

وکلايي که عمدتاً از چهره‌هاي محترم بودند، عبارت‌اند از: حسن بن راشد بغدادي[7]، ايوب بن نوح[8]، علي بن جعفر هماني[9]، جعفر بن سهيل[10]، عثمان بن سعيد عمري[11]، علي بن حسين بن عبد ربّه[12]، علي بن مهزيار اهوازي[13] و علي بن ريّّان[14].
رجال نويسان و تراجم نگاران در وثاقت هر يک از وکلا سخناني را يادآور شده‌اند که به گفته شيخ طوسي و کشي و ديگران، اينان يا وکيل امام قبل بوده‌اند و يا وکالت از امام ديگر داشته‌اند، ضمن اينکه برخي از آنها، از ياران يک يا دو امام نيز بوده‌اند؛ مثلاً درباره حسن بن راشد گفته‌اند که وي از ياران امام جواد و امام صادق(ع)[15] و نيز ايوب بن نوح که وکيل امام هادي و امام حسن عسکري بوده است[16]. درباره علي بن جعفر نيز چنين گفته‌اند[17] و درباره جعفر بن سهيل آورده‌اند که وکيل امام هادي و امام عسکري و امام زمان(ع)[18] و نيز عثمان بن سعيد وکيل امام هادي و امام عسکري(ع) بوده‌اند.[19]

از مطالعه و دقت در احکام وکلا و نمايندگان امام هادي(ع) نکات زير به دست مي‌آيد:

يک: از وکلا مي‌خواست تا هر يک در محدوده منطقه خويش عمل و از گرفتن اخذ وجوه از ديگر مناطق خودداري کنند؛
دو: از برخي نمايندگان خواست تا رابطه‌شان را با ديگر وکلا کاهش دهند؛
سه: پرداخت وجوه به نمايندگان تعيين شده؛
چهار: مراجعه به وکلا براي انجام کارهاي شرعي حضوراً يا به وسيله مکاتبه.[20]

2. تقويت پايگاه‌هاي علمي

از ديگر نقش‌هاي محوري امام هادي(ع) در هدايت جامعه شيعي، تقويت مراکز علمي بود که در حقيقت هدايت و سرپرستي غيرمستقيم آن حضرت براي پيروان اهل بيت بود. حضرت گاهي درباره مقدس بودن يک سرزمين و گاهي درباره مردم آن و گاهي هم درباره علما و دانشمندان و لزوم پيروي از آنها، سخنان ارزشمندي را بيان مي‌فرمودند؛ مثلاً درباره قم چند روايت از امام هادي(ع) نقل شده که بيانگر اين مدعا است؛ اگر چه غير مستقيم حضرت به موارد ياد شده اشاره فرموده است.

مفيد در اختصاص نقل کرده که از علي بن محمد عسکري(ع) از پدر از جدش اميرمؤمنان از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: وقتي که مرا به آسمان چهارم مي‌بردند، نگاهم به گنبدي از لؤلؤ افتاد که چهار گوشه داشت و چهار درب را ديدم که همه‌اش از استبرق سبز بود.
به جبرئيل گفتم: اين گنبد چيست که در آسمان چهارم چيزي بهتر از آن نيافتم؟
گفت: حبيب من، اي محمد! اين صورت و نقش شهري است که به آن قم گفته مي‌شود و در آن بندگان مؤمن به خدا جمع شوند و منتظر شفاعت محمد(ص) در قيامت هستند و پيوسته همّ و غم و اندوه پي در پي بر آنها جاري مي‌شود.
گويد: از علي بن محمد عسکري پرسيدم: چه هنگام اينان منتظر فرج خواهند بود؟
امام فرمود: زماني که آب بر آن سرزمين جاري شود.[21]

در روايت ديگري از حضرت عبدالعظيم حسني روايت شده: از علي بن محمد عسکري(ع) شنيدم که مي‌فرمود: اهل قم و اهل آبه (آوه) آمرزيده شده هستند؛ زيرا به زيارت جدم علي بن موسي الرضا به طوس مي‌روند.[22]

امام هادي(ع) همانند امامان گذشته، به اين شهر مقدس و اين پايگاه عظيم تشيع عنايت خاصي داشتند و همين عنايت ويژه سبب شد که اين پايگاه عظيم، بسيار رشد کند و از عصر امام صادق به بعد، به عنوان پايگاه علمي شيعه در جهان اسلام مطرح شود. وجود وکلاي معصومان در اين شهر و نيز علماي بزرگي که پيوسته مورد نظر معصومان بودند، به بعد علمي اين شهر کمک فراواني کرد.[23]

3. تأييد فقها و ارجاع به آنها

امام هادي(ع) با احترام و تکريم و تعظيم صحابه امامان پيش از خود که مورد وثوق بودند، مردم را به آنها ارجاع مي‌داد؛ مانند نمونه‌هاي زير:
ابوحماد رازي مي‌گويد خدمت امام علي النقي(ع) رسيدم و از او درباره برخي از مسائل حلال و حرام پرسيدم. هنگام وداع، آن حضرت به من فرمود: اي حماد! در ناحيه‌اي که هستي، اگر چيزي در امر دينت بر تو مشکل شد، از عبدالعظيم حسني بپرس و سلام مرا هم به او برسان.[24]
شيخ عباس قمي مي‌نويسد: از برخي روايات معلوم مي‌شود که خيران خادم وکيل آن حضرت بوده و او به خيران فرموده: «اعمل في ذلک برأيک فان رأيک رأيي و من أطاعک أطاعني؛ به رأي خودت عمل کن؛ چرا که رأي تو رأي من است و هر که تو را اطاعت کند، گويا از من اطاعت و پيروي کرده است».[25]
همچنين درباره عثمان بن سعيد عمري از امام هادي(ع) پرسيده شد که گاه نمي‌توانم به خدمتت برسيم؛ در اين صورت گفته چه کسي را بپذيريم و از چه کسي اطاعت کنيم؟
امام (ع) در پاسخ آنها فرمود: ابوعمرو که ثقه و امين است، هر چه به شما بگويد، از طرف من به شما مي‌گويد.[26]

4. ملاقات حضوري

اگر چه امام علي النقي(ع) به سبب محصور بودن، نمي‌توانست آزادانه با هر فرد يا گروه ملاقات کند، اما در اين هجده سالي که امام در سامرا بود، افراد زيادي که از شهرهاي دور و نزديک به ملاقات امام مي‌آمدند، به حضور پذيرفته مي‌شدند و در ضمن ملاقات، امام با تفقد از حاضرين و مردم آن سامان، به بيان مسائل مذهبي، پاسخ به پرسش‌ها، دريافت حقوق شرعي، صدور دستور‌هاي لازم را صادر مي‌فرمود.

5. ارتباط پنهاني با پيروان

گاهي اين محاصره و کنترل عليه امام هادي آن قدر شديد بودکه او نمي‌توانست کسي را به حضور پذيرد و از سويي، برخي از کارها بايد انجام مي‌پذيرفت. در اين موارد، امام گاهي از درون زندان با برخي از افراد تماس مي‌گرفت و از خطري که در آينده نزديک او را تهديد مي‌کرد با خبر مي‌ساخت[27] و گاهي هم با به کار بردن کلمات غير عربي پيام خود را مي‌رساند.
علي بن مهزيار گويد: غلام خودم را به خدمت امام هادي(ع) براي کاري فرستادم. وقتي که او برگشت، ديدم بسيار شگفت‌زده شده، علت را پرسيدم. گفت: چگونه تعجب نکنم، در حالي که پيوسته با من با زبان خودم سخن مي‌گفت به طوري که گويا يکي از ماست.[28]
ابن شهر آشوب مي‌گويد: علت آن، پنهان کردن گفته‌ها از دشمن بوده است.[29]
گاهي امام هادي براي حفظ جان افراد، پنهاني نماينده‌اي مي‌فرستاد تا نيايند، چرا که زمان مناسب نبود، چنان که محمد بن داود قمي و محمد طلحي، مقدار زيادي خمس و نذورات و هدايا از شهر قم خدمت امام هادي(ع) مي‌بردند. نزديک شهر سامرا، امام با فرستادن نماينده خود آنها را برگرداند تا از طرف دولت عباسي و متوکل آسيبي به آنها نرسد.[30]

6. نامه نگاري

نامه نگاري امام و پاسخ به پرسش‌هاي فقهي و اعتقادي مردم از مهم‌ترين نقش هدايتي امام هادي(ع) بود و آن حضرت بسياري از معارف الهي را از همين طريق به شيفتگان رساند.
اين گونه نامه‌هاي مردم بسيار است که در کتاب‌هاي حديثي و فقهي نام نويسنده، متن نامه و پاسخ امام آمده است. در اين نوشتار کوتاه، نام برخي از نويسندگان و به موضوع نامه‌شان اشاره مي‌کنيم:
ـ ابراهيم بن محمد بن عبدالرحمن همداني، درباره وضو پس از غسل جمعه؛[31]
ـ سلمان بن حفص مروزي، درباره سجده شکر؛[32]
ـ علي بن محمد بن سليمان، درباره قضاي نماز شخص بيهوش؛[33]
ـ ايوب بن نوح، درباره همان مورد پيشين؛[34]
ـ حسين بن علي بن کسان، درباره سجده بر پنبه و کتان؛[35]

7.موضع‌گيري در برابر انحرافات

جامعه شيعي گاهي به انحرافاتي مبتلا مي‌شد که ضرورت داشت امام قاطعانه وارد عمل شود و با پيام‌هاي ويژه براي برخي افراد از گسترش آن جلوگيري فرمايد.
از باب نمونه، امام در برابر افراد منحرف همانند علي بن حسکه قمي که مکتب غلات را ترويج مي‌کرد، به احمد بن محمد عيسي در پاسخ نامه‌اش مي‌نويسد: اينها از دين نيست؛ از او فاصله بگير.[36]

همچنين در پاسخ برخي فرموده: اينها را ترک کنيد. خداوند لعنتشان کند و اگر يکي از اينها را در جاي خلوتي پيدا کرديد، سر او را با سنگ بشکنيد.[37]
درباره محمد بن نصير نميري که از غلات و داراي فساد عقيدتي و اخلاقي بود، دستور لعن و طرد او را از جامعه شيعي صادر فرمود.[38]
همچنين دستور قتل فارس بن حاتم قزويني را صادر فرمود.[39]
امام هادي درباره يکي از مباحث مربوط به قرآن که مسئله سياسي روز و تبديل به دستاويزي براي زنداني يا کشتن افراد شده بود، طي نامه به محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني، از او خواست تا پيروان و شيعيان از اين فتنه فاصله بگيرند.[40]
امام درباره گروه صوفيه نيز موضع منفي داشت. از اين رو، در مسجد پيامبر ضمن سخنان ارزشمندي به محمد بن الحسين بن ابي الخطاب فرمود: هرگز به اين گروه فريب‌کار اعتنا نکنيد؛ چرا که اينان جانشينان شيطان و خراب کننده پايه‌هاي دين هستند.[41]


پى‏نوشت‏ها:
1 . الإنصاف، ص141.
2 . منتهي الامال، ج2، ص361.
3 . ارشاد، مفيد، ص297.
4 . اثبات الوصيه، ص222.
5 . دلائل الامامة، ص313.
6 . همان.
7 . رجال شيخ طوسي، ص400.
8 . رجال کشي، ص502.
9 . غيبه شيخ طوسي، ص212.
10 . رجال شيخ طوسي، ص429.
11 . همان، ص420.
12 . رجال کشي، ص510.
13 . رجال نجاشي، ص177.
14 . رجال علامه حلي، ص99.
15 . رجال شيخ طوسي، ص400 و413.
16 . غيبه شيخ طوسي، ص212.
17 . رجال شيخ طوسي، ص418 و 432.
18 . جامع الرواة، ج1، ص152.
19 . معجم رجال الحديث، ج11، ص120.
20 . ر. ک: حياة الامام الهادي، ص141.
21 . الاختصاص، ص98.
22 . عيون الاخبار الرضا، ج2، ص260.
23 . براي اطلاع بيشتر درباره اين پايگاه بزرگ شيعه به کتاب‌هاي مربوطه از جمله مي‌توانيد به کتاب قم عاصمة الحضارة الشيعية مراجعه فرماييد.
24 . منهاج التحرک عند الامام الهادي، ص146.
25 . منتهي الامال، ج2، ص390.
26 . حياة الامام الهادي، ص148.
27 . کافي، ج1، ص500.
28 . بحارالانوار، ج50، ص181.
29 . بصائر الدرجات، ص333.
30 . بحار الانوار، ج50، ص185.
31 . استبصار ، ج 1، ص126.
32 . کافي، ج3،ص315.
33 . تهذيب الاحکام، ج3،ص303.
34 . من لايحضره الفقيه، ج1، ص237.
35 . تهذيب الحکام، ج2، ص308.
36 . رجال کشي، ص517.
37 . همان، ص437.
38 . همان، ص520.
39 . همان، ص527.
40 . امالي صدوق، ص449.
41 . ذرايع البيان، ج2، ص37.


منبع: فصلنامه كوثر ـ شماره 70 ـ تابستان 1386