اشاره
ترديدى نيست كه بزرگترين رسالت مرجعيت دينى در عصر غيبت ولى عصر عليهالسلام
استخراج احكام شرعى از ادله و منابع دينى و قرار دادن آن در اختيار مسلمانان
مىباشد؛ اما در اينجا اين پرسش به ذهن خطور مىكند كه نخستين بار، اين تلاش
علمى - به معناى مصطلح و امروزى آن - توسط چه كسى انجام شد؟ و در واقع چه كسى
باب اجتهاد را گشود و با تمسك به اصول، آن را تبيين نمود و آيا در زمان باز
بودن باب علم و حضور معصوم نيز اجتهاد صورت مىگرفته است يا خير؟ اين نوشتار
كوشيده است تا اين پرسش را در چند بخش پاسخ دهد.
الف. پايه گذارى علم اصول
آن گونه كه از تاريخچه تأسيس علم اصول برمى آيد، تأسيس اين علم و گردآورى قواعد
آن در زمان امام باقر عليهالسلام صورت گرفته است. اگر چه اميرالمؤمنين
عليهالسلام برخى از قواعد اجتهاد را بيان كرده بودند، اما دوران امامت امام
باقر عليهالسلام نقطه عطفى براى استفاده دانشمندان راستين اسلامى از محضر
معادن علم الهى و چشمههاى جوشان دانش و بينش وحيانى بود تا در اين عرصه به كسب
دانش و معرفت بپردازند. پيش از دوران امامت امام باقر عليهالسلام اوضاع خفقان
بار جامعه هرگز به پيشوايان معصوم عليهمالسلام اجازه نمىداد كه با آسودگى
خاطر به پرورش استعدادهاى نهفته در جامعه اسلامى بپردازند.
تزلزل در حكومت اموى در دوران امام باقر عليهالسلام و ناتوانى حاكمان در پياده
كردن سياستهاى تجربه شده بنى اميه مبنى بر اعمال فشار بر شيعيان، موجب ايجاد
بستر مناسب فرهنگى در اين عصر گرديد. اتخاذ سياستهاى دوگانه و كشمكشهاى تمام
نشدنى بر سر قدرت توسط حاكمان از يك سو، و ژرف نگرى امام باقر عليهالسلام از
سوى ديگر، زمينه رشد و تعالى و بارورسازى ارزشها را در بين مسلمانان پايه ريزى
كرد و تلاشهاى بى پايان امام در اين راستا، تشنگان زلال معرفت و انديشه را بر
آن داشت كه با جارى كوثر امام باقر عليهالسلام ، همراه شوند و هر چه بيشتر در
معرض تعاليم انسان ساز آن امام همام قرار گيرند. اين روند رشد، آن گونه در
دانشمندان مختلف علوم دينى در زمينههاى تفسير، حديث، كلام، فقه، اصول و...
نهادينه شد كه امروز كمتر كتابى از متون دينى اسلامى، خالى از كلمات تابناك آن
حضرت مىباشد.
از جمله تلاشهاى گسترده امام در اين عرصه تبيين شيوههاى صحيح استنباط حكم شرعى
از منابع دينى بود كه بيش از پيش به اعتلا و توانمندى فقه شيعه غنا بخشيد. امام
باقر عليهالسلام شخصا بر اين امر مبادرت ورزيد و با تدوين قواعد علم اصول و
آموزش آن به شاگردان مكتب خويش، گام مهم و كارسازى در پيش برد اهداف بلند
اجتهاد برداشت؛ به گونهاى كه امروز شيعه مىتواند با سربلندى اذعان دارد كه
ميراث دار دانش پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و جانشينان او عليهمالسلام در
بهرهگيرى از منابع دينى در قالب اجتهاد و استنباط حكم شرعى مىباشد.
مرحوم صدر در اين باره مىنويسد:
«به واقع، اولين كسى كه دروازه علم اصول [و اجتهاد در احكام] را گشود و به
تبيين و ترفيع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر محمد بن على الباقر عليهالسلام و
پس از او، فرزند برومندش، ابوعبداللّه الصادق عليهالسلام است. اين دو بزرگوار
با آموزش قواعد آن به بسيارى از شاگردان خود، و آنان نيز با جمع آورى و نگاشتن
آن مسائل و قواعد، گام بزرگى در فقه و اصول شيعه برداشتند.(1)
علامه سيد محسن امين مىنويسد: «مسلما بيشترين قواعد اصولى كه از امامان معصوم
عليهمالسلام روايت شده، از امام باقر عليهالسلام تا امام حسن عسكرى
عليهالسلام مىباشد. سيوطى در [كتاب خود] «اوائل» بر اين باور است كه نخستين
كسى كه علم اصول را تصنيف كرد، امام شافعى بوده است. در پاسخ او مىگوييم:
نخستين كسى كه پيش از شافعى علم اصول را گشود و مسائل آن را بيان كرد، امام
محمد بن على الباقر عليهالسلام و فرزند [بزرگوار[ ايشان جعفر الصادق
عليهالسلام است كه براى اصحاب خويش مسائل مهم آن را تبيين نمودند... اولين كسى
كه در علم اصول سخن رانده و هشت قاعده در زمينه علوم قرآنى را بازگو كرده، حضرت
اميرالمؤمنين على عليهالسلام است؛ همو بود كه بيان كرد در قرآن ناسخ و منسوخ،
محكم و متشابه، و عام و خاص وجود دارد. به گونهاى كه اين قاعدهها بيشتر مباحث
اصولى فقه را در بر دارد؛ اما امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام
پس از اميرالمؤمنين عليهالسلام نخستين كسانى هستند كه پيش از امام شافعى،
مبانى گسترده علم اصول را تبيين نمودند و مسائل آن را براى [شاگردان و] ياران
خود بيان فرمودند».(2)
ب. تبيين شيوههاى صحيح اجتهاد
امام باقر عليهالسلام به عنوان مبتكر و تدوين كننده علم اصول، در جايگاه
برترين مرجع دينى شيعه در روزگار خويش، بر خود لازم مىدانست با تبيين شيوههاى
صحيح اجتهاد، به نهادينه ساختن فرهنگ اجتهاد بين دانشمندان علوم اسلامى مبادرت
ورزد.
از اين رو، به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستاى اجتهاد با بهرهگيرى از
شيوههاى صحيح اقدام نمود كه در كتابهاى اصولى، نمونههاى فراوانى از آن به چشم
مىخورد؛ به مواردى در اين زمينه توجه كنيد:
1. زراره مىگويد: از امام باقر عليهالسلام پرسيدم: شما در مسح پا و سر، مسح
تمام سر و پا را لازم نمىدانيد، بلكه مسح مقدارى از آن را كافى مىدانيد؛ آيا
ممكن است بيان كنيد كه اين حكم را چگونه و از كجا بيان مىفرماييد؟ امام با
تبسمى پاسخ دادند: اين همان مطلبى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز بدان
تصريح دارد و در قرآن نيز آمده است؛ به درستى كه خداوند مىفرمايد:
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ»(3)؛ «پس صورتهايتان را بشوييد». از اين جمله، فهميده
مىشود كه شستن صورت واجب است. پس خداوند شستن دستها را عطف بر صورت نمود و
فرمود: «وَاَيْدِيَكُمْ اِلَى الْمَرافِقِ»؛ «و دستانتان را تا آرنج بشوييد».
بنابراين، خداوند شستن دو دست تا آرنج را به صورت متصل [و معطوف] بيان نمود. پس
دانستيم كه شستن تمام دست تا آرنج لازم است. پس خداوند اين دو كلام [موردنظر و
جمله بعد] را جدا مىكند و جمله [بعد]، از ماقبل [خود[ جدا مىشود و با فعل
جديدى آغاز مىگردد كه: «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُم»؛ «و سرهايتان را مسح كنيد».
پس مىفهميم هنگامى كه فرمود: بِرُؤُوسِكُم، مقدارى از مسح سر كافى است و [اين
مطلب[ از مكان باء فهميده مىشود [كه مراد مسح برخى از سر است؛ چرا كه نفرموده
وَاْمسَحُوا رُؤُسَكم و آن را مانند فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُم وَاَيْديكُم بدون
باء نياورده است و در واقع، امام باء را باء تبعيضيه گرفته اند]. پس خداوند،
رجلين را به رأس وصل [و عطف[ نموده است؛ همان گونه كه يدين را به وجه وصل [و
عطف [نموده. و هنگامى كه فرمود: «واَرْجُلَكُم الى الْكَعْبَيْنِ»؛ از اينكه
رجلين را به رأس وصل كرده، مىفهميم كه مسح بر برخى از قسمتهاى پا نيز كافى
است. [اين همان چيزى است كه] رسول خدا صلىاللهعليهوآله آن را براى مردم
تفسير كرده بودند، اما مردم سخن او را تباه ساختند.(4)
به خوبى آشكار است كه امام با تأسى به دو نكته ادبى در تفسير آيه شريفه (اول:
عدم انشاء امر جديد براى شستن دستها و عطف ايديكم به وجوهكم با يك صيغه امر
فاغْسِلوا و دوم: تبعيضيه گرفتن باء جارّه در برؤسكم و عطف ارجلكم به آن) سعى
در بازگو كردن چگونگى برداشت اين حكم از آيه دارند. البته امام مىتوانستند
بدون اين كار، حكم شرعى را براى مخاطب روشن سازند، اما آشكار است كه ايشان در
آموزش شيوههاى اجتهاد به فرد پرسش كننده تلاش كردهاند.
2. در روايتى ديگر، زراره و محمد بن مسلم مىگويند: از امام باقر عليهالسلام
پرسيديم: نظر شما در مورد نماز مسافر چيست؟ امام فرمود: خداوند بلندمرتبه
مىفرمايد: «وَاِذا ضَرَبْتُمْ فِى الاَْرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ اَنْ
تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلوةِ»؛(5)
«هنگامى كه سفر مىكنيد، گناهى بر شما نيست كه نماز خود را كوتاه كنيد.» پس
تقصير در سفر واجب شده است، همانند وجوب تمام خواندن آن در «حَضَر».
به امام عرض كرديم: خداوند فقط فرموده بر شما «جناحى» نيست و نفرموده «افعلوا»
[كه ظهور در وجوب داشته باشد]، پس چگونه [از اين آيه فهميده مىشود كه] واجب
گردانيده است؟ امام فرمود: آيا خداوند بلند مرتبه در [مورد] صفا و مروه نفرموده
است: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ
يَطَّوَّفَ بِهِما»؛(6) «كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مىدهند، مانعى
نيست كه بر آن دو طواف كنند». آيا نمىبينيد طواف آن دو واجب شده است؟ چون
خداوند در كتاب خود آورده و پيامبر او صلىاللهعليهوآله نيز بدان عمل كرده
است. تقصير در سفر نيز همين گونه است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بدان عمل
كرده است و پروردگار تعالى نيز آن را در كتابش آورده است.(7)
امام خمينى رحمهالله درباره دلايل وجود اجتهاد در عصر معصومان عليهمالسلام
مىنويسند: «از جمله آن دلايل، رواياتى است كه به چگونگى حكم شرعى از كتاب خدا
اشاره مىكند و به عنوان نمونه، مىتوان به روايت زراره اشاره نمود كه چگونگى
آموزش به زراره در راستاى استنباط حكم شرعى از قرآن را بيان مىكند.»(8)
ج. دستور به فتوا دادن
گام مهم ديگرى كه امام باقر عليهالسلام در راستاى تحكيم بنيادهاى اجتهاد
برداشتند، اين بود كه به شاگردان برجسته خود كه از آشنايى كامل به اصول و مبادى
فقه و اجتهاد در آن برخوردار بودند، دستور به فتوا دادن فرمودند تا بدين وسيله،
راه اجتهاد در فقه، هر چه بيشتر براى شيعه هموار گردد و از سويى، بسترى مناسب
براى مرجعيت ياران فقيه خود و نيز رجوع مردم كه گاه دست رسى به امام ندارند،
فراهم شود. از جمله افرادى كه مستقيما از سوى امام باقر عليهالسلام بر فتوا
دادن براى مردم مأموريت يافت، «ابان بن تغلب» مىباشد. امام باقر عليهالسلام
آشكارا به او فرمود: «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا صادر كن. همانا كه
من دوست دارم بين شيعيانم مانند تو ببينم.»(9)
از آنجا كه ابان بن تغلب از شاگردان خاص و برجسته امام در زمينه مسائل فقهى
بوده است و نيز دستور مستقيم از سوى امام مبنى بر فتوا دادن داشته، مىتوان
نتيجه گرفت كه اجتهاد در آن دوره (حضورامام) نيز جريان داشته است.
د. مبارزه با شيوههاى نادرست اجتهاد
در دوران امام باقر عليهالسلام برخى از عناصر فرصت طلب زمينه را براى آشفته
سازى فرهنگ دينى مهيا ديدند و با اغراض و انگيزههاى گوناگون، سعى در سودجويى
به قيمت خدشه دار نمودن تعاليم اسلامى داشتند. تلاش مهم امام باقر عليهالسلام
در اين زمينه، در دو جنبه شكل گرفت: ابتدا به اصحاب و ياران نزديك خود، خطر
آسيب پذيرى اجتهاد به واسطه شيوههاى نادرست را گوشزد نمودند و آنان را از خطر
افتادن در دام آن دور داشتند و در گام ديگر، خود به مبارزه با اين شيوههاى
نادرست پرداختند.
برخى از اين شيوهها كه از سوى عناصر فرصت طلب سامان دهى و گاه از سوى حاكميت
جامعه نيز حمايت و تقويت مىشد در قالب عناوينى چون «قياس»، «استحسان»، «اجتهاد
در مقابل نص» و برخى گونههاى «اجماع» جلوه گر شد.(10)
امام باقر عليهالسلام در صف اول مبارزه، همواره اطرافيان خود را از افتادن در
دام اين گونه شيوهها، برحذر مىداشتند و آنان را حتى از مراوده با افرادى كه
در اين عرصه گام مىزنند و آن را دست مايه رسيدن به احكام شرعى مىدانند، دور
مىداشتند. امام در گفتارى به زراره چنين ياد آور شدند: «اى زراره! بر تو باد
از كسانى كه در دين قياس مىكنند، دورى گزينى؛ زيرا آنان از قلمرو تكليف خود،
پا فراتر نهاده و آنچه را بايد مىآموختند، واپس نهادهاند. و به آنچه از آنان
خواسته نشده، روى آورده و خود را به سختى انداختهاند. روايات و احاديث را
بنابر ذوق خود معنى كرده (استحسان) و بر خدا نيز دروغ بستهاند (اجتهاد در
برابر نص) و در نظر من به سان كسانى هستند كه در مقابل شان، آنان را صدا
مىزنى، اما نمىشنوند و سرگردان در دين هستند.»(11)
و نيز مىفرمود: «سنت [و احكام شرعى [قياس بردار نيست. چگونه مىتوان در سنت
قياس كرد، در حالى كه زن حائض [پس از دوران حيض[ مىبايست روزه خود را قضا كند،
ولى قضاى نماز بر او واجب نيست!(12)
آن حضرت فتوا دادن براى مردم را كه برخاسته از عدم آگاهى و هدايت الهى باشد، به
شدت مردود شمرده، مىفرمودند: «هر كس براى مردم، بدون علم و هدايت الهى فتوا
بدهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را نفرين مىكنند و گناه آنان كه نظر خطاى او را
به كار بندند، بر عهده اوست.»(13)
امام در راستاى اين موضوع و جهت جلوگيرى از خطر ابتلاء بدان، راهكارهاى مثبت و
كارسازى را ارائه فرمودند كه يكى از اين راهكارها «توقف در شبهات» بود. از
آنجايى كه افراد گاه به طور ناخواسته گرفتار اين دام مىشدند، آن حضرت بهترين
راه را احتياط در مسائل پيچيده، و واگذارى آن به اهلش اعلام نمودند.(14)
در همين راستا، «ابوحمزه ثمالى» روايت مىكند كه؛ روزى در مسجد الرسول
صلىاللهعليهوآله نشسته بودم كه مردى داخل شد و سلام كرد و به من گفت: كيستى
اى بنده خدا؟ گفتم: مردى از اهل كوفه، چه مىخواهى؟ گفت: آيا اباجعفر محمد بن
على عليهالسلام را مىشناسى؟ گفتم: آرى، با او چه كار دارى؟ گفت: چهل پرسش و
شبهه آماده كردهام و مىخواهم از او پاسخش را دريافت كنم تا آنچه را حق است،
بدان حكم كنم و آنچه را باطل است، فرو گذارم. به او گفتم: آيا حق و باطل را به
روشنى مىشناسى؟ گفت: بله! گفتم: تو كه حق و باطل را مىشناسى، ديگر چه حاجتى
به او [امام باقر عليهالسلام ] دارى؟ گفت: شما كوفيان بى صبر و كم طاقت هستيد.
هنوز صحبتم تمام نشده بود كه ابوجعفر عليهالسلام وارد مسجد شد، در حالى كه
جماعتى از اهل خراسان و ديگر بلاد او را همراهى مىكردند و از او پرسشهايى راجع
به حج مىپرسيدند. رفت تا در جايگاه خود بنشيند. مرد دانشمند نيز نزديك او
نشست. من نيز در محلى نشستم كه صدايشان را بشنوم. چند تن از دانشمندان نيز حضور
داشتند.
وقتى امام پرسشهاى آنان را پاسخ داد، متوجه مرد شد و پرسيد: كيستى؟ گفت: من
قتادة بن دِعامه بصرى هستم. امام پرسيد: آيا همان فقيه اهل بصره نيستى؟ گفت:
آرى! ابوجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو اى قتاده! به درستى كه خداوند
بلندمرتبه و بزرگ دستهاى از آفريدگان خود را آفريد و آنان را حجت بر ديگر
آفريدگان قرار داد. آنان «اوتاد» روى زمين هستند كه براى پروردگارشان ثابت قدم
اند و برگزيدگان علم الهى مىباشند كه خدا آنان را پيش از آفريدن انسانها
برگزيد و در سايه سار عرش خود جاى داد. قتاده مدتى طولانى سكوت كرد و سر فرو
افكند. سپس گفت:
پروردگار تو را آرامش بخشد! به خدا قسم كه من پيش روى بسيارى از دانشمندان
نشستهام و حتى ابن عباس را هم درك كردهام، ولى هرگز اين گونه كه در محضر شما
مضطرب و پريشانم، نزد هيچ كدام آنها نبودهام.
اباجعفر عليهالسلام فرمود: واى بر تو! خيال مىكنى كجا هستى و پيش روى چه كسى
نشستهاى؟ تو در مقابل كسى نشستهاى كه خداوند در مورد آنان فرموده: «فى بيُوتٍ
أذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ ويُذكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها
بِالْغُدُوِّ وَالاَْصالِ رِجالٌ لاتُلْهيهِمْ تِجارةٌ وَلابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ
اللّهِ وَاِقامِ الصَّلوةِ وَايتاءِ الزَّكوةِ(15)». قتاده گفت: به خدا سوگند!
راست گفتى، فدايت شوم! آن خانهها از سنگ و گل نيست [و همان است كه خود
فرموديد]. اكنون بفرماييد حكم پنير چيست؟ امام باقر عليهالسلام لبخندى زد و
فرمود: سؤالت فقط همين بود؟ پاسخ داد: همه را اكنون فراموش كردهام. امام
فرمود: اشكالى ندارد.(16)
جايگاه خردورزى دينى از نگاه امام باقر عليهالسلام
امام باقر عليهالسلام جايگاه ويژهاى براى فقه و تعميق در آن و به اصطلاح تفقه
در دين قائل بودند و فقيه در دين را شخصيتى ممتاز و برجسته معرفى مىكردند و
مىفرمودند: «مُتَفَقِّهٌ فِى الدّينِ اَشَدُّ عَلَى الشَّيْطانِ مِنْ عِبادَةِ
أَلْفَ عابِدٍ؛(17) وجود يك فقيه در دين براى شيطان از عبادت هزار عابد سختتر
است.»
ايشان ضمن تشويق و ترغيب ديگران به تفقه در دين مىفرمودند: «تفَقّهُوا فِى
الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعْرابٌ؛(18) در حلال و حرام تفقه
كنيد تا از «اعراب» [باديه نشين] نباشيد.»
همچنان كه خداوند متعال درباره نادانى و جهل اعراب باديه نشينى كه به سختى
اسلام را مىپذيرفتند، فرمود: «اَلاَْعْرابُ اَشَدُّ كُفْرا ونِفاقا»؛(19)
«اعراب [باديه نشين] كفر و دورويى شان بيشتر است.»اگر چه روايت فوق به طور
مستقيم دلالت بر اجتهاد ندارد، اما مىتوان گفت كه به گونهاى تلويحى به ترغيب
و تشويق مردم نسبت به آن مىپردازد. از اين رو، امام باقر عليهالسلام نسبتا در
اين زمينه به اصحاب و نزديكان خود سخت گير به نظر مىرسيدند و گاه با تهديد
زمينههاى تحريك آنان را براى دنبال كردن اين سنت فراهم مىآوردند و
مىفرمودند: «اگر جوانى از جوانان شيعه را نزد من آورند كه دنبال تفقه در دين
نباشد، او را تنبيه خواهم كرد.»(20) كه از اين مطلب به خوبى حساسيت و اهميت
موضوع فهميده مىشود.
پىنوشتها:
1.همان.
2.اعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بى تا، ج1، ص137.
3.مائده/6.
4.وسائل الشيعة، محمد بن الحسن الحرّ العاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى،
چاپ پنجم، 1403 ق، ج1، ص290.
5.نساء/ 101.
6.بقره/ 158.
7.بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ اول، 1362 ش،
ج2، ص276.
8.الرسائل، روح اللّه خمينى، قم، اسماعيليان، 1385 ق، ج2، ص128.
9.قاموس الرجال، شيخ محمد التسترى، قم، مؤسسة النشر الاسلامىّ التابعة لجماعة
المدرسين بقم المشرفة، چاپ دوم، 1410 ق، ج1، ص97.
10. به ياد داشته باشيم كه اهل سنت هر گونه اجماع را معتبر مىدانند كه همه
آنها در فقه شيعه معتبر نيست و فقط اجماعى كه كاشف از قول معصوم باشد، در
مواردى حجّيّت دارد. ر.ك: اجتهاد و تقليد، محمد دشتى، قم، نشر مؤسسه تحقيقاتى
اميرالمؤمنين عليهالسلام ، چاپ اول، 1374 ش، ص119.
11. وسائل الشيعه، ج18، ص39.
12. بحارالانوار، ج2، ص308، عَن ابى جعفر عليهالسلام قال: «اِنَّ السُّنَّةَ
لاتُقاسُ، وكَيْفَ تُقاسُ السُّنَّةُ وَالْحائِضُ تَقْضِى الصِّيامَ
وَلاتَقْضِى الصَّلاةَ.»
13. بحارالانوار، ج2، ص118. عن ابى جعفر عليهالسلام قال: «مَنْ أفْتَى النّاسَ
بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاهُدىً مِنَ اللّهِ لَعَنَتْهُ مَلائِكةُ الرَّحْمَةِ
وَمَلائِكَةُ الْعَذابِ، وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياهُ.»
14.به عنوان نمونه ر.ك: بحارالانوار، ج2، ص307.
15. نور/36 و 37: «در خانه هايى كه خداوند رخصت داده كه [قدر و منزلت آنها]
رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه ها] هر بامداد و شامگاه او را
نيايش كنند، مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا
داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمىدارد.»
16.أنوار البهية فى تواريخ الحجج الالهية، شيخ عباس قمى، قم، مؤسسة النشر
الاسلامى، چاپ اول، 1418 ق، ص136؛ بحارالانوار، ج46، ص358.
17. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد صلىاللهعليهوآله ، ابوجعفر بن الحسين
بن فرّوخ صفّار القمى، قم، منشورات مكتبة آية اللّه العظمى المرعشى النجفى،
1404ق، ص7.
18.بحارالانوار، ج1، ص214.
19.توبه/98.
20. بحارالانوار، ج1، ص214.
منبع:
مبلغان، دی و بهمن 1383، شماره 62