نقش تربيتى و سياسى امام عسكرى (ع)

غلامحسين صميمى


سرآغاز
از روزگاران بسيار دور تا به امروز، همواره زندگانى و رفتار مردان بزرگ كه در بُعدى از ابعاد انسانى برجستگى داشته‏اند، مورد توجه بوده است. در اين ميان، پيامبران الهى و پيشوايان مكتب علوى، يگانه افرادى هستند كه تمام صفات برجسته را دارا مى‏باشند و از سوى پروردگار به عنوان الگوهايى شايسته براى همگان معرّفى شده‏اند.

اين نوشتار، نگاهى است گذرا به گوشه‏هايى از تلاش فرهنگى «امام حسن عسكرى عليه‏السلام »، همراه با بررسى كوتاهى از اوضاع سياسى و اجتماعى آن دوران.

تولّد و شهادت
امام حسن عسكرى عليه‏السلام يازدهمين پيشواى جهان، به سال 232 ق. در شهر «مدينه» ديده به جهان گشود. پدر بزرگوارش «امام هادى عليه‏السلام » است.

مادر گرامى آن حضرت، «سوسن»1 و «حُدَيْثه»2 مى‏باشد. او بانويى نيكوكار، پارسا و دانشمند بود كه پس از شهادت امام هادى عليه‏السلام و امام عسكرى عليه‏السلام چندى مسئوليت امور شيعيان را به عهده داشت و پناهگاه شيعيان شمرده مى‏شد.

از آنجا كه امام عليه‏السلام همچون پدرش به دستور خلفاى عبّاسى در محلّه «عسكر» (منطقه نظامى) سامرّا ساكن بود، به «عسكرى» معروف گرديد.3 كنيه‏اش «ابومحمّد» و القاب معروفش: «نقى» و «زكى» مى‏باشد. شش سال امامت نمود و در 28 سالگى به دست «معتمد» عباسى به شهادت رسيد.4

جهاد فرهنگى و سياسى
امام حسن عسكرى عليه‏السلام در هدايت مردم و دفاع از اسلام، لحظه‏اى قرار نداشت. سراسر عمر كوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص داد. اگرچه امام عسكرى عليه‏السلام در اوج جوانى به شهادت رسيد، ليكن تلاش و مبارزات فراوان آن حضرت در دو جبهه «فرهنگى» و «سياسى»، ثمرات گوناگونى به همراه داشت.

در بعد فرهنگى، باعث نجات اسلام از كجروى‏هاى فكرى و بروز عقايد خرافى شد و در بُعد سياسى نيز چهره شوم حكومت‏هاى عباسى را ـ كه به نام اميرالمؤمنين و يا خليفه مسلمين، رياست مى‏نمودند ـ آشكار ساخت.

پيكار سياسى
پيكار امام حسن عسكرى عليه‏السلام ، از پسوند «عسكر» در نام مباركشان پيداست. عسكر، در زبان فارسى به معناى لشكر و پادگان به كار برده مى‏شود. آن حضرت به خاطر ترسى كه در دل حاكمان بنى‏عبّاس ايجاد شده بود، تمام مدّت امامت خود را در محلّه نظاميان، بالاجبار سكونت داشت. «متوكّل»، خليفه عباسى به خاطر ترس شديدى كه از امام هادى عليه‏السلام و فرزند بزرگوارش امام حسن عليه‏السلام داشت، آن دو وجود پربركت را از مدينه به سامرّا تبعيد نمود و تا پايان عمر در حلقه و مراقبت لشكريانش نگه داشت.5 بدين ترتيب، امام حسن عسكرى عليه‏السلام تمام دوران امامت خود را در تبعيد، محاصره مأموران عباسى و يا در زندان سپرى نمود. با اين همه، در مدار مخالفت حكومت بنى‏عباس گام بر مى‏داشت. نه چون عالمان دربارى براى ماندگارى حكومت، دعا مى‏كرد و نه در اعياد سلطنتى مانند ديگر شخصيت‏هاى مذهبى،به دست بوسى خليفه مى‏شتافت. حتى وقتى كه خليفه به مسافرت مى‏رفت، در هنگام بازگشت كه همه چهره‏هاى علمى، فرهنگى، نظامى و سياسى به پيشوازش مى‏رفتند و همه قبايل به ترتيب منزلت خانوادگى بر سر راهش، همراه با پرچم‏هاى ويژه مى‏ايستادند، امام عسكرى عليه‏السلام حضور نمى‏يافت و بدين گونه، مشروعيت حكومت ظالم عباسى را زير سؤال مى‏برد.

ترس حكومت از امام تا بدانجا بود كه جاسوسان مرتّب نزد امام عسكرى عليه‏السلام آمد و شد داشتند و تمام رفتار و گفتار آن حضرت را مو به مو گزارش مى‏كردند. هيچ كس اجازه ورود نزد آن حضرت نداشت. برخى مأموران براى چاپلوسى، امام را نزد پادشاه عباسى خطرناك و در پى دست يازيدن به حكومت، معرّفى مى‏كردند و از فعّاليت‏هاى سياسى و ارتباط ايشان با برخى شيعيان و مخالفان حكومت خبر مى‏دادند.

مبارزه دليرانه و تلاش خستگى‏ناپذير حضرت عسكرى عليه‏السلام باعث شد تا نيمى از شش سال امامتش، در زندان سپرى گردد و در زندان مخوف عباسى زير شديدترين شكنجه قرار گيرد.

يكى از روش‏هاى شكنجه، تنورى بود از چوب و پر از ميخ؛ بدين گونه كه ميخ‏ها را از بيرون كشيده بودند، چنانكه نوك تيز آن به مقدار دو يا سه سانتى‏متر از جداره داخل تنور پيدا بود. امام عسكرى عليه‏السلام و برخى شيعيان آن حضرت را درون آن قرار مى‏دادند و درپوشى بر آن مى‏نهادند و آن را به سرعت روى زمين مى‏غلطانيدند. ميخ‏ها در بدن فرو مى‏رفت و دردى جانكاه داشت.6

عوامل دشمنى با امام عسكرى عليه‏السلام
دشمنى بنى‏عباس با امام عليه‏السلام در سه محور كلّى قابل بررسى است:

1. عزّت نفس، آزاد انديشى، مسئوليت‏پذيرى و مبارزه خستگى‏ناپذير امام حسن عسكرى عليه‏السلام بر ضدّ خلفاى ستمگر.

2. دشمنى ديرينه بنى‏عباس با علويان.
عباسيان كسانى بودند كه با شعار «الرّضاء من آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم » حمايت مردم را به خود جلب كرده و بر اريكه قدرت تكيه زدند. بزرگ‏ترين دست‏آويز آنان نيز در مدّت شصت سال تلاش و تبليغ، بهره‏گيرى از خون پاك سرور شهيدان، حضرت امام حسين عليه‏السلام بود. آنان به خوبى مى‏دانستند كه وارثان حقيقى خلافت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم «امامان شيعه» مى‏باشند. از اين رو، علويان را همواره يگانه رقيب خويش در حكومت مى‏شمردند و تمام سعى خود را در نابودى آنها به كار مى‏گرفتند. زندان‏هاى خود را از مردان و زنان علوى پر ساخته و حتّى بزم عيّاشى خود را در كاخهايى مى‏چيدند كه ديوارهاى آن، مدفن جوانان علوى بود و در زير سنگ‏فرشهاى ايوان و تالارهاى آن، صدها جوان زيباى علوى زنده به گور شده بودند.

خلفا و كارگزاران بنى‏عبّاس تمام دارائى علويان را گرفته بودند، چنانكه از فقر و نادارى، چهره‏اى رنجور و قامتى ضعيف داشتند. با اين همه، آتش دشمنى عباسيان جز با نابودى كامل و حتى زدودن نام و ياد علويان از دلها، خاموش نمى‏شد.

3. ويژگى‏هاى شخصى امام حسن عسكرى عليه‏السلام .
ويژگى‏هاى برجسته آن حضرت فراوان است، اما دو چيز بيشتر از همه موجب دشمنى بنى‏عباس مى‏شد:

الف) شخصيّت آن حضرت.
امام حسن عسكرى عليه‏السلام در ميان مسلمانان آگاه و ديندار، مقامى بلند و منزلتى نيكوداشت. آوازه دانش و فضل وى در سراسر بلاد پهناور اسلام پيچيده بود. مقام معنوى امام در گستره جهان اسلام، براى خلفاى عباسى بسيار گران مى‏آمد؛ به ويژه اينكه مى‏ديدند بسيارى از درباريان، فرماندهان و بزرگان مسلمان از حجاز، عراق و ايران و حتى برخى شخصيّت‏هاى عباسى شيفته آن بزرگوار شده و از ايشان به چشمه‏سار علم، زهد، پارسايى، سخاوت، فتوّت، سيادت و عظمت ياد مى‏نمايند، در آتش رشك و حسد مى‏سوختند. چنانكه حسادت و حسّاسيت نسبت به امام حسن عسكرى عليه‏السلام بر چهره همه پادشاهان عباسى پيدا بود.

ب) وجود مبارك امام زمان عليه‏السلام .
در ميان مردم، اخبارى كه از وجود مبارك امام زمان عليه‏السلام خبر مى‏داد، به تواتر مى‏رسيد. و از اينكه همگان شنيده بودند كه به وسيله ايشان جهان پر از عدل و داد مى‏گردد، موجى از شادى و افقى از اميدوارى در ميان آگاهان و ستمديدگان مى‏گشود.

اين اخبار، ذهن حاكمان بنى‏عباس را نيز به خود مشغول مى‏نمود. چنانكه جاسوسان فراوانى در اطراف خانه امام گماشته بودند تا بلكه خبر ميلاد «مهدى موعود» را به گوش آنان برسانند. با اين همه، امام عسكرى عليه‏السلام هم ارتباط خود با شيعيان را حفظ مى‏نمود و هم در پنهان ساختن وجود مبارك امام زمان عليه‏السلام موفّق بود.7

امام؛ احياگر اسلام
دوره عباسى ـ به ويژه در زمان امام حسن عسكرى عليه‏السلام ـ از هر نظر بدترين دوره اسلامى بود؛ چرا كه به علّت عيّاشى و ستم‏پيشگى حاكمان و منصب‏داران و نيز بى‏خبرى و فقر عمومى در ساير بلاد اسلام، بسيارى از ارزشهاى اسلامى از بين رفته بود و اگر تلاش شبانه‏روزى امام عسكرى عليه‏السلام يارى‏گر اسلام نمى‏گرديد، نام و ياد اسلام در ورطه سياست‏هاى حكومت عباسى به نابودى كشيده مى‏شد.

امام عسكرى عليه‏السلام به حَسَب سختى زمان و اقتضاى شرايط مكان ـ كه طوفان بى‏دينى و لاابالى‏گرى بر سرزمين‏هاى اسلامى مى‏وزيد ـ از نيروى «كرامت» كه خداوند آن را در وجود اولياى خاصّ خود قرار مى‏دهد، در راه تقويت ايمان شيعيان و ديگر شيفتگان وادى حق، بهره مى‏جست.

معجزات و كراماتى كه با نيروى معنوى آن حضرت رخ مى‏نمود، نقش اساسى در هدايت مسلمانان به سوى ارزش‏هاى اسلامى داشت. چنانكه در همان فضاى آلوده و تاريك، كه در سراسر سرزمين‏هاى اسلامى جريان داشت، بسيارى از انديشمندان و آگاهان، امام را به عنوان حقيقت زلال اسلام مى‏دانستند و در مشكلات مادّى و معنوى به امام حسن عليه‏السلام پناه مى‏بردند.

گرچه امام عسكرى عليه‏السلام زير نظر مستقيم دولت عباسى قرار داشت؛ ليكن درايت و كاردانى آن حضرت چنان بود كه در بيشتر سرزمين‏هاى اسلامى «نماينده» داشت و از حال مسلمانان آگاه بود. برخى از مساجد و اماكن دينى در شهرها به امر مبارك ايشان ساخته شد؛ از جمله مسجد امام حسن عسكرى عليه‏السلام (مسجد جامع) در قم. اين مطلب، نشانگر آن است كه آن بزرگوار به وسيله نمايندگان خود و با نيروى امامت، از تمام كاستى‏ها و مشكلات مردم آگاه بوده است.

دانشگاه مخفى امام عليه‏السلام ، حوزه آگاهى و رشد اسلامى همگان به شمار مى‏رفت كه ثمره آن، پرورش صدها دانشمند و اسلام‏شناس بود. چنانكه از كتب رجال و حديث پيداست، حدّاقل 500 نفر از جويندگان و علاقه‏مندان به مسائل اسلامى، از محضر آن حضرت بهره برده‏اند. در كتاب‏هاى رجالى نام 107 نفر آمده كه به عنوان اصحاب خاصّ امام عليه‏السلام از آن وجود مبارك، روايت كرده‏اند8 و اين، نشانه حجمى گسترده و چشمگير از تلاش علمى امام عليه‏السلام در بدترين دوران حكومت عباسى است. تا زمانى كه آن‏جناب زنده بود، هيچ كس قدرت سوء استفاده و تحريف مسائل اسلامى را نداشت.

آن حضرت در گستره سياسى نيز ميزان حق و باطل بود. از هر قيام ضدّ دولتى كه در جهت عدالت و حقوق مردم انجام مى‏گرفت، مخفيانه حمايت مى‏كرد و اگر كسانى در پى بهره‏گيرى از نيروى مردمى براى مقاصد سياسى خويش دست به فعّاليتى مى‏زدند، حضرت قاطعانه مى‏ايستاد و دسيسه آنان را آشكار و خنثى مى‏نمود.

در زمان امامت آن حضرت، فردى به نام «يحيى بن عمر طالبى» بر ضدّ خليفه عباسى به پا خاست؛ هدفش چنانكه از لا به لاى سخنان و شعارهايش پيدا مى‏شود، عدالت اجتماعى و تقسيم غنائم ميان ضعيفان و تهى‏دستان مسلمان بود. در جنگى كه بين «يحيى» و «مستعين»، پادشاه ستمگر عباسى درگرفت، يحيى كشته شد و به دستور مستعين و بعد «معتزّ» جنازه او را بر دروازه بغداد نصب نمودند و مردم را وادار به اظهار بيزارى و بدگويى از قيام كنندگان كردند. در ميان بزرگان و چهره‏هاى برجسته اسلامى، تنها امام عسكرى عليه‏السلام است كه از زبان مباركش كلمه‏اى بر ضدّ قيام كنندگان شنيده نشد.9

رهبرى قيام زنگيان، با فردى به نام «على بن عبدالرّحيم» از قبيله عبدالقيس بود. او خود را علوى و از نوادگان «زيد شهيد» مى‏ناميد. مردم را به يارى فرا مى‏خواند؛ برخى به وى گرويدند و شعار خود را دفاع از مردم قرار دادند. چون از ناحيه‏اى از شامات به نام «زنج» بود، به اين نام نيز معروف شد. امام حسن عسكرى عليه‏السلام فرمود:

«صاحب الزّنج ليس منّا اهل‏البيت».10

جمال امامت در آينه كرامت
«ابوهاشم جعفرى»، از ياران امام عسكرى عليه‏السلام ، مى‏گويد:

در زندان بوديم كه امام عسكرى عليه‏السلام را به زندان آوردند. برادرش «جعفر» نيز همراه او بود. دورش جمع شديم و از هر موضوعى پرسش نموديم. اتفاقاً مردى «جمحى» در زندان بود كه خود را علوى معرّفى مى‏نمود. امام، نگاهى به سوى او كرد و فرمود:

«اگر غير خودى در ميان ما نبود، زمان آزادى هر يك از شما را مى‏گفتم.»

گفتم: اى پسر رسول خدا! مگر اين، از ما نيست؟ او خود را علوى مى‏نامد!

فرمود: «اين مرد، جاسوس است و زير لباسش كاغذى است كه اسامى زندانيان نوشته شده و همه سخنان شما را گزارش مى‏كند.»

ابوهاشم مى‏گويد: لباس او را گشتيم؛ ليستى كه امام به آن اشاره فرموده بود را، پيدا كرديم.11

«على بن ابراهيم» مى‏گويد:

در زندان بوديم. امام حسن عسكرى عليه‏السلام هم در زندان با ما بود. هر روز غلام امام از منزل ايشان بسته‏اى مى‏آورد و همه ما روزه خود را با آن افطار مى‏كرديم. چند روز بعد، من به قسمت ديگر زندان منتقل شدم و نمى‏توانستم از غذاى امام افطار كنم. نان خشكى بيش نداشتم و هر روز با آن افطار مى‏كردم. يك روز از شدت ضعف، حالم دگرگون شد. نزد امام عسكرى عليه‏السلام رفتم. هنوز چيزى نگفته بودم كه به غلام خود فرمود: «براى على‏بن ابراهيم غذا بياور كه روزه نيست.» سپس به من فرموند: «روزه با نان خالى، بدن را ضعيف مى‏كند و توان آدم را به تحليل مى‏برد. گاهى از گوشت استفاده كن تا بدين حال دچار نشوى. گوشت، باعث مى‏شود تا بهتر روزه بگيرى و توفيق بيشترى در عبادت پروردگار متعال داشته باشى.»

من از اين برخورد امام تعجّب كردم؛ زيرا كسى از وضع من خبر نداشت و به هيچ كس هم حرفى‏نزده بودم. روز بعد، چيزى پيش آمد كه بر شگفتى من افزوده شد. امام عليه‏السلام روزها روزه داشت و شب‏ها به عبادت مشغول بود و كمتر سخن مى‏گفت. صبح روز بعد، غلام ايشان به عادت هميشه غذا آورد. امام عليه‏السلام فرمود تا غذاها را به ما تحويل دهد. سپس فرمود: «من امروز آزاد مى‏شوم و اين غذاها روزىِ شماست!»

به خدا سوگند! هيچ حرف و سخنى از آزادى نبود. اما آن حضرت عصر همان روز از زندان آزاد گرديد.12

روشنى ديدگان
با تولّد امام زمان عليه‏السلام شادى، چهره مبارك امام حسن عسكرى عليه‏السلام را فرا گرفت و فرمود:

«سپاس خداوندى را كه به من فرزندى داد كه: اشبه النّاس برسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خَلْقاً و خُلْقاً يحفظه اللّه تبارك و تعالى فى غيبته ثمّ يظهر، يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً؛ او از نظر صورت و سيرت، شبيه‏ترين مردم به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است و خداوند پس از يك غيبت طولانى، آشكارش مى‏نمايد و زمين را پر از عدل و داد مى‏كند، در حالى كه پر از بى‏عدالتى و ستم پيشگى مى‏باشد.»13


پى‏نوشت‏ها:
1. اصول كافى، ج 1، ص 503؛ كشف الغمّة فى‏معرفة الائمة، ج 3، ص 284.
2. ارشاد، شيخ مفيد، ص 654، البته نامهاى ديگرى نيز براى مادر آن حضرت نوشته‏اند. (اعلام الورى، علامه طبرسى، ص 366.)
3. معانى الاخبار، شيخ صدوق، ص 65.
4. دلائل الامامة، محمد بن جرير طبرى، ص 223.
5. مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 429؛ اعلام الورى، ص 351.
6. المحاسن و المساوى، ص 531؛ تاريخ الفخرى، ابن طقطقا، ص 214.
7. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 194.
8. ر.ك: رجال طوسى؛ الغيبه؛ رجال كشّى؛ معجم رجال الحديث.
9. منتهى الآمال، ج 2، ص 66 ـ 64، انتشارات علمى و ايران، تهران.
10. حياة‏الامام العسكرى(ع)، ص 283 ـ 277.
11. بحارالانوار، ج 20، ص 159.
12. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 46.
13. سيرى در تاريخ تشيّع، به نقل از: كمال الدّين، شيخ صدوق، ج 2، ص 409.


منبع: کوثر ، شماره  60