حضرت زهرا عليها‏السلام همراز جبرئيل

عباس كوثري


من راجع به حضرت صديقه عليها‏السلام خودم را قاصر مي‏دانم ذكري بكنم فقط اكتفا مي‏كنم به يك روايت كه در كافي شريف است و با سند معتبر نقل شده است؛ و آن روايت اين است كه حضرت صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: "فاطمه عليها‏السلام بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در اين دنيا بودند و حزن و شدّت بر ايشان غلبه داشت؛ و جبرئيل امين مي‏آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي‏كرد و مسايلي از آينده نقل مي‏كرد."

ظاهر روايت اين است كه در اين هفتاد و پنج روز مراوده‏اي بوده است؛ يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است... البته آن وحي به معناي آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم....
در هر صورت، من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده‏اند: ـ با اين كه آنها هم فضايل بزرگي است ـ اين فضيلت را من بالاتر از همه مي‏دانم كه براي غير انبيا: آن هم نه همه انبيا، براي طبقه بالاي انبيا و بعضي اوليايي كه در رتبه آنهاست، براي كسي ديگر حاصل نشده.(امام خميني، 11/12/64)(1)

امام خميني قدس‏سره عاشق خدا بود و شيداي حقّ. دلداده رسالت بود و جرعه نوش كوثر ولايت. ياد و نام مادرش زهراي اطهر برايش دل انگيز بود و شورآفرين. تقدير نيز اين دوستداري و جذبه ولايي را زيبا و نيك به هم پيوند داد و ميلاد فرزند را قرين تجلّي نور فاطمي در بيستم جمادي الثاني قرار داد. كتاب "مصباح الهداية الي الخلافة والولاية"، پرتوي از شيدايي و مهر ولايي اوست و سخنان فوق جلوه شكوهمندي از مهر و معرفت مقام فاطمي. امام قدس‏سره با نقل روايتي معتبر از اصول كافي به عظمت معنوي فاطمه عليها‏السلام ـ كه همان محدّثه بودن است ـ اشاره مي‏كند و آن را مهمترين فضيلت بانوي نمونه اسلام مي‏شمارد. فضيلتي كه جز براي طبقه اول انبياء براي ديگري حاصل نشده است. گفتگو با جبرئيل به مدّت هفتاد و پنج روز و سخن گفتن با فرشتگان كه به خاطر مكرمت و عظمت فاطمي به حضورش مي‏شتافتند. امام صادق عليه‏السلام در پاسخ فردي كه مي‏پرسد: محدّث چيست؟ مي‏فرمايد: "يأتيه ملك فينكت في قلبه كيت و كيت".
محدّث كسي است كه فرشته به سويش مي‏آيد و به قلب او لطايف و نكات آسماني را ياد آور مي‏شود.(2)

امام باقر عليه‏السلام مي‏فرمايد: محدّث كسي است كه فرشته را نمي‏بيند؛ اما سخن او را در بيداري مي‏شنود.(3)

وجود فردي كه محدَّث و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان باشد، مورد اتفاق تمامي دانشمندان شيعه و سنّي است و از اختصاصات شيعه شمرده نمي‏شود. مرحوم علاّمه اميني در بحث "المحدّث في الاسلام" نصوص فراواني از اهل سنّت ذكر مي‏كند كه وجود محدّث را پذيرفته‏اند و بر افرادي تطبيق كرده‏اند.(4)

البته شيعه موارد تطبيقي آن را قبول نكرده، مصاديق و جلوه‏هاي آن را در عترت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه معصومين عليهم‏السلام مي‏داند؛ ولي متون مزبور بيانگر اين است كه شيعه در مسأله وجود محدّث در اسلام تنها نيست و ديگر فرق اسلامي نيز آن را پذيرفته‏اند. از طرفي، پذيرفتن وجود انسانهايي مورد خطاب فرشتگان به معناي نبوّت و پيامبري نيست. حمران ابن اعين مي‏گويد: امام باقر عليه‏السلام به من فرمود كه علي عليه‏السلام محدث بود. من آن را براي ياران خويش نقل كردم. آنان پرسيدند: چه كسي با او گفتگو مي‏كرد؟ پاسخي نداشتم. به سوي امام باقر عليه‏السلام برگشتم و پرسش را به وي عرضه داشتم.

شيعه در مسأله وجود محدّث در اسلام تنها نيست و ديگر فرق اسلامي نيز آن را پذيرفته‏اند. از طرفي، پذيرفتن وجود انسانهايي مورد خطاب فرشتگان به معناي نبوّت و پيامبري نيست.
حضرت فرمود: فرشته با او سخن مي‏گفت. گفتم: منظورتان اين است كه پيامبر بود؟ حضرت دست خود را حركت داد و فرمود: خير، آنان همانند كساني‏اند كه همراه حضرت سليمان و حضرت موسي بودند و يا مثل ذوالقرنين شمرده مي‏شوند.(5)

امام صادق عليه‏السلام نيز در پاسخ به اين پرسش مي‏فرمايد: خير، پيامبر نيستند. آنها از علمايند، همانند ذوالقرنين در علم خويش.(6)

در اصول كافي، در باب فرق بين رسول و نبي و محدّث، نيز به اين مطلب تصريح شده است. امام باقر و امام صادق عليهما‏السلام پس از بيان اينكه امام "محدَّث" و مورد گفتگو و خطاب فرشتگان است، مي‏فرمايد:
"لقد ختم اللّه‏ بكتابكم و ختم بنبيّكم الانبياء."

با قرآن كتابهاي آسماني پايان يافت و با حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پيامبري به آخر رسيد.(7)
بدين ترتيب، "محدّث" هرگز به معناي نبوّت و پيامبري نيست. دراين راستا امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايد: البته آن وحي به معناي آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله .
درباره حضرت صدّيقه در روايات، دو جهت گفتگو مطرح شده است: يكي گفتگو با فرشتگان و ديگري حضور جبرئيل نزد آن حضرت.
حضرت امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: "فاطمةُ بنت رسول اللّه‏ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله كانت محدّثة و لم تكن نبيّة"
فاطمه دختر رسول خدا، محدّثه بود نه پيامبر.
سپس در ادامه توضيح مي‏دهد كه فاطمه را از اين جهت محدّثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مي‏شدند و همان گونه كه با مريم دختر عمران گفتگو داشتند، با او چنين سخن مي‏گفتند: "يافاطمه، خداي متعال تو را پاك گردانيد و از ميان تمام زنان عالم برگزيد." شبي حضرت صدّيقه عليها‏السلام به فرشتگان فرمود: آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است، مريم دختر عمران نيست؟ جواب دادند: نه، مريم فقط سيّده زنان عالم در زمان خويش بود؛ ولي خداي تعالي تو را بزرگ بانوان جهان در تمام زمانها از اوّلين و آخرين قرار داده است.(8)
روايتي كه امام خميني از آن ياد كرده، چنين است:
"انّ فاطمة مكثت بعد رسول اللّه‏ خمسةً و سبعين يوماً و قدكان دخلها حزنٌ شديد علي ابيها و كان جبريلُ يأتيها فَيُحْسِنُ عزاها علي أبيها و يُطيّب نفسها و يُخبرها عن ابيها و مَكانِهِ و يُخبرها بما يكون بعدها في ذُرّيّتها و كان عليٌّ يَكْتُبُ ذالك فهذا مُصحفُ فاطمة."

فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بيش از هفتاد و پنج روز زنده نماند. داغ پدر اندوهي سخت بر قلبش وارد ساخته بود؛ به اين جهت جبرئيل پي‏در پي به حضورش مي‏آمد و او را در عزاي پدر تسليت مي‏گفت. خاطر غمين زهرا را تسلّي مي‏بخشيد و از مقام و منزلت پدرش و حوادثي كه بعد از رحلت او بر فرزندانش وارد مي‏گرديد، خبر مي‏داد. اميرمؤمنان عليه‏السلام آنچه جبرئيل مي‏گفت به رشته تحرير در مي‏آورد. مجموع اين سخنان "مصحف فاطمه" را شكل مي‏دهد.(9)

اين جهت نيز به شأن و منزلت نبوّت ارتباط ندارد؛ زيرا در قرآن كريم از حضرت مريم و سخن گفتن جبرئيل با او ياد مي‏كند. با اينكه آن حضرت، پيامبر نبود. امام خميني در اين زمينه مي‏نويسد: در قرآن كريم آياتي هست كه دلالت مي‏كند بر آنكه اشخاصي كه پيغمبر نبودند، ملائكه؛ بلكه جبرئيل را ديدند و با او سخن گفتند. ما نمونه‏اي از آن را اينجا ياد مي‏كنيم: "و اذ قالتِ الملائكة يا مريمُ انّ اللّه‏ اصطفيكِ و طهّركِ وَاصطفيكِ علي نساء العالمين"(سوره آل عمران، آيه 42)

يعني چون ملائكه گفتند به مريم كه خدا تو را برگزيده و پاكيزه كرده و فضيلت داد بر زنهاي جهان، پس از آن خداي تعالي حكايت مريم را نقل مي‏كند از "آيه 44" بسياري از حالات عيسي مسيح و معجزات او را ملائكه براي مريم نقل مي‏كنند و از غيب به او اخبار مي‏دهند؛ و در سوره مريم (آيه 17) مي‏گويد: "فارسلنااليها روحنافتمثّل لها بشراً سويّاً"؛ و قضيّه مراوده ملائكه و جبرئيل با مريم در بسياري از آيات قرآن مذكور است و خبرهايي كه از غيب به او دادند، خداوند نقل مي‏كند.(10)
آمدن جبرئيل نزد حضرت صدّيقه از عظمت و تعالي روحي و اوج معنوي آن بزرگوار حكايت مي‏كند؛ زيرا درباره كيفيّت ايجاد رابطه جبرئيل و فرشتگان با انسان دو نظريّه است. نظريه‏اي كه فلاسفه برآن تأكيد دارند، اين است كه مي‏گويند: انسان تا در طبيعت و مادهّ است، در حجاب است و نمي‏تواند به ملأ اعلي دست يابد. همين كه خود را از معاصي و لذّات و تعلّقات نفساني آزاد ساخت، نور معرفت و ايمان به خدا و ملكوت اعلي در قلبش تجلّي مي‏كند. اين نور در بالاترين مرتبه خويش همان جوهر قدسي است كه در اصطلاح فلاسفه عقل فعّال و در زبان شريعت نبوي روح قدسي ناميده مي‏شود. با ظهور اين نور، آنچه در آسمانها و زمينهاست برايش روشن مي‏گردد. و حقايق اشيا را مي‏بيند، همان گونه كه نور مادّي را در صورتي كه حجاب نباشد، مشاهده مي‏كند. در اين زمينه به آياتي نيز استشهاد شده است؛ براي
تا ظرفيت معنوي و تناسب روحي كامل بين وليّ الهي و فرشته نباشد، اين نزول ممكن نخواهد شد.
نمونه خداوند مي‏فرمايد:
"و طبع علي قلوبهم فهم لايفقهون"(11)
بر دلهاي آنها مهر زده شده، پس آنان چيزي نمي‏فهمند.
"بل ران علي قلوبهم ماكانوا يكسبون"
گناهاني كه انجام دادند بر دلهاي آنان غلبه كرده است.(12)
پس از آنكه فرد از اين حجابها دور شد، باطن او معراج معنوي خويش را آغاز مي‏كند؛ سرّ ملكوت بر او آشكار شده، آيات بزرگ خداوند را مشاهده مي‏كند. چنانكه خداوند مي‏فرمايد:
"لقد رأي من آيات ربّه الكبري"(13)
سپس همين روح قدسي در روح بشري و دنيايي‏اش تأثير مي‏نهد. و حقايقي كه شهود كرده، در حواس ظاهري مانند بينايي و شنوايي متمثّل و آشكار مي‏سازد. بدين ترتيب، شخص حقايق ملكوتي را، كه در آن عالم حقيقي خارجي و مشخص است، به صورت محسوس مشاهده مي‏كند.(14)
بر اساس اين نظريّه، تكامل و عروج معنوي و روحي انسان سبب ارتباط با حقايق ملكوت مي‏شود.
نظريّه دوم اين است كه روح وليّ يا پيامبر سبب نزول فرشتگان نيست، بلكه خداوند فرشته را مأمور مي‏كند در پيشگاه وليّ خدا قرار بگيرد و مسايل را بازگويد. ظواهر ادّله نيز بر درستي اين نظر گواهي مي‏دهد. بر اساس اين نظريه، تا ظرفيت معنوي و تناسب روحي كامل بين وليّ الهي و فرشته نباشد، اين نزول ممكن نخواهد شد. قرآن كريم در اين زمينه مي‏فرمايد:
"اللّه‏ اعلم حيث يجعل رسالته"
خداوند آگاه‏تر است كه پيامبري و رسالت خويش را در كدامين جايگاه قرار دهد.(15)
در شأن نزول اين آيه مي‏خوانيم كه: وليد ابن مغيره مي‏گفت: چون ثروتمند هستم و سنّ بيشتري دارم، بايد بر من وحي نازل شود.
خداوند متعال مي‏فرمايد: شايستگي‏ها را خداوند مي‏داند. براي اين در آيه ديگر صبر و يقين را عامل وصول به مقام امامت معرفي مي‏نمايد و مي‏فرمايد:
"و جعلنامنهم ائمّةً يهدون بامرنالمّا صبروا و كانوا بآياتنايوقنون"
از آنان پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي‏كنند؛ و اين بدان سبب است كه آنان صبر پيشه كردند و به آيات ما يقين داشتند.(16)
امام خميني قدس‏سره در اين زمينه مي‏فرمايد: مسأله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسأله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي هركسي مي‏آيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي‏خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است. چه ما قايل بشويم به اين كه قضيّه تنزيل، تنزّل جبرئيل، به واسطه روح اعظم خود اين وليّ است يا پيغمبر است، او تنزيل مي‏دهد او را و وارد مي‏كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حقّ تعالي او را مأمور مي‏كند كه برو و اين مسايل را بگو. چه آن قسم بگوييم كه بعض اهل نظر مي‏گويند. و چه اين قسم بگوييم كه بعض اهل ظاهر مي‏گويند تا تناسب ما بين روح اين كسي كه جبرئيل مي‏آيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد امكان ندارد اين معنا... . اين فضيلت را من بالاتر از همه مي‏دانم كه براي غير انبيا عليهم‏السلام آن هم نه همه انبيا براي طبقه بالاي انبيا عليهم‏السلام و بعض از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كسي ديگر حاصل نشده.(17)
اميد آنكه پرتوي از فيض كوثر قرآن صديقه طاهره، دل و جانمان را روشن سازد و با شناخت هرچه بيشتر آن بانو، گلواژه‏هاي تقوا و ايمان را در اجتماع خويش متجلّي سازيم.


پاورقيها:
1 ـ تبيان، ش 8، جايگاه زن در انديشه امام خميني، ص 42 و 43.
2 ـ بحارالانوار، ج 22، ص 327.
3 ـ اصول كافي، ج 1، ص 176.
4 ـ الغدير، ج 5، ص 42.
5 ـ اصول كافي، ج 1، ص 271.
6 ـ الغدير، ج 5، ص 49.
7 ـ الكافي، ج 1، ص 177.
8 ـ تبيان، ش 8،جايگاه‏زن‏درانديشه‏امام‏خميني،ص 42 ؛ بحارالانوار، ج 43، ص 78 و 79.
9 ـ اصول كافي، ج 1، ص 241.
10 ـ تبيان، ش 8، ص 50.
11 ـ توبه، آيه 78.
12 ـ مطفّفين، آيه 14.
13 ـ نجم، آيه 18.
15 ـ انعام، آيه 124.
16 ـ سجده، آيه 34.
17 ـ تبيان، ش 8، جايگاه زن در انديشه امام خميني، ص 42 و 43.


منبع: نشريه فرهنگ كوثر ، شماره 31