عاشورا در انديشه امام خمينى‏قدس سره‏

ابواحسان ميانجى‏


نهضت حسينى، پيام‏آور اصلاحات حقيقى در دين محمدى است، از اين‏روى مسلمانان اصلاح طلب در هر عصر و دوره‏اى، براى اصلاح دين خود، جوهره‏اصلاح‏خواهى را از نهضت حسينى انتخاب و به عنوان دستور عمل خويش در حركت‏هاى اصلاح‏گرى برگزيده‏اند. امام خمينى‏قدس سره نيز براى برپايى نهضت احياگرى و اصلاحى خود و نيز برقرارى حكومت صالحان، از همين الگو استفاده كرد و در سرتاسر دوران نهضت، شعارها، برنامه‏ها، اموراجرايى و... را بر پايه آن طراحى و اجرا كرد. وى براى بهره‏گيرى بيش‏تر از اين الگو، در دوبخش يعنى «افسادهايى كه وجود داشت» و «اصلاح‏هايى كه ايجاد شد تا بار ديگر دين به عرصه اجتماع برگردد»، سخن گفته است. در اين مقاله مى‏خواهيم با عنايت به سخنان رهبر فقيد انقلاب در اين دو بخش، الگويى براى اصلاحات در دوران معاصر بيابيم.

افسادهاى امويان‏
اين افسادها را در چند محور مى‏توان بررسى كرد:

الف) افساد در حكومت‏

1. غصب خلافت:
از منظر امام خمينى‏قدس سره غصب مقام خلافت پيامبر، يكى از انحراف‏هايى بود كه از سوى حزب اموى بر جامعه اسلامى تحميل شد1، به گونه‏اى كه منشأ بسيارى از كج‏روى‏ها و بروز ضدّ ارزش‏ها شد. از اين منظر، حكومت و قدرت، به عنوان مؤثرترين ابزار، توانست ارزش‏هاى دينى در تمام بخش‏هاى ديگر را نيز متأثر سازد.
اين غصب، به واقع از اين حيث بود كه مرتجعان اموى، صلاحيت لازم براى خليفه رسول بودن را نداشتند. امام خمينى‏قدس سره اين حقيقت را چنين به تصوير كشيده است.
«يزيد، كه خوب، يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى‏كرد واز قوم و خويش‏هاى خود اين‏ها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مى‏كرد حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بود، خليفه رسول اللّه به خيال خودش بود، لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدّرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است».2

2. ايجاد تغيير در چگونگى دستيابى به حكومت‏
حكومت و خلافتى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم براى جامعه پس از خود پيش‏بينى كرده بود، برپايه شاخص‏هاى ارزشى بود. براين اساس براى دستيابى به حاكميت بردين‏داران جايى براى ملاك هايى ديگر وجود نداشت. اما بعد از وفات پيامبر اين شاخص نيز به شكل‏هاى مختلف مورد تعرض قرار گرفت تا اين‏كه خطرناك‏ترين نمونه آن توسط معاويه اتخاذ شد و آن، موروثى كردن حكومت، يعنى «فدا كردن تمام ملاك‏ها و معيارهاى لازم جهت جاودان‏سازى جامعه دينى» بود. امام خمينى‏قدس سره خطر اين رويكرد به قدرت را بيش از خطر غصب خلافت مى‏داند و معتقد است:
«خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند، اين نبود كه غصب خلافت كردند؛ اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اين‏ها داشتند، اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت درمى‏خواستند بياورند... اين مهم بود.»3
«سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداءعليه السلام براى جلوگيرى از آن قيام فرمود... اسلام سلطنت ولايتعهدى ندارد.»4

3. هماهنگ سازى اسلام با سلطنت و معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى:
بعد از دست‏يابى اموى‏ها به حكومت، ضرورى‏ترين اقدام در جامعه اسلامى، همرنگ‏سازى حاكميت جديد با باورها و دين مردم بود؛ چه در غير اين صورت، توان دينى مردم اجازه تثبيت نظام منافق‏پيشه را نمى‏داد. از اين روى اموى‏ها كه هيچ اعتقادى به دين نداشتند، كوشيدند تا درگام بعدى، اسلام را با سلطنت هماهنگ جلوه داده و هرگونه تضاد و فاصله بين آن دو را كم رنگ و يا بى‏معنا نشان دهند. اين التقاط مى‏توانست از هجوم اعتراض‏آميز و بنيان برانداز دين‏داران به سوى حكومت جديد، جلوگيرى و بهانه تمام مخالفان را نيز سلب كند.
پى آمد اين سياست، معرفى اسلام به عنوان رژيم طاغوتى بود كه بعد از سياست مذكور رخ مى‏داد.
«رژيم منحط بنى‏اميه مى‏رفت تا اسلام را رژيم طاغوتى، و بنيانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفى كند. معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول اللّه با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود.»5
«حضرت سيدالشهداءعليه السلام ديدند كه معاويه و پسرش -خداوند لعنتشان كند اين‏ها دارند مكتب را از بين مى‏برند، دارند وارونه اسلام را جلوه مى‏دهند...»6
«... قيام بر ضدّ سلطنت طاغوتى بود، آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مى‏خواست به آن رنگ درآورد كه اگر توفيق پيدا مى‏كردند، اسلام يك چيز ديگر مى‏شد، اسلام مى‏شد مثل رژيم دوهزار و پانصد ساله سلطنت...»7

ب) افساد در دين‏
تسلط اموى‏ها بر حكومت در جامعه مسلمانان، علاوه بر آن كه انحراف در مسير زمامدارى را در پى‏داشت، آسيب‏هاى جدّى به دين و اسلام وارد كرد؛ آسيب‏هايى كه گاه تا حدّ نابودى اسلام پيش مى‏رفت. افسادهاى امويان در دين را با توجه به سخنان امام خمينى‏قدس سره مى‏توان در ضمن چند فصل مرور كرد:

1. آلوده كردن سيماى مكتب‏
امام خمينى‏قدس سره در اين باره مى‏فرمايد:
«آن روزى كه وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است كه بزرگان اسلام جانشان را دادند براى او. در زمان معاويه و در زمان پسر خلف معاويه، مسلم اين طور بود كه چهره اسلام را اين‏ها داشتند قبيح مى‏كردند. به عنوان خليفةالمسلمين، به عنوان خليفه رسول اللّه آن جنايات را مى‏كردند... اين است كه خطر مى‏اندازد اسلام را...»8

2. وارونه‏كردن دين و متروك‏سازى ارزش‏ها
امام خمينى‏قدس سره در مورد وارونه‏سازى دين توسط اموى‏ها مى‏فرمايد:
«اين‏ها اصل اساس اسلام را وارونه مى‏خواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان. خليفه رسول اللّه در مجلس شرب خمر و در مجلس قمار و باز خليفه رسول اللّه نماز هم مى‏رود در جماعت مى‏خواند.»9
نتيجه حاكميت ناصالحان، چيزى جز بى‏توجهى به ارزش‏هاى الهى نيست. زيرا ارزش‏هاى الهى با اساس حكومت باطل و ناشايست‏ها، تعارض دارد و حكومت ارزش‏ها به معناى محكوميت حاكمان فاسق مى‏باشد. امام حسين‏عليه السلام در يكى از منازل، در مسير خود به سوى كربلا فرمود:
«اِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الاَمْرِ ما قَدْ تَرَوْنَ وَ اَنَّ الدُّنيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ و اَدْبَرَ مَعْرُوفُها وَاْسَتَمَرَّتْ حذاءً فَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاَّ صُبابَةٌ كُصابَةِ الاِْناءِ وَ خَسيسُ عَيْشٍ كَالمَرْعىَ الوَيْلِ. اَلاتَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهى‏ عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ مِنْ لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً؛10
چيزى پيش آمد كه مى‏بينيد و به درستى كه دنيا دگرگون شده و به بدى روى آورده است و نيكى‏هاى آن پشت كرده‏اند و با شتاب در حال گذرند. پس از آن جز اندكى چون ته مانده آب در ظرفى، و زندگى پستى چون چراگاهى بسيار بد، به جاى نمانده است. آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل بازدارى نمى‏شود. حقّا كه مؤمن بايد ملاقات با خدا را بخواهد...»
امام خمينى‏قدس سره با اشاره به همين حقيقت، تأكيد مى‏كرد:
«مى‏بينيد كه معروف عمل بهش نمى‏شود و منكر بهش عمل مى‏شود. انگيزه اين است كه معروف را اقامه [نكند ]و منكر را از بين ببرد.»11
علاوه بر اين، خود حاكمان جور، به منكرات دامن مى‏زدند و محرّمات الهى را هتك مى‏كردند و اين، گامى ديگر در مسير محوى عملى ارزش‏هاى نبوى بود. برخى از كلمات امام خمينى‏قدس سره درباره اين موضوع چنين است.
«چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم، براى اين‏كه اين، عهد خدا را شكسته است و سنّت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات اللّه تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است.»12
«شرب خمر مى‏كردند، امام جماعت هم بودند. مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز در آن‏ها بود، دنبالش هم جماعت بود. امام جماعت هم مى‏شدند، امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مى‏رفتند و اهل منبر هم بودند... به اسم خلافت رسول اللّه بر ضدّ رسول اللّه قيام كرده بودند. فريادشان، لااله الاّ اللّه بود و بر ضدّ الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان، رفتار شيطانى بود لكن فريادشان، فرياد خليفه رسول اللّه.»13

3. جايگزين‏سازى ارزش‏هاى جاهلى‏
گام بعدى در افسادهايى كه بنى‏اميه براى بازگشت به دوران قبل از پيامبر پيش گرفتند و كوشيدند جامعه دينى را به آن نزديك كنند، سياست جايگزين‏سازى ارزش‏هاى جاهلى به جاى ارزش‏هاى الهى بود. به اين طريق، آنان ابزار لازم براى تثبيت حكومت بر پايه ارزش‏هاى مورد نياز را مى‏يافتند و قدم مهمى در انهدام اسلام برمى‏داشتند. امام خمينى‏قدس سره مى‏فرمود:
«آن‏ها (بنى اميه) مى‏خواستند اصل اسلام را بيرند و يك مملكت عربى درست كنند.»14
«اين‏ها مى‏خواستند كه اللّه را بردارند، طاغوت را جايش بنشانند. همان مسائل جاهليت....»15

4. حاكميت بخشيدن به منطق جاهلى‏
تمام تلاش‏هاى حزب نفاق و ارتجاع بنى‏اميه براى به حاكميت رساندن منطق جاهلى و باورهاى غير دينى خود بود. امرى كه كوشيدند به ترتيب با «آلوده كردن سيماى مكتب»، «وارونه‏سازى دين و ارزش‏ها»، «متروك كردن ارزش‏ها» و «جايگزين‏سازى ارزش‏هاى جاهلى» به آن دست يابند. اين حقيقتى است كه در طول تاريخ بارها از زبان سران بنى‏اميه گفته شد. امام خمينى‏قدس سره با اشاره به اين سخنان، فرمود:
«منطق جاهليت ابوسفيانيان كه مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند، و يزيد يادگار عصر تاريك بت پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحى اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لاخَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» بنياد حكومت الهى را بركند...»16

5. نابودسازى اسلام اصيل‏
آن گاه كه تعارض حاكميت منطق جاهلى در عرصه اجتماعى، با منطق الهى پيش آمد، حاكمان مرتجع حزب نفاق، تلاش مضاعفى را براى نابودى اسلام آغاز كردند، تا منطق ابوسفيان يگانه سخن روز باشد و ارزش‏هاى عصر قبل از اسلام، بار ديگر بقاى آنان را تضمين كند. امام خمينى‏قدس سره از اين هدف نهايى چنين ياد مى‏كند:
«آن‏ها مى‏خواستند اصل اسلام را ببرند.»17

ج) افساد در جامعه دينى‏
بخش سوم از افسادهايى كه رجعت‏طلبان بنى‏اميه به وجود آوردند، به حوزه ارتباط حاكمان با مردم مربوط مى‏شود. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم با انقلاب بزرگى كه ايجاد كرده بود، اين ارتباط را بر مبناى خدمت به خلق و حفظ عزّت و كرامت آنان بنا نهاده بود و با مهربانى و به صورتى خيرخواهانه، مشورتى و هدايت‏گر با مردم رفتار مى‏كرد.
حكومت‏هاى قبل از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به دليل تحميلى بودن حاكمان، بر پايه سلطه و سلطنت استوار بودند. اين امر، تنعّم و عيش‏جويى آنان را به دنبال داشت و حكومت، وسيله‏اى براى استثمار و استعمار و وصول به مقاصد پست بود. چون اين امور به زيان توده مردم بود، حاكميت نمى‏توانست در اجراى آن‏ها با خود مردم مشورت كند. از اين رو استبداد حكّام رسم و سنّت جاهلى شده بود.
از سوى ديگر، چون حاكمان جاهلى حكومت را غالباً با تحميل به چنگ مى‏آوردند، هيچ شرط و محدوده‏اى را براى خود قائل نبودند. از اين رو حكومتى كه مرتجعان اموى در پى رجوع به آن بودند، برپايه سلطه، استعمار، استثمار، استبداد و خودكامگى بى‏حدّ و حصر استوار بود.
در ارتباط با افسادهايى كه بنى‏اميه در تعامل مردم و حاكمان به وجود آوردند، امام خمينى‏قدس سره به موضوعاتى چند اشاره مى‏كند كه برخى از آن‏ها عبارتند از:

1. نابود كردن عدالت و آزادى‏
«در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمى (مرتبت)، پايه‏گذار عدالت و آزادى مى‏رفت كه با كجروى‏هاى بنى‏اميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پاى تبهكاران نابود شود...»18
«سيدالشهداء سلام اللّه عليه وقتى مى‏بيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى‏كند، تصريح مى‏كند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مى‏كند، ظلم به مردم مى‏كند...»19
«يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود... اما از آن طرف معصيت‏كار بود، مخالف سنّت رسول اللّه مى‏كرد. رسول اللّه سنّتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مى‏كرد. بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مى‏ريخت. بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى‏داد مال مسلمين را؛ همان شيوه‏اى كه پدرش معاويه هم داشت...»20

2. استثمار ملت‏
«... سلطان عصرى كه شهادتين را مى‏داد و مى‏گفت كه من خليفه پيغمبر هستم. براى اين كه يك آدم قاچاق بود؛ براى اين كه يك آدمى بود كه مى‏خواست اين ملت را استثمار كند. مى‏خواست بخورد اين ملت را. منافع ملت را مى‏خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.»21

اصلاحات حسينى‏عليه السلام‏
در سه محور گذشته يعنى (حكومت، دين و جامعه) و در مقابل افسادهاى بنى‏اميه، اصلاحات حسينى را با توجه به كلام امام خمينى‏قدس سره مطرح مى‏كنيم.

الف) اصلاحات نسبت به حكومت‏

1- الف) نسبت به حكومت فاسد
امام حسين‏عليه السلام در ارتباط با حكومت و براى ايجاد اصلاحات، اقدامات خود را در دو محور زير انجام مى‏دهد.
1- برخورد با حكومت طاغوت
2- برخورد با حكومت اسلامى‏
الف) برخورد با حكومت طاغوت‏
در اين بخش، امام حسين‏عليه السلام اقداماتى را انجام داد كه برخى از آنها عبارتند از:

1. مخالفت با سلطه يزيد
پس از تحكيم سلطنت معاويه و پيروزى حركت ارتجاعى، موضوع موروثى كردن سلطنت در خاندان بنى‏اميه پيش آمد. اين كار بيش از سلطنتى شدن رويه حكومت و طرز تصدى آن، خطرناك بود و منافى اسلام به نظر مى‏رسيد. چون شيوه‏اى تصدى ضد اسلامى قهر و غلبه تا اين جا فقط توانسته بود معاويه را بر تخت بنشاند، اما موروثى شدن، سلسله‏اى از سلاطين جابر را بر گردن مردم سوار و در جامعه استوار مى‏ساخت.
معاويه از اوان تحكيم حكومتش چون ميدان را بلامنازع يافت، در انديشه ولايتعهدى يزيد فرو رفت تاحكومتش را در نسل خود پايدار گرداند. هفت سال تمام در پى راضى كردن اين و آن بود و براى اين مقصود، به نزديكان هديه مى‏داد و بيگانگان را با رشوه نرم مى‏ساخت و سرانجام به صراحت، مقصود خود را بيان كرد و خواهان بيعت براى يزيد شد.22
اين امور جملگى موجب شدت مخالفت امام حسين‏عليه السلام مى‏شد. امام خمينى‏قدس سره در باره اين مخالفت مى‏فرمايد:
«سلطنت و ولايتعهدى، همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء - عليه السلام - براى جلوگيرى از برقرارى آن، قيام فرمود و شهيد شد. براى اين كه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد.»23

2- امر و نهى حكومت‏
امام خمينى‏قدس سره در باره انگيزه امام حسين‏عليه السلام از نهى از منكر، در مقابل كارهاى زشت حاكمان زمان خود، مى‏فرمايد:
«از حضرت سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - خطبه‏اى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را بر ضدّ حكومت وقت ذكر فرموده‏اند و آن، اين است كه فرموده‏اند خطاب به مردم كه پيغمبر اكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مى‏شمرد محرّمات اللّه را، چيزهايى را كه خداوند حرام كرده است، اين آزاد مى‏گذارد و مخالف سنّت رسول اللّه عمل مى‏كند و عهد خدا را مى‏شكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مى‏كند و مع ذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش با عمل خودش، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است... كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد.»24
«اين كه حضرت ابى‏عبداللّه - عليه السلام - نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اين كه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم.»25
در گفتارى ديگرى امام راحل‏قدس سره مردم را به الگوگيرى از حضرت سيدالشهداء در زمينه نهى از منكر توصيه كرده و مى‏فرمايد:
«ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت؛ قيامش، انگيزه‏اش نهى از منكر بود...»26

3. نابودسازى حكومت طاغوت‏
«انگيزه‏اش نهى از منكر بود... مِنْ جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود.»27
«كربلا كاخ ستمگرى را با خون خود در هم كوبيد.»28
«سيدالشهدا - عليه السلام - نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود و با فداكارى و خون خود و عزيزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنى اميه را محكوم و پايه‏هاى آن را فرو ريخت.»29

4- شكست ابدى تفكّر بنى اميه‏
«يعنى بنى‏اميه را تا ابد شكست داد... يعنى اين اسلامى كه بنى اميه مى‏خواست بد نمايش بدهد و با ادعاى خلافت برخلاف موازين انسانى عمل بكند، آن را سيدالشهدا - سلام اللّه عليه - با نثار خون خودشان آن رژيم را، رژيم فاسد را شكست داد.»30
«بساط معاويه را كه مى‏خواست اسلام را به صورت يك امپراطورى در آورد، برگرداند به زمان جاهليت و آن اوضاع جاهليت، شكستش دادند. يزيد و اتباع يزيد دفن شدند تا ابد و لعن مردم برآن هاست تا ابد؛ لعن خدا هم بر آنهاست.»31
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه -... اساس سلطنت آن خبيث را به هم شكستند... اساس سلطنتى كه مى‏خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى در آورد.»32

5. جلوگيرى از گسترش تفكّر جاهلى‏
«اگر سيدالشهداء نبود، اين رژيم طاغوتى را اين‏ها تقويت مى‏كردند، به جاهليت بر مى‏گرداندند. اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم، مسلم طاغوتى بوديم نه مسلم امام حسينى.»33

2- الف) نسبت حكومت اسلامى‏
قيام امام حسين‏عليه السلام همان گونه كه از يك سو به تخريب و نابودى حكومت جور مى‏انجامد، از سويى ديگر باحكومت اسلامى و سرنوشت آن ارتباط پيدا مى‏كند، به گونه‏اى كه هم پاى نابودى طاغوت و شكست ارتجاع و حزب نفاق، آن حضرت موفق مى‏شود خلافت اسلامى را به مسير اصلى خود، هرچند در يك مدت زمانى طولانى، بازگرداند. از اين ديدگاه نيز امام خمينى‏قدس سره به نهضت حسينى مى‏نگرد و در چند محور، موضوع را تبيين مى‏كند:

1. تلاش براى ايجاد حكومت اسلامى‏
«كسى كه فرمايشات ايشان را از وقتى كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بيرون، حرف‏هاى ايشان را مى‏شنود، همه را، مى‏بيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مى‏كند. اين جور نبود كه آمده است ببيند كه، بلكه آمده بود حكومت هم مى‏خواست بگيرد، اصلاً براى اين معنا آمده بود و اين يك فخرى است و آن‏هايى كه خيال مى‏كنند كه حضرت سيدالشهداءعليه السلام براى حكومت نيامده، خير، اين‏ها براى حكومت آمدند. براى اين كه بايد حكومت دست مثل سيدالشهداءعليه السلام باشد، مثل كسانى كه شيعه سيدالشهداء هستند باشد.»34

2. مبارزه براى تداوم نظام سياسى و اجتماعى اسلام‏
«سيدالشهدا - عليه السلام - كه تمام جهات مادى خود را به معرض خطر در آورد و فدا كرد،... در فكر آينده اسلام و مسلمين بود. به خاطر اين كه اسلام در آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسان‏ها نشر پيدا كند و نظام سياسى و نظام اجتماعى آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه كرد و فداكارى كرد.»35

ب) اصلاح در دين‏
اقدامات امام حسين‏عليه السلام علاوه بر آن كه تحركات ارتجاعى حزب نفاق در بخش حكومت را خنثى كرد، در بخش دين نيز توانست تلاش بنى‏اميه براى محو اسلام را ناكام گذارد. باتوجه به سخنان امام خمينى‏قدس سره اقدامات امام حسين‏عليه السلام در اين مورد عبارتند از:

1. شفاف سازى در دين‏
«اين‏ها اصل اساس اسلام را وارونه مى‏خواستند بكنند... اين خطر را سيدالشهداءعليه السلام دفع كرد»36
«قتل سيدالشهداء يعنى اين اسلامى كه بنى‏اميه مى‏خواست به نمايش بدهد... سيدالشهداء - سلام اللّه عليه با نثار خون خودشان آن رژيم را، رژيم فاسد را شكست داد.»37

2. احياى اسلام‏
«اسلام را تا حالايى كه شما مى‏بينيد اينجا ما نشسته‏ايم، سيدالشهداءعليه السلام زنده نگه داشته است.»38
«سيدالشهداء كشته شد، مكتبش محفوظ بود، بلكه مكتب را زنده كرد. با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد.»39
«اگر عاشورا و فداكارى خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرساى نبىّ‏اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم را طاغوتيان آن زمان به نابودى كشانده بودند...»40

3. جاودان سازى اسلام اصيل‏
«اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهايى‏بخش و قرآن هدايت افروز را جاويد نگه دارد و با خون شهيدانى چون فرزندان وحى، احياء و پشتيبانى فرمايد و از آسيب دهر نگه دارد و حسين بن على، آن عصاره نبوّت و يادگار ولايت را برانگيزد تا جان خود و عزيزانش را فداى عقيدت خويش و امت معظم پيامبراكرم نمايد تا در امتداد تاريخ، خون پاك او بجوشد و دين خدا را آبيارى فرمايد و از وحى و از ره آوردهاى آن پاسدارى نمايد.»41
«شهادت سيّد مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگى جاويد اسلام و حيات ابدى قرآن كريم بود.»42
«سيدالشهدا - سلام اللّه - عليه مذهب را بيمه كرد. با عمل خودش اسلام را بيمه كرد.»43

ج) اصلاح نسبت به جامعه‏
برخى از اقدامات امام حسين‏عليه السلام براى ايجاد اصلاح در جامعه اسلامى، عبارتند از:

1. عدالت‏خواهى‏
«[در] زندگى سيدالشهداءعليه السلام، زندگى حضرت صاحب - سلام اللّه عليه - زندگى همه انبياء عالم... اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مى‏خواستند درست كنند.»44
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - از همان روز اول كه قيام كردند براى اين امر، انگيزه‏شان اقامه عدل بود.»45

2. ظلم ستيزى‏
«سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - تمام [اصحاب ]خودشان را، همه جوانان خودش را... در راه خدا داد و براى... مخالفت با ظلم قيام كرد.»46
«حضرت سيدالشهداء - سلام اللّه عليه - به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد.»47

3. الگوسازى براى آيندگان‏
حركت امام حسين‏عليه السلام الگوى بسيار مناسبى براى انسان‏هاى آزاده و اصلاح طلب است. امام خمينى‏قدس سره به نقش الگويى اين حركت اشاره كرده و مى‏فرمايد:
«گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زنى، و نوحه‏سرايى نبود، 15 خرداد پيش مى‏آمد. هيچ قدرتى نمى‏توانست 15 خرداد را آن طور كند مگر قدرت خون سيدالشهداء و هيچ قدرتى نمى‏تواند اين ملتى را كه از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت‏هاى بزرگ براى او توطئه چيده‏اند، اين توطئه‏ها را خنثى كند، الاّ همين مجالس عزا.»48
«حضرت سيدالشهداء مطلبى كه فرموده‏اند اين مال همه است. يك مطلبى است عمومى، «مَنْ رَأى‏»؛ هركه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اين طور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.»49


پى‏نوشت‏ها:
1. صحيفه نور، ج 7، ص 36 (... كه غصب خلافت كردند...).
2. همان، ج 14، ص 15.
3. همان، ج 7، ص 37.
4. همان، ج 15، ص 204.
5. همان، ج 7، ص 236.
6. همان، ص 230.
7. همان، ص 36.
8. همان، ص 31.
9. همان، ص 36.
10. تحف العقول، ص 249.
11. صحيفه نور، ج 20، ص 189.
12. همان، ج 4، ص 42.
13. همان، ج 7، ص 230.
14. همان، ج 13، ص 158.
15. همان، ج 7، ص 37.
16. همان، ج 14، ص 265.
17. همان، ج 13، ص 158.
18. همان، ج 4، ص 100.
19. همان، ج 2، ص 208.
20. همان، ج 4، ص 42.
21. همان، ج 3، ص 8.
22. انقلاب تكاملى اسلام، جلال الدين فارسى، بخش سوم.
23. ولايت فقيه، ج 1، ص 8 و 7.
24. صحيفه نور، ج 4، ص 41.
25. همان، ج 14، ص 15.
26 و 27. همان، ج 20، ص 189.
28. همان، ج 9، ص 57.
29. همان، ج 4، ص 100.
30. همان، ج 7، ص 251.
31. همان، ج 11، ص 153.
32. همان، ص 150.
33. همان، ج 8، ص 70.
34. همان، ج 20، ص 190.
35. ولايت فقيه، ج 1، ص 123.
36. صحيفه نور، ج 7، ص 37.
37. همان، ص 251.
38. همان، ج 3، ص 225.
39. همان، ج 7، ص 230.
40. همان، ج 14، ص 263.
41. همان، ص 265.
42. همان، ص 263.
43. همان، ج 10، ص 216.
44. همان، ج 20، ص 191.
45 و 46. همان، ص 190.
47. همان، ج 17، ص 58.
48. همان، ج 16، ص 212.
49. همان، ج 4، ص 42.


منبع: فصلنامه كوثر ـ شماره 52 ـ زمستان 81