نهضت سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) از سه ركن اصلى
تشكيل شده است:
1ـ رهبر قيام;
2ـ حضرت امام زين العابدين(ع) و زينب كبرى(س);
3ـ ياران وفادار و فداكار.
در اين مقاله برآنيم تا اندكى درباره ركن سوم اين قيام, يعنى ياران فداكار امام
حسين(ع) بحث كنيم.
نقش ياران وفادار
اساسا در تاريخ نهضتهاى الهى هيچ نهضتى بدون ياران وفادار و فداكار جان نگرفته
است, انبيا و پيام آوران حق با اين كه مويد از ناحيه خداوند بودند, اما روى
ياران مومن حساب مى كردند:
((و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ما
ضعفوا و ما استكانوا والله يحب الصابرين;(1) و چه بسيار پيامبرانى كه مردان
الهى فراوانى به همراه آنان جنگيدند, آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به
آنها مى رسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند و خداوند استقامت كنندگان را دوست
دارد.))
پيامبر بزرگوار اسلام در دوره بعثت على رغم ناملايمات و
سختيهاى فراوان و اصرار دوستان بر اعلان جنگ با دشمنان خدا, اجازه نبرد مسلحانه
با دشمن را نداد چرا كه جنگ نياز به ((عده)) و ((عده)) دارد و اين در مكه فراهم
نبود. با هجرت حضرت به مدينه اين مهم برآورده شد. دوره سخت مكه در حقيقت دوره
سازندگى بود. حضرت در اين دوره سربازانى فداكار پروريد; سربازانى كه در جنگهاى
پيامبر اكرم(ص) افتخارات فراوانى براى اسلام و مسلمين آفريدند. آن گاه كه اين
زمينه ها فراهم شد در سال دوم هجرت اولين آيات قتال صادر شد:(2)
((اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم
لقدير; به آنان كه جنگ بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده شد چرا كه آنها مورد
ستم قرار گرفته اند و البته خداوند بر يارى آنها قادر است.))
امام على(ع) هم سكوت و هم پذيرش حكومت را مستند به ياران مى كند; آن بزرگوار مى
فرمايد: سكوت كردم چرا كه ياران وفادار نداشتم, حكومت را پذيرفتم چون تعداد
زيادى درخواست آن را داشتند در خطبه 26 نهج البلاغه مى فرمايد:
((... فنظرت فاذا ليس لى معين الا اهل بيتى فضننت بهم عن الموت واغضيت على
القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم; پس نگاه
كردم ديدم براى گرفتن حق خود ياورى ندارم جز خاندانم به مرگ آنها راضى نشدم
چشمهاى پر از خاشاك را فرو بستم و با گلويى كه گويا استخوانى در آن گير كرده
بود جرعه حوادث را نوشيدم و با اين كه تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشيدن
جرعه اى كه تلخ تر از حنظل است كار طاقت فرسايى بود شكيبايى كردم.))
و در خطبه سوم نهج البلاغه مى فرمايد:
((...لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ
الا يقاروا على كظه ظالم و لاسغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها...; اگر نه اين
بود كه جمعيت بسيارى گردا گردم را گرفته و به ياريم قيام كردند و از اين جهت
حجت تمام شد و اگر نبود عهد و مسووليتى كه خداوند از علما و دانشمندان هر جامعه
گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند من مهار شتر
خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى كردم...))
حضرت امام حسن مجتبى مهم ترين فلسفه صلح خويش را نداشتن يارانى مومن و وفادار و
فداكار ذكر مى كند:
((لو وجدت انصارا لقاتلته ليلى و نهارى...;(3) اگر يارانى مى يافتم شب و روزم
را در جهاد با معاويه مى گذراندم...))
در دوره حضرت امام صادق(ع) ياران شعارى فراوان بودند ولى ياران وفادار اندك,
ساده انديشان مى پنداشتند كه اين ياران شعارى كارسازند, از اين رو به امام
صادق(ع) اعتراض مى كردند كه با وجود اين همه ياور چرا نشسته ايد و قيام نمى
كنيد؟ امام (ع) در پاسخشان مى فرمود: يارانى كه فدايى باشند اندكند: ((لو كان
لى شيعه بعدد هذه الجدإ لما وسعنى القعود;(4) اگر به عدد اين بزغاله ها (هفده
عدد) يار مى داشتم قيام مى كردم...))
و در پاسخ ((سهل خراسانى)) كه مشابه اعتراض فوق را داشت فرمود:
((... اما انا لانخرج فى زمان لانجد فيه خمسه معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت...
;(5) آگاه باش ما تا زمانى كه پنج يار همراه نيابيم قيام نمى كنيم ما زمان قيام
را بهتر مى دانيم...))
و حضرت امام مهدى(عج) نيز به همراه 313 نفر ـ كه در حقيقت فرماندهان لشگر
حضرتند ـ قيام مى نمايد و با اين قيام الهى جهان را پر از عدل و داد مى كند.
در بين امامان, تنها امامى كه از ياران خويش رضايت كامل داشته سالار شهيدان ابى
عبدالله الحسين(ع) است و اين مدال افتخار آنهاست كه امام حسين(ع) فرمود: ((.. .
اما بعد فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لاخيرا من اصحابى...; من يارانى باوفاتر و
بهتر از ياران خويش سراغ ندارم...))
ياران امام حسين(ع) با فداكارى خويش پيوند با ((آل الله)) خوردند و تا روز
قيامت عاشقان و شيفتگان حق در كنار سلام و درود بر سالار شهيدان, سلام بر آنها
را دارند كه:
((السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب
الحسين))
تعداد ياران امام
حسين(ع)
در اين باره, بين مورخان چهار نظر مطرح است:
1 ـ شش صد نفر, (پانصد سواره و صد پياده).
اين قول را مورخ مشهور مسعودى نقل كرده(6) كه بسيار بعيد است, در اين نقل, وى
همراه ندارد.
2 ـ 145 نفر, (صد نفر پياده و 45 نفر سواره). اين قول را در روايتى عمار دهنى
از حضرت امام باقر(ع) نقل مى كند.(7) اين روايت اين تعداد را در روز دوم محرم
ذكر مى كند در حالى كه ((ابن نما)) همين تعداد را مربوط به روز عاشورا مى داند.
(8)
3 ـ صد نفر, اين نقل را ((حصين بن عبدالرحمن)) از ((سعد بن عبيده)) ـ كه جزء
لشكريان عمر سعد و خود شاهد ماجرا بوده است ـ نقل كرده است.(9)
4 ـ 72 نفر (32 سواره و چهل نفر پياده) مورخ بزرگ شيعه مرحوم شيخ مفيد اين نظر
را برگزيده(10) و ابوحنيفه دينورى(11) و يعقوبى(12) و خوارزمى(13) نيز همين نظر
را برگزيده اند. راوى اين نقل ((ضحاك بن عبدالله مشرقى)) است او از كسانى است
كه جزو لشكريان امام حسين(ع) بوده و از امام(ع) اجازه خواست كه تا هنگامى كه
مقاومت و جهادش ثمر دارد بماند و وقتى ديد مقاومتش بى اثر است برگردد: امام به
او اجازه داد. بر اين اساس او روز عاشورا مردانه جنگيد و در ساعتهاى پايانى روز
عاشورا وقتى سيدالشهدا كشته شد از معركه گريخت و جان سالم به در برد.
به نظر مى رسد اين نقل به واقع نزديكتر است, هرچند نمى توان نقلهاى ديگر را به
كلى رد كرد, زيرا مراحل سفر مختلف بوده چه بسا در مرحله اى تعداد ياران حضرت
بيشتر و در مرحله ديگر كمتر بوده اند. در آغاز تعدادى با اين انديشه كه امام
حسين به كوفه خواهد رفت و حكومت يزيديان را نابود كرده خود حاكم مى شود و آنها
هم در اين راستا به نوا مى رسند! به حضرت ملحق شدند ولى وقتى در بين راه اخبار
نگران كننده از كوفه رسيد برگشتند (البته بى ترديد شب عاشورا كسى امام حسين(ع)
را رها نكرده است) به اين ترتيب چه بسا در آغاز شش صد نفر بوده اند به تدريج به
145 نفر و صد نفر رسيدند و در پايان آنان كه تا آخرين لحظه ماندند و مقاومت
كردند 72 تن بودند.
در تعداد ياران حضرت نبايد تنها آنها كه در كربلا به شهادت رسيدند مد نظر باشند
بلكه شهيد بزرگ كوفه, سفير امام حسين(ع), حضرت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه نيز
در همين مجموعه قرار دارند.
پيران كربلايى
در بين ياران حضرت چهره پنج نفر از اصحاب پيامبر بزرگ اسلام ديده مى شوند:
1ـ انس بن حارث كاهلى;
2ـ مسلم بن عوسجه اسدى;
3ـ هانى بن عروه;
4ـ حبيب بن مظاهر اسدى;
5ـ عبدالله بن يقطر, كه همسال امام حسين(ع) بود.(14)
اينان پيران روشن ضميرى بودند كه معناى زندگى را عميقا
درك كردند و يافتند كه زندگى يعنى در ركاب سالار شهيدان جنگيدن و در خون خويش
غوطه خوردن:
اى خوشا با فرق خونين در لقاى يار رفتن
سر جدا پيكر جدا در محفل دلدار رفتن
كودكان كربلايى
در بين ياران وفادار حضرت, چهره كودكان شهيد را نيز داريم كه برخى سند مظلوميت
ابى عبدالله اند و بعضى سند رشد فكرى كربلاييان كه كودك كربلايى نيز الهام بخش
تفسير درست زندگى است. اين كودكان شهيد عبارتند از:
1 ـ عبدالله بن الحسين كه بيشتر صاحبان مقاتل معتقدند:
او ((على اصغر)) است, چنان كه در زيارت عاشورا آمده است: ((... و على ولدك
الاصغر الذى فجعت به...)) شهيدى كه تشنه در دست پدر به شهادت رسيد و امام شخصا
نعش خونين او را در قبرى كه خود با شمشيرش حفر كرده بودند دفن كرد.
البته اين احتمال نيز هست كه ((عبدالله رضيع)) غير از حضرت ((على اصغر)) باشد و
او همان كودكى باشد كه روز عاشورا متولد شده است; به نوشته تاريخ يعقوبى
عبدالله رضيع همان است كه در روز آغاز ميلادش مورد اصابت تير دشمن قرار گرفته
است(15) در كتاب ((ذخيره الدارين)) از ((حدائق الورديه)) نقل شده است كه:
((ولد للحسين فى الحرب و امه ام اسحق و سماه عبدالله;(16) در روز جنگ عاشورا
براى حسين فرزندى تولد يافت كه مادر او ((ام اسحق)) است و او را عبدالله
ناميدند.))
2 ـ عبدالله بن حسن, وى هنگامى كه ديد دشمن در صدد قتل
سالار شهيدان است به دفاع برخاست و بر سر دشمن فرياد زد و در پى آن به شهادت
رسيد.
3 ـ قاسم بن الحسن, فرزند ديگر امام مجتبى(ع) كه در
كربلا سيزده ساله و به قولى چهارده ساله بوده است. وى به همراه دو برادر ديگرش
(عمر و عبدالله) در ركاب عموى بزرگوارش در كربلا حضور داشت. آن دو نيز در كربلا
شهيد شدند و به قولى ((عمر)) در شمار اسرا قرار گرفت.
او با قهرمانى و شجاعت وارد ميدان شد, مردانه جنگيد و تعداد زيادى از دشمنان را
به خاك و خون كشيد. دويست تن از سپاه عمر سعد, قاسم را محاصره كردند, وضع به
گونه اى شد كه ناگهان فرياد ((يا عماه)) قاسم به گوش امام حسين(ع) رسيد و امام
بى درنگ خود را به معركه رساند ولى به گفته وقايع نگاران ((آن جناب زير سم
ستوران دشمن قرار گرفت)). امام او را در حال جان دادن ديد براى حضرت اين صحنه
بسيار سخت بود با اندوه خاصى فرمود:
((والله يعز على عمك ان تدعوه فلايجيبك إو يجيبك فلايعينك;(17) به خدا سوگند
براى عمويت دشوار است كه او را بخوانى ولى به يارى تو نشتابد يا براى نجات تو
اقدام كند ولى سودمند نباشد.))
4 ـ محمد بن ابى سعيد بن عقيل, كه بعد از شنيدن گريه و
زارى زنها و بچه ها در شهادت امام وحشت زده به درب خيمه آمد و توسط جنايتكاران
به شهادت رسيد.
5 ـ عمرو بن جناده انصارى كودكى كه بعد از پدر شهيدش
وارد معركه شد و رجز خواند و در پيش چشم مادر به شهادت رسيد.
زنان قهرمان كربلا
جلوه برجسته ديگر ياران ابى عبدالله(ع) اين است كه حضرت, بانوان فداكارى از بنى
هاشم و غير آنها را در زمره ياران وفادار خويش داشت تا بانوان نيز بدانند كه مى
توانند افتخار ((انصارالله)) شدن, ((انصارالحسين)) شدن را داشته باشند در رإس
اينان ((زينب)) شير زن قهرمان كربلا است. قلم از توصيف اين بزرگ انسان تاريخ
بشريت عاجز است تنها مى توان اين را گفت كه: او فاطمه ثانى است.
زن مگو مرد آفرين روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاك درش نقش جبين
زن مگو دست خدا در آستين
ديگر بانوان هاشمى كه بهمراه حضرت بودند عبارتند از: ام
كلثوم, ام هانى و رقيه ـ هر سه از دختران امام على(ع) ـ , رمله همسر امام
مجتبى, سكينه بنت الحسين, فاطمه بنت الحسين, فاطمه دختر امام حسن و رباب دختر
امرىالقيس.
از بانوان غير بنى هاشم: ام خلف همسر حضرت مسلم, ام وهب, همسر وهب, حسنيه كنيز
سيدالشهدإ مادر شهيد منحج بن سهم, همسر جناده بن حارث و فكيهه خادمه منزل امام
حسين(ع).
اين زنان فداكار بيشترين نقش را در فداكارى فرزندان و
همسر خويش داشته اند.
ام خلف پس از شهادت همسرش مسلم, فرزندش خلف را ترغيب به فداكارى در ركاب امام
حسين(ع) كرد او نيز با كشتن سى نفر از دشمنان سرانجام به فوز عظيم شهادت نايل
آمد(18) ام وهب به فرزندش گفت: از تو راضى نمى شوم مگر آن كه در ركاب امام حسين
به شهادت برسى: ((مارضيت حتى تقتل بين يدى الحسين))(19) همسر وهب نيز ضمن تشويق
شوهرش عمودى به دست گرفته به همراه شوهر مى جنگيد كه با دعا و درخواست امام
حسين(ع) به خيمه مخصوص بانوان برگشت.(20)
اين زنان فداكار, درس ايثار و فداكارى, درس حضور
عفيفانه زنان در صحنه هاى اجتماعى و درس چگونگى عروج مردان از دامن خود را
آموختند.
اگر اين بانوان فداكار نبودند چه بسا دشمنان, فرياد مظلوميت عاشورا را خاموش مى
كردند اين حماسه ها و فريادها و ناله هاى از دل برآمده بود كه جلوى تحريف واقعه
عاشورا را گرفت. فريادها و خطبه هاى آتشين زينب و ديگر بازماندگان نهضت عاشورا
سند تثبيت نهضت خونين عاشورا بر تارك تاريخ شد. به تعبير مورخ دانشمند مرحوم
آيتى:
((... گفتن اين مطالب (فريادهاى افشاگرانه) لازم بود و قطعا اهل بيت در اين
گفتار در نظر داشتند و مى دانستند كه فردا كه دشمن با عكس العمل اين كارها رو
به رو شد اصرار خواهد كرد كه با هر قيمتى شده است تاريخ شهادت امام را تحريف
كند و فكر مردم را در گمراهى بيندازد به همين جهت با كمال هوشيارى و مآل انديشى
در هر انجمنى و در هر بازار و كوچه اى, در پاسخ هر پرسشى فصلى از آنچه روى داده
بود مى گفتند و گوشه اى از تاريخ شهادت امام را روشن مى ساختند براى همين بود
كه در همان روز اول ورود به كوفه سه نفر از بانوان اهل بيت خطبه خواندند و به
اين فكر هم نيفتادند كه چون امام چهارم در ميان ما هست و هم با مردم كوفه و هم
با ابن زياد سخن خواهد گفت ديگر نيازى به سخن گفتن ما نيست هر كدامشان كه فرصتى
به دست آورد ولو از ميان كجاوه صدا بلند كرد و مردمى اغفال شده را در جريان
صحيح مطلب گذاشت... من معتقدم كه امام چهارم و بانوان اهل بيت موقعى فكرشان
آسوده شد و از پريشانى و اضطراب خاطر بيرون آمدند كه چند روزى در مركز خلافت
ماندند و سخنان خود را گفتند و مردم شام را هم از اشتباه درآوردند و كارى كردند
كه اگر تاريخ نويسى در شام هم مى خواست جريان واقعه كربلا را بنويسد جز آنچه
طبرى و مفيد و ابو الفرج اصفهانى نوشته اند نمى توانست بنويسد در آن روز كه اهل
بيت مى توانستند به بازگشت خويش علاقه مند باشند و راه مدينه را با خاطرى آسوده
در پيش گيرند, داغدار بودند, با گريه و شيون به مدينه درآمدند و شهر مدينه را
منقلب كردند اما از نظر هدف فكرشان آسوده بود و ديگر نگران آن نبودند كه تا
فردا جريان عاشورا را به چه صورتى بنويسند و قيام اباعبدالله(ع) را چگونه توجيه
كنند...))(21)
دو زن در كربلا اين افتخار را داشتند كه در ركاب سالار
شهيدان به شهادت برسند:
((يكى ام عبدالله بن عمير و ديگرى مادر عمروبن جناده)).
جانبازان كربلا
جانبازان سند افتخار انقلاب و نهضت اند و كربلا اين مفاخر را با خود داشته است.
از جانبازان قيام كربلا, سردار بزرگ لشكر عشق, حضرت اباالفضل العباس(ع) است.
او با دو دست بريده فدايى سالار شهيدان شد:
اى ساقى سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
دست و علم و مشك سه حرف عشق است
افسوس زهم اين سه جدا افتاده
دو تن از جانبازان كربلا پس از شهادت امام حسين(ع) بر
اثر جراحتهاى وارده به فوز عظيم شهادت نايل آمدند اين دو عبارت اند از:
1 ـ سواد ابن منعم نهمى كه به اسارت گرفته شد و بعد از
شش ماه بر اثر جراحات وارده به شهادت رسيد.
2 ـ موقع بن ثمامه صيداوى, او ابتدا به اسارت گرفته شد
سپس تبعيد شد و بعد از يك سال بر اثر جراحات وارده شهيد گشت.
ويژگيهاى ياران امام
حسين(ع)
ياران امام حسين(ع) آنقدر از خود افتخار به جاى گذاردند كه قلم توان ترسيم آن
همه بزرگوارى و ايثار را ندارد. همان بهتر كه امام حسين(ع) آنان را بستايد كه:
((شما بهترين و باوفاترين ياران ايد.)) عمده ويژگيهاى اين شهيدان عبارت بود از:
1 ـ بصيرت در دين
بصيرت در دين يعنى روشن بينى عميق در دين و با چشم باز راه دين را
برگزيدن و پاى آن مقاومت كردن همان كه خداوند به آن مومنان را مى ستايد.
((انما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و
انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون;(22) مومنان واقعى تنها كسانى اند كه به
خدا و رسولش ايمان آورده سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه ندادند و با اموال و
جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند اينان راستگو هستند.))
ايمان, جهاد با مال و جان در راه خدا از برجسته ترين
ويژگيهاى ايمان بابصيرت است.
شهيدان كربلا نمونه ارزشمند دين داران بابصيرتند. بى ترديد در زمان قيام امام
حسين(ع) صدها هزار نفر ادعاى مسلمانى داشتند و از قيام حضرت نيز با خبر بودند.
اين هنر كربلاييان بود كه با لبيك به نداى مظلوميت سالار شهيدان بصيرت خويش را
در ميدان عمل نشان دادند آنان اين بينش بلند را داشتند كه اسير دنيا نباشند كه
امير بر آن باشند, بى بصيرتان بنده دنيا شدند امام حسين(ع) فرمود: ((الناس
عبيدالدنيا و الدين لعق على السنتهم يحوطونه ما درت معائشهم فاذا محضوا بالبلإ
قل الديانون;(23) مردم بنده دنيايند و دين لقلقه زبان آنهاست تا آن جا آن را
دارند كه زندگى آنها تإمين شود. وقتى با بلا آزموده مى شوند دينداران كم مى
شوند. ))
شهيدان كربلا با نثار جان خويش بندگى و عبوديت خويش را
در پيشگاه حق به منصه ظهور گذاشتند و اين همه فداكاريها در سايه بصيرت بود. اين
بصيرت والاى حضرت على اكبر بود كه لباس افتخار شهادت را بر قامت او پوشانيد.
وقتى پدر كلمه استرجاع را گفت و على اكبر, راز آن را فهميد با افتخار گفت:
((فاننا اذا لانبالى ان نموت محقين;(24) حال كه ما بر حقيم از مرگ نمى
هراسيم.))
اين بينش والاى سردار رشيد كربلا اباالفضل است كه هستى اش را فداى برادر و امام
خويش مى كند و شكوهمندانه رجز مى خواند كه:
لا ارهب الموت اذالموت رقى
حتى اوارى فى المصاليت لقا
نفسى لنفس المصطفى الطهر وقا
انى اناالعباس اغدوا بالسقا
و لا اخاف الشر يوم الملتقى(25)
((از مرگ نمى هراسم به هنگامى كه آثار آن آشكار گردد و
به آن پشت نمى كنم تا آن زمان كه خود را در ميان شمشيرهاى برهنه اندازم و در
بين شمشيرها پوشيده گردم جانم فداى حسين كه جان محمد است. مرا از آن رو عباس
سقا گويند كه باكى از برخورد دشمن به هنگام رويارويى ندارم)).
مى توان مضمون اين رجز بلند اباالفضل را در اين شعر
فارسى ذكر كرد كه:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان
او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ
حضرت امام صادق(ع) همين ستايش را نسبت به حضرت
اباالفضل(ع) دارد:
((كان عمنا العباس بن على(ع) نافذالبصيره, صلب الايمان, جاهد مع ابى عبدالله(ع)
و ابلى بلإا حسنا و مضى شهيدا;(26) عموى ما عباس بن على, بصيرتى عميق و ايمانى
استوار داشت در ركاب سيدالشهدا جنگيد و امتحان خوبى داد و سرانجام به شهادت
رسيد.))
2 ـ ارتباط عاشقانه با
خداوند
دومين ويژگى شهيدان كربلا كه برگرفته از بصيرت عاشوراييان بود ارتباط
تنگاتنگ و عاشقانه با خداوند بود; در زيارت رجبيه خطاب به ياران امام حسين(ع)
مى خوانيم:
((السلام عليكم ايها الربانيون, انتم خيره اختاركم الله لابى عبدالله(ع) و انتم
خاصه اختصكم الله به; سلام بر شما اى ربانيون, شما برگزيدگان خداييد كه او شما
را براى ابى عبدالله(ع) برگزيد و مشمول عنايات ويژه خويش ساخت.))
((ربى و ربانى)) كسى است كه ارتباط تنگاتنگ و عاشقانه با خدا داشته باشد و
شهيدان كربلا اين ارتباط عاشقانه با خداوند را داشتند و همين عشق و محبت بود كه
آنها را تا مرز فدا شدن در راه خدا پيش برد كه عشق و محبت جاذبه ساز است و
همانند آهن ربا آدمى را به سوى خويش مى كشد:
گر جام عشق دم زند آتش در اين عالم زند
اين عالم بى اصل را چون ذره ها بر هم زند
عالم همه دريا شود دريا زهيبت لا شود
آدم نماند و آدمى گر خويش بر آدم زند
بر اين اساس است كه در آيات و روايات, دين, به عشق
خداوند تفسير شده است, ايمان همان عشق و محبت به خداوند است گرچه از استدلالهاى
عقلى ناشى شود در روايات فراوانى آمده است: ((الدين هو الحب و الحب هو
الدين;(27) دين محبت خداوند است و محبت همان دين است.))
در روايتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانيم:
((لايمحض رجل الايمان بالله حتى يكون الله احب اليه من نفسه و ابيه و امه و
ولده و اهله و ماله و من الناس كلهم;(28) ايمان كسى به خدا كامل نخواهد شد مگر
آن كه خداوند نزد او محبوبتر از جان و پدر و مادر و فرزندان و خانواده و مال و
تمام مردم باشد.))
اين خصوصيت را ياران امام حسين(ع) داشتند. همين ويژگى
بود كه زمينه ساز وفادارى شكوهمند شب عاشورا شد, به طورى كه برخى گفتند: اگر
هفتاد بار در راه شما كشته و زنده شويم باز در ركاب شماييم و بعضى گفتند: هزار
بار.
از جمله اين عاشقان: سعيد بن عبدالله حنفى است او آخرين
نامه كوفيان را كه توسط حضرت مسلم بن عقيل نوشته شد و حمايت آنان ابلاغ گرديد
براى حضرت آورد و در ركاب حضرت بود تا به شهادت رسيد. ظهر عاشورا به هنگامى كه
سالار شهيدان آخرين نماز عشق را در تيررس تيرهاى دشمن خواند سعيد خود را سپر
حضرت قرار داد و از هر طرف كه تير مىآمد به جان مى خريد تا حسين نمازش را به
اتمام رساند او پيوسته دشمنان امام حسين(ع) را نفرين مى كرد. در واپسين لحظات
عمرش آن گاه كه بى رمق بر زمين افتاد گفت: حسين جان آيا من به عهد خود وفا
كردم؟ حضرت فرمود: ((نعم و انت امامى فى الجنه;(29) بلى تو در پيش روى من در
بهشت قرار دارى.))
نقل تمامى اين نمونه هاى عاشقانه, از حوصله اين مقاله مختصر بيرون است.
3 ـ شجاعت كم نظير
ديگر ويژگى برجسته شهيدان كربلا شجاعت آنان بود, امام حسين(ع) شب عاشورا
خطاب به خواهرش زينب ياران خود را چنين توصيف مى كند:
((والله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوش الاقعس يستإنسون بالمنيه دونى
اسيناس الطفل الى محالب امه;(30) به خدا سوگند آنها را آزمودم و نيافتم آنها را
مگر دلاور غرنده (شيروار) باصلابت و استوار (كوهوار) آنان به كشته شدن در ركاب
من آن چنان مشتاق هستند همانند اشتياق طفل شيرخوار به پستان مادر.))
ريشه شجاعت ايمان راستين به خداوند است هرچه ايمان
بيشتر باشد ميزان شجاعت بيشتر است, در روايتى مى خوانيم:
((من خاف الله عزوجل اخاف الله منه كل شىء و من لم يخف الله عزوجل اخافه الله
من كل شىء;(31) هر كس از خدا بترسد همه از او مى ترسند (از او حساب مى برند) و
كسى كه از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز مى ترساند.))
يعنى ايمان و شجاعت اثر كاملا متقابل دارند.
در روايتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانيم:
((المومن لايخاف غير الله و لايقول عليه الا الحق;(32) مومن از غير خدا نمى
هراسد و جز حق بر حضرت حق نمى گويد.))
شيرمردان كربلايى كانون ايمان بودند و دل و جانشان مملو
از عشق به خدا لذا ترس در جانشان راهى نداشت همه آنها در حال تهاجم كشته شدند و
تا تعداد زيادى از دشمنان را به جهنم نفرستادند شهيد نشدند.
رجز كربلاييها هم نشانه هدفدارى و هم نشانه شجاعت و
شهامت آنان است چه زيباست كه توصيف شجاعت ياران امام حسين(ع) را از زبان دشمنان
امام حسين(ع) بشنويم.
به مردى كه در واقعه كربلا در همراهى عمرسعد حاضر بود
گفته شد كه: واى بر تو, آيا فرزند پيامبر خدا را كشته اى؟! آن مرد پاسخ داد:
اشتباه كردى حرف نزن! اگر تو هم در آن جا بودى و مى ديدى آنچه را كه ما ديده
ايم هر آنچه را ما انجام داده ايم مرتكب مى شدى. گروهى بر ما يورش آورده و حمله
ور شده بودند كه دستها به قبضه شمشير چون شير ژيان از چپ و راست ما را درو مى
كردند و سواران و سپاهيان ما را درهم مى شكستند و خود را به كام مرگ مى افكندند
آنها نه امان مى پذيرفتند و نه به مال ((جايزه)) رغبت نشان مى دادند.
شعار آنها اين بود: ((يا مرگ يا تسلط بر حكومت!)) و هيچ چيز نمى توانست ميان
آنها و گودالهاى مرگ و يا تسلط بر حكومت فاصله اندازد, اگر ساعتى آنها را به
حال خود رها مى كرديم و اندكى با آنها مدارا مى نموديم همه سپاهيان ما را نابود
مى كردند در يك چنين گيرودار توان فرسا ما چه مى توانستيم بكنيم.))(33)
يكى از اين شجاعان ((عابس)) است او شيرمردى است كه وارد
ميدان شد و مردانه گفت: ((الارجل, الارجل; آيا مردى نيست, آيا مردى نيست به
مصاف با من بيايد)) كسى را ياراى پاسخ گفتنش نبود عمرسعد گفت او را محاصره
كنيد, سنگبارانش كنيد او وقتى چنين ديد زره را كند, كلاه خود را گرفت و به سوى
آنها پرتاب كرد:
وقت آن آمد كه من عريان شوم
جسم بگذارم سراسر جان شوم
آنچه غير از شورش و ديوانگى است
اندر اين ره روى در بيگانگى است
آزمودم مرگ من در زندگى است
چون رهم زين زندگى پايندگى است
در همين حال مردانه جنگيد تا دويست نفر از دشمنان را به
درك واصل كرد و سرانجام به شهادت رسيد.(34)
اينها برخى از ويژگيهاى شهيدان كربلاست. اين شهيدان
وفادار از خصوصيات ديگرى همچون جهاد در خط امام, انس با شهادت, و... برخوردارند
كه شرح همه آنها مجال ديگرى مى طلبد.(35)
به اميد آن كه همه ما همچون ياران وفادار امام حسين(ع)
پيوسته در سنگر سالار شهيدان باشيم و در قيامت با حضرت و يارانش محشور گرديم.
ان شإ الله.
پاورقيها:
1 ) آل عمران(3) آيه146.
2 ) الميزان (چاپ بيروت) ج14, ص382 و 383.
3 ) بحارالانوار, ج44, ص147.
4 ) اصول كافى, ج2, ص242 و 243 ((باب قله عددالمومنين)).
5 ) بحارالانوار, ج47, ص123.
6 ) مروج الذهب, ج3, ص:70 ((... فعدل الى كربلإ و هو فى مقدار خمسمإه فارس من
اهل بيته و نحو مائه راجل)).
7 ) تاريخ طبرى, ج5, ص:389((... و لحان اصحابه خمسه و اربعين فارسا و مائه
راجل)).
8 ) مشير الاحزان, ص39.
9 ) تاريخ طبرى, ج5, ص393.
10 ) ارشاد, ص233.
11 ) الاخبار الطوال, ص256.
12 ) تاريخ يعقوبى, ج2, ص230.
13 ) مقتل الحسين خوارزمى, ج2, ص4.
14 ) ابصارالعين فى انصار الحسين, ص128.
15 ) تاريخ يعقوبى, ج2, ص218.
16 ) منتخب التواريخ, ج2, ص;218 معالى السبطين, ص127.
17 ) منتخب التواريخ, ص;264 ناسخ التواريخ, ج2, ص328.
18 ) رياحين الشريعه, ج3, ص;305 اعلام النسإ المومنات,ص142.
19 ) اعلام النسإ المومنات, ص373.
20 ) اللهوف فى قتلى الطفوف, ص44.
31 ) بررسى تاريخ عاشورا, ص168 و 169.
22 ) حجرات(49) آيه15.
23 ) تحف العقول (انتشارات اسلامى قم) ص245.
24 ) نفس المهموم (چاپ بصيرتى, قم), ص203.
25 ) نفس المهموم, ص334.
26 ) العباس بن على رائد الكرامه, ص36 با مختصر تفاوت از ذخيره الدارين, ص123.
27 ) تفسير نورالثقلين, ج5, ص83 و 84.
28 ) بحارالانوار, ج70, ص25.
29 ) العيون العبرى, ص140 و 141.
30 ) مقتل مقرم, ص363.
31 ) بحارالانوار, ج70, ص381.
32 ) ميزان الحكمه, ج3, ص188.
33 ) شيخ جعفر نقدى, زينب كبرى, ص224.
34 ) ذبيح الله محلاتى, فرسان الهيجإ, ج1, ص183.
35 ) براى بررسى بيشتر درباره ياران امام حسين(ع) به كتابهاى ذيل مراجعه كنيد:
- ابصارالعين فى انصار الحسين(ع), شيخ طاهر سماوى.
ـ انصارالحسين, شيخ محمد مهدى شمس الدين.
ـ الدوافع الذاتيه لانصار الحسين(ع), محمد على عابدين.
ـ فرسان الهيجإ, شيخ ذبيح الله محلاتى.
منبع: مجله پاسدار اسلام
، شماره 174 خرداد 75